صد سال پیش در چنین روزی، مردی به دنیا آمد که نامش با ایرانگرایی و عشق به فرهنگ و ادبیات ایران گره خورده است: دکتر محمد علی اسلامی ندوشن.
به این بهانه شایسته است که یادی شود از ایران و عشق به وطن، به ویژه که حرمت وطن و اهمیت این خاک و مرزهایش، در این روزهای فضای مجازی هم مطرح است؛ نه به بهانه ستایش شهدا که جان پاک در گرو حفظ مرز و خاک گذاشتند، بلکه به دلیل توئیت توهینآمیزی که بر این مرز، مرگ نثار کرد.
دکتر اسلامی ندوشن میگفت «چیزی که در تمام این سالها، زندگیام را از سرگردانی درآورده، عشق به ایران و ایران دوستی بوده است.» و این شور و عشق و دغدغه در همه آثارش هویداست: «چهار سخنگوی وجدان ایران»، «تأمّل در حافظ»، «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه»، «ایران و جهان از نگاه شاهنامه»، «ایران را از یاد نبریم»، «سخنها را بشنویم»، «ایران و تنهائیش»، «ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟»، «مرزهای ناپیدا» و …
تاکید بر ایران و توجه به ایران دوستی در هر دوره از تاریخ معاصر، ویژگیهایی داشته است. روشنفکران سالهای آغازین آشنایی ما با تجدد، عشق به ایران را ابزاری برای کنار زدن دین میخواستند که سد راه تجدد میدانستند. برخی هنوز برآنند که ایرانگرایی ذاتاً ماهیتی ضد دینی دارد و مرادش برجسته ساختن و توجه به ایران قبل از اسلام در مقابل ایران بعد از اسلام است. برای گروهی در تاریخ متاخر، ایران دوستی و عشق به وطن مترادف با ستایش کوه و دشت و دماوند بوده است.
ایرانگرایی از منظر اسلامی ندوشن چند ویژگی داشت، از جمله اینکه به قول استاد اصغر دادبه، استاد ادبیات دانشگاه تهران، «معتدل» بود: «او همیشه اصرار میکرد عشق ورزی به ایران باید با رعایت جانب اعتدال همراه باشد. نگاه ندوشن به ایران معتدل بود. ندوشن به پرهیز از نگاه ایدئولوژیک به ایران تاکید داشت. اعتقاد داشت ایدئولوژی به افراط و تفریط منجر میشود. ما نیاز به آموزش عقلانیت و فلسفه در معنای آزاداندیشی داریم. در نگاه ندوشن باید با عقلانیت و اعتدال به میهن نگاه کرد.»
ایرانگرایی او آرمانگرا، تخیلی ـ ادبی و خودبرتربین در قبال دیگری نبود؛ آفتی که البته برخی پان ایرانیستها دچارش هستند. به قول بانو آموزگار: «او ایران واقعی را در نظر دارد و نه یک ایران خیالی و آرمانی. او ایران را کشوری میبیند با سرگذشتی خاص و متفاوت از دیگران. واژههای ایران و ایرانی پربسامدترین واژگان در میان نام های خاص در آثار اوست. ایران معشوق یگانه او بود ولی با همه این عشق هرگز سر ستیز با فرهنگهای دیگر ندارد.»
دکتر اسلامی ندوشن ایران قبل از اسلام و ایران بعد از اسلام را دو پاره در تضاد و تقابل با هم نمیداند که ناگزیر باشیم یکی میان این دو را به عنوان ملاک ایرانی بودن انتخاب کنیم. چنین برترداشتی میان یکی از این دو برای تعریف ایران و ایرانی را اساساً رد میکند. معتقد بود: «ایران کشوری بوده که در دوران پیش از اسلام تاریخ خاصی داشته، کشور نیرومند با ثبات سیاسی بوده که هر کدام از سلسلهها در آن چند قرن حکومت کردهاند، به نظرم بعد از اسلام امپراطوری سیاسی قبل از اسلام به امپراطوری فرهنگی تبدیل شد، دوران بعد از اسلام دستاوردهای خود را داشت و فرهنگ اوضاع واحوالش تغییر کرد؛ اما باید بدانیم ایران دو بدنه دارد؛ یکی قبل از اسلام و یکی بعد از اسلام، اما این دو بدنه از هم جدا نیستند؛ بلکه به هم وصل هستند و یکی بدون دیگری معنایی ندارد.»
از نظر او، ما «با اسلام آوردن تغیری بنیادین نکردیم»، «اعتقاد به یکتایی پروردگار قبل از اسلام هم وجود داشت.» و برخی «آیینهای باستانی مثل نوروز و سده و مهرگان محو نشدند». بلکه مناسک زردشتی جای خود را به اسلام داد و «مساجد جامع به جای آتشکدهها با معماری ایرانی» بنا شدند. «سبک معماری ساسانی و هنر موسیقی نکیسایی حفظ شدند» و البته صنایع پارچه بافی و نساجی به طور وسیعی توسعه یافت. مفاهیم تازه از فرهنگ اسلامی برد و برشها و فرصتهایی برای توسعه جامعه ایجاد کرد. ضرب سکه ارتقا یافت و … نسبت و تشابه ساختاری که نظام پادشاهی قبل از اسلام با نظامهای سیاسی بعد از اسلام دارد بحث مفصلی است که نشاندهنده وجود یک پیوستار تاریخی است و نه دو ماهیت متفاوت قبل و بعد از اسلام.
ایرانگرایی برای او نه از جنس ایدئولوژی سیاسی بود و نه ستایش کوه و دشت. طبیعتگرا نبود. ایران دوستی رمانتیک را هم «وطن پرستی خام و احساساتی» میدانست و نفی میکرد. ایرانگرایی برای او ماهیتی فرهنگی داشت. از نظر اسلامی ندوشن، ایرانی باید «یک تکیه گاه فرهنگی» داشته باشد و برای همین دغدغه ادبیات داشت و بسیاری آثارش در حوزه ادبیات است. به قول دکتر رضا داوری اردکانی «از ادبیات برای فهماندن ایران به جامعه بهره میبرد.»
او را روشنفکر فرهنگ مدار هم نامیدهاند. چون از نظر او فرهنگ مبنای نگاه ما به ایران و بنای ایرانیت ماست. فرهنگی غنی، مداراگر، پذیرنده، تکثرگرا که محصول قرنها دوام و تداوم پدیداری تاریخی به نام ایران بوده است با همه آثار ادبی، ابداعهای صنعتی و هنری، معماری و نظام دیرینه دیوانی که قدمتی 2500 ساله دارد.
او فرهنگ را مبنای قدرت ایرانیان به مثابه میراثدار یک تمدن میدانست و از این منظر به ایران بزرگ فرهنگی باور داشت. عبدالحق واله افغانستانی به مناسبت سفر اسلامی ندوشن به افغانستان در سال 1352 شعری سروده است که مرور برخی ابیات آن به مناسبت سالروز تولد استاد خالی از لطف نیست:
سخن را دمی روح در تن، ندوشن
ادب را تو باشی تهمتن، ندوشن
نوشتی سفرنامه چون شعر رنگین
از آن دیدهام گشت روشن، ندوشن
کنون نیز باشیم چون دو برادر
دو مغزی ز بادام گلشن، ندوشن
زبان، دین و آیین و فرهنگ ما را
نموده یکی درد و میهن، ندوشن
چرا دور مانیم از هم که باری
که نزدیک باشیم و روشن، ندوشن
به ایران رسان این پیام نخستین
به این خانهی دانش و فن، ندوشن
بهشتی بسازیم از لطف و احساس
بروید در آن سرو و سوسن، ندوشن
عصر ایران؛ امید جهانشاهی