back to top

بنی صدر: اسیدپاشی و قصاص

ahb 20140620عصر جدید: از بین سئوالهای زیادی که به ما رسیده است از جمله دو سئوال را با شما مطرح می کنیم. سئوال اول اینکه با توجه به اینکه هدف حسین را امر به معروف و نهی از منکر گفته اند تا چه حد حسین می تواند برای جوانان امروز الگو باشد؟ سئوال دوم اینکه اخیرا یکی از قربانیان اسیدپاشی در سالهای گذشته که از قصاص اسیدپاش خود انصراف داده بود در گفتگو با تلویزیون دولت حاکم بر ایران از این بخشش اظهار پشیمانی کرده و به نوعی آن را عامل اسیدپاشی های اخیر دانسته است، او قصاص را حکم قرآن دانسته و به قربانیان اسیدپاشی تاکید کرده که اسیدپاش ها را قصاص کنید. این اظهارات عجیب دو پرسش را ایجاد میکند:

1-     آیا قصاص و ارعاب جامعه راه حل کاهش خشونت است؟

2- آیا واقعا قرآن حکم به مجازات های وحشیانه ای چون اسیدپاشی کرده است؟

 

برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.


 بنی صدر: اولا به این موضوع بپردازیم که آیا حسین بن علی برای نسل امروز امام و الگو است یا نه؟ ما در قرن 21 مسیحی هستیم و تاکنون از قیام حسین دو نوع استفاده شده است یکی مانند آنچه در ایران مرسوم است یعنی مراسم عزاداری گرفتن و نوعی حالت انفعالی است که هر سال برگذار می شود. یک نوع هم از آن امام و الگو ایستادگی بر حق را می آموزند. گاندی می گوید “حسین بن علی به بشریت آموخت وقتی یک اقلیت کوچک بر حق می ایستد و در ایستادگی هیچ تزلزل بخرج نمی دهد می تواند بر اکثریت بزرگ که قدرت در دست دارد پیروز بشود. و ما همین آموزش را در جنبش هند با اطمینان به پیروزی بکار می بریم.” البته گاندی پیروز هم شد. نزدیک به همین ارزیابی را مصدق از آن امام بعنوان الگو در ایستادگی از حق می کند. پس امر به معرف یعنی امر به حق. و این تا هستی هست الگوست. یعنی انسانها به حق یکدیگر تجاوز نکنید، بر حق خود بایستید، انسانها از حقوق خود غفلت نکنید اگر غفلت کنید زور غالب می شود ویران می کند. این هم نهی از منکر است. این دو کاری است که آن شهید در کربلا کرده است. ایستادن بر حق و فراخواندن به حق و هشدار دادن و انزار دادن به نتایج تجاوز کردن به حق و غفلت کردن از حق.

امام حسین به همه آنهایی که او را در آن صحرا کشتند گفت که چه بر سرشان خواهد آمد و هر آنچه فرموده بود بر سرآنها آمد. چون طبق قانون قدرت چنین میشود، یعنی کسانی تسلیم قدرت متجاوز به حق میشوند و به خدمت او در می آیند، توسط همان قدرت از بین برده میشوند و این قانون عمومی قدرت است که در همه وقت و همه جا این قانون عمل کرده است. در ایران به سرنوشت رژیم پهلوی نگاه کنید. و نگاه کنید به سرنوشتی که در همین رژیم کنونی بر سر آنهایی که وسیله کار قدرتمداری این آقایان شدند چه آمد. خواهید دید که آنچه بر سر آنها خواهد آمد. باز نگاه کنید آنچه در  روسیه بر سر دار و دسته استالینیستها آمد و یا آنچه در آلمان بر سر طرفداران هیتلر آمد. در ایران ضرب المثلی هست که می گوید که چاه کن ته چاه است.  کسی که بنده قدرت می شود توسط قدرت مضمحل می شود. از اینرو اینها درسی است برای همه زمانها.

اگر ایرانی ها بجای مراسم عزاداری این مراسم را برگذار می کردند و حداقل این 10 روز محرم را صرف یادآوری حقوق خود و ایستادگی بر حق می کردند یعنی هر انسانی که برای امام حسین عزاداری می کند حداقل به حقوقی که دارد عمل کند. حتی اگر سالی 10 روز ایستادگی بر حقوق و تمرین بر حقوق انجام شود وضع خیلی فرق می کند.  مطمئن باشید اگر اینکار را بکنید این رژیم خواهد رفت. ریزا خواهید دانست که شهروند هستید و حقوق شهروندی دارید و باید در امور جامعه خود شرکت کنید.

 

اما سئوال دوم شما در باره قصاص در قرآن. کلمه قصاص به معنی رسیدگی قضائی از آغاز تا پایان است. حالا یک هموطن عزیز و گرامی یک انتقادی بر کار من نوشته و در آن انتقاد میگوید که این رسیدگی از آغاز تا پایان مجازات را هم در بر می گیرد. خوب معلوم است، وقتی که می گوئیم رسیدگی از آغاز تا پایان، یعنی صدور حکم قضائی بنابراین تعیین مجازات هم جزء قصاص است. اما این قطعا” به معنای این نیست که هر کس حق دارد خودسر، به اصطلاح تلافی بکند و یا به خود اجازه بدهد مجازاتی را وضع و اجرا بکند. حالا بعد به این می رسم که این مبنایش از کجا می آید، چه طور است که این کلمه وارونه معنا می شود، وارونه هم پذیرفته می شود، نسل بعد از نسل هم بهش عمل میشود. اما اول بفهمیم که خود قرآن چه می گوید. خوب، پس، وقتی می گوئیم قصاص رسیدگی قضائی است از آغاز تا پایان، دو تا معنای مهم دارد. این درست است که مجازات هم تویش است، اما معنای اولش این است که قاضی که حکم را صادر می کند باید طبق اصول راهنمایی حکم را صادر کند که آن اصول برای اینکه قاضی طبق آنها عمل کند وضع شده است و رعایت آن اصول را باید بکند. یکی از آن اصول این است که نباید حکمی صادر کند که قابل جبران نباشد. فرض کنیم، مثل آقای خلخالی نباشد که حکم اعدام صادر کند و بعد که بهش بگویی که آقا این بی تقصیر بود چرا کشتید؟ بگوید خوب می رود بهشت! نه، حکم باید به ترتیبی باشد که قابل جبران باشد اگر خطایی بودجبران بشود این یک معنایش است معنای دیگرش هم این است که محکوم، از فرصت جبران کردن خطایش محروم نشود. این یکی از 22 اصلی است که من یافته ام برای اینکه قضاوت عادلانه باشد. این یکی، اما معنای دومش هم به اندازه معنای اول مهم است و آن این است که قضاوت را چون قاضی باید رسیدگی بکند، پس امر عمومی اجتماعی است، مربوط به جامعه است و فرد حق ندارد خودسر داوری و عمل کند. چون بنا بر یکی دیگر از آن اصول، بنا بر صلح اجتماعی است، خشونت زدایی است، به این جهت می باید هر جرمی، هر جنایتی مورد رسیدگی قضائی قرار بگیرد. خوب شما حالا از تفاوتهای دیگر  که من به خاطر اینکه وقت ما کم است و مسئله هم بسیار مهم، از آنها چشم پوشیده ام گذشته، همین دو تفاوت را در نظر بگیرید. هر گاه فقط این دوتا رعایت بشود، وضعیت نه تنها در کشور ما و منطقه ما، در دنیای ما چقدر تحول می کند، تغییر می کند.خوب حالا می آئیم به اینکه این از کجامی آید و چه جوری شده که این آیه به این روشنی، اصول راهنما هم کاملا روشن و واضح که متاسفانه در این رژیم دستگاه قضائیش یکی از آن اصول را هم رعایت نمی کند،این قصاص شده مجازات و آن هم هر کس اختیار دارد این را عمل کند. آن از اینجا می آید که ما ایرانی ها،البته نه جاهای دیگر غیر این باشند ها ،اما،تفاوت دارد،شدت و ضعف دارد،عادت داریم به اینکه غیابی و یک طرفه قضاوت می کنیم،بی سئوال، بی جواب،حکم صادر می کنیم. حتی بسیاری از خانواده ها،سر این قضاوت یک طرفه از هم می پاشند.فرض کنیم که،همسری می بیند، میشنود و یا فکر می کند که این امروز یک جور دیگر بود،نکنه که این زیر سرش میجنبد،بابت همین تصور،حکم محکومیت برای آن همسربیچاره صادر می کند. بسیاری از خانواده ها از هم می پاشد و متاسفانه این یک عادت عمومی شده است.وباید با آن مبارزه عمومی کرد،خلاف حق است. خلاف حق خود انسان است،تجاوز به حق دیگری هم هست. چون این طور است،امثال آقای مصباح یزدی خیالشان راحت است. متناسب با این زمینه روانی فکر عملی – رفتاری هموطنان ما،می گوید آقا اگر شما دیدی که مثلا یک کسی به امام و پیامبر ناسزا گفت و در آنجا هم دستگاه قضائی توی کار نبود،خودت بگیر و بکش! حالا شنیدم  که آن آقای آملی گفته آنها هم لازم نیست، به محضی که شنیدی بکش!رسیدگی، هیچی لازم نیست! خوب این زمینه اش این است که عادت کردیم و این عیب را داریم که یک طرفه قضاوت می کنیم و حکم صادر می کنیم.بسیار جمع ها به همین خاطر از هم می پاشد،اشخاص یک طرفه می نشینند،برای خودشان سین _جیم می کنند و گاهی سین جیم را هم لازم نمی بینند، یک حکمی صادر میکنند و دوستی می شود دشمنی. چون این زمینه وجود دارد، پس آسان می شود این دروغ ها را به کرسی نشاند. این هم زمینه اش. حالا شما می گوئید که آیا این روشی است برای اینکه جامعه چه بشود و این آقایان چرا این کار را می کنند؟ خوب معلوم است چرا این کار را می کنند برای ایجاد رعب و وحشت و ترساندن. حالا امروز خواندم آن آقا یادم نیست کی، گفته است که این که  در اصفهان اسید پاشیده یک نفر بوده است. ببینید وقتی که شما آن کسی را که عفو کرده می برید در تلویزیون، کسی را که یک عمل انسانی کرده، به عکس، خشونت زدایی کرده، هرگاه شما جو ارعاب و وحشت نمی خواستید ایجاد بکنید همان یک بخشش، برای همه آنهایی که به این نوع جنایت ها دست می زنند مایه عبرت بود تا یک احساس انسانی بهشان دست بدهد که آقا تو انسانی، تویی که داری اسید می پاشی انسانی، انسان! وقتی اینکار را می کنی نمیشود گفت می شوی حیوان برای اینکه، حیوان هم این کار را نمی کند. می شوی جانی، انسانیتت را از دست میدهی، حقوقمندیت را از دست میدهی، هیچ میشوی و پوچ می شوی. کاش پوچ میشدی، پر میشوی از زور و خشونت. اکر واقعا این جور که این آقا گفته، یک نفر باشد باید بقیه عمرش را در ترس بگذراند و فرض کنیم اگر شما را بگیرند و بخواهند قصاص کنند ببین چه گونه باید زندگی کنی. پس آن یک عمل فوق العاد انسانی بوده. این را میبری توی تلویزیون و میکنی یک عمل زشت، می گویی بد کردی عفو کردی، اگر تو هم می گفتی به چشم آن اسید می ریختند، هر آینه این تکرار نمیشد. خوب آقا پس انتظار دارید این تکرار نشود؟ خوب میشود، چون شما با این کار خشونت را اصل میکنی،خشونت در برابر خشونت. این وقتی اصل شد، رواج پیدا می کند،آن بخشش می گوید، خشونت، برای اینها که فکر می کنند با خشونت میتوانند به یک هدفی برسند، نه راه حل است و نه به عنوان واکنش راه حل است. موجب بسط و انتشار خشونت در جامعه ها می شود. همینطور هم شده است. اینها سی و پنج سال است که مشغول خشونتند، خوب حالا در جامعه خشونت کمتر شده یا چندین برابر بیشتر شده؟ شما مردم ایران در آن کشور زندگی نمیکنید؟ از صبح تا عصر حتی شب که میخوابید همه اش،زندگی شما در خشونت نیست؟ این ها همه به لحاظ این گسترش خشونت است. حالا شما که در تلویزیون این کار را می کنید، بعد هم می گوئید من نبودم، یک فرد بود دروغ می گویی، برای اینکه سود این عمل به تو که رژیم باشی می رسد و آن هم تصور می کنی که سودش به شما می رسد. این قاعده روان و جاری است و شما هم اولیش نیستی که ابتکار فرمودی، زن را که ترساندی، جامعه را ترسانده ای. نتیجه؟ کسی بلند نمیشود بگوید آقا تو چرا  سی و پنج سال است این فساد و خیانت و جنایت را می گستری، در درون و بیرون مرزها می گستری برای این،این کار را می کنی .قرآن می گوید در دین اکراه نیست. لا اکراه فی الدین. نه معنایش این است که فقط به زور نمیشود کسی را به اسلام در آورد.آیه خود بخود این را نمی گوید.آیه می گوید در دین اکراه نیست،یعنی امر به معروفی، نهی از منکری که تویش زور باشد،در قرآن نیست. امر به معروف یعنی خشونت زدایی و نهی از منکر یعنی نهی از خشونت. قواعد خشونت زدایی هم به دست می دهد. خوب حالا همین،چگونه وارونه شد و شما مسلمانها،چکونه این چهادره قرن،هیچ نشنیدید که در دین اکراه نیست. حالا من این را که گفتم شما این پرتوی از قرآن آقای طالقانی را هم مراجعه کنید او هم همین برداشت را کرده و همین توضیح را داده که لا اکراه فی الدین یعنی در دین اکراه و زور نیست. چون حق است و می گوید شما این حق را داری ،به حقت عمل کن،عمل به حق محتاج زور نیست. عمل نکردن به حق محتاج زور است. شما اگر به حق خودت عمل نکنی جایش را زور پر می کند.زور خواهی گفت و یا زور خواهی شنید.پس در دین اکراه نیست یعنی زور،روشی از روش های دین نمیتواند باشد.نیست. حتی، اگر دشمنی هم به شما تجاوز کرد و جنگ در کار آورد    

چون صلح بنا بر قرآن حقی از حقوق انسان است، شما باید این جنگ را به ترتیبی انجام بدهی که کمترین خشونت به کار رود و در اولین فرصت به پایان برسد. در دنیای اسلام همه شده جنگ و خشونت و کشت و کشتار! پس تمام این اسید پاشی ها و خشونت ها بر طبق قوانین اسلام و با رای قاضی عادل باید انجام می گرفت که این ممکن نیست. در تمام این قوانین هم همیشه گفته شده است که عفو بهتر است. اینرا قرآن گفته است که راه برای قاضی باز باشد و کار بهتر را بشود انجام داد. یک حداکثری مقرر فرموده و گفته است که از آن کمتر و یا عفو بهتر است. پس اگر در تلویزیون می گوید که قصاص بهتر از عفو و بخشیدن است، خلاف سنت قرآن گفته است. اگر اینطور است چرا قرآن می گوید که مجازات قاتل اعدام است اما عفو بهتر است؟ برای اینکه جامعه به خشونت زدائی عادت کند و زیر حد اکثر مجازات رای بدهد. با این حساب مجازات اعدام در واقع منسوخ است. آنها که حکم اعدام صادر می کنند، جنایت می کنند. حال اگر این راه و روشی که قرآن می آموزد را با آنچه که این آقایان می کنند که درست عکس آنست، مقایسه کرد؛ می بینیم که این رژیم کامل استبدادی می باشد. اگر قرار بود به حقوق احترام بگذارند و حقوقمدار حاکمیت کنند، رانت خواری و بالا کشیدن 700 میلیاردی دوران آقای خامنه ای / احمدی نژاد را چگونه انجام می دادند؟ برای اینکار باید اسید بپاشند در زندان ببرند و شکنجه بکنند؛ مردم را به گلوله ببندند و با خودرو از روی زن و مرد ایرانی عبور بکنند و جوانها را از دانشگاه بربایند و بکشند. امثال فروهرها را خنجر آجین بکنند، و تمام این جنایت ها را اسمش هم اسلام بگذارند. اگر یک جامعه بخواهد خود را از این رها کند باید حد اقل اینرا از خود دور کند و خود را از این جنایات آگاه سازد. باید از این آگاه باشد که این دولت با معنویت و شخصیت و کرامت و حقوق و همه چیز این ملت بازی می کند. برای همین یک جامعه آزاد مرکب از دینی و هم آنها که ضد دین و یا غیر دینی هستند باید حقوقمند باشند و برای کرامت انسان به این روش استبدادی اعتراض کنند. امیدورام که جوانان کشور آنچه که آموختنی ست بیاموزند و بر حق ایستادن و خشونت زدائی را روش کنند.

 شاد و پیروز باشید.

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید