ترجمۀ حماد شیبانی
ـ آیا نسل کشی جنایتکارانه ای که ما در غزه مرتکب می شویم، امنیت حتی یک نفر را در اسرائیل افزایش داده است؟
ـ آیا در حالی که منتظر پاسخ ایران به قتل هنیه هستیم، امنیت بیشتری احساس می کنیم ؟
بیلبوردهای اسماعیل هنیه و محمد ضیف رهبران حماس با کلمات «حذف شد» در تصویر تل آویو، ۰۲ اوت ۲۰۲۴. (میریام آلستر/فلش 90)
ما اکنون با خطر گسترش جنگ منطقه ای بین یأجوج و ماجوج روبرو هستیم که بنیامین نتانیاهو سالها مصمم به شعله ور کردن آن بوده است. هر یک از ما با وحشت سعی می کنیم حدس بزنیم که پاسخ به ترورهای اخیر – که رهبران ما آن را به عنوان یک «دستاورد درخشان» ماشین جنگی پیچیدۀ اسرائیل جشن می گیرند – چه خواهد بود و آیا فرزندان ما از آن جان سالم به در خواهند برد یا خیر. ما اکنون به سرنوشت گروگانها فکر می کنیم و حتی وحشت داریم و می ترسیم آنچه را که احتمال می دهیم حقیقت باشد به زبان بیاوریم.
بنابراین شاید اکنون همان لحظه ای باشد که باید درنگ کنیم، برخیزیم و بپرسیم: آیا واقعاً راه دیگری وجود نداشت؟ آیا این فرو رفتن در این جهنم بی انتها سرنوشت اجتناب ناپذیر ما بود؟
واکنش ایران به کشته شدن اسماعیل هنیه، رهبر حماس در تهران، و همچنین انتقام حزب الله به خاطر کشته شدن یکی از فرمانده هانش، فؤاد شُکر، بالاخره انجام خواهد شد، هرچند شدت یا ماهیت آن عکس العملها مشخص نباشد. مسعود پزشکیان، رئیس جمهور جدید ایران و ظاهراً میانه روترین نامزدهای جمهوری اسلامی، در سخنان آغازین خود متعهد شده بود که از جنگ طلبی سلف خود فاصله بگیرد و ایران را به مسیر گفتگو با غرب بازگرداند. [که این برای نتانیاهو غیرقابل تحمل بود . ح.] اما ترور هنیه بلافاصله پس از مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید ایران، پزشکیان را مجبور کرد موضع تندی اتخاذ کند. او اکنون باید وزن خود را ثابت کند؛ به این نقض آشکار حاکمیت کشورش پاسخ دهد و اتحاد خود با حماس را عمیقتر کند.
«شایستۀ مرگ» احتمالا فرسوده ترین اصطلاح در گفتمان عمومی اسرائیل برای توصیف ترورهای اخیر است. این یکی از توجیهات متعددی است که اسرائیل برای خشونتهای مهارنشدۀ خود در ده ماه گذشته پیدا کرده است. اما چیزی وحشتناک در این واقعیت وجود دارد، و آن، این سؤال نیست که آیا کسی «شایستۀ مرگ» تلقی می شود یا خیر، بلکه بیشتر پرسش دربارۀ سرنوشت ماست و این که آیا ما غیرنظامیان شایستۀ زندگی هستیم یا خیر. آری پرسش این است.
از قتل عام ۷ اکتبر، اسرائیل همواره خشونت و تشدید تنش را انتخاب کرده است و در ارائۀ توجیهات هرگز کم نیاورده است: «ما باید با قدرت به حملات پاسخ دهیم». «ما باید از کسانی که این جنگ را آغاز و اجرا کرده اند انتقام بگیریم»، «ما باید فشار را تشدید کنیم تا گروگانها را بازگردانند»، «ما باید در پاسخ به شلیک موشکها به لبنان حمله کنیم»، «ما باید به ایران پیام دهیم که در مورد حمایت از حزب الله سکوت نخواهیم کرد»…
با این حال، در نهایت، انتخاب تشدید روال خشونت آمیزی تا این حد انتقام جویانه بمثابۀ یک خودکشی است. این رفتار خشک و دگماتیک آنقدر تکرار شده است که به ما اجازه نمی دهد سؤالات اساسی، حیاتی و نیز وجودی را بپرسیم:
آیا نسل کشی جنایتکارانه ای که ما در غزه مرتکب می شویم، امنیت حتی یک نفر را در اسرائیل افزایش داده است؟
آیا در حالی که منتظر پاسخ ایران به قتل هنیه هستیم، امنیت بیشتری احساس می کنیم؟
پاسخ واضح به این سؤالات روشن و منطقی یک نه قاطع است. پس چرا، با این که بهایی که می پردازیم مدام در حال افزایش است، به این روند مخرب ادامه می دهیم؟ چگونه است که افراد منطقی، مرگ هنیه را در حالی که حتی نمی توانیم برچسب قیمت یعنی هزینۀ آن را تخمین بزنیم، به عنوان یک عملیات درخشان جشن می گیرند ؟
به سادگی می توان همه چیز را به نتانیاهو نسبت داد. می توان گفت که این جنگ در خدمت بقای سیاسی اوست و او هم علاقمند است که آن را تا ابد ادامه دهد. این درست، اما این پاسخ ساده فقط راهی برای خروج بسیار آسان از مخمصۀ در گیر شدن با پرسشهای بنیادی تر است. این درست است که نتانیاهو واقعاً تصمیم گرفته جان دهها هزار فلسطینی در غزه، جان گروگانهای اسرائیلی و امنیت جمعی ما را فدای منافع شخصی خود کند. اما مردم اسرائیل، یعنی همین جامعه که دنبال او راه افتاده است نیز از همان ابتدا با ابراز یک شادی چندش آور، هستی خود را وقف هموار کردن راه مرگبار برآوردن آرزوهای نتانیاهو کرد.
این فقط شهوت انتقام نیست که پس از ۷ اکتبر جامعۀ اسرائیل را فرا گرفت و عطش مرگبار کشتن را برانگیخت آنهم از نوعی کاملاً غریب. این فروپاشی تصور چیزی غیر از خشونت بیهوده است. امروز افکار عمومی اسرائیل با این واقعیت نگران کننده روبروست که فاقد ابزار برای بررسی و شناخت منافع خود و تصمیم گیری بین مسیرهای مختلف اقدام استراتژیک است. زیرا در جعبۀ ابزار اسرائیل چیزی جز یک چکش وجود ندارد، و کشوری که طیف وسیعی ابزار در اختیار نداشته باشد، کشوری است بسیار خطرناک برای شهروندانش و حتی بیشتر از آن برای اتباع مناطق اشغال شدۀ خود.
جامعۀ اسرائیل می توانست، ده ماه پس از کشتار 7 اکتبر، اکنون جای دیگری باشد. می توانست در حال بهبود یافتن از ترومای وحشتناک خود باشد و همۀ گروگانها هم زنده به خانه بازگشته باشند. دهها هزار نفر از شهروندان کشور از خانه های خود در شمال و جنوب آواره نمی شدند و جان بسیاری از سربازان در امان می ماند. می شد که نوار غزه به هیروشیمای خاورمیانه تبدیل نشود، و نزدیک به دو میلیون فلسطینی، از پیش محاصره شده، اینگونه بارها زیر بمب و کشتار جابجا و ریشه کن نشده و گرسنگی نکشند. بر عکس طی این ده ماه، انتخابهای جنایتکارانه، ما را به آنچنان ورطۀ امنیتی، اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی رسانده است که حتی بدبینان نیز هرگز نمی توانستند تصورش را بکنند.
این صرفاً یک درک متاخر از روی نگاه به نتایج نیست. کسانی در میان ما بودند افرادی، مانند نویسندۀ این سطور، که از همان آغاز در مورد عواقب روند وحشتناکی که اسرائیل از ابتدا انتخاب کرده بود هشدار می دادند و از انتخاب یک راه جایگزین انسانی حمایت می کردند؛ بودیم مائی که بخاطر ابراز نگرانی خود و مخالفت با آن روند به عنوان شکست خورده، به عنوان منکران قتل عام 7 اکتبر و به عنوان حامیان حماس متهم و محکوم شدیم.
حتی اکنون، در پس زمینۀ شادی این ترورها، تکرار می کنیم: این مسیری مخرب، احمقانه و خطرناک است و ما هنوز می توانیم مسیر خود را تغییر دهیم. اما جامعه ای که قادر نباشد رویکردی غیرخشونت آمیز را حتی تصور نماید، بی تردید محکوم به انقراض است. آری! دیدن این که چگونه هنوز با چشمانی از حدقه درآمده داریم در آن مسیر قدم می گذاریم، دلهره آور است.
خانم مژگان ـ اورلی نوی سردبیر Local Call، فعال سیاسی و مترجم شعر و نثر فارسی است. او رئیس هیئت اجرایی بتسیلم و فعال حزب سیاسی بلد است. نوشته های او به خطوطی می پردازد که هویت او را به عنوان مزراحی، یک زن چپگرا، یک زن، یک مهاجر موقت که در یک مهاجرت دائمی زندگی می کند، تعریف می کند.
منبع: