back to top
خانهنویسندگانجمال صفری -بمناسبت شصتمین سالگرد شهادت دکتر حسین فاطمی: فرزند آن پدري...

جمال صفری -بمناسبت شصتمین سالگرد شهادت دکتر حسین فاطمی: فرزند آن پدری که قرارداد 1933 را 60 سال تمدید کرد، می خواست نهضت شما را از بین ببرد…

FatemiSokhanraniبخش دوم مقاله

سخنرانی دکتر حسین فاطمی در میدان بهارستان

مهدی رهبری می نویسد: ساعت 5 صبح 25 مرداد 1332 ، کودتای دربار علیه دولت قانونی مصدق شکست می خورد. شاه با همسرش ثریا در ساعت 2 بعدازظهر همان روز از ایران می گریزند. ساعت 5 و نیم بعد از ظهر در میدان بهارستان میتینگ بزرگی با حضور هزاران نفر از طرفداران دولت مصدق و به منظور حمایت از او برگزار می گردد. دکتر فاطمی و چند شخصیت طرفدار مصدق از جمله دکتر شایگان، مهندس زیرک زاده و مهندس رضوی به سخنرانی می پردازند. در این میان، سخنرانی دکتر فاطمی از شور و هیجان خاصی برخوردار بود:

متن کامل سخنرانی دکتر فاطمی: [ عین متن بدون هیچ دستکاری از روزنامه ی باختر امروز به مدیر مسوولی دکتر فاطمی گرفته شده است. تنها مطالب داخل گیومه از اینجانب می باشند. ]

« مردم قهرمان تهران، مردم قهرمان، تعظیم به احساسات پاک شما، مردم قهرمان تهران تعظیم به وفاداری و ثبات شما، شما مردم قهرمان تهران موجب این اوضاع هستید، شما مردم قهرمان تهران پیشقدم و پیشاهنگ نهضت ملّی ایران بودید، شما برای اولین مرتبه از همین میدان بهارستان فریاد برآوردید و هموطنان شهرستانی را متوجه حقوق از دست رفته خود کردید.

هموطنان عزیز، وضع مزاجی من طوری نیست که بتوانم زیاد صحبت کنم [به علت ترور او در روزهای قبل]، ولی در مقابل احساسات پاک، احساسات صمیمانه و سرشار شما چاره ای نداشتم جز اینکه برای عرض تشکّر و تعظیم در مقابل احساسات شما پشت میکروفون قرارگیرم.

هموطنان: چو تیره شود مرد را روزگار / همه آن کند که کش نیاید به کار [ شعر از سعدی ]

هموطنان، دیشب وقتی شصت تیر گارد شاهنشاهی به طرف من نشانه روی می کرد، من چون به اراده شما، به ثبات و عقیده شما ایمان کامل داشتم می دانستم که نهضت ملّی نخواهد مرد. [نیمه شب 25 مرداد کودتاگران به خانه ی دکتر فاطمی ریخته و پس از ضرب و شتم او و همسرش، وی را بازداشت می نمایند.]

هموطنان، فرزند آن پدری که قرارداد 1933 را 60 سال تمدید کرد، می خواست نهضت شما را از بین ببرد. پدرش 20 سال عامل کمپانی نفت جنوب بود و 40 سال دیگر را برای پسرش گذاشت. [ منظور رضا شاه است ]

هموطنان، امروز وظیفه شما حساس تر و مشکل تر از هر روز است، امروز شما باید نشان بدهید ملّتی هستید که می توانید روی پای خود بایستید و هر مانع هر چه باشد را از میان بردارید.

هموطنان، به آن ها که می گویند نهضت ملّی شما رنگ خارجی دارد، بگویید ملّت ایران برای نفوذ خارجی به قدر پشیزی ارزش قائل نیست. برای شما آن کسی که خارج از مرز شما است خارجی است [کنایه به شاه است که فرار کرده بود]. استعمار سیاه و سفید، استعمار سیاه و سرخ برای شما علی السویه است.

هموطنان، جنایات دربار پهلوی روی جنایات ملک فاروق را سفید کرد. [ ملک فاروق پادشاه مصر بود که سه روز بعد از کودتای ۲۳ ژوئیه ۱۹۵۲ / 1331 خورشیدی مجبور به استعفا از سلطنت به نفع پسر شش ماهه‌اش فواد می شود. دوران سلطنت فواد تنها یازده ماه بود و بعد از آن نظام چند هزار ساله ی سلطنتی در مصر حذف و با انقلابی مردمی به رهبری جمال عبدالناصر، رژیم جمهوری اعلام می گردد.خواهر ملک فاروق، فوزیه، مدتی همسر محمدرضا پهلوی بود. ]

هموطنان، اسلحه ای که به قیمت عرق جبین شما تهیه شده بود، فرزند عاقد قرارداد 1933 [شاه] می خواست علیه نهضت شما به کار اندازد.

هموطنان، خائن همیشه خائف است. روزی که صدای رادیو تهران بلند شد، آن دقیقه ای که گفت نقش کودتای اجنبی، قوای خائن، نقش برآب شد، راه اولین سفارتی را که انگلستان دارد در پیش گرفت. [ منظور فرار شاه از رامسر به بغداد و سپس رم می باشد. ]

هموطنان، امروز روزی است که فرد فرد شما سرباز مراقب و بیدار وطن باید باشید. امروز شما آمدید و یک بساط ننگینی را که یک کلنل انگلیسی 32 سال قبل برای حفظ منافع انگلستان در نفت جنوب در ایران پایه گذاری کرد، واژگون و سرنگون کردید.[ منظور کودتای 1299 رضاخان با حمایت ژنرال آیرون ساید انگلیسی علیه قاجاریه است. ] امروز شما باید دست به دست فرزند رشید وطن دکترمحمد مصدق بدهید و برای ایرانِ نو، ایرانِ آباد، ایران دور از تحریکات اجنبی، طرح آینده را بریزید.

هموطنان شکر خدا را که آخرین پایگاه سی ساله نفوذ انگلستان یعنی دربار ننگین پهلوی آنچنان منهدم شد که جز اراده شما اراده دیگری نمی توانست بدون آنکه خون از دماغ کسی بریزد این کانون فساد، این کانون ننگ را منهدم کند.

هموطنان، وظایف سنگین این دقایق بحرانی را فراموش نکنید و از همین دقیقه که در اینجا هستید و از آن دقیقه ای که این جا را ترک می کنید، مواظب تر، مراقب تر و بیدارتر از همیشه باشید. خدای ایران بزرگ است، خدای ایران نخواست که نهضت شما واژگون شود. فرزند پهلوی می خواست، فرزند عاقد قرارداد 1933 [رضا شاه] می خواست به جنگ خدا برود، می خواست به جنگ ملّت به جنگ اجتماع که یک نمونه عالیترین مظهر اراده خداست برود. خدا او را آنچنان به زمین زد که هیچکس دیروز در چنین ساعتی حتّی در مخیله خود تصور نمی کرد.

خدای ایران، خدای بزرگ وطن، نگهدار و نگهبان شما باشد.»

پایان سخنرانی فاطمی.

 

اما در حاشیه ی این سخنرانی :

– در فاصله ای که دکتر فاطمی مشغول سخنرانی بود، خبر رسید که شاه فرار کرده است. دکتر فاطمی هم فریاد برآورد: “ملت ایران مژده! ملت ایران مژده! شاه فراری شده”

– این میتینگ در میدان بهارستان و پس از پایین آوردن مجسمه ی‌ رضاشاه یا به قول روزنامه باختر امروز “دیو مهیب قلدری” آغاز شد.

– در پایان این مراسم که ساعت حدود هفت و نیم بعد از ظهر بود، قطعنامه‌ای با بالا رفتن دست مردم به تصویب رسید. در این قطعنامه که مهندس رضوی آن را قرائت کرد، از دولت مصدق خواستار تعقیب شاه و فراریان کودتای اخیر و برگزاری محکمه ملی برای آنان شدند و در بند سوم این قطعنامه نیز دولت مصدق را مسوول تشکیل “شورای سلطنتی” اعلام کردند.

در روز ۲۶ مرداد، روزنامه باختر امروز به مدیر مسوولی فاطمی، در صفحه ی نخست خود چنین نوشت: « امروز پرچم سه رنگ ایران به جای مجسمه‌های شاه در سراسر میدان‌های تهران در اهتزاز بود. »

– در ابتدای همان میتینگ ۲۵ مرداد، شعارهایی چون “مرگ بر شاه خائن”، “نابود باد بساط ننگین دربار پهلوی”، “مصدق پیروز است”، “ما شاه نمی‌خواهیم”، “شاه فراری و اجنبی‌پرست باید محاکمه و مجازات گردد” و … از سوی جمعیت سر داده شد.

– در میان جمعیت عده ای که بیشترشان از اعضای حزب توده بودند، فریاد “برقرار باد جمهوری دموکراتیک” را سر دادند.

– در پایان این میتینگ، مهندس رضوی به پشت تریبون می رود و از مردم حضور فعال و همراهی مستمر را خواستار می شود. او در بخشی از سخنانش که بسیار نزدیک به دیدگاه دکتر فاطمی بود، چنین گفت: «… هموطنان من، امروز دیگر اراده ی یک نفر، هر کسی که باشد، سرنوشت کشور را نمی‌تواند تغییر دهد، امروز اراده ی ملت ایران به صورت نهضت ملی ظاهر شده و ارابه ی سیاست مملکت را به دست دکتر مصدق، نخست‌وزیر سالخورده و با تدبیر ما قرار داده و هیچ قوه‌ای نیز در اراده و خواست ملت ایران و در سرنوشت مملکت تاثیر ندارد. تکلیف مملکت اکنون که شاه از کشور خارج شده است به وسیله دولت تعیین باید گردد.» او در پایان سخنانش چند درخواست از دولت دکتر مصدق را به عنوان قطعنامه ی مراسم امروز مطرح می کند: « مصدق می بایست انفصال پادشاهی که پشت به ملت ایران کرده و با این کار خود مثلاً سعی کرده از منافع خارجی‌ها حمایت کند را اعلام کند؛ در بهبود وسائل معاش طبقات ایران کوشش عملی و حقیقی بکار برد؛ مخالفان نهضت ملی را از هر دسته و طبقه که باشند سرکوب کند و در نهایت با اصلاح قانون انتخابات، شرایط را برای برگزاری دور ۱۸ مجلس فراهم آورد. »

– وقتی مراسم به پایان می رسد، مردم خشمگین در بیشتر خیابان های تهران مجسمه های رضا شاه و محمد رضا شاه را پایین آورده و تخریب می نمایند و شعارهای رادیکالی چون الغای سلطنت سر می دهند. در این میان کمونیست ها نقش مهم و پر رنگی داشته اند. روزنامه های ایران و دنیا چنین صحنه هایی را چاپ می نمایند و شاه نیز با شنیدن این خبرها از فاطمی کینه به دل می گیرد.

– مهم تر از همه این که چنین سخنرانی ها و تظاهرات و شعارهای انقلابی، بسیاری از طرفداران سلطنت و مردم عادی به ویژه روحانیون و بازار را از ترس از به قدرت رسیدن کمونیست ها در ایران به وحشت می افکند.

جهت تکمیل بحث:

   اولین سخنران رسمی این میتینگ جلالی موسوی بود و سخنانش را با « یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون » و این ابیات آغاز کرد: المنه لله که از این شعبده جستیم/ جستیم و ز هم رشته تزویر گسستیم/کز آنکه ملامتگر ما شیوه دگر کرد/ ما کوه صفت بر سر آن شیوه نشستیم. او در سراسر سخنرانی خود به نیروی عظیم مردم که با حمایت خود از دکتر مصدق، بساط دیکتاتوری در ایران را برچیدند و استعمارگران را ناامید و به انزوا در آوردند تقدیر ‌کرد و موفقیت جنبش را در سایه حضور مردم ‌دانست. او در بخشی از سخنانش بیان می‌کند: « با کودتای ۲۵ مرداد، آنها فهمیدند می‌خواستند بساط چپاول و تطاول شرکت سابق نفت را برقرار سازند، این اعمال نفرت‌انگیز فقط گور نابودی خود آنها را می‌کند، نمی‌خواستند بدانند که در قرن بیستم زندگی می‌کنند و در این قرن اگر پایه‌های حکومت بر دوش مردم استوار نباشد، در پرتو سرنیزه‌های برق پایدار نخواهد بود. در حالیکه نهضت ملی ما در قلوب اکثریت قریب به اتفاق نظامیان ریشه دوانده و هیچ‌گاه آنها همگامی با ملت را فراموش نمی‌کنند… امکان کودتا در ایران آن روزی وجود داشت که ملت ایران پرچم‌دار و مبارز شرق شناخته نشده بود.»

جلالی موسوی در پایان با اشاره به حساسیت موقعیت فعلی گفت: «هم‌میهنان، این روز‌ها از آن لحظات تاریخی‌ای می‌تواند باشد که‌ گاه‌گاه در سرنوشت و زندگی ملل پیدا می‌شود که ممکن است آغاز فصل جدید حیات اجتماعی باشد، سعی کنیم همان‌طور که امواج حوادث را از سر گذراندیم و از روی دسایس گوناگون و توطئه‌های رنگارنگ گذشتیم، خود را لایق و شایسته وراثت و افتخارات کهن نشان دهیم.» با پایان سخنان جلالی موسوی طنین شعار‌ها در حمایت از مصدق و نهضت ملی فضا را پر کرد.

سخنران بعدی، دکتر علی شایگان بود. او در خیل احساسات جمعیت و شعار “مرده باد شاه” ، به تشریح وقایع روز کودتا پرداخته و نظر به خواست و تلاش مصدق برای حفظ مشروطه و سلطنت شاه در چهاردیوار “قانون اساسی”، بیان کرد: « ما می‌خواستیم شاه سلطنت کند و نه حکومت… دخالت او [شاه] در امور مملکت، مشروطه را مختل می‌کند… [آنها] اجانب می‌خواستند دربار را در مقابل نهضت ملی قرار دهند… هر چه او را [ شاه ] متوجه وظایف خود کردیم نتیجه‌ای نداد و هر آن درصدد اضمحلال نهضت ملی ایران برآمد.»

او در بخش دیگر سخنانش به بیان مقاصد کودتاچیان پرداخت و هدف آنها را توقیف مصدق و اعدام اعضای نهضت ملی برای بازگرداندن شرکت نفت انگلیس و کمک به استعمارگران معرفی کرد و در ادامه افزود: « به نظر اجانب آسان‌ترین راه این بود که از بعضی قدرت‌های دولتی و قوای مشروطیت علیه مشروطیت و نهضت استفاده کنند و نمایندگان فراکسیون نهضت ملی و شخص دکتر مصدق به این مطلب پی بردند که دشمن به هر جا متشبث می‌شوند و به خصوص به مقاماتی که احتمال دارد ملت ایران به آن احترام بگذارد تا به وسیله آن نطفه نهضت ملی را از بین ببرند… اما به دلیل بیداری و هشیاری مردم این توطئه ناکام ماند.» دکتر شایگان در راستای قوانین مشروطه و مشروطه‌خواهی، اعلام نمود که خواسته ی فراکسیون نهضت ملی ومردم، “تشکیل شورای سلطنتی” برای روشن ساختن تکلیف آینده ی کشور است.

سخنران سوم دراین میتینگ، مهندس زیرک‌زاده بود. او نیز سخنانش را با شرح وقایع و تبریک این پیروزی شروع کرد و در ادامه چنین گفت: «…آیا حق وانصاف نیست که این کودتاچیان شکست بخورند؟ مگر ملت ایران چه گفته است، مگر جز احقاق حقوق خود چیزی خواسته است؟ آیا فرار از استعمار جرم است؟ آیا اگر ملتی بگوید من می‌خواهم سرنوشت خود را در دست بگیرم گناهی مرتکب شده‌ است؟ اگر قطع ید نوکران خارجی و کوتاه کردن دست دزدان و غارتگران داخلی خواسته طبیعی ملت‌هاست، چرا با ملتی که در راه چنین خواسته‌هایی قدم بر می‌دارد سر جنگ دارند؟… آری باید شکست بخورند و پی در پی هم شکست بخوردند؛ ولی اگر توطئه‌های آنها ملت ایران را دچار دردسر و زحمت کرد، اگر فتح نهایی ما را مشکل‌تر ساخت، ولی درمقابل، کشاکش جنگ ‌طلبی دشمنانِ دغل را مجبور به خودنمایی کرد. آنها ظاهراً دور از معرکه بودند و در حقیقت محرک اصلی تمام تحریکات ملی بوده اند.» او پس از تعریف و تمجید فراوان از مصدق، از مردم خواست با این دولت همراهی کنند که این دولت دشمنانش، دشمنان ملت است و هدفش سربلندی و احقاق حق ملت… »

مهندس زیرک زاده در انتها از دکتر مصدق خواست رفته‌ها را رفته اعلام کند و مقام قانونی به جای آنها مستقر سازد، شاه را مستعفی اعلام کند و در راستای قوانین مشروطه از مصدق درخواست تشکیل شورای سلطنتی را نمود. او سخنانش را با “جاوید باد ایران” پایان داد.

چهارمین و آخرین سخنران مراسم، دکتر حسین فاطمی بود. همین سخنرانی او، پس از کودتای 28 مرداد مورد استناد دادگاه نظامی قرار گرفته و محکوم به اعدام می گردد. اما این که از این سخنرانی چیزی به نام حکومت جمهوری و جمهوری خواهی فاطمی برداشت می شود، مساله ای است که بعداً بدان خواهیم پرداخت.(13 )

 

دوره کوتاه بین دو کودتا به روایت حسین فاطمی:

سرمقاله‌های باختر امروز از ۲۵ تا ۲۷ مرداد ۱۳۳۲

تاریخ ایرانی تحت عنوان «د وره کوتاه بین دو کودتا به روایت حسین فاطمی»  اینگونه آورده است : دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه دولت مصدق در فاصله بین دو کودتای ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در روزنامه باختر امروز که مدیریتش را برعهده داشت، سه سرمقاله آتشین نوشت؛‌‌ همان شد که روز ۲۸ مرداد دفتر روزنامه باختر امروز که از سال ۱۳۲۸ منتشر می‌شد، توسط عوامل کودتا غارت شد و آن لحن آتشین سرمقاله‌ها در اعدام فاطمی تاثیر انکارناپذیر داشت.

 فاطمی در سرمقاله‌های خود در آن ۳ روز محمدرضا پهلوی را که پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد به بغداد فرار کرده بود، «فراری بغداد» توصیف کرد و دربار را دشمن ملت و نیز «قبله‌گاه هر چه دزد، هر چه بی‌ناموس و هر چه واخورده اجتماع» و انگلیس را ارباب شاه. «تاریخ ایرانی» بنا به اهمیت این سرمقاله‌ها و تاثیری که در فضای بین دو کودتا و سرنوشت نویسنده‌اش داشت، متن کامل این سه سرمقاله را منتشر می‌کند که در پی می‌آید:

یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۳۲

BakhtarEmrooz25Mordad32 این دربار شاهنشاهی روی دربار سیاه ملک فاروق را سفید کرد

ساعت یازده و نیم دیشب چند افسر مسلح و قریب پنجاه شصت نفر سرباز گارد شاهنشاهی شصت تیر به دست مثل راهزنانی که در کنارهای افسانه قرون وسطایی خوانده‌اید به خانه من ریختند و بدون اینکه حتی اجازه دهند من کفش پا کنم در برابر شیون طفل یازده ماهه و مادرش مرا به سعدآباد – کاخ سلطنتی – توقیفگاه گارد شاهنشاهی بردند و در هر اطاق خانه‌ام نیز تا ساعت چهار صبح دوازده سرباز بیتوته فرمودند. در این مقاله نمی‌خواهم ماجرای این جنایت – این کودتای ننگین – این دستبرد و تجاوز «شاهنشاهی» را به حقوق ملت شرح دهم بلکه میل دارم حقایقی را که تا امروز قسمت مهم آن از مردم مخفی مانده است ذکر کنم:

یک هفته بعد از واقعه نهم اسفند در جراید مرکز منعکس شد که من برای عرض گزارش درباره هیات اعزامی ایران به بغداد به حضور ملوکانه مشرف شده‌ام! آن روز که ملاقات من با شاه قریب دو ساعت و نیم طول کشید شاید تنها حرفی که نزدیم موضوع هیات اعزامی بغداد بود.

پس از حادثه نهم اسفند که دست خود شاه دخالت مستقیم در آن داشت من دیگر تا آن وقت به دربار نرفته بودم ولی ناگهان برای گفتن مطالبی تلفن کردم و یکسر گرسنه از وزارتخانه به کاخ اختصاصی رفتم دیدم شاه از دکتر مصدق گله می‌کند و می‌گوید مصدق از من رنجیده است به گمان اینکه در حادثه نهم اسفند من دست داشته‌ام. شما چه می‌گویید؟ بی‌پروا به او گفتم که من تردید ندارم اعلیحضرت به وجود آورنده این صحنه شرم‌آور بوده‌اید، بعد به دو چشمان او که خیلی داعیه معصومیت دارند نگاه کرده گفتم به من بفرمایید تا کجا می‌خواهید بروید. آیا اعمال فاروق برای شما درس عبرت نیست؟ فاروق تا توانست نوکری انگلیس‌ها را کرده پشت به ملت خود تا آنجا رفت که تخت و تاج خویش را در روز موعود از دست گذاشت، آیا شما هم از آن راه می‌خواهید بروید؟

این‌ها که به شما نصیحت می‌دهند با نهضت مردم جنگ کنید چه کسانی هستند؟ مگر شما چه بدی از این ملت دیده‌اید که در صف اول مخالفین او قرار می‌گیرید؟

آن روز خیلی صحبت کردیم بالاخره به او گفتم یک‌بار در سی‌ام تیر به دستور سفارت انگلیس دکتر مصدق را مجبور به استعفا کردید و سزای آن را دیدید آیا خیال می‌کنید ممکن است آن آزمایش تلخ را تکرار کرد؟

دربار در تمام طول ده سال اخیر قبله‌گاه هر چه دزد، هر چه بی‌ناموس و هر چه واخورده اجتماع بوده قرار داشته و از همه بدتر تنها تکیه‌گاه خارجیان و نکته اتکاء سفارت انگلیس این دربار گند و کثیف و لعنتی بوده است.

من در طول دوازده سال اخیر هرگز به آستان این جوان خوش خط و خال که مثل مار افسرده موقع ضعف و جبن سر درهم می‌کشید و در فرصت مناسب نیش جانگزای خود را می‌زند سر فرود نیاورده‌ام و این آخرین دفعه هم که به ابتکار خودش نشان همایون به من داد هرگز نشان اهدایی او را بر سینه نزدم زیرا می‌دانستم که این «همایون» از قماش همان «همایون‌هایی» است که پنجاه شصت (راجه) نظیر او را انگلیس‌ها در موقع اشغال هند در خاک وسیع آن کشور ایجاد کرده‌اند.

دربار دشمن همه آزادمردان، وطن‌پرستان و خصم مبارزین راه استقلال و آزادی است.

اگر این‌طور نیست از او بپرسید من که در راه جهاد ملت ایران هنوز درد و رنج و درد گلوله اجنبی را بر جان و تن خود دارم و هنوز از بیمارستان خارج نشده در مذاکره با اجنبی دیگر صرف قوه و انرژی می‌کنم چه جرمی مرتکب شدم که نیمه شب باید اسیر تجاوزات افرادی غارتگر و قطاع‌الطریق بشوم؟

من از محمدرضا شاه پهلوی هرگز انتظار آن را ندارم که این شجاعت و شهامت خودش را در برابر بیگانگان بکار ببرد، من حتی به قدر سلطان مراکش و بیک تونس هم از او حمایت از حقوق ملت را نمی‌خواهم ولی اعتراف می‌کنم که تا این درجه او را حقیر و کوچک فکر و ضعیف‌العقل نمی‌شمردم که شبیخون بر مبارزات و جهاد ملت خود بزند و تمام محصول فداکاری‌ها و جانفشانی‌های مردم محروم و بینوای کشور را قربانی هوس‌بازی و لاس زدن با اجانب کند.

یکی نیست از او بپرسد دیگر شما و فامیل شما از این یک مشت پا برهنه و لختی که بیست سال پدرت آنها را به نفت جنوب زیر نظر مستقیم خویش فروخت و برای چهل سال بعد از خود نیز قرارداد 1933 را باقی گذاشته چه می‌خواهید؟

ثروت یک مملکت را به غارت بردید، املاک و اموال و نوامیس مردم از دست این خانواده سی سال است در امان نبوده، حالا هم مثل دزدها و بدکارها از تاریکی شب برای کودتا استفاده می‌کنید و برای استراحت به کلاردشت تشریف می‌برید؟

آمدن هژیر و ساعد و رزم‌آرا محصول همین مسافرت‌های کلاردشت و مشاوره با عوامل مستقیم اجنبی بود. این کودتای مسخره دیشب نیز بدون شک از آنجا سر چشمه گرفته است. اگر راست می‌گفتید و نشانه‌ای از حمیت در شما وجود داشت در پناه تاریکی شب دست به این جنایت هول‌انگیز نمی‌زدید و تفنگ سربازانی را که از مالیات علف‌خوارهای ایرانی تهیه شده و گارد شاهنشاهی شما را تشکیل داده است بروی وطن‌خواهان نمی‌کشیدید.

پدر شما یک مرتبه به دستیاری «آیرنسید» کلنل انگلیسی، به روی هموطنان خود شمشیر کشید و عاقبت در منتهای نکبت در گوشه «ژوهانسبورگ» چشم بر هم گذاشت. او از این جنایت چه چیزی دید که امروز شما از روی نقشه فرستاده‌های سفارت انگلیس بغداد و ایادی جیره‌خوار اجنبی همان راه نکبت‌بار و ملعنت‌آمیز را از نو می‌پیمایید!؟

آقای دکتر مصدق! چقدر باید صبر و تحمل کرد و تا کی باید شاهد این فجایع و رسوایی‌های پنهانی و آشکار دربار بود.

دربار با رفتار ننگ‌آوری که دیشب مرتکب شد آخرین خط وصلی را که با ملت داشت برید. دیگر باید به دوازده سال توطئه، دوازده سال تحریک برادران و خواهران و مادر و دوازده سال اغراض و شهوات اجنبی خاتمه داد و به گارد شاهنشاهی کاملا ثابت کرد که ملتی وجود دارد و این مردم توطئه‌ها و تحریکات ننگین دربار را فقط تا مدت محدودی می‌توانند تحمل کنند. کاسه صبر ایرانی لبریز شده و فریاد انتقام از این جنایات که داستان‌های فاروق را کهنه کرده از گلوی کوچک و بزرگ بر می‌خیزد.

عیاشی و شهوت‌پرستی و بی‌اعتنایی به سرنوشت میلیون‌ها مردم تا همین جا کافیست. از دربار بپرسید دیگر از جان مردم و مملکت چه می‌خواهید؟ تا پای انقراض تاریخ و سقوط وطن اکنون شما جلو رفته‌اید و به دست خود آن گور بدنامی و سیاه‌کاری و اجنبی‌پرستی را کندید.

دیشب در همان موقعی که شصت تیر‌های افسران و سربازان گارد شاهنشاهی به طرف من نشانه گرفته بودند و مرا به توقیفگاه سعدآباد می‌بردند من با کمال خونسردی زیر لب این شعر سعدی را زمزمه می‌کردم:

چو تیره شود مرد را روزگار / همه آن کند کش نیاید بکار

***

دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۳۲

BakhtarEmrooz26Mordad32 خائنی که می‌خواست وطن را به خاک و خون بکشد فرار کرد

قرار کودتاچیان با فرزند عاقد قرارداد ۱۹۳۳ این بود که اگر در خفه کردن صدای ملت، در نابود کردن حکومت ملی توفیق پیدا کردند و توانستند بر دست و پای افراد وطن‌پرست و آزادیخواه زنجیر بگذارند رادیو تهران در ساعت مقرر برنامه معمولی خود را شروع نکند تا سردسته خیانتکاران خود را از کلاردشت پس از چند دقیقه با هواپیما به تهران برساند و مزد فروش وطن و تجدید عهد اسارت و مرگ استقلال و محو حاکمیت مملکت را از انگلستان بستاند.

این جوان هوسباز با یک چنین اندیشه خام و احمقانه‌ای فراموش کرده بود ملتی وجود دارد که همه این مبارزات و افتخارات وطن، تمام جهاد ملی شدن نفت و مجموع عملیات چند سال اخیر در طرد نفوذ شوم و خانه برانداز استعمار انگلستان از اوست و هم اوست که در مقابل توطئه‌های رنگارنگ ضد ملی دربار، در برابر مجلس‌سازی اشرف، در اقلیت‌سازی مادر، در جلو مداخلات برادر‌ها و در تحریکات و مداخلات علنی و آشکار خود شاه بر ضد منافع کشور سد آهنین مقاومت بسته و نمی‌گذارد که حاصل زحمات و جانبازی‌هایش را یک کانون فساد و ناپاکی و یک مرکز فحشا بآتش هوسبازی و نوکری لندن اندازد و یک خط ننگ و بدنامی ابدی روی افتخارات میلیون‌ها مردمی که دیگر حاضر نیستند تحت نفوذ و اراده خدایان کمپانی سابق باقی بمانند بکشد. من همیشه گفته‌ام که حق این بود پیش از بستن کنسولگری‌ها در شهرستان‌ها و سفارت فخیمه در تهران آن مرکز ننگ و رسوایی که انگلستان را خالق خود می‌داند و ساخته و پرداخته شده «آیرنسید» – کلنل انگلیسی – و «هاوارد» معروف است کوبیده شود و درب این خانه مجری اراده اجنبی را گِل بگیرند.

عده‌ای که مستقیما از آن خوان یغما بهره‌مند می‌شدند و گروهی که نفع خود را در بقای سیاست انگلیس در ایران می‌دانستند سم تبلیغات ظاهر فریب را آن طور باعصاب می‌رسانیدند که اگر دست به ترکیب این هیولای شهوت بخورد تمام تار و پود ما از هم گسیخته می‌شود. خوب شد که تفضل و عنایت خدای ایران و حوصله بی‌حساب و صبر و بردباری و متانت دکتر مصدق بالاخره این پرده پندار را پاره کرد و مردم – دوست و دشمن فهمیدند که این «آقازاده» خلف‌الصدق‌‌ همان پدریست که بیست سال ایران را غارت کرد. نصف مملکت را به صورت املاک اختصاصی درآورد و مرض زمین‌خواری او شهره دنیا شد و عایدات سالیانه او سر به ده‌ها میلیون گذاشت سرانجام در روزی که باید از منافع کشورش دفاع کند مردم بی‌پناه را به تانک و توپ بمباران دو دشمن قوی، بلاتکلیف سپرد و خود با کامیون‌های جواهرات راه فرار را در پیش گرفت با این تفاوت که از کودتای انجام شده پدر در سوم شهریور، بیست سال گذشته بود و پسری که وارث آن کودتای ننگین بود برای تحکیم پایه‌های لرزان و سست سلطنت جنایت‌آمیز خویش به نهضت ملی وطن که با خون فرزندان سی تیر آبیاری شده بود شبیخون ناجوانمردانه زد ولی چون نقش ابلهانه او نگرفت بعد از یک ساعت بر هواپیما نشست و در کنار سفارت انگلیس بغداد فرود آمد.

برو ای خائن که تو را آن قدر اجانب نیز پست و حقیر شناخته‌اند که دیگر برای این جنایت هولناک که ورق آخر و برگ نهایی دوازده سال سلطنت تست و باشاره و دستور مستقیم آنان صورت گرفت مزدی به تو نخواهند پرداخت.

اکنون از غارتی‌های پدر و از دلار‌ها و لیره‌های یغما شده خویش باید خرج کاباره‌های اروپا را تامین کنی.

ملت ایران تشنه انتقام است و می‌خواهد تو را که به هیچ چی او ابقا نکردی در روی میز متهمین دادگاه و آنگاه بر چوبه دار ببیند. تو نیز چون از بغض و نفرت مردم خبر داشتی و هم می‌دانستی که چقدر بیشرمانه فرمانبردار و آلت بی‌اراده اجنبی هستی پس از آنکه دستور «ارباب» در برابر بیداری و مقاومت عمومی نقش بر آب شد به بیرون از مرزهای مملکت فرار کردی.

برو ای اسیر اراده اجنبی که تاریخ جنایت‌آمیز دودمان سی ساله پهلوی را تکمیل کردی، آن سفاکی و خونریزی و چپاول پدر و خیلی از خصوصیات دیگر «خاندان – جلیل» این فصل شرم‌آور و این ورق سراپا ننگ آخر را نیز لازم داشت. از مولود کودتای «آیرنسید» جز اینکه در سوم شهریور فرار کند و از مخلوق سوم شهریور نیز غیر از اینکه به نهضت ملی ایران خیانت نماید هیچ انتظار دیگری کسی نداشت.

صدای تنفر ده‌ها هزار مردم تهران که دیروز در بهارستان بر ضد کودتای خائنانه فرزند قراردادی ۱۹۳۳ بلند بود، غریو شادی که از شنیدن خبر فرار او از جمعیت برخاست نشان داد که ملت ایران در راه به ثمر رسانیدن نهضت مقدس خویش تا چه حد مصمم و ثابت و پایدار است.

دکتر مصدق از روز نخست می‌دانست که فرزند رضاخان هرگز نمی‌تواند با ملت همقدمی کند، می‌دانست که تمام عناصر ضدملی نقشه‌ها و توطئه‌هایشان را از دربار منحوس می‌گیرند و آنجا نیز جز «لندن» کعبه دیگری نمی‌شناسد. در طول ۲۸ ماه زمامداری خود مصدق، هر روز با این پایگاه استعمار خارجی در کشاکش بود ولی از آنجایی که نمی‌خواست از کوچک‌ترین شکاف اجنبی استفاده کند دندان به جگر گذاشت، تمام حوادث گذشته را تحمل کرد و حتی با علم به اینکه می‌دانست روز نهم اسفند مستقیما موجبات قتل او را دربار چیده بود تنها به این اکتفا کرد که از مجلس هفدهم بخواهد گزارش ۸ نفری را تصویب کند و همین امر را شاه فراری حمل بر ضعف ملت و تقویت جبهه سفارت شمرد و دیدید که تا کجا بیشرمی و وقاحت را اقلیت وابسته به او جلو بردند.

دکتر مصدق در این جریان شاید گمان می‌کرد کسانی ممکن است در میان مردم باشند که هنوز به خیانتکاری و سرسپردگی «شاه فراری» واقف نیستند، او می‌خواست عامه ملت از کوچک و بزرگ، در هر صف و هر طبقه هستند بفهمند که این جوان تا چه پایه برای محو و نابودی تمام افتخارات وطن ما تلاش می‌کند.

دکتر مصدق به قدری در این رویه خود حسن نیت به خرج می‌داد و اکراه داشت از اینکه قسمتی از اوقات گران‌بهای مملکت را به یک مشکل دیگر صرف کند که روشن و آشکار (فراری بغداد) دست به کار کودتا شد.

هیچ فراموش نمی‌کنیم آن اوقاتی را که «فراری بغداد» به عنوان مسافرت و سرکشی به خوزستان می‌رفت من یکشب در روزنامه‌های درباری برنامه پذیرایی مسافرت را خواندم و دیدم مثل اینکه فاتحی وارد سرزمین مسخر شده‌اش می‌شود، بعد از جلسه دولت پیش دکتر مصدق رفتم و نظریات خود را در این خصوص بیان کردم و اضافه نمودم که این خوزستان سرزمینی است که پدر این «آقا» برای شصت سال دیگر در سال ۱۹۳۳ به انگلیس‌ها فروخت و بر اثر مبارزات و فداکاری‌های متوالی مردم و همچنین مقابله با کارشکنی‌های مدام و شبانه روزی دربار از صورت دوک‌نشین انگلیس بیرون آمده است، حالا ایشان به چه عنوان می‌خواهند به خوزستان بروند، با کدام قیافه به روی مردمی که در راه وصول به آمال ملی‌شان این همه سنگ‌اندازی کرده است نگاه می‌کند؟

دکتر مصدقی که نمی‌تواند باور کند کسی ممکن است به وطنش خیانت کند اگر چه آن را مکرر شنیده باشد، دکتر مصدقی که در راه پیشرفت مقاصد ملت عزیز خود حاضر به قبول هرگونه خفت و دشنام شده و بر احساسات شخصی خود همیشه غلبه می‌کند، روی مصلحت‌اندیشی‌های مختلف که همیشه جلو چشم دوربین اوست آن شب به شدت تمام به من جواب داد و شاید در طول این مدت که افتخار خدمتگزاری در کنار او را دارم اولین دفعه‌ای بود که دکتر مصدق با آن تندی با من حرف زد.

مطلب دیگری به حرف‌های گذشته‌ام نیفزودم فقط وقتی از اطاق بیرون می‌رفتم، اضافه کردم که اگر این جوان از سفر خوزستان فروش رفته پدرش برگشت رویه مداخله در امور را دنبال خواهد کرد و تملق و یاوه‌گویی افکار مالیخولیایی را در دماغ او قوت بیشتر خواهد داد.

نخست‌وزیر نمی‌توانست قبول کند که در مقابل صمیمیت و صداقت او و همکارانش «فراری بغداد» از تحریکات و توطئه‌چینی دست برنخواهد داشت و تا پای هستی و استقلال وطن ما نشسته است.

به هر حال امروز مملکت در برابر وضعیت موجود قرار دارد.

مردم در قطعنامه میتینگ با شکوه بی‌سابقه دیروز تهران خواستار شده‌اند که وظایف «فراری بغداد» به یک شورای موقتی واگذار شود.

خدای بزرگ ایران خواسته است که ملت ما پس از قرن‌ها محرومیت و ناکامی امروز که فرصت به دست آورده در راه سعادت و ترقی کامیاب شود، هر کس با این خواسته او از در جنگ درآید مقهور و شکست خورده و منکوب می‌شود.

وظیفه امروز مردم سنگین‌تر از همیشه است، به هیچکس، به هیچ دسته سیاسی نباید فرصت سواستفاده از جهاد خود را بدهند زیرا هرگز نباید فراموش کنند که همه این مبارزات بر ضد نفوذ اجنبی است و اجنبی برای ما هر کسی است که خارج از مرزهای ایران باشد.

***

سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۳۲

شرکت سابق و روزنامه‌های محافظه‌کار لندن دیروز عزادار بودند

لحن دیروز اخبار و تفسیرهای مطبوعات و رادیوی انگلیس بسیار غم‌انگیز، ماتم‌خیز و سوزناک بود. همین که به لندن خبر رسید که دستور «ارباب» نتوانست کاملا به موقع اجرا درآید و نوزاد ناپاک «کودتا» در مشیمه مادر خفه شد تاثر عمیق همه آن مجالس را که هنوز از محصول کودتای «آرنسید» کلنل همراه و الهام دهنده رضا‌خان – بهره می‌بردند و دربار را مجری اراده و تعالیم خود می‌دانستند فرا گرفت و بیشتر از همه روزنامه‌های محافظه‌کار برای «فراری بغداد» گریه و نالان سردادند و نوشتند آخرین حربه‌ای را که ممکن بود با کمپانی سابق قرار و مدار سازش بگذارد از دست ما بیرون رفت و فرار او قدرت و قوت بیشتری به ملت ایران داد تا شانه‌های خودش را به هر قیمتی که هست از نفوذ خارجی رهایی دهد.

لندن که یک صد و پنجاه سال است در شرق تاج می‌دهد و تاج می‌ستاند، سلسله منقرض می‌کند، دودمان پادشاهی می‌سازد، خرابه‌نشین را به کاخ سلطنتی می‌کشاند و دوستان ملت‌ها را به خاک سیاه می‌نشاند، چند سال است از قیام مردم ما سخت رنج می‌برد و نه تنها جزیره آبادان و خاک زرخیز خوزستان و نفوذ در تمام کشور پهناور ایران را از دست داده بلکه رستاخیز ملی ما سرچشمه و منشاء قیام‌هایی شده که تمام شرق میانه و آفریقا را زیر نفوذ معجز‌آسای خویش گرفته و قدرت خدایان نفت را آنچنان درهم شکسته که تاریخ امپراطوری «ملکه الیزابت» یک چنین حادثه عجیب و حیرت بخشی را تا به امروز هرگز به یاد ندارد.

انگلیس‌ها هنوز خیال می‌کردند از دربار بی‌شرم، از دربار منفور، از دربار دشمن ملت و از یک قانون پلیدی و انقراض کاری ساخته است و «فراری بغداد» برای آخرین نفس خواهد توانست جنبش مردم قهرمان ما را در جلوی پای لردان غارتگر قربانی کند و مزد این خیانت عظیم به منافع و استقلال و آزادی مردم خویش را یکبار دیگر از ایشان بستاند.

اما از کابینه حکیم‌الملک که مسافرت شاه به لندن فراهم آمد و او توانست پس از فرار پدر و پیش‌آمد جنگ دوم جهانی از نو با کعبه آمال دربار تجدید عهد کامل کند و در طی همین مسافرت بود که طرح قرارداد الحاقی ریخته شد و موجبات فشار و تهدید به ملت از نو فراهم آمد و نقشه «بوین از دنیا رفته» برای تغییر قانون اساسی و افزایش اختیارات شاه مورد بحث و مذاکره قرار گرفت. «کمدی» پانزده بهمن فقط از این نظر درست شد که زمینه برای تصویب قرارداد الحاقی و ایجاد «موسسان» قلابی و حبس و تبعید زجر آزادیخواهان و مخالفین انگلیس کاملا حاضر و مهیا گردد.

آن کسی که برای درهم شکستن قدرت ملت چندین اصل از قانون اساسی را به وسیله موسسان «نصرالملک» و با آرا پارویی سپورهای شهرداری تهران و ولایات تغییر داد و اختیار انحلال مجلس را در هر لحظه و هر وقت که بخواهد منحصر به اراده لرزان و متغیر خود ساخت و راه فشار اجنبی را به مملکت صاف وهموار کرد و لیست انتخاباتی هر دوره تقنینیه را با نظر وابسته‌های کوچک و گمنام سفارت انگلیس فراهم می‌آورد امروز در نظر تایمز «بر اثر تعلیم و تربیت غربی خود یکی از پشتیبان‌های پرحرارت رژیم پارلمانیست».

برای انگلیس‌ها رژیم پارلمانی یعنی رژیمی که یک لیست صد و بیست سی نفری را کلنل «ویلر» و دکتر اقبال بنشینند و به تصویب شاه برسانند و به وسیله پادگان‌های نظامی صورت مجلس انتخابات آنها را تهیه و به منظور تصویب قرارداد الحاقی یا عهدنامه اسارت نظیر آن پیمان به وکلای فرمایشی عرضه نمایند.

آن رژیم پارلمانی که «تایمز» «فراری بغداد» را هواخواه آن می‌شناسد عبارت از آنچنان رژیمی است که چند اصل از قانون اساسی حقوق ملت را اراده هوسباز درباریان لگدکوب کند و در روزهایی که سیل اعتراض و طوفان نفرت از این اعمال زشت و قبیح بر می‌خیزد همین «تایمز» می‌نویسد که فقط صد و هشتاد نفر برای اعتراض به انتخابات به پیشوایی دکتر مصدق به دربار رفتند.

در روزهایی که انتخابات دوره پانزدهم انجام می‌شد و تهران یک بار دیگر به وضع انتخابات دوره سردار سپه افتاده بود این «پشتیبان پرحرارت رژیم پارلمانی» همه آن خطاکاری‌ها را با فرستادن چند وکیل شخصی نادیده گرفت و هنگامی که ساعد و اقبال و هژیر کمپانی انتخابات دوره شانزدهم را به وجود آورده بودند و لیست «سفارت» در شهرستان‌ها توفیق کامل پیدا کرد در آن دو سه روزی که ما متحصن شده بودیم فقط جوابی که «پشتیبانی پرحرارت رژیم پارلمانی» به دکتر مصدق داد این بود که اعتراضی اگر هست در موعد مقرر به انجمن‌ها بدهند!

مردم قهرمان تهران که از نزدیک جنایات دربار را به چشم خود می‌دیدند و مداخلات علنی شاه و اشرف و ملکه مادر هر دقیقه چون خار در چشم آنها فرو می‌رفت بپا خاستند و تصمیم گرفتند که نگذارند به حقوق آنها تجاوز شود و با همه صندوق‌سازی‌ها و رسوایی‌های عوامل درباری بالاخره موق شدند هفت نفری را که هواخواه «دکتر مصدق» شناخته شده بودند به بهارستان روانه نمایند.

شاه که از حامیان جدی و سر سخت قرارداد الحاقی بود و جلسات کابینه در آن وقت در حضور خودش تشکیل می‌شد ساعد و وزرای بی‌اراده‌اش را به تقدیم لایحه الحاقی ماموریت داد و می‌خواست وعده‌ای را که در سفر «لندن» به اربابان خود داده است هر چه زود‌تر وفا کند و چون تصویب آن به آخر دوره پانزدهم نرسید اطمینان داشت که در دوره شانزدهم خواهد توانست با در دست داشتن اختیار انحلال مجلس کار را یکسره کند.

سنای اشرافی مرکب از اکثریت سرسپردگان سفارت انگلیس را هم برای تحدید حقوق ملت در قلب بهارستان به وجود آورد و عده‌ای منفور‌ترین و کثیف‌ترین پادو‌های چهل پنجاه ساله سفارت را به آنجا فرستاد و به جای دکتر مصدق که وکیل اول انتخابات سنا بود ابراهیم خواجه‌نوری را که مورد حمایت و سفارش «لله ‌آقا» و نفر هفتاد و پنجم قرارداشت به سنا فرستاد و مجلس مشورتی «فراماسیون‌ها» به این صورت به ملت محروم ایران تحمیل گردید.

شاه با همه تلاش و کوششی که به کار می‌برد و یکایک وکلا را برای تصویب قرارداد الحاقی به کاخ احضار می‌کرد در برابر اراده ملت مقهور شد و جبهه دکتر مصدق ابتدا توانست قرارداد الحاقی را در کمیسیون رد کند و بعد پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را از مجلس بگذارند.

همان روزی که دکتر مصدق از مجلس رای تمایل گرفته بود تقی‌زاده و حکیم‌الملک و رجال دیگری که از آستین سفارت درآمده بودند بلافاصله شاه را ملاقات و به او گفته بودند فرمان نخست‌وزیری دکتر مصدق را امضاء نکن. گمان می‌کنم غروب شنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۳۰ بود که من شاه را ملاقات کردم و حتی از در اطاق وارد شدم رو به من کرد و گفت: پیشوایتان هم که آمد، با آن نطق کذایی بر ضد موسسان از من فرمان نخست‌وزیری می‌خواهد؟ گفتم، حوادث بیشمار سبب شده که دکتر مصدق امروز زمامدار بشود، به دکتر مصدق نمی‌شود فرمان نخست‌وزیری نداد زیرا معمولا در جاهای دیگر رییس‌الوزرا باید مورد اعتماد ملت باشد و همین شرط اساسی و اصلی کار اوست و چون دکتر مصدق مورد اعتماد مردم ایرانست خیلی به نفع اعلیحضرت نخواهد بود که حرف‌های مغرضین و مخالفین را بشنوید.

گفت: با موسسان چه خواهد کرد؟ گفتم این موضوع فعلا مورد بحث نیست. صحبت‌های او این طور نشان می‌داد که از قدم اول سرسازگاری با ملت را ندارد و فقط کسی را می‌خواهد که مطیع صرف و غلام حلقه به گوش اداره اجرایی سفارت یعنی «دربار» باشد.

حوادث بعدی نشان داد که‌ او مرد میدان همراهی با ملت نیست و هر وقت بتواند خنجر را به قلب هموطنان خود فرو می‌برد.

مگر مسوول حقیقی کشتار سی‌ام تیر و روی کار آوردن حکومت منفور چهار روزه قوام غیر از او دیگری می‌تواند باشد؟

سفارت از او خواست و «فراری بغداد» نیز که هر روز و هر دقیقه عظمت امپراطوری را به گوشش می‌خواندند خیال می‌کرد تخلف از دستور سفارت برای بشر ذیروح امکان‌پذیر نیست. اگر یک روز اوراق و اسناد پول‌هایی که در راه کشتن نهضت مردم ما از طرف «دربار» پخش شده کاملا کشف شود آن وقت خواهید فهمید که فحش‌های روزنامه‌ها و اعلامیه‌های اقلیت و مخالفت‌های این و آن از چه «منبع موثق» آب می‌خورده است.

اکنون مطبوعات انگلیسی و «سرویلیام فریزر» در «بریتانیک هاوس» در عزا و ماتم فرو رفته‌اند زیرا کاخی را که سی و دو سال پیش «آیرنسید» خشت اول آن را بنا گذاشت پریروز در برابر قوای ملت تسخیر شد و بزرگ‌ترین پایگاه انگلیس در ایران درهم فرو ریخت.

«پشتیبان پرحرارت رژیم پارلمانی» تایمز اکنون در آن سوی مرزهای ایران در انتظار سرنوشت «محمدعلی میرزا» است، اگر روزی در گوشه غربت فرصت فکر کردن پیدا کند ممکن است وجدان خفته‌اش بیدار شود و به او اندکی مجال مرور در حوادث گذشته را بدهد. بدبخت‌ترین و ننگین‌ترین مردم آن کسی است که راه خدمت به وطن را از دست بگذارد و طریق خیانت علنی و آشکار را اختیار کند.

«فراری بغداد» نوکری و بردگی انگلیس را بر پادشاهی ملت خود ترجیح داد.

سعدی چه خوب مکنون ضمیر مرا در این شعر آورده است:

عاقبت گرگ‌زاده گرگ شود / گر چه با آدمی بزرگ شود. (15 )     

 

 توضیحات و مآخذ:‏

‏1- دکتر حسین فاطمی از سرمقالۀ« یا مرگ یا زندگی »  روزنامۀ «باختر» شماره 200 ، 26 خرداد ‏‏1322- و «خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی » بکوشش بهرام افراسیابی ، انتشارات سخن – ‏‏1370 افراسیابی – صص 95 – 94 ) ‏

2- جمال صفری«چرا امریکا ، انگلیس و شاه بر اعدام فاطمی اصرار داشتند؟»این نوشته بمناسبت پنجاهمین سالروز شهادت دکتر حسین فاطمی توسط  نشریه انقلاب اسلامی در هجرت شماره های 605 و 606 منتشر شد.

 3  – بهرام افراسیابی« خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی » – ص 324 )‏

‏4- محمد علی سفری – قلم و سیاست- جلد  دوم – انتشارات نامک-  ص 154 ‏

‏5 – « دکترحسین فاطمی: نوشته های مخفیگاه و زندان 28 مرداد 1332 –  19 آبان 1333 – به ‏مناسبت پنجاهمین سال فاجعۀ اعدام یک دموکرات»-  ویراستار و مصنف هدایت متین دفتری – ‏دفترهای آزادی- لندن 1383 ، صص 41 – 40 ‏

‏6 – – اسناد سخن می گویند- برگردان و به کوشش  احمد علی رجائی و مهین سروری ( ‏رجایی ) – تهران ،انتشارات قلم،1383 – جلد دوم – ص 1200 – گزارش از سوی هندرسن ‏سفیر امریکا در ایران به وزارت امور خارجه – تهران 21 اوت 1953 ، 1 بعد از ظهر   ( سند ‏شماره 350 تلگر اف 2153-8 / 78800 )‏

‏7 – – کرمیت  روزولت ضد کودتا، ص 201-200 – ( فواد روحانی زندگی سیاسی ‏مصدق – تهران ، زوار، 1381  – ص392 و 418  و 419)‏

‏8  – مصدق دولت ملی و کودتا  (مجموعه  گفت و گو ها و مقالات تاریخی و سیاسی) زیر نظر ‏مهندس عزت الله سحابی  –  ص 339 –انتشارات طرح نو ‏

‏9 – سرهنگ غلامرضا نجاتی « جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای 28 مرداد  1332 » – شرکت سهامی انتشار- 1373 – صص 558 – 557

10 – بهرام  افراسیابی «خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی » – صص – 336 – 334

‏(11) ( بهرام افراسیابی« خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی» –  صص  331 – 307  و « دکترحسین فاطمی: نوشته های مخفیگاه و زندان 28 مرداد 1332 –  19 آبان 1333 – به ‏مناسبت پنجاهمین سال فاجعۀ اعدام یک دموکرات»-  ویراستار و مصنف هدایت متین دفتری – 112 – 96

** « انتقال زندانیان از ساختمان عظیم شهربانی که فرمانداری نظامی نیز در آن مستقر بود به زندانهای ‏نظامی از خروجی حیاط شهربانی که در شرق بنا بود انجام می شد. همیشه از آن جا بود که زندانیان ‏را با اتومبیل سر پوشیده به زندان نظامی منتقل می کردند امّا در مورد دکترفاطمی بنابرتوطئۀ قبلی، ‏او را از ورودی اصلی شهربانی، روبه روی وزارت خارجه، خارج کردند. شعبان بی مخ که قبلاً ‏همراه با نوچه هایش در آن مکان آماده شده بود، به محض خروج دکترفاطمی که دست بند به » دست ‏داشت، به چاقوکش ها فرمان حمله داد. فریاد زد  « بکشیدش-  بکشیدش !» سلطنت خانم فاطمی(1359 – 1284) ، ‏خواهر دکترفاطمی  که با شنیدن خبر دستگیری برادر در آن جا حاضر بود-  خود را بر روی برادر ‏انداخت و سپر آخرین ضربات مهلک چاقو شد تا اینکه کارمندان وزارت خارجه و مردم به کمک ایشان ‏رسیدند… نگاه کنید به کتاب دکتر نصرالله شیفته«  زندگی نامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین ‏فاطمی »،  انتشارات حقیقت، تهران 1364 ، ص 375  376.)‏

پریوش خانم سطوتی همسر زنده یاد دکتر فاطمی در مصاحبه با ایسنا می گوید :« در موقع دستگیری دکتر فاطمی، شعبان جعفری معروف به شعبان بی‌مخ با چندین ضربه چاقو و سرگرد مولوی و امجدی با لگد مفصل دکتر را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند و تلاش می‌کنند که دکتر را از بین ببرند که خواهر فاطمی سلطنت‌ خانم خود را بر روی دکتر می‌اندازند و التماس می‌کند که او را نکشند. دکتر فاطمی سپس به بیمارستان شماره یک ارتش منتقل می‌شود و در آنجا نیز اقدامات بی‌رحمانه‌ای علیه دکتر فاطمی انجام می‌دهند تا بالاخره حکم اعدام ایشان داده می‌شود. دکتر در برابر تمام این اقدامات بی‌رحمانه به دلیل عشق به مردم و ایران بسیار قوی و صبور بود.»

منبع:«ترور، دستگیری و اعدام دکتر فاطمی به روایت همسرش» سایت تاریخ ایرانی – شنبه  21  اسفند  1389 – به نقل از ایسنا

‏12- بهرام  افراسیابی «خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی » – صص 340 – 338

‏13 – «خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی » بکوشش بهرام افراسیابی  –  صص 355 – 354   و « دکترحسین فاطمی: نوشته های مخفیگاه و زندان 28 مرداد 1332 –  19 آبان 1333 – به ‏مناسبت پنجاهمین سال فاجعۀ اعدام یک دموکرات»-  ویراستار و مصنف هدایت متین دفتری – ص 93  ‏

14 – دکتر مهدی رهبری سخنرانی انقلابی دکتر حسین فاطمی در میدان بهارستان – وبلاک مهدی  رهبری و  بهرام  افراسیابی «خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی » – صص 242 – 234

‏15 – سایت تاریخ ایرانی و نگاه کنید «خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی » بکوشش بهرام افراسیابی-    صص 258 – 223

 

**19 آبان 1393 برابر با 10 نوامبر 201

 

برای خواندن بخش اول این مقاله، اینجا را کلیک کنید

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید