سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (108 )
● کاوشهای باستانشناسی موزه هنر متروپولیتن در ابونصر، فارس
هارت از تصمیم موزه هنر متروپولیتن نیویورک برای فرستادن «هیأت باستانشناسی کوچکی به فارس خبر داد». گزارش او در این باره چنین است: «موسیو گدار به تازگی درخواستی برای کسب مجوز کاوش در تخت ابونصر در نزدیکی تختجمشید دریافت کردهاست. تخت ابونصر میدانی متعلق به دوره هخامنشی است که احتمالاً اشیایی از دوره سنگ در آن یافت خواهد شد. موسیو گدار هیچ مشکلی در ارائه این درخواست به هیأت وزیران ندیده است.»
هارت میافزاید که او دریافته است که درخواست موزه متروپولیتن برای حفاری در ایران در نتیجه نیاز به کاهش هزینههای کاوش بودهاست. همچنین تصمیم بر این شدهاست که «حفاری پرهزینهای که قرار بود در تیسفون انجام شود به نفع هیأت کوچک اکتشافی در ایران تعطیل شود.» موافقت با درخواست موزه متروپولیتن در روزنامه اطلاعات به تاریخ 3 اکتبر 1932 گزارش شده بود: «بنا به درخواست وزارت معارف، هیأت وزیران با پیشنهاد موزه هنر متروپولیتن نیویورک برای انجام کاوشهای علمی در تخت ابونصر موافقت کردهاست. با اتخاذ این تصمیم، هیأتی باستان شناختی به ریاست آقای آپتون به زودی به ایران خواهد رسید.» در 17 نوامبر 1932 اجازه رسمی به متروپولیتن برای کاوش در میدان باستانشناسی مورد نظر به مدت دو سال داده شد.
تخت ابونصر در ده مایلی شرق شیراز در استان فارس واقع شدهاست. این منطقه به پیشنهاد هرتسفلد انتخاب شد. این باور وجود داشت که این منطقه ساسانی در سالهای اولیه دوره اسلامی نابود شدهاست و امید میرفت که یافتههایی از دوره هخامنشی یا حتی دورههای پیشتر در آنجا یافت شود: «البته در اصل، اطمینان از یافتن اشیای زیادی از دوره ساسانی است که توجه مدیر هیأت جدید را به خود جلب کردهاست.»
مدیر هیأت متروپولیتن در ایران جوزف ام. آپتون یک آمریکایی با شخصیتی موجه و چندین سال تجربه فعالیت باستانشناسی در مصر بود. مطالعات او مشخصاً در زمینه هنر اسلامی بود؛ که گفته میشود فرهنگ ساسانی سهم مهم و تأثیرگذاری در شکلگیری آن داشتهاست. همراهان آپتون، یک آمریکایی به نام هاوزر و یک انگلیسی به نام ویلکینسون بودند که هر دوی آنها هیأت متروپولیتن را در مصر نیز همراهی میکردند. همه آنها از راه جنوب به ایران وارد شدند و مستقیماً به تخت ابونصر رفتند که با مشورت هرتسفلد برای حفاری در آن برنامهریزی کرده بودند. آپتون به تهران رفت تا خود را شخصاً به مقامات معرفی کند و نیز «مراحل اداری گرفتن مجوز رسمی برای کاوش هیأت اعزامی را تسریع کند.»
او سپس به دامغان سفر کرد: «تصادفاً او دیدار بسیار مفیدی از حفاریهای آمریکاییان در دامغان داشت که دکتر اشمیت در آنجا مشغول به پایان بردن آخرین فصل فعالیتهایش به نمایندگی از طرف هیأت مشترک موزه فیلادلفیا و موزه دانشگاه پنسیلوانیا بود. دکتر اشمیت از گروه خود یک سرکارگر کارآمد و تعدادی کارگر آموزش دیده به آقای آپتون معرفی کرد تا به تخت ابونصر رفته و به عنوان هسته آموزشی برای دویست تا سیصد کارگر آنجا فعالیت کنند.»
هارت نتیجه اولین فصل کاوش در تخت ابونصر را گزارش میدهد: «فصل کاری در حدود 1 دسامبر آغاز شد. در اوایل ماه قبل این فصل به پایان رسید و یافتهها به تهران منتقل شد تا با دولت ایران تقسیم شوند. تقسیم به یکباره در 22 مه صورت گرفت و سهم موزه، بستهبندی شده، به نیویورک انتقال یافت. سپس آقای جوزف ام. آپتون، مدیر آمریکایی هیأت، ایران را به قصد آمریکا ترک کرد. آنچه عکسهای آپتون نشان میداد، مجموعه جالب توجهی از سفالهای آن دوره [اولیه اسلامی] بود که برای نمایش در موزه بسیار مناسب بودند. دیگر یافتههایی که برای موزه ارزشمندند، دو شئ متعلق به ابتدای دوره ساسانیان یا اواخر پارتیان است؛ دو تاقچه پنجره گچبری شده که مشخص است در دورهای متأخرتر بازسازی شدهاند. این اشیا در تقسیمبندیها، جزء قطعات نقش برجسته سنگ سیاه قرار گرفتهاند که متعلق به دوره هخامنشیان هستند و به ظرافت حکاکی و صیقلی شده و در دورههای بعدی بازسازی شدهاند.»
