سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (107 )
● ماجرای پوپ و جورج پادشاه انگلستان:
در اوایل آوریل 1931 سفیر انگلستان، سر رابرت کلایو، محرمانه به اطلاع هارت رسانده بود که از نظر او روابط انگلستان با ایران پس از عهدشکنی پروفسور آرتور اپهام پوپ در نقل مکالمهای که با جورج، پادشاه انگلستان در نمایشگاه هنر ایرانی لندن داشته، پیچیدهتر از گذشته شدهاست. کلایو به هارت اطلاع میدهد با وجود آگاهیش از خلاصه این واقعه دیگر نمیتواند پذیرای پوپ باشد. روز قبل، وزیرمختار انگلستان با تیمورتاش، وزیر دربار، ملاقات داشته و قبل از شروع مکالماتشان تیمورتاش گفته است دولت ایران عمیقاً از اظهارنظر اخیر جورج، پادشاه انگلستان در مورد رضاشاه متحیر و ناراحت است. تیمورتاش گفته است چند هفته پیش هنگامی که پادشاه و ملکه از نمایشگاه دیدن میکردهاند، پرفسور پوپ برای نشان دادن نمایشگاه و ارائه توضیحات لازم آنها را راهنمایی میکند. براساس گزارش هارت: «پادشاه جورج در حین بازدید از نمایشگاه پس از مکالمات اولیه با پوپ در مورد ایران میگوید: باعث تأسف است که رضاشاه با وجود آغاز خوب سلطنتش و پیشرفتهایی که داشت، اکنون به جایی رسیده که جز «پر کردن کیسه خود» به چیز دیگری نمیاندیشد.» (88)
وقتی کلایو در مورد منبع این اطلاعات پرسید، تیمورتاش پاسخ داد که پوپ به حسین علاء، وزیرمختار ایران در پاریس گفته و او نیز تیمورتاش را مطلع ساخته است: «سر کلایو سخن خود را اینگونه به پایان برد که این اتفاق مایه تأسف است؛ چون تیمورتاش از انگلیسیها متنفر است و این اتفاق میتواند او را بیش از پیش ضدانگلیسی کند.» هارت نکات مهمی را در مورد پوپ آشکار میکند: «من بر این باورم که پروفسور پوپ در زمینه تمجید از دولت ایران برای رسیدن به منافع خود از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند. او میخواهد خود را در اینجا بهعنوان دوست صمیمی و مورد اعتماد شاه مطرح کند و ممکن است در سخنرانیهای عمومیاش در اروپا و آمریکا هم چنین مسئلهای را القا کرده باشد. به عقیده من تمایل زیاد او برای مورد اعتماد و مشورت شاه بودن و القای این مسئله در سطح جهانی که او مورد توجه دربار ایران است، باعث شده جانب احتیاط را در مورد حفظ اعتبار آمریکا رعایت نکند.» هارت با تأیید کلایو با پوپ ملاقات کرد:
من دیروز پوپ را در هتلش ملاقات کرده و مکالمه کوتاهی با او داشتم. من او را در خیابان دیدم و همینطور که به سمت هتل میرفتیم او گفت: «بهنظر میرسد روابط من و کلایو بهدلایلی بسیار تیره شدهاست.» من پاسخ دادم: «من به همین دلیل به ملاقات شما آمدهام.» وقتی به اتاقش رفته و در را بستیم به او گفتم که سفارت و دولت انگلستان عمیقاً نگران عواقب پیامی هستند که او، یعنی پوپ، در مورد مکالمهاش با پادشاه انگلستان به علاء در پاریس داده و علاء به دولت ایران منتقل کردهاست.
میتوانم حس کنم قبل از این که سخنم را ادامه دهم زبان او کاملاً بند آمده بود. او دولت ایران و علاء را برای این عهدشکنی محکوم دانست؛ درحالیکه دولت انگلستان خود او را در این مورد محکوم میکند. او گفت آن چیزی که از زبان شاه گفته دقیقاً همانی است که علاء، گاه، در سخنانش به آن اشاره میکردهاست. او گفت علاء گاه از این مسئله شکایت میکرده که شاه خود را خیلی از مردم دور نگاه داشته است و افرادی دور او را گرفتهاند که با توده مردم ایران ارتباط نداشته و به فکر آینده مملکت نیستند. (89)
پوپ، در جملات بعدی سخن خود را نقض میکند: «او گفت پادشاه انگلستان سخنانی تملقآمیز در مورد رضاشاه بیان کرده و از پوپ خواسته پیام شخصی حسننیتش را به اعلیحضرت ابلاغ کند.» تعجبآور نیست که هارت میافزاید: «توضیحات پوپ مرا متقاعد نکرد و امیدوارم او بهصورت قانعکنندهتری در مورد آنچه بین او و پادشاه انگلستان و سپس بین او و علاء گذشته فکر کند. متأسفانه این عقیده برجای خود باقیست که پروفسور پوپ در مورد این بیملاحظهگی مقصر است و او به خاطر علاقهاش به تمجید از دولت ایران چنین اشتباهی را مرتکب شدهاست.» البته پوپ اظهار ندامت نکرد. هارت همان روز، چند ساعت بعد پوپ را دید و به این مسئله اشاره کرد که «چند ساعت بیشتر فکر کردن در مورد مسئله، پوپ را به این نتیجه رسانده بود که او قربانی این ماجرا بوده نه متخلف. اگر یک روز بیشتر فکر کند مطمئنم به این نتیجه میرسد که او طعمه یک دسیسه شوم بودهاست.» در پایان، هارت اشاره میکند که از کلایو شنیده، قرار است پوپ در روز تولد شاه یعنی 3 ژوئن «بهخاطر خدمات شایانی که در زمینه نمایشگاه هنر ایرانی در انگلستان انجام دادهاست» مدال دریافت کند.
تلاشهای پوپ برای متقاعد کردن هارت در این زمینه که او بیملاحظهگی به خرج نداده بیثمر بود: «ذهن پرفسور پوپ چند روز قبل از ملاقات با سر رابرت [کلایو] به شدت درگیر بود و در سخنانش با من هر بار اصلاحاتی را پیشنهاد میداد تا اثرات گزارشش به وزیرمختار ایران در پاریس را تعدیل کند.» (90)
تلاشهای پوپ برای تغییر ذهن انگلیسیها کاملاً بیثمر بود: «فکر میکنم زمانی که او به ملاقات سر رابرت رفت و در مورد محتوای گزارشش به علاء، سفیر ایران، سخن گفت، سفیر انگلستان به او اطلاع داده که میرزا فتحاللهخان نوری اسفندیاری، کاردار سفارت ایران در لندن، آنچه را که علاء به وزارت امور خارجه گزارش داده در نامهای به وزیر امور خارجه یعنی فروغی، تأیید کردهاست… بهنظر میرسد زمانیکه شاه در نمایشگاه بوده و با پوپ صحبت میکردهاست، نوری اسفندیاری، کاردار ایران داخل اتاق رفته و شنیده است که پادشاه انگلستان با دلسوزی در این مورد سخن میگفته که رضاشاه پس از سابقه درخشانش بهعنوان وزیر جنگ و نخستوزیر، علاقهاش را به انجام کارهای مفید برای کشورش از دست داده و به جمعآوری ملک و املاک میپردازد. نوری اسفندیاری این گفتههای پادشاه را یک هفته قبل از این که علاء اخبار مشابهی را از طرف پوپ به دفتر امور خارجه اطلاع دهد گزارش داده بود. این مسئله پوپ را بسیار خوشحال کرده بود، ولی او در اولین دیدار ما پس از دیدارش با سر رابرت گزارشی از پیشرفت و بهبود روابط نداد.» پس از آن کلایو دیگر پوپ را نپذیرفت.
پوپ که عمیقاً درگیر این مسئله بود، به هارت اطلاع داد که «او نمیتواند دولت انگلستان را برنجاند؛ چون میخواهد نمایشگاه مشابه دیگری به زودی در انگلستان برگزار کند و برای نمایشگاههای بعدی برنامهریزی کند.» این اتفاق برای فروغی، وزیر امور خارجه که دوست پوپ بود و سپس نماینده او در ایران شد تأسفانگیز بود. فروغی به هارت اطلاع داد که علا و نوری اسفندیاری گزارشهای مشابهی در مورد سخنان پادشاه انگلستان دادهاند و علاء، پوپ را به عنوان منبع اطلاعاتش معرفی کردهاست: «فروغی مثل همیشه از کل این واقعه و این که تیمورتاش مسئله را با سر رابرت در میان گذاشته اظهار تأسف کرده و افزوده است، «اگر من بهجای ایشان بودم هرگز چنین کاری نمیکردم.» فروغی همان رفتار بخشنده همیشگی را در مورد این مسئله در پیش گرفته و به خاطر آنچه برای همه رخ داده از جمله برای پادشاه انگلستان، پوپ و دولت ایران ابراز تأسف کردهاست.» بر خلاف موضعگیری فروغی، خصومت تیمورتاش با انگلستان ادامه پیدا کرد. (91)
روابط تیره بین سفارت انگلستان و پوپ، با انتخاب اریک شرودر- که تبعه انگلستان بود – از سوی پوپ به عنوان «دستیار او در امور باستانشناسی ایران» بهبود نیافت. شرودر که کمتر از سی سال داشت و همسرش آمریکایی بود از قوانین انگلستان در عراق سر باز زده و از کردستان ترکیه در زمانی که شرایط حساسی بر منطقه حاکم بود بازدید کرده بود. او همچنین سعی کرده بود که خود را به عنوان مأموری انگلیسی جا بزند.
با توجه به رفتارهای غیرعادی او، دولت انگلستان از او در عراق با عنوان عنصر نامطلوب یاد کرده بود: «بهنظر میرسد تلاشهای پروفسور پوپ از نظر انگلیسیها بیثمر است چون او کسی را به عنوان دستیار خود انتخاب کرده که شهرت خوبی نزد دولت انگلستان ندارد.» (92)
● نظر وولسین در مورد پوپ:
در ادامه گزارشها درباره پوپ، هارت به تفصیل از نامه وولسین، نماینده موزه دانشگاه پنسیلوانیا به هوراس جین، مدیر موزه، یاد میکند:
پوپ در ماههای مه و ژوئن اینجا بود ولی ما او را ملاقات نکردیم؛ چون او قبل از بازگشت ما از استرآباد به اروپا رفته بود. مثل همیشه همه اعضای جامعه خارجیان بهشدت با او مشکل داشتند. او نبوغ فراوانی در دشمنتراشی و سلباعتماد دیگران دارد. بیشتر کسانیکه با او در ارتباطند دلالان عتیقه یهودی هستند که من حتی حاضر نیستم آنان را به خانهام راه دهم. او یک پسر بچه دوستداشتنی انگلیسی بهنام شرودر را بهعنوان معمار استخدام کرده که بدون حقوق ساختمانها را برای او اندازه میگیرد. شرودر غیر از یک بینی دراز که از میان حلقههای طلایی مویش بیرون آمده و یک زن زیبای بوستونی هیچ ویژگی دیگری ندارد.
من خیلی تلاش کردم که تصورم را در مورد پوپ مثبت کنم؛ ولی این امر غیرممکن است. من شخصاً او را دوست داشتهام، چون او جذابیت و شور و شوق زیادی دارد و وقتی با او هستم صادقترین انسان روی زمین بهنظر میرسد؛ ولی وقتی حقایق مربوط به او و نتایج رفتارهایش را مرور میکنم نمیتوانم این فکر را از ذهنم بیرون کنم که باستانشناسی ایران بدون او میتوانست سرنوشت بهتری داشته باشد. شما گاه و بیگاه چیزهایی را که او با شما در میان گذاشته، مطرح کردهاید و تقریباً همیشه مشاورهای که ایشان داده نادرست و سخنانش اشتباه بودهاست.
گدار که به نمایشگاه لندن رفته بود به من گفت پوپ با وجود اعتراضات سایر اعضای کمیته تعدادی اشیای تقلبی را به معرض نمایش گذاشته و برای انبوهی سفالینههای تقلبی گواهی صادر کرده که این اقدام باعث بیاعتبار کردن آثار همه دورههاست. اینجا بود که فهمیدم باید از هر کس و هر کاری مرتبط با پوپ مانند طاعون دوری گزید. هیچ انسان صادقی با چنین افرادی در ارتباط نیست و هیچ فرد سالمی پیشنهادهایی مانند اظهارنظرها و پیشنهادهای پوپ ارائه نمیکند. من بهشدت شما را از بهکار بستن پیشنهادهای او در مورد مسائل ایران بر حذر میدارم. او شما و انجمن را به گمراهی میکشاند و راه شما را آنچنان دور خواهد کرد که باید تا مدتها برای آن تأسف بخورید. (93)
هارت در مورد نامه وولسین به جین اینچنین نظر میدهد: «متأسفانه باید اعتراف کنم در آخرین ملاقاتی که با پوپ در اینجا داشتم بعد از گفتوگوهای زیاد به این نتیجه رسیدم که دیگر نمیتوانم به او اعتماد کنم. حتی با وجودی که در این مورد صلاحیت ندارم، در توانایی او بهعنوان یک شرقشناس هم شک کردهام. مشاهدات من و آنچه در این نامه از دکتر وولسین نقل شدهاست، مرا به یاد قطعهای از خودزیست نامه بنونوتو چلینی انداخت. او گفته بود که در طول زندگیاش با سه نفر از خاندان پوپ در ارتباط بوده و هر سه آنها افراد پست و حقهبازی بودهاند.»
با وجود اینکه هارت نظر شخصی منفیای نسبت به پوپ داشت، وزارت امور خارجه را مطمئن کرده بود که اگر پوپ در روابطش با دولت ایران نیاز به پادرمیانی او داشته باشد، او با رضایت هر کاری که بتواند برای پوپ مانند هر شهروند آمریکایی دیگری انجام خواهد داد. ولی هارت شکی نداشت که پوپ «هرگز تا این حد فروتنی به خرج نمیدهد که در روابطش با دولت ایران از من یا کس دیگری کمک بگیرد، چون او بر این باور است که موقعیت او بالاتر از روابط دیپلماتیک موجود در ایران است و بهتر از هر کس دیگری میتواند از عهده مسائلش با دولت ایران بر بیاید. بهنظر من حق با اوست. بیشک موقعیت قدرتمند فعلی او با سخنچینی تأسفبارش در مورد اظهارنظر مبهم پادشاه انگلستان، بیش از پیش تقویت شدهاست. موقعیت او با هر خارجی دیگری که در ایران فعالیت میکند متفاوت است.»
فرد دیگری که نسبت به پوپ مشکوک بود، جیمز هنری بریستد مدیر مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو بود که در ادامه به او خواهیم پرداخت. در آوریل 1931 بریستد به ملاقات معاون وزارت امور خارجه، ویلیام آر. کاسل پسر و والاس اس. موری در وزارت امور خارجه رفت. سخنان او در مورد پوپ ثبت شدهاست: «در حین گفتگو دکتر بریستد به این حقیقت اشاره کرد که او اجازه دادهاست نامش در ارتباط با تأسیس انجمن آمریکایی هنر و باستانشناسی ایران، که پروفسور پوپ علاقه خاصی به آن دارد، ذکر شود. او شبهههایی در مورد دانش پوپ و تناسب او برای نقش مهمی که میخواهد در زمینه باستانشناسی ایفا کند داشت. البته او اضافه کرد که قصد کوچک شمردن ویژگیهای مثبت پوپ و مختل کردن فعالیتهای انجمن آمریکایی را ندارد.» (94)
کمی بعد بریستد به تلخی از فعالیتهای پوپ در ایران شکایت کرد؛ و گفت مشکلاتی که فعالیتهای پوپ و همکارانش ایجاد کرده فقط به ایران مربوط نمیشود، بلکه میتواند مشابه آنچه در بینالنهرین رخ داده و برناردسون آن را توضیح میدهد تلقی شود. نکته منحصر به فرد در مورد پوپ، زمان طولانیای بود که او برای تاراج آثار باستانی ایران در اختیار داشت، یعنی 45 سال؛ در حالیکه تبعه انگلیسیای که برناردسون در مورد او گزارش داده بود بلافاصله توسط انگلیسیها از عراق اخراج شد. (95)
◀ باز شدن درهای ایران به روی باستانشناسان خارجی (1930-1923)
● قانون آثار باستانی 1930
در ژانویه 1925 روزنامههای تهران خبر از کشف «بخشهایی از یک مومیایی» در امینآباد در نزدیکی بقایای شهر باستانی ری دادند. این خبر، جنجالی به پا کرد؛ ولی پس از مدت کوتاهی مشخص شد که آنچه کشف شده مومیایی نبوده و قدمت چندانی ندارد. موری از این موقعیت استفاده کرده، مینویسد: «جنجالی که در ایران در زمینه باستانشناسی ایجاد شده و ایرانیان را به فکر کشف توت آنخامون (96) دیگری انداخته است، سئوال مهمی را در زمینه باستانشناسی ایران – که فرانسه امتیاز انحصاری و دائمی آن را در دست دارد- پیشروی ما مینهد.»
موری که با رشک و نگرانی در اندیشه حفظ سهمی از آثار باستانی ایران برای آمریکاییهاست، تصریح میکند: «با توجه به فعالیتهای ناچیز فرانسویان در طول چهل سال گذشته در زمینه گسترده باستانشناسی ایران، بهنظر میرسد که بهتر است این کشور سیاست درهای باز را برای پذیرش باستانشناسان سایر کشورها بهکار گیرد. بهعنوان مثال، آمریکا و انگلستان با توجه به ابزارهایی که در اختیار دارند بیشک کاوشهای فوقالعادهای در ایران انجام خواهند داد.» (97)
اشاره موری به کشف مقبره توت آنخامون بهوسیله باستانشناسی انگلیسی بهنام هوارد کارتر در سال 1922 نکات مهمی را روشن میکند. در حقیقت او با مطرح کردن این کشف، باستانشناسی بینالنهرین را با ایران مقایسه میکند. این کشف فوقالعاده پس از استقلال مصر در 1922 رخ داد. چون مصریها تمایلی به خروج یافتهها از مصر نداشتند، منازعه مصریان با انگلیسیها بر سر تقسیم یافتهها بالا گرفت. منازعات بر سر قانون جدید آثار باستانی مصر بود که «براساس نظر دونالد ام. رید، تاریخشناس» قانون سخت و بیرحمانهای است که یک نسل از باستانشناسان خارجی را از فعالیت در مصر باز میدارد. (98) بهنظر میرسد دلیل واقعی کاهش کاوشهای باستانشناسی در مصر تصویب قانون جدید نبودهاست، بلکه این حقیقت بوده که بینالنهرین، فلسطین و ایران تحت سلطه انگلستان قرار گرفته بودند و درهای این کشورها عملاً به روی انگلستان گشوده شده بود. (99)
● آغاز تهاجم دیپلماتیک برای لغو انحصار فرانسه
ظاهراً موری واقعه قتل ایمبری را – که فقط پنج ماه پیش اتفاق افتاده بود – فراموش کرده و در پی آغاز تهاجم دیپلماتیک آمریکا برای لغو انحصار فرانسه بود. کمی پس از آنکه موری این دستور را از واشنگتن دریافت کرد: «با توجه به جمله آخر شما که پیشرفتهای حاصل شده از سیاست درهای باز دولت ایران را در زمینه تحقیقات باستانشناسی مطرح کردهاید، لطفاً برای گرفتن یک رونوشت از امتیاز باستانشناسی اعطا شده توسط دولت ایران که بر اساس اطلاعات وزارت امور خارجه در راستای منافع باستانشناسی فرانسویان است، اقدام نموده وآن را برای وزارت امور خارجه بفرستید.»، او به دشواری رونوشتی از این سند تهیه کرد و آن را به واشنگتن فرستاد و اضافه کرد: «سفارت مفتخر است که موفقیت خود را در دستیابی به رونوشتی از امتیاز ذکر شده در بالا اعلام کند. سفارت فرانسه با تنگنظری آن را مخفی کرده و دولت ایران نیز تمایل کمی برای آشکار کردن آن نشان دادهاست. من برای بهدست آوردن آن مجبور به استفاده از مسیری مخفی و محرمانه شدم.» (100)
در اوائل سال 1925 فرانسویان هیأت باستانشناسی جدیدی به ایران فرستادند. رئیس این هیأت ام .دو مک کنم – عضو هیأت دو مورگان در 25 سال قبل – بود و همراه او فقط یک دستیار به نام ام. نویل فرستاده شده بود.
ورود هیأت جدید، موری را به شکایت در مورد انحصار «ناعادلانه» فرانسویان تحریک کرد و او این مسئله را مطرح کرد که این کشور نتوانسته است بطور مناسب از شرایط بهرهبرداری کند. او از فرانسویان برای این که در طول چهل سال گذشته فعالیت ناچیزی انجام دادهاند شدیداً انتقاد کرد: «اگر بخواهیم فقط به مناطق مهم باستانی که فرانسویان کوچکترین توجهی به آنها در طول چهل سال گذشته نداشتهاند اشاره کنیم، میتوانیم از همدان که در واقع اکباتان، پایتخت امپراطوری ماد بوده و نیز پاسارگاد پایتخت کورش، تختجمشید پایتخت داریوش و خشایار، نیشابور که زمانی مرکز خراسان بوده و شاپور اول، پادشاه بزرگ ساسانی آن را بنا نهاده است و ری یا رگا، شهر باستانی شمال ایران، که بقایای آن در پنج مایلی جنوب تهران است و در حمله مغول در قرن سیزدهم ویران شدهاست یاد کنیم.» (101)
موری بر این باور بود که فرانسویان برخوردی منطقی خواهند داشت و به دیگران نیز اجازه ورود به این عرصه را خواهند داد. او که بهظاهر نشان میداد بهدنبال فراهم آوردن شرایط بهتری برای دولت ایران است اضافه میکند: «تا جاییکه من اطلاع یافتهام فرانسویان که بیشک به ناعادلانه و ناکارآمد بودن امتیازشان باور دارند به تازگی به دولت ایران پیشنهاد دادهاند که تجدیدنظری در امتیاز قبلی اعمال کنند.»
بهعلاوه، موری ابراز میدارد که اگر فرانسویان تمایلی به تغییر شرایط نشان ندهند، دولت آمریکا بدون کوچکترین ملاحظهای، از رضاخان در مورد سرپوش گذاشتن بر مرگ ایمبری بازخواست خواهد کرد: «من بر این باورم که در حالحاضر دلگرم کردن سردار سپه [رضاخان]، زمینه را برای ایجاد شرایطی برابر با فرانسویان در کاوش آثار باستانی ذیقیمت ایران فراهم خواهد کرد.»
● اعتراض آلمان به انحصار فرانسه
علاوهبر آمریکاییان، باستانشناسان آلمانی نیز برای لغو امتیاز فرانسه تلاش کردند. باستانشناسی آلمانی بهنام ارنست ای. هرتسفلد، انحصار فرانسه را در سالهای 1923 تا 25 بهطور غیررسمی به چالش کشید. هرتسفلد استاد دانشگاه برلین مهمترین شخصیت در زمینه آثار باستانی و باستانشناسی ایران بود. کشفیات گسترده و جنجالی هرتسفلد منجر به توجه ناگهانی نهادهای دانشگاهی و اقتصادی آمریکا و آلمان به ایران گشت. هرتسفلد در یادداشتی با عنوان «خلاصه مهمترین کشفیات هیأت اعزامی به تهران، 1923 تا 25» کشفیاتش را مطرح میکند.
موری در نامهای به تاریخ 27 مارس 1926 با عنوان «کشفیات اخیر باستانشناسی دکتر ارنست هرتسفلد در ایران» مینویسد: «دکتر آرتور اپهام پوپ موزهدار مشاور در زمینه هنر اسلامی مؤسسه هنر شیکاگو یادداشت کوتاه دکتر هرتسفلد در مورد نتایج حیرتانگیز کشفیات باستانشناسیاش را که در سالهای 1923 تا 25 صورت گرفته به من عرضه کرد. نام دکتر هرتسفلد، استاد دانشگاه برلین، در گزارشهایی که از سفارت [آمریکا] در تهران فرستاده شده آمده است و احتمالاً او بالاترین مقام در عرصه باستانشناسی ایران است.» (102)
موری همچنین میگوید که این چالش موفقیتآمیز هرتسفلد با انحصار فرانسه، خشم فرانسویان را علیه او برانگیخته است: «حرکتی در بین باستانشناسان آمریکایی و آلمانی ایجاد شده تا دولت فرانسه را – که انحصار دائمی کاوشهای باستانشناسی در ایران را دارد- وادار به تعدیل سیاستی کنند که اصطلاحاً «تکخوری» نامیده شده و فرانسویان را مجبور کنند به متخصصان اجازه همکاری دهند. در این میان دکتر هرتسفلد هسته مرکزی این منازعات بودهاست. گزارش شدهاست که فرانسویان تصمیم گرفتهاند در این زمینه با بلندنظری بیشتری برخورد کنند ولی به این شرط قاطع که هیچ قدرت اجرایی به دکتر هرتسفلد که یک یهودی آلمانی است داده نشود.»
دورنمای رقابت آلمانیها با آمریکاییها در زمینه باستانشناسی ایران فضایی مملو از نگرانی و اضطراب در میان موزههای آمریکایی ایجاد کردهاست. موری نامهاش را به این شکل به پایان میبرد: «دکتر پوپ به من اطلاع داد که چند موزه آمریکایی از جمله موزههای شیکاگو، دیترویت، و کلیولند آمادهاند تا سرمایههای هنگفتی به تحقیق در زمینه باستانشناسی ایران اختصاص دهند و منتظر توافقی مناسب – با توجه به حقوق انحصاری فرانسه در ایران – بین دولتهای ایران و فرانسه هستند.»
البته خود هرتسفلد به دنبال افزایش همکاریهای باستانشناسان آمریکا و آلمان در ایران بود. او مینویسد: «لطف یک دوست آلمانی و یک دوست آمریکایی که هر دو خواستهاند نامشان فاش نشود نویسنده را موفق کرد که برنامه باستانشناسیاش را از فوریه 1923 تا اکتبر 1925 در ایران و سرزمینهای مجاور مانند بغداد، افغانستان و غیره پیاده کند.»
کشفیات جدید هرتسفلد به گفته خود او حیرتانگیز بودهاست. هرتسفلد در گزارشش تأکید میکند که موفقیتش در این زمینه «بهجای آنکه بر فراگیر بودن کشفیات دلالت داشته باشد فقط نشان میدهد که چه حجم عظیمی از کار برای آینده باقی مانده است.» او گزارشی مفصل تهیه کرد که رونوشتی از آن پس از مدت کوتاهی به دست وزارت امور خارجه رسید.
جرج گِرِگ فولر، کنسولیار آمریکا در بوشهر، در گزارشی با عنوان «گورستان صخرهای کشفشده متعلق به مسیحیان» در تاریخ 6 آگوست 1924در مورد سفرخود به جزیره خارک توضیح میدهد. (103)
فولر فقط سه هفته پس از قتل ایمبری از جزیره دیدن کرده بود – عجیب آنکه هیچ اشارهای به این مسئله یافت نشدهاست – و گزارش او نشاندهنده علاقه زیاد آمریکا به باستانشناسی ایران است. فولر در پایان گزارشش در مورد گنجینه باستانشناسی موجود در خارک که تا آن زمان کاملاً از چشمها پوشیده مانده بود توضیح میدهد: «قطعات سفالی مربوط به دوران باستان و اشیای گلی نادر به وفور دیده میشود. هیچکس هنوز به کاربرد اشیای یافتشده پی نبرده است ولی موزههایی که به این اشیا علاقه داشته باشند میتوانند از این نمونهها استفاده فراوانی ببرند. گفته میشود که این اشیا شبیه برخی گلمیخهای تزیینی موجود در دیوارهای کهن بینالنهرین هستند. از صخرههای این جزیره در حال حاضر به عنوان معدن سنگ برای بصره و ساخت و سازهای شرکت نفت انگلیس و ایران استفاده میشود. بخشی از صخرههای یک قلعه پرتغالی قدیمی بههمینمنظور جابهجا شدهاست.»
● تلاش ناموفق برای لغو انحصار فرانسه
رونوشتهایی از یادداشت موری و گزارش هرتسفلد در مورد یافتههایش در فاصله سالهای 1923 تا 25 به سفارتهای آمریکا در تهران و پاریس فرستاده شد و به هیأتهای اعزامی برای پیگیری مسئله دستورهایی داده شد. دستورهاییکه به هافمن فیلیپ وزیرمختار آمریکا در ایران داده شد به اینترتیب بود: «وزارت امور خارجه در این تماس خواستار دریافت هرگونه اطلاعات احتمالی بیشتر در ارتباط با طرح دولت ایران برای لغو فرمانهایسلطنتی اجرا نشده براساس گزارش ذکر شده در نامه شماره 1074، 12 مه 1925 سفارت میباشد.»(104)
در این طرح عده زیادی درخواست لغو انحصار فرانسه را مطرح کرده بودند. این افراد عبدالحسین تیمورتاش، وزیر فوایدعامه، محمدعلی فروغی وزیر مالیه، (وزیر امور خارجه در زمان واقعه ایمبری)، حسین علایی سفیر سابق ایران در واشنگتن، و نیز آرتور اپهام پوپ بودند. یکی از روشهایی که ایرانیان برای لغو انحصار فرانسه درصدد اجرای آن بودند، رأی مجلس بود. البته پوپ فکر میکرد لغو چنین معاهدهای از طریق رأی مجلس عملی نیست و به همین دلیل پیشنهاد مصالحه داد.
پوپ در نامهای به تاریخ 9 مه 1925 این پیشنهاد را با حسین علایی سفیر سابق ایران در واشنگتن مطرح میکند «در گام اول همه تلاشها باید در راستای رسیدن به درک مشترک با دولت فرانسه باشد تا این دولت، داوطلبانه به باستانشناسان آمریکایی و سایر کشورها فرصت مساوی برای برعهده گرفتن این تعهد بزرگ را بدهد.» پوپ به علایی اطلاع میدهد که «انجمنهای متعدد وابسته به مؤسسه باستانشناسی آمریکا» و نیز موزههای آمریکایی تاکنون با تأکید زیاد و در بعضی موارد با قید فوریت در مورد معاهدات گسترده باستانشناسی فرانسویان با دولتهای متعدد به وزارت امور خارجه ما اعتراض کردهاند. اعتراضات قابلتوجهی نیز در نقاط مختلف جهان صورت گرفته است که میتوان از آنها بهره برد.
پوپ پیشنهاد میکند که اگر فرانسویان از خود انعطاف لازم را نشان ندهند، دولت ایران با کمک متخصصان خارجی به عملیات کاوش بپردازد: «بنابراین تشکیل هیأتی با مدیریت دولت ایران برای کاوش در مکانی مانند تختجمشید امکانپذیر میباشد و پشتیبانی مالی این کار را میتوان از خارج فراهم کرد؛ با این شرط که تضمینی وجود داشته باشد که دولت ایران در تقسیم یافتهها سخاوت لازم را به خرج دهد.» (105)
با وجود بدگمانی پوپ، دولت ایران با رأی مجلس برای لغو انحصار فرانسه اقدام کرد. موری در تاریخ 10 آوریل 1925 دریافت که تیمورتاش نقشهای برای لغو انحصار فرانسویان داشته است. (106) کمی بعد موری گزارش میدهد: «در همین اثنا سردارمعظم وزیر فواید عامه لایحهاش را به مجلس ارائه کرد که در آن لغو تمام فرمانها و قراردادهای سلطنتی تا زمان حاضر پیشنهاد شدهاست که البته شامل امتیاز فرانسویان نیز خواهد بود.» (107)
در همان روز موری مینویسد: «امروز به طور قطعی هم از سوی وزیر امور خارجه وهم از سوی نخست وزیر [رضاخان] مطمئن شدم که دولت ایران قصد دارد به اصلاح انحصار فعلی و باز کردن درهای ایران برای رقابت آمریکاییان در زمینه باستانشناسی بپردازد. انحصارطلبان خارجی و نیز داخلی روزهای سختی را در ایران میگذرانند.» (108)
لایحهای در اختیار مجلس قرار گرفت که براساس گفته موری، «دشواری زیادی برای سفارت فرانسه در ایران فراهم کرد و منجر به حرفشنوی غیرمنتظره هیأت باستانشناسی فرانسوی به مدیریت ام. دو مک کنم گشت. بهنظر میرسد که نامبرده ناعادلانه بودن انحصار فرانسه را در زمینه باستانشناسی پذیرفته و داوطلبانه پیشنهاد بازنگری در آن و همکاری باستانشناسان کشورهای دیگر را با شرایط خاص دادهاست.» (109)
موری گزارشش را بدینصورت به پایان میبرد: «با توجه به سرعت شگفتانگیزی که مجلس در طول دو ماه گذشته در تصمیمگیری داشتهاست، تصور میرود که سیاست درهای باز در زمینه باستانشناسی در ایران بهزودی به نتیجه برسد.»
البته شادمانی موری کمی زودهنگام بود. چون پنج سال طول کشید تا درهای ایران به روی باستانشناسان باز شد. انگلیسیها با این لایحه به این دلیلکه احتمالاً قرارداد شرکت نفت انگلیس و ایران را به مخاطره میافکند مخالفت کردند و این امر منجر به نارضایتی آشکار دولت آمریکا گشت. با توجه به مطرحشدن قانون ملیشدن صنعتنفت در سال 1951، بهنظر میرسد دلایل انگلیسیها برای مخالفت با لغو امتیازات خارجی کافی بود. این قانون نتایج بسیار بدی برای انگلیسها در برداشت.
موری مینویسد: «وزیرمختار انگلستان درصدد است که از همتایانش درخواست کند با او در اعتراض علیه لایحهای که قرار است در مجلس مطرح شود، همکاری کنند. موضوع لایحه، لغو همه امتیازاتی است که از طریق فرمانهای سلطنتی به دست آمده و از آنها بهرهبرداری نشده یا بهرهبرداری اندکی صورت گرفته است. با این لایحه امتیاز نفت سپهسالار [نفت شمال] و امتیاز آثار باستانی فرانسه تحتتأثیر قرار خواهد گرفت. با وجود این که قانونی بودن این روش زیر سئوال است من بعید میدانم که آمریکاییان با آن مخالفت کنند.»(110)
علیرغم زیرسئوال بودن این لایحه از نظر قانونی، وزارت امور خارجه بر این باور بود که «اگر این لایحه تصویب شود آمریکاییان که به فعالیت برابر در زمینه باستانشناسی در ایران امید بستهاند به آرزوی خود خواهند رسید. به عقیده من ارائه این طرح، بیدلیل نیست و اگر آمریکاییان به این هدف برسند، منافع بیشتری نیز برای آنان در بر خواهد داشت.» دستور وزارت امور خارجه آمریکا به موری کاملاً واضح بود: «وزارت امور خارجه دلیل مناسبی برای پیوستن شما به همکار انگلیسیتان در اعتراض به قانون پیشنهاد شده نمیبیند.» (111)
در پاسخ به ارائه لایحه قانون جدید به مجلس، سر پرسی لورن، وزیرمختار انگلستان در ایران همه «نمایندگان سیاسی مسیحی» را به نشستی دعوت کرد تا در مورد قانون جدید اعتراضی مشترک علیه دولت ایران ترتیب دهند. موری از شرکت سرباز زد چون «از دیدگاه آمریکا، قانون جدید بسیار مفید خواهد بود و نه تنها به کسب و کار آمریکاییان رونق خواهد بخشید، بلکه هم فرانسویان را از انحصار آثار باستانی خارج خواهد کرد وهم دست انگلیسیها را از امتیاز نفت شمال، فرمان سپهسالار، کوتاه خواهد کرد. وزرای مختار ایتالیا و آلمان نیز از اعلام اعتراض سرباز زدند»؛ با توجه به اینکه منافع کشورهایشان در خطر نیست و برعکس، هر دو کشور امیدوارند که تصمیم جدید مجلس بتواند امتیازات فراوانی را که در زمان قبل از مشروطیت اعطا شده و اتباع کشورهایشان را از منافع اقتصادی در ایران محروم کردهاست، پاکسازی کند.» (112)
نمایندگان سیاسی انگلستان، فرانسه و بلژیک از لایحه پیشنهاد شده ناراضی بودند. فرانسویان طبیعتاً نگران لغو امتیاز انحصاری خود در زمینه باستانشناسی بودند. بلژیکیها نگران امتیاز راهآهن اسبی خود بودند که در مورد اجرای آن موری میگوید از «تقلبیترین راه ممکن» آن را پیش برده بودند. انگلیسیها هم نگران امتیازات نفتی خود بودند. لورن اشاره میکند: «اینکه مجلس ایران بتواند امتیازات اعطا شده به ایرانیان را لغو کند دلیل بر آن نیست که بتواند امتیازات داده شده به خارجیان را نیز فسخ کند. وجود قانون کاپیتولاسیون در این کشور چنین فرضی را منتفی میکند.»
لورن یادآوری میکند که در گفتوگویی با عبدالحسین تیمورتاش، ارائهدهنده این لایحه، پیشنهاد کردهاست امتیازات ایرانیانی لغو شود که از آنها بهرهبرداری نکردهاند. تیمورتاش قاطعانه پیشنهاد او را رد میکند، ولی درعینحال لورن را مطمئن میکند که میتوان راهی برای شرکت نفت انگلیس و ایران یافت که مشمول این لایحه نشود. ولی سر پرسی این سخنان را به منزله ضمانتی ناکافی تلقی کرد.» موری میتوانست اضافه کند، با توجه به این که قانون پیشنهاد شده کاملاً به نفع مصالح آمریکا در ایران است، انگلیسیها با آن مخالفت کردهاند. واقعه ایمبری نشان داده بود که انگلیسیها برای دور نگهداشتن آمریکا از ایران تا کجا پیش میروند.
در پایان قرار بر این شد که نمایندگان سیاسی انگلستان، فرانسه و بلژیک هر یک جداگانه به دولت ایران یادآور شوند که «اعمال روشهای جدید میتواند منافع کشورهای متبوع آنها را تحتتأثیر قرار دهد و به همین دلیل آنان حق مخالفت با این قانون را دارند.» (113)
حسین علایی در 25 مه 1925 در نامهای نظر دولت ایران را به موری اطلاع داد. علایی نوشت: «[این لایحه] روشی را پیشنهاد میدهد که به فراهمشدن زمینه مشخصی برای فعالیتهای اقتصادی کمک خواهد کرد. این روش با قوانین اساسی این مملکت تعارضی ندارد و قانونگذار قدرت کامل برای تصویب، لغو یا اصلاح و تجدیدنظر در مورد مصوبات یا قوانین موجود را دارد. موضع برخی دیپلماتهای خارجی در مورد این مسئله غیرقابل دفاع است؛ چراکه برای یک لحظه هم نمیتوان تصور کرد که رژیم قبلی بدون در نظر گرفتن حق ملت ایران، برای ابد امتیازات فراوانی به اشرافزادگان فاسد اعطا کرده باشد. این اسناد قدیمی بههیچعنوان با نیازهای امروز و آرمانهای ملت متناسب نیستند و همواره از آنها برای بستن دستان ما و جلوگیری از بهرهبرداری صحیح از ثروتهای ملی استفاده شدهاست.»
وزیر مالیه، محمدعلی فروغی که قبلاً وزیر عدلیه بودهاست، به علایی اطلاع داد که بهعقیده او «مجلس با توجه به قانون اساسی نمیتواند از اختیار تام خود برای وضع یا لغو قوانین محروم بماند. فرمانها که اوامر شاهان خودکامه قبلی هستند، با توجه به این که در زمان گذشته قانون اساسی وجود نداشته است، «قوانین» آن زمان تلقی میشوند.» (114)
گفتوگوهای نمایندگان در مجلس ادامه یافت. موری توضیح میدهد که این مباحثات «با وجود آن که استناد خاصی ارائه نمیدهند ولی جالبتوجهاند؛ چون نشانگر توجه ایرانیان نسبت به آثار باستانی فراموش شدهشان و علاقه آنها به برنامهریزیهای مناسبتر برای بهرهبرداری از این آثار است.» (115) پاسخ وزیر در مجلس نیز به همین شکل ناآگاهانه بود. (116)
مجلس در 7 جولای 1925 تعطیل شد و بازگشایی مجدد آن به 23 آگوست موکول شد. «بنابراین، این تاریخ نزدیکترین زمانی است که لایحه جدید میتواند بررسی شود» (117) انگلیسیها در همین زمان بر مخالفت خود اصرار میورزیدند. در 13 جولای 1925 وزیرمختار انگلستان سر پرسی لورن در نامهای از کوپلی آموری پسر، جانشین موری پرسید: «آیا تمایلی به حمایت از روشی که من در پیش گرفتهام دارید؟؛ و نیز سپاسگزار خواهم بود اگر به من اطلاع دهید آیا دولت شما دستورهای جدیدی در این باره به شما دادهاست یا خیر؟»
پاسخ آموری در 15 جولای 1925 به موری سرد، صریح و گستاخانه بود: «شما امیدوارید که من بتوانم از رفتاری که در پیش گرفتهاید حمایت کنم و از من درخواست کردهاید که اگر دستورهای جدیدی از دولتم دریافت کردم با شما مطرح کنم.» آموری با سردی به این نتیجه میرسد که: «باید متأسفانه به استحضار شما برسانم که من در حال حاضر نمیتوانم رفتار مثبتی در مورد این مسئله داشته باشم، البته من با دولتم در تماس هستم و در صورت تغییر مواضع دولتم خوشحال میشوم شما را در جریان بگذارم.» (118)
با توجه به مخالفت انگلیسیها، وزیرمختار جدید آمریکا، هافمن فیلیپ گزارش میدهد: «لایحه پیشنهادی تقریباً به مرگی خاموش دچار شد. باید خاطرنشان کنم که طرح آن با مخالفت جدی از سوی خارجیان ذینفع مواجه شد. وقتی مجلس پنجم پس از تعطیلات محرم در آگوست 1925 بازگشایی شد، سخنی از این لایحه به میان نیامد؛ حتی اشاره نشد که در مجلس حاضر دوباره مطرح خواهد شد. این طرح نیز مانند بسیاری نمایشهای دیگر در این کشور، مانند گلی بود که با انگیزه و شور و شوق فراوان در هنگام طلوع خورشید شکفته شد و به محض غروب آفتاب در خاموشی بسته شد.» (119)
● تجدید فشار دیپلماتیک آمریکا بر فرانسه:
با وجود شکست ایران در لغو انحصار فرانسه از طریق قانون، تلاشهای دیپلماتیک آمریکا از سر گرفته شد. بهنظر نمیرسد که دولت فرانسه به خودی خود و بدون وجود فشار جدی از جانب آمریکا انحصار خود را کنار گذاشته باشد. احتمالاً دولت آمریکا در تلاش خود برای لغو انحصار فرانسه تا حدودی از خدمات پوپ نیز بهره گرفته بود. پوپ در اکتبر و نوامبر 1925 به فرانسه رفت و در آنجا با معرفی سفیر آمریکا، مایرون تی هریک، با وزیر امور خارجه فرانسه مذاکراتی در مورد ایران انجام داد. او همچنین گفتگوهایی با پرفسور پاول پلیوت باستانشناس با نفوذ فرانسوی انجام داد. (120)
استنلی فیلد، مدیر موزه تاریخ ملی فیلد در شیکاگو برای اعمال «فشار» بر وزارت امور خارجه آمریکا نامهای به آنها نوشت و در آن به تحریکات پوپ اشاره کرد که خواستار حقوق مساوی برای «همه ملتهای متمدن» در امر «تحقیق» در ایران بودهاست. (121) پوپ در ادامه مذاکراتش با فرانسویان ادعا کرد که آنان تمایل دارند گفتگوها را در پاریس دنبال کنند: «آنها پیشنهاد دادند که من یا فرد دیگری به پاریس برویم و مذاکرات جدیتری را از سر بگیریم… شاید بهتر باشد مهماتمان را از انبارها بیرون کشیده و خشابها را پر کنیم. فکر میکنم بعضی از کارکنان سفارت در پاریس مشتاقند که با عزمی راسخ به این مسئله بپردازند.» (122)
وزارت امورخارجه آمریکا به سرعت دریافت هرگونه ارتباطی با پوپ به شدت مشکلآفرین است. پوپ در نامهای در اول مارس 1926 به «[باقر] کاظمی»- که پوپ او را «کاردار ایران» در واشنگتن معرفی کرده بود- از پروفسور پلیوت به عنوان مهمترین «متخصص» شرقشناس یاد کرده بود. (123) تلاشهای بیوقفه پوپ برای مطرحکردن خود شامل نامهنگاری به اعضای کنگره هم بود. پوپ در نامهای به تاریخ 27 فوریه 1926 به نماینده کنگره، تئودور برتون، مینویسد: «فکر میکنم وزارت امور خارجه در این امر با من همعقیده است که در طول مدت اقامتم در ایران نشان دادهام که با افکار عمومی مردم ایران و نحوه تأثیر بر آن به خوبی آگاهم.»
پوپ در همین نامه میافزاید: «هیچ کشوری در دنیا سابقه ما را ندارد. این امر بسیار هیجان انگیز و تأثیرگذار بود که مردم بارها به سمت اتومبیل ما هجوم میآوردند تا پرچم آمریکا را که روی آن نصب شده بود ببوسند. در سراسر ایران چیزی جز قدردانی و اعتماد و امید نسبت به آمریکا وجود ندارد.» (124) اما در حقیقت به همین اندازه هم حس خیانت و نارضایتی وجود داشت. انتخاب هافمن فیلیپ در سال 1926 به عنوان وزیرمختار آمریکا در ایران علاقه آمریکا به ایران را نشان میداد، زیرا فیلیپ یکی از با تجربهترین و تواناترین دیپلماتهای سرویس خارجی آمریکا بود.
فیلیپ کمی پس از ورود به ایران این دستور را از طریق تلگراف دریافت کرد: «همانطور که در جریان هستید در حال حاضر باستانشناسان آمریکایی دوشادوش همکاران خود از سایر کشورها در اقصی نقاط جهان مشغول کاوشهای باستانشناسی جدی هستند و از چنین همکاریهایی در ایران استقبال میکنند. به همین دلیل وزارت امور خارجه آمریکا خشنودی خود را ازاین مسئله اعلام میدارد که دول فرانسه و ایران درصدد بررسی امکان اصلاح امتیاز انحصاری اعطا شده در معاهده 11 آگوست 1900 از طریق موافقتنامه صلحآمیز هستند.»
قسمت بعدی تلگرام در مورد گامهای خاصی بود که فیلیپ باید بر میداشت: «با توجه به موقعیت ویژه پیش رو، وزارت امور خارجه امیدوار است که شما در مورد این مسئله به صورت غیررسمی با همتای فرانسوی خود مذاکره کرده و به شکلی محتاطانه برای پی بردن به رفتار دولتش در این زمینه اقدام نمایید. علاوه بر این اگر مشکلی وجود ندارد، شما علاقه شخصی خود را در این باره به دولت ایران اعلام کنید و در همین زمان با اشاره به سیاست اتخاذ شده در ایران مبنی بر درهای باز در زمینه کاوشهای باستانشناسی بیان کنید که دولت آمریکا تمایل دارد این موضوع را به اطلاع باستانشناسان آمریکایی علاقهمند به ایران برساند.» (125)
فیلیپ با پیگیری این رویکرد «غیررسمی» نسبت به فرانسویان و تماسهای او با مقامات رسمی ایران دریافت که وزیرمختار جدید فرانسه، موگراس، مذاکراتی با دولت ایران داشته است و نیز آنکه وزیرمختار جدید «روشنفکرتر بهنظر میرسد و نسبت به همتای پیشین خود، ام. بونسون، آمادگی بیشتری برای رسیدن به راهحلی مشترک نشان میدهد.» درحالیکه گفتوگو با فرانسویان با حمایت و تشویق سفارت آمریکا در جریان بود، هیأت وزرای ایران موافقت کرد که وزیر معارف لایحهای آماده و به مجلس عرضه کند و در آن تأسیس ادارهای برای آثار باستانی و از طریق آن موزه و کتابخانه ملی را مطرح کند.
در ضمن دکتر ارنست هرتسفلد بهعنوان مشاور اداره آثار باستانی با حقوق ماهیانه 600 تومان استخدام شود. با وجود آنکه این لایحه بهدلیل عدممداخله در امر کاوش عملاً با انحصار فرانسه تعارضی نداشت، فیلیپ بر این باور بود که «طرح پیشنهادی و انحصار فرانسه حتماً با هم تعارض خواهند داشت… این لایحه، چالشی برای انحصار فرانسه خواهد بود.»
فیلیپ در ارتباط با پیشنهاد استخدام هرتسفلد، از تأسیس انجمن آثار ملی گزارش داد که اولین نشست سالانهاش در 30 ژوئن 1926 برگزار شده بود. گرچه این انجمن اسماً مستقل بود اما بودجه آن را وزارت معارف تأمین میکرد. انجمن با استفاده از این بودجه و با وجود مخالفت فرانسویان با هرتسفلد تصمیم به استخدام او و دعوتش به ایران گرفت. فعالیتهای هرتسفلد شامل آماده کردن پیشنویس قانون جامعی در زمینه فعالیتهای باستانشناسی بود. فیلیپ اضافه میکند: «امید میرود که این لایحه به زودی به مجلس عرضه شود.» (126)
انجمن بر این باور بود که فروغی، وزیر جنگ – که هم رابطه نزدیکی با رضاخان؛ و هم «در باستانشناسی تبحر فوقالعادهای» داشت و نیز به پاریس سفر کرده بود- در موقعیت خوبی برای مطرح کردن موضوع با دولت فرانسه است. فروغی بهعنوان بخشی از تلاشهایش در پاریس و با توجه به اینکه شنیده بود سفارت آمریکا دستورهایی در مورد «وضعیت باستانشناسی در ایران» دریافت کردهاست، کاردار سفارت آمریکا، شلدون وایت هاوس را در 29 سپتامبر 1926 ملاقات کرد.