هارت با وجود چنین یافتههایی اشاره میکند «آپتون به هیچ عنوان حس بدی ندارد و برای ادامه کار در پاییز سال بعد برنامهریزی کردهاست.» هارت همچنین تاریخچهای از تخت ابونصر ارائه میکند: «این میدان یکی از پررونقترین مناطق در راه کاروان روی کرمان – فارس بوده که چون راه دیگری در اواخر قرن اول هجری در هنگام بنای شهر شیراز به سمت جنوب کشیده شده، بخش غربی آن متروکه شده بود. بنابراین قدمت همه سفالینههای اسلامی به قرن اول پس از حمله اعراب به ایران برمیگردد (642 م.) در حقیقت آپتون در فصل اول کاوشهایش فقط به لایهای دست یافت که نمایانگر فرهنگ عربی بود و او درباره آن توضیح میدهد که «فقط به حفاری در حواشی میدان باستانشناسی پرداختهایم.» فصل بعدی کاوشها باید او را به آثار باقی مانده از دوره ساسانی برساند. به خصوص او به فکر حفاری و کاوش در «قلعه»ای است که زمانی یکی از بزرگترین پایگاههای نظامی در راه کاروانی متروکه بودهاست.»
آپتون در کار خود بسیار دیپلمات بود: «خود آپتون تأثیر بسیار مثبتی بر مقامات رسمی ایرانی و همکاران محققش داشتهاست. او روابط خوبی با هرتسفلد دمدمی مزاج دارد و گدار با تعابیر ستایشآمیزی از او سخن میگوید. این مسئله به خودی خود دستاورد مهمی است که میتواند منجر به موفقیتهای بعدی او در این سرزمین شود.» روزنامه ایران به تاریخ 12 اکتبر 1933 خبر از بازگشت جوزف ام. آپتون به ایران با هدف تداوم حفاریها در تخت ابونصر داد. برخلاف گزارش هارت در مورد یافتههای فصل اول در این میدان، روزنامه اطلاعات در همان تاریخ مینویسد: «هنوز هیچ شئ قابلتوجهی در این میدان یافت نشدهاست، ولی نشانههای امیدوارکنندهای وجود دارند که دستیابی به یافتههای مهم تاریخی در فصل بعدی کاوشها را محتمل میکنند.» روزنامههای تهران همچنین از یافتههای مهمی در صفحه تختجمشید خبر دادند. (ن.ک: فصل بعد).
در روزنامه کوشش به تاریخ 22 ژوئن 1934 خبر تقسیم یافتههای بعدی منتشر شد. در خبر آمده بود که یافتههای تخت ابونصر برای تقسیم بین هیأت اکتشافی و دولت ایران به تهران منتقل شدهاند. هورنیبروک در شرحی بر این گزارش مینویسد آپتون و دو دستیارش «چند روز پیش به سرعت به تهران بازگشتند و رضایت خود را از تقسیم یافتهها به مقامات دولتی ابراز داشتند.» برخی از این یافتهها در نهایت در موزه هنر متروپولیتن نیویورک به نمایش گذاشته شد. همان طور که در روزنامه ایران به تاریخ 12 آوریل 1935 آمدهاست، اشیای نمایش داده شده در موزه شامل «گلدانهایی خاص، جواهرات و اشیای عجیب برنزی بود که سال گذشته هیأتی در قصر [تخت] ابونصر در حوالی شیراز یافت شده بود.»
در میان اشیای نمایش داده شده، یک «مجموعه کامل از گلدانهای غیر لعابی دوره ساسانی که تاکنون در موزه هنر متروپولیتن مشابهی نداشته… یک شمعدان منحصر به فرد برنزی متعلق به دوره ساسانی و نیز کارد و چنگالهای برنزی و مسی در میان یافتههای نمایشگاه دیده شدهاست.» حدود 500 مهره نیز به نمایش گذاشته شدهاند: «بر روی برخی از این مهرهها تصاویر کوچکی از نیمتنههای مقامات ایرانی حک شدهاست که گوشوارههای سنگین و کلاههای بزرگ دارند. بر روی برخی دیگر، نوشتههایی حک شده که به نام و عنوان هر فرد اشاره کردهاست.» یافتههای دیگر نمایش داده شده شامل جواهرات، اشیای ساخته شده از طلا متعلق به قرن هفتم شامل گوشواره، آویز گردنبند، دکمه و حلقههای بینی و دو گوشواره بزرگ با مرواریدهای بینظیر هستند. اشیای نقره شامل یک جام کوچک گرد و دیگر اشیای زینتی لوکس هستند.»
در گزارش بالا، هورنیبروک میتوانست اضافه کند تعجبی نداشت که این اشیا به سرعت از ایران منتقل و آپتون و هیأت همراهش «به سرعت از تهران خارج شدند.» با وجود این یافتهها، موزه متروپولیتن اعلام کرد که تخت ابونصر پس از سه سال فعالیت تخلیه شد؛ چون کاوش در این میدان باستانشناسی «نتایج موفقیتآمیزی در بر نداشت.» بعلاوه، با وجود آن که گزارشهای قبلی آپتون حاکی از رضایت بود، او اکنون میگوید «به خاطر نتایج اندک کاوشهای شیراز که به توصیه پرفسور هرتسفلد انجام شد، تقریباً دلسرد شدهاست.»
● کاوش موزه متروپولیتن در نیشابور، خراسان، 1935 تا 1940
در آوریل 1935، کابینه محمدعلی فروغی با درخواست موزه هنر متروپولیتن برای کاوش در چهار تل واقع در نزدیکی نیشابور در خراسان که جزء آثار ملی شناخته شده بودند موافقت کرد. این چهار تل عبارت بود از: آلپ ارسلان، آهنگران، شادیاخ و بیاسم. گدار موافقت خود را به کاردار سفارت آمریکا جی. ریوز چایلدز خبر داد «در مورد پربار بودن این میدان در نیشاپور [نیشابور] باید بگویم که هیچ میدان باستانشناسی در ایران وجود ندارد که جغرافیدانان قدیم عرب و ایرانی به اندازه این شهر از آن نقشه تهیه کرده باشند.» البته، آپتون و همکاران او به اندازه قبل مشتاق نیستند و نگرانند که از زمان شروع کاوشها تا رسیدن به «نتایج مثبت» زمان زیادی طول بکشد و این مسئله به مذاق اعضای هیأت امنای موزهها خوش نیاید.
با شروع کار در نیشابور در تابستان 1935، نتایج درخشانی حاصل شد. نتایج آنچنان جالب توجه بود که آپتون و گروه او «تأکید داشتند که اخبار مربوط به یافتهها تا زمانی که موزه مناسب ندیده منتشر نشوند.» هورنیبروک در همان گزارش جزئیات بیشتری را مطرح میکند:
در اوایل تابستان، سه عضو هیأت برای گمانهزنیهای اولیه به نیشابور رفتند. با توجه به رضایت و خوشبینی آنها از نتایج گمانهزنی، تا پیش از کشف تعدادی اتاق بدون سقف متعلق به دوره سلجوقی، حفاری و کاوش چندانی نکرده بودند. این اتاقها با گچبریهای زیبا و منحصر به فرد خاص دوره سلجوقی تزئین شده بود؛ و هیچیک از نقش و نگارهای این گچبریها تکراری نبود.
تنها دو اتاق تا آن زمان بطور کامل کشف و خاک و خُلی که روی آنها را پوشانده بود تخلیه شده بودند؛ و عقیده بر این است که این دو اتاق نشان از وجود یک مقبره بزرگ دارند؛ و تزئینات و نقشه آنها تا حدودی به مقبره بایزید بسطامی، فیلسوف مشهور، شباهت دارد؛ که آن هم البته متعلق به دوران سلجوقی است.
با توجه به زمان کمی که برای ادامه کار در این فصل باقی مانده است، اعضای هیأت با دو کامیون پر از آثار گچبری و در واقع هرچه که میشد آورد، به تهران آمدهاند. آنها به شیراز خواهند رفت تا کارگاهها و میدانهای کار خود را در آنجا تعطیل کنند؛ و در بازگشت امیدوارند که به سهم متعادلی از یافتهها دست یابند. این یافتهها نمونههایی از اشیایی هستند که مشابه آنها در موزه متروپولیتن تاکنون موجود نبودهاست.
کمی بعد، یافتههای اولین فصل کاوش در نیشابور، تقسیم شد. هورنیبروک گزارش میدهد: «نمایندگان موزه هنر متروپولیتن امروز به من یادآوری کردند که تقسیم یافتههای میدان باستانشناسی نیشابور تکمیل شده و رضایتبخش بودهاست. یافتههای این هیأت از نظر اندازه کوچک بود، ولی من اطلاع یافتم که آنها نمونههای خوبی از دوره سلجوقی است… مردان جوانی که مسئول کاوشها بودند به من اطلاع دادند که امیدوارند در ابتدای ماه مارس به ایران برگشته و فعالیتها را از سر گیرند.» روزنامه ایران در تاریخ 2 دسامبر 1936 اطلاع داد که هیأت باستانشناسی فرستاده شده از طرف موزه متروپولیتن به نیشابور، کاوش را در آن منطقه به اتمام رسانده و اشیای باارزشی شامل سفالینههای قدیمی و بازماندههای سلجوقی کشف کردهاند. یافتهها با حضور نماینده وزارت معارف برای ارسال به تهران، مکان تقسیمشان، بستهبندی و مهر و موم شدند. هیأت در راه بازگشت به وطن برای استراحتی شش ماهه بود. مریام بیان میکند «همانگونه که در تلگرام 61 به تاریخ 8 دسامبر 1936 آمدهاست، تقسیم یافتههای ری و نیشابور بدون هیچ مشکلی به پایان رسید.»
یافتههای بعدی و تقسیم آنها به همان اندازه برای موزه نیویورک پربرکت بود. در 1940 موزه متروپولیتن نهمین فصل کاوشهایش را در ایران به پایان برد و پس از تقسیم آخرین سری یافتهها آپتون و تیم او ایران را ترک کردند. آپتون قبل از ترک ایران درخواستی برای تمدید مجوز متروپولیتن برای حفاری در نیشابور مطرح کرد. بر اساس محاسبات کاردار سفارت آمریکا، سی. ون اچ. انگرت، اگر چه نسبت به ادامه کاوش و حفاری در طول جنگ چندان مطمئن نبود، اما به آپتون قول همکاری داد و اضافه کرد: «من قویاً احساس میکنم که ما باید همه تلاش خود را به کار گیریم تا از حقوق موزه متروپولیتن در میدان باستانشناسی نیشابور دفاع کنیم وگرنه به احتمال خیلی زیاد این امتیاز به آلمانها یا روسها داده خواهد شد.»
انگرت تاریخچه کوتاهی ازفعالیتهای موزه متروپولیتن در ایران ارائه میکند. سه فصل اول فعالیتهای موزه، به حفاری در تخت ابونصر در نزدیکی شیراز گذشت و شش فصل آخر (که از 1935 آغاز شد) به کاوش در نیشابور اختصاص یافت. نیشابور در خراسان بر سر راه اصلی مشهد و در نزدیکی مقبره عمر خیام واقع شدهاست. انگرت ادامه میدهد:
این کاوشها را آقایان جوزف ام. آپتون، والتر هاوزر و چارلز کی. ویلکینسون (که تبعه انگلستان است) انجام دادهاند. کار آنها در نیشابور منجر به کشف انواع بسیار نادری از سفالینههای قرون 8، 9 و 10 بعد از میلاد شد. یعنی زمانی که شهر (که حدود 1600 سال پیش پایهگذاری شده بود) شاهراه تجاری بین اروپا، آسیای مرکزی، هند و چین بودهاست. سفالهای لعابی ظریفی که در حفاریها به دست آمدهاند نشان میدهند که نیشابور یکی از بزرگترین مراکز اولیه هنر اسلامی بودهاست و مجموعهای که در موزه متروپولیتن نیویورک فراهم آمدهاست در آمریکا بینظیر است.
در این مکان همچنین الواح و گچبریها و حکاکیهایی بر روی گچ و در همین اواخر دیوارهای نقاشی شده با رنگ یافت شدهاند. این دیوارها قدیمیترین دیوارهای نقاشی شده اسلامی هستند که در ایران یافت شدهاند. تعدادی سکه از میان بقایای آثار یافت شدهاند که نشان میدهند این آثار متعلق به قرون 8 تا 12 پس از میلاد هستند.
آقای آپتون همچنین به من اطلاع داد که یافتههای اصلی دو فصل آخر (1939 و 1940) شامل دو مجموعه بنا هستند، که با مدیریت آقای ویلکینسون کاوش شدهاند. یکی از آنها حمامی با دیوارهای نقاشی شدهاست. در برخی قطعات این دیوار حداقل سی لایه مختلف گچ رنگآمیزی شده به کار رفته است. بنای دیگر «مدرسه»ی اسلامی قدیمی یا احتمالاً مسجدی است که اتاقهای معمولی و صحنهایی دارد که مخصوص چنین بناهایی است. مطالعه این بناها هنوز کامل نشدهاست؛ ولی دیوارهای گچی چندرنگ در یکی از این اتاقها یافت شدهاند. همه دیوارهای دیگر نیز رنگآمیزی شدهاند. یک لوح بزرگ به موزه تهران و نمونه مشابه دیگری به موزه نیویورک منتقل شدهاست. در کنار این رنگآمیزیها، مجموعه بزرگی از سرامیک (سفال لعابی) و شیشه – متعلق به قرن دهم یا قبل از آن – به مجموعههای فصول پیشین اضافه شدهاست و در هر گروه انواع جدیدی یافت شدهاند.
تقسیم همه این یافتهها بین متروپولیتن و دولت ایران به راحتی ادامه مییافت: «آقای آپتون و دستیارانش بهترین برخورد را با مقامات ایرانی داشتهاند و تقسیم یافتهها بین موزه تهران [ایران باستان] و موزه نیویورک همواره بدون کوچکترین مشکلی صورت گرفته است.» جای تعجب است که متروپولیتن نگران ادامه کاوش بودهاست. در 21 اکتبر1940 هیأت وزیران با تمدید امتیاز متروپولیتن به مدت سه سال دیگر از فوریه 1941 موافقت کرد.
در مورد موزههای شیکاگو و پنسیلوانیا، سفارت آمریکا در تهران از پست دیپلماتیک به عنوان راهی برای فرستادن مراسلات بین تهران و نیویورک استفاده میکرد. مثلاً نامهای مهر و موم شده خارج از روند عادی قوانین از طرف آپتون به متروپولیتن نیویورک فرستاده شد. این موضوع مشکلاتی در بخش امور خاور نزدیک وزارت امور خارجه ایجاد کرد. انگرت در نامهای به موری در تاریخ 4 ژوئن 1937 مینویسد: «آپتون از موزه متروپولیتن نیویورک از من پرسید با توجه به این که خدمات پستی بسیار نامطمئن است آیا امکان دارد – به صوتی کاملاً استثنایی – من نامههای او را به پیوست [مراسلات سفارت] ارسال کنم؟ من به او گفتم که پیگیری خواهم کرد ولی نمیتوانم قول دهم.»
موری با ناراحتی به انگرت یادآوری کرد، «میخواهم پاراگراف جی از بخش 25 فصل 17 دستورالعملهای مقامات دیپلماتیک را به شما یادآور شوم که بیان میکند وقتی موارد استثنایی در نامههای بازرگانی پیش میآید، نامهها باید باز شده و امضای مدیر مسئول در حاشیه متن نامه درج شود. با وجود آن که مهر پاکتهای خارجی حامل نامه آپتون که با نامه 4 ژوئن 1937 شما ارسال شده بودند، گشوده شده بود، خود نامهها در پاکتهای مهر و موم شده قرار داشتند. البته من از واحد پست تقاضا خواهم کرد که نامهها را در پاکت گذاشته و آدرس موزه هنر متروپولیتن را روی پاکت درج کنند. من شکی ندارم که شما مطلب را کاملاً برای آپتون روشن کردهاید که پذیرش این نامهها از طرف شما موقعیتی بسیار استثنایی بوده و او برای فرستادن نامههایش اجازه استفاده از پست دیپلماتیک ما را ندارد.» ولی استفاده از پست دیپلماتیک برای موزه متروپولیتن ادامه یافت.
انگرت در این زمینه نوشت: «با توجه به درخواست آقای آپتون، من پاکت نامهای به آدرس دکتر مورایس اس. دیماند از موزه متروپولیتن نیویورک که حامل تعدادی نگاتیو و نقشه در مورد مسائل باستانشناسی است ارسال میکنم. ولی در شرایط فعلی فرستادن آنها از طریق نامه کار مطمئنی نیست. آقای آپتون بسیار سپاسگزار خواهد بود اگر نامه در بخش امور خاور نزدیک باقی بماند تا فردی از طرف موزه برای دریافت آن بیاید.» در 21 فوریه 1941 آپتون مراتب تشکر موزه هنر متروپولیتن را به موری اعلام داشت. «ما عمیقاً از لطف و توجهی که بخش شما همواره در زمینه کار ما در ایران مبذول داشتهاست سپاسگزاریم.»
● هیأت اکتشافی هاروارد – استین در ایران، 1931 تا 1936:
دانشگاه هاروارد و موزه فاگ بوستون علاقهمند به فعالیتهای باستانشناسی در چین بودند، اما از آنها خواسته شده بود از چین خارج شوند و به همین دلیل آنها در اندیشه ورود به ایران بودند. رئیس دانشگاه هاروارد، ای. لارنس لوول در نامهای به تاریخ 9 ژوئن 1931 به معاون وزیر امور خارجه، ویلیام آر. کاسل مینویسد: «حدود یک سال پیش وزارت امور خارجه لطف کرده و توجه سفارت آمریکا در پکن را به سر اورل استین – که از طرف دانشگاه هاروارد میخواست به تحقیقات باستانشناسی در چین بپردازد – جلب کرد. با توجه به این که او تبعه انگلستان بود، کمک اولیهاش را از سفارت انگلستان گرفت، اما سفارت آمریکا هم از او حمایت کرد. متأسفانه چینیها نسبت به هرگونه فعالیت باستانشناسی در کشورشان با تنگنظری برخورد میکنند و مجوز او را برای کار باطل کردهاند.
اکنون او درصدد انتقال محققان خود به جنوب ایران است و سفارت انگلستان در ایران آماده همکاری با اوست. علت نوشتن این نامه آن است که از وزارت امور خارجه بپرسم آیا علاقهمند به ارائه کمکهایی شبیه آنچه در چین وجود داشت، به او هستند یا خیر؟ فعالیتهای او از زمستان آغاز خواهد شد.»
کاسل در پاسخ به لوول در تاریخ 11 ژوئن مینویسد: «ما نیز بسیار خوشحال خواهیم شد که همان کمکهایی که سفارت ما در چین به سر اورل استین میکرده، در ایران به او ارائه دهیم.» دستورالعمل کاسل به هارت در تهران شامل کمک همهجانبه سفارت به هیأت اعزامی از طرف هاروارد بود: در حالی که هیأت به طور عمده به کمکهای دفاتر مقامات و مسئولان انگلیسی تکیه کردهاست، حامیان آن احساس میکنند که حمایت و کمک دیپلماتیک دولت آمریکا و از طریق آن، دولت ایران به پروژه، حائز اهمیت است.
وزارت امور خارجه امیدوار است که مقامات این وزارتخانه در ایران نهایت سعی خود را در ارائه کمک مناسب به هیأت بنمایند و توصیه میکند که در این زمینه با همتایان انگلیسی خود همکاری کنند.
اطلاعات در زمینه هیأت استین را از روزنامههای تهران میتوان به دست آورد. روزنامه اطلاعات به تاریخ 3 اکتبر 1932 گزارش میدهد که یکی از چهرههای فرهنگی معروف انگلستان، سر اورل استین، قصد دارد که فعالیتهای باستانشناسی در منطقه خلیج فارس را از سر گیرد. این روزنامه اشاره میکند که در سال قبل از آن، سر اورل مجوز مشابهی از دولت ایران برای کار تحقیقاتی دریافت کرده بود.
شرح هارت در مورد این خبر به این صورت است: «کار سر اورل استین از طرف دانشگاه هاروارد است و او در طول یک سال گذشته اصلاً به تهران نیآمدهاست. این مسئله آن طور که موسیو گدار میگوید به مذاق مقامات ایرانی خوش نیآمدهاست. اگر بخش امور خاور نزدیک اطلاعاتی در مورد اهداف هیأت او دارد سفارت بسیار علاقهمند به دانستن آنها ست، به خصوص اگر سر اورل همچنان بخواهد از آمدن به تهران خودداری کند. فکر میکنم او تلاشهایش را تا زمانی ادامه خواهد داد که راه بازرگانی تاریخیای را که از بینالنهرین تا دره سند بودهاست پیدا کند.»
کاوشها تا پایان سال 1936 ادامه پیدا کرد. خبرنگار روزنامه اطلاعات در لرستان در تاریخ 18 مه 1936 گزارش داد که باستانشناس معروف انگلیسی، سر اورل استین که به همراه بهمن کریمی، نماینده وزارت معارف، پس از گذراندن هفت ماه در جنوب و غرب ایران به مطالعات باستانشناسی، بر سر راه هرسین و کرمانشاه در الشتر توقف کردهاست. روزنامه ایران به تاریخ 11 دسامبر 1936 گزارش داد که سر اورل استین در مدت 18 ماه گذشته در شیراز و رضاییه [ارومیه] به کاوش پرداخته است. در همه این سفرها نماینده وزیر معارف، بهمن کریمی او را همراهی میکرد. روزنامه گزارش میدهد که سر اورل استین «انبوهی اشیای ذیقیمت را که دارای اهمیت تاریخی هستند کشف کردهاست.» او پس از این کاوشها به لندن بازگشت.
استین در کتابی که در سال 1940 منتشر کرد در مورد این «اشیای قیمتی» توضیح داد: «من با برنامهریزیهای وزارت امور [فوائد] عامه، که رویکرد بسیار صمیمانهای داشتند مجوز موقت برای نمایش همه یافتههایی که برای تحقیق و مطالعه گرد آوردهام در موزه ملی بریتانیا یافتم. البته به این شرط که این آثار در آینده بر اساس قانون آثار باستانی به دو بخش تقسیم شوند. این امتیاز سخاوتمندانه عملاً زمینه را برای تحلیل و توصیف همه اشیای یافت شده توسط دوست هنرمند و فداکار من آقای فرد اچ. اندروز، صاحب عنوان او. بی. ای.، فراهم میآورد.
من از هیأت امنای موزه ملی بریتانیا بسیار سپاسگزارم که متقابلاً برای نیمه اشیای متعلق به من هزینهای به مبلغ 300 پوند در نظر گرفتهاند تا از این مجموعه ارزشمند محافظت کنند. من از این کمک هزینه سپاسگزارم به این دلیل که همه هزینههای هیأت از جمله هزینه کاوش را خود پرداخت کردهام.» با توجه به آنچه استین ثبت کردهاست، تا چهار سال بعد یعنی 1940 هنوز این اشیاء تقسیم نشده بود. بعلاوه نماینده ایران برای تقسیم یافتهها در لندن هنوز تعیین نشده بود. به نظر میرسد که همه این یافتهها به مالکیت موزه انگلستان درآمد.
● گدار و باستانشناسی فرانسه در ایران:
با موافقتنامهای که درتاریخ 18 اکتبر 1927 امضا شد دولت فرانسه ازامتیاز خود در زمینه باستان شناسی دست کشید و در عوض قرار شد که دولت ایران یک فرانسوی را مدیرکل آثار باستانی، کتابخانه و موزه کند. مدت این قرارداد پنج سال بود و پس از آن ممکن بود که دولت ایران درخواست تمدید قرارداد همان فرد یا استخدام دانشمند فرانسوی دیگری را به مجلس بدهد.
در 29 آوریل 1928 مجلس به استخدام آندره گدار رأی داد و قرارداد او در 18 نوامبر 1928 امضا شد. در 3 دسامبر 1933 مجلس به تمدید قرارداد گدار برای مدت پنج سال دیگر رأی داد. وادزورث نتیجه میگیرد: «من جز نظرات مثبت چیز دیگری در مورد تمدید استخدام این دانشمند و مقام شایسته احترام او نشنیدهام. روابط من با آقای گدار- اعم از شخصی و اداری – دوستانه و رضایتبخش بودهاست. من میدانم که او با تمدید فعالیتهای باستانشناسی در ایران موافق است.» در 12 مارس 1939، مجلس قانونی به تصویب رساند که به وزیر معارف اختیار میداد که قرارداد آندره گدار را برای پنج سال دیگر تمدید کند. مقدمه این قانون بیان میکند که موسیو گدار «وفادارانه همه مفاد قراردادش را به انجام رسانده و کار او کاملاً رضایتبخش بودهاست. حضور مجدد او ضروری است».
انگرت همچنین اشاره میکند: «من از مقامی غیررسمی شنیدم که با وجود کار موفقیتآمیز موسیو گدار، اگر روابط دیپلماتیک بین ایران و فرانسه در موقع مناسب بازسازی نشود قرارداد موسیو گدار تمدید نخواهد شد.» گدار نماینده طرف ایرانی در تقسیم یافتههای هیأتهای آمریکایی بود. مایرون بیمنت اسمیت در گفتگویی با کاردار سفارت آمریکا، گوردون پی. مریام اشاره کرد که گدار نهایتاً به فرانسه وفادار است: «گدار مقام رسمی سفارت فرانسه است و تعهداتش در قبال دولت فرانسه ورای تعهدات احتمالی او در قبال دولت ایران است. با وجود آن که او تا وقتی در استخدام دولت ایران است حقوقی از دولت فرانسه دریافت نمیکند، همچنان در خدمت دولت فرانسه است و هر سالی که در ایران میگذراند برای بازنشستگی او دو سال محسوب میشود.»
اسمیت بر این باور بود که گدار خدمت شایان توجهی به فرانسه ارائه کرده بود و نیز این که با کمک گدار «بهترین میدانهای باستانشناسی ایران به فرانسویان اختصاص داده شدهاند. فرانسویان عموماً به سراغ میدانهای بزرگ نمیروند ولی اگر چنین کاری کنند، مثل میدان شوش، آنها به روش خود یعنی کند و با حداقل هزینه کار میکنند. البته آنها مشخصاً به میدانهایی علاقه دارند که از نظر اندازه کوچک ولی پر از اشیای قدیمی هستند. این مکانها را معمولاً دلالان آثار باستانی شناسایی میکنند؛ ولی وقتی شناسایی شدند دلالان کنار زده میشوند و میدان به هیأت فرانسوی – و فقط فرانسوی – واگذار میشود.»
با توجه به موافقتنامه بین هیأت باستانشناسی فرانسوی و دولت ایران، تقسیم یافتههای شوش بر طبق قانون جدید آثار باستانی صورت میگرفت. دولت برای نظارت بر تقسیم یافتهها دو بازرس- وحیدالملک شیبانی، وزیر قبلی معارف و ارنست هرتسفلد – در نظر گرفت که بلافاصله به شوش رفتند. رفتاری که با باستانشناس فرانسوی و دستیار هندی او شد به شدت تحقیرآمیز بود. دو بازرس دولتی پیوسته همراه آنها بودند و هر شیئی که یافته میشد بلافاصله تحویل میگرفتند. بازرسان اشیا را به انباری برده و جلوی دسترسی باستانشناسان را به آنها میگرفتند. وزیرمختار فرانسه، «موسیو موگراس گفت که او تردید دارد با باستانشناسان آمریکایی هم در دامغان (صددروازه) به همین روش شرمآور که با باستانشناسان فرانسوی در شوش رفتار شده، برخورد شود، چون دامغان به تهران نزدیک است و دولت ایران چندان در مورد آن سختگیر نیست.»
انتخاب ژان پوزی به عنوان وزیرمختار جدید فرانسه باعث تحکیم موقعیت باستانشناسی و فرهنگی فرانسه در ایران شدهاست. وزیرمختار جدید فرانسه از برتری کشورش در فرهنگ و دستاوردهایش سخن گفت که به مذاق هورنیبروک خوش نیامد: «وزیرمختار چندین بار به من و دیگران در مورد دستاوردهای گدار در افغانستان و ایران سخن گفت و از هر موقعیتی برای بزرگداشت هیأت فرانسوی در شوش و معرفی آن به عنوان اثری مهم از فعالیتهای فرانسویان استفاده کرد.» در 1935 رقابت بین آمریکاییان و فرانسویان بر سر میدانهای باستانشناسی شدت گرفت. هورنیبروک در همان گزارش اضافه میکند: «شکست گدار در جلوگیری از تصویب امتیاز جدیدی که به مؤسسه شرقشناسی در تختجمشید داده شدهاست [ن.ک. فصل پنج] بیشک به موقعیت فرهنگی فرانسه در ایران لطمه زده است و آشکار است که وزیرمختار جدید به تهران فرستاده شدهاست تا این خلأ ایجاد شده را پر کند. جالب است اشاره کنم که با وجود هدف آشکار سفارت فرانسه مبنی بر افزایش علایق فرهنگی فرانسویان در ایران، تاکنون پیشرفت قابل توجهی خارج از وزارت فوائد عامه برای آنها حاصل نشدهاست.»
هورنیبروک به توضیح بیشتر در مورد خصومت فرانسه با فعالیتهای باستانشناسی آمریکاییان در ایران میپردازد: «من تاکنون در گزارشهای زیادی به مخالفت اخیر آندره گدار، مدیر فرانسوی آثار باستانی با دکتر هرتسفلد و اعطای امتیاز مجدد به مؤسسه شرقشناسی شیکاگو اشاره کردهام. من در اثنای پیشرفت مذاکرات طولانی متقاعد شدم و هنوز هم بر این باورم که هدف آندره گدار اجرای نقشهای بود که منجر به انجام کاوشهای تختجمشید به دست باستانشناسان فرانسوی شود؛ یا از طریق نمایند[گان] مستقیم موزه لوور یا از طرف فرانسویانی که در استخدام وزارت فوائد عامه بودند. آشکار است که موفقیت هیأتهای باستانشناسی آمریکایی به هیچ عنوان منجر به رضایت فرانسویان نشدهاست. وزیرمختار فرانسه از هیچ ابزار دیپلماتیکی برای تقدیر از قابلیتهای باستانشناسی فرانسویان فروگذار نمیکند و چندین بار در حضور من در مورد کاوشهای شوش به عنوان مهمترین فعالیت باستانشناسی در کل ایران سخن گفته است… با وجود هجوم فرهنگی ظریف و نامحسوس فرانسویان به جنوب ایران و خصومت تقریباً بیپرده وزیرمختار فرانسه و آندره گدار با هیأتهای باستانشناسی آمریکایی، به نظر میرسد که به ادامه فعالیتهای سه هیأت آمریکایی باستانشناسی در تختجمشید، ری و لرستان در سال 1936 تحت مدیریت یک مدیر اجرایی [اریک اشمیت] چندان اطمینانی نباشد. اگر این مؤسسات بر ادامه برنامههای حاضر اصرار بورزند ممکن است منجر به از دست دادن امتیاز تختجمشید شود که مهمترین کاوش باستانشناسی در حال اجرا در ایران است.»
«هجوم» فرانسویان که در بالا اشاره شد منجر به اعطای دو امتیاز باستانشناسی دیگر به فرانسویان در شاهپور و کازرون در استان فارس واقع در صد و هشتاد کیلومتری تختجمشید گردید. با این دو امتیاز جدید کل امتیازات فرانسویان به پنج عدد رسید. سه امتیاز دیگر مربوط به کاوش در شوش، کاشان و نهاوند بود. دو میدان باستانشناسی جدید به ام. کرشمن نماینده موزه لوور داده شده بود. هورنیبروک که به سختی میتوانست حسادت خود را مخفی کند نوشت: «شاهپور به خاطر بقایای باستانیاش مشهور است. در شمال شرقی شهر پیکرههایی از شاهپور، بهمن اول و بهمن دوم قرار دارند. همچنین پیکرهای فوقالعاده از والرین امپراطور روم که در مقابل شاهپور زانو زده است دیده میشود. شهر شاهپور مانند تختجمشید به فرمان اسکندر مقدونی ویران شد. این شهر در زمان ساسانیان بازسازی و با حمله اعراب مجدداً ویران شد.»
مهمترین تفاوت بین میدانهای باستانشناسی ایران و بینالنهرین در این بود که در ایران فقط آمریکاییها، بدون حضور هیأتهای مشترک آمریکایی- انگلیسی، فعالیت میکردند. در مقابل، از ابتدای دوره قیمومت [انگلستان بر عراق]، مؤسسات آمریکایی با مشارکت مؤسسات انگلیسی در زمینه باستانشناسی بینالنهرین فعالیت میکردند: «این یک رابطه سودمند و دوسویه بود. آمریکاییان سرمایه لازم را فراهم میکردند و انگلیسیان در بیشتر موارد نیروهای اولیه و نفوذ در میان مقامات عراقی را در دست داشتند.
در حقیقت دو هیأت اول کاوش که پس از جنگ به عراق فرستاده شدند نتیجه همکاری انگلیسیها و آمریکاییها بودند: «موزه ملی بریتانیا و دانشگاه پنسیلوانیا در اور٭ و دانشگاه اکسفورد و موزه فیلد شیکاگو در کیش … هیأت پنسیلوانیا- موزه ملی بریتانیا که به اور رفته بودند بسیار موفق بودند… این هیأت از حمایت مالی سخاوتمندانه خیر آمریکایی جان دی. راکفلر پسر برخوردار بودند که از سال 1925 هر سال 15000 دلار به هیأت داور از طریق موزه دانشگاه در پنسیلوانیا اعطا میکرد.» مأموریت این هیأت از 1922 تا 1934 ادامه یافت.
در مورد همکاری انگلیسیها و آمریکاییها در کیش: «در سال 1933 ارنست مکی مأموریتی از طرف موزه فیلد در شیکاگو و دانشگاه آکسفورد آغاز کرد که در سال 1933 پایان یافت.» میتوان گمان برد که با سازش پشت پرده آمریکا و انگلستان، و شاید در برابر محرومیت شرکتهای آمریکایی از نفت ایران، عرصه باستانشناسی ایران به آمریکا واگذار شده بود.(1 )
◀ هیئت باستان شناسان تخت جمشید (1931 تا 1939):
علی فتحعلی آشتیانی مقالهای با عنوان « غارت بزرگ » به نقل از کتاب « تاراج بزرگ » محمد قلی مجد مینویسد:
بیچون و چرا تخت جمشید ـ ویرانه های کاخ پادشاهان هخامنشی ـ گل سر سبد آثار باستانی و یادمانهای کهن ایران بود و موزه های آمریکایی که در سال 1930 در میدان باستان شناسی ایران قدم میگذاشتند، نمیتوانستند از این مکان چشم برگیرند. اما هیئت مشترک موزه دانشگاه پنسیلوانیا و موزه هنر پنسیلوانیا با اطمینان از اینکه دولت ایران مجوز کاوش در تخت جمشید را به هیچ یک از موسسات خارجی نمیدهد چه برسد به جواز خروج کشفیات از آن محل ، به نحوی سنجیده از درخواست مجوز برای کاوش در تخت جمشید خودداری کرد و با این عقیده که ایرانیان از اهمیت و ارزش تاریخی و باستان شناختی استخر آگاه نبودند، درخواست مجوز کاوش در این محوطه باستانی را ـ که متعلق به عصر ساسانی و در مجاورت تخت جمشید است ـ کردند. موسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو که در سال 1919 با سرمایه گذاری بنیاد راکلفر تأسیس شده بود بلافاصله پس از تصویب قانون آثار باستانی در ایران زیرکانه و تحت عنوان مرمت و بازشناسی یادمانهای باستانی تخت جمشید، درخواست مجوز کرد که با آن موافقت کردند. در این مجوز فقط قید مرمت و بازشناسی به کار رفته بود و هیچ اشارهای به تقسیم کشفیات نشده بود. ارنست هرتسفلد، سرپرست هیئت باستان شناسی تخت جمشید به هارت، سفیر آمریکا اطلاع داده بود که بنا به استنباطش کشفیات تخت جمشید را نمیتوان از ایران خارج کرد. امتیاز موسسه خاورشناسی در دسامبر 1931 تا منطقه پیرامون کاخ تخت جمشید و محوطه استخر را در بر گرفت. این کار به یقین یکی از کوبنده ترین کودتاهای باستان شناسی تاریخ است. در پی کشفیات فراوان و خیره کننده در تخت جمشید در سالهای 1932 تا 1934 روابط صمیمانه موسسه خاورشناسی و دولت ایران تیره شد. از آن پس، موسسه خاورشناسی از کشفیات سهم میطلبید چرا که مدعی بود مجوزش را پس از تصویب قانون آثار باستانی اخذ نموده و امتیازش در شمول این قانون قرار می گیرد، بنابراین نیمی از کشفیات را سهم خود تلقی میکرد. هرتسفلد که بنا بر اسناد معتبر، استنباط کرده بود که چیزی از کشفیات تخت جمشید را نمیتوان از کشور بیرون برد اکنون از تلقی خود مبنی بر این سخن میگفت که هیئتهای باستان شناسی تخت جمشید مشمول مواد قانون آثار باستانی میشوند و برای اثبات گفتهاش، از قول اطمینان بخش دولت ایران به خود شاهد میآورد. اما دولت ایران در پاسخ، قانون آثار باستانی را شامل تخت جمشید نمیدانست و در امتیازات اعطایی به موسسه خاورشناسی نیز حتی اشاره ای به تقسیم سهم نکرده بود. لذا موسسه خاورشناسی حقی در مطالبه سهم ندارد. این موسسه در ماه می1934 دست به دامن وزارت امور خارجه آمریکا شد.
دولت آمریکا از هیچ تلاشی برا ی کمک و راهنمایی موسسه خاورشناسی در حل مناقشهاش با دولت ایران فرو گذارد نکرد. روایت فشارهای دیپلماتیک آمریکا به دولت ایران در فصل ششم کتاب بیان شدهاست. وزارت امور خارجه آمریکا و سفارتش در ایران مصمم بودند سهم منصفانه ای از کشفیات تخت جمشید را برای موسسه خاورشناسی زنده کنند. در خلال دوره بحرانی مناقشات موسسه خاورشناسی با دولت ایران ( یعنی از ژوئن 1934 که مناقشه شروع شد تا آوریل 1935 که امتیاز جدید را گرفت) سفیر آمریکا در ایران، ویلیام اچ.هورتیبروک، به وکالت از طرف موسسه خاورشناسی و با اختیارات کافی از این موسسه با دولت ایران مذاکره میکرد. ایرانیان اکنون با این واقعیت روبه رو بودند که دولت آمریکا و موسسه خاورشناسی یک هویت یافتهاند، همان طور که شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت انگلیس هویت واحدی داشتند. علاوه بر این، موسسه خاورشناسی، دولت ایران را با تهدید به تبلیغ منفی علیه ایران در مطبوعات غرب میترساند؛ تهدیدی که رژیم دست نشانده رضا خان نمیتوانست بدان بیاعتنا باشد. رژیم پهلوی که با فشارهای دیپلماتیک شدید آمریکا و تهدیدات باج خواهانهاش رو به رو بود به جهت فقدان پایگاه و پشتوانه مردمی، به سرعت تسلیم خواستههای غیر منصفانه دولت آمریکا شد و پذیرفت که سهم بزرگی از آثار باستانی مکشوفه در تخت جمشید را به موسسه خاورشناسی هبه کند. شخص هورنیبروک در مقاطعی با صداقت تمام به عدم استحقاق موسسه خاورشناسی در سهم خواهی از کشفیات تخت جمشید معترف بودهاست.
این کار مصداق بارز و مثال روشنی از امتیازگیری کشوری قدرتمند از رژیمی ضعیف، دست نشانده اجانب و بیبهره از حمایتهای مردمی است که در برابر تهدید و ارعاب بیگانگان بسیار سست و زبون عمل می کند. رژیم پهلوی به دنبال قتل عام مردم مشهد در جولای 1935 برای بقا و ماندگاری خود به انگلستان و آمریکا وابسته شد. جیمز اس. مورای تقریبا در همان زمانی که پیروزی وزارت امور خارجه بر دولت بخت برگشته ایران را جشن گرفته بود، فاش ساخت که وی از پیش، آثار باستانی ایران را متعلق به خزانه کشور و ملت آمریکا می دانسته است. در سالهای 1940 تا 1941 که دولت آمریکا یک مرتبه دیگر دولت ایران را مجبور کرد آثار باستانی تخت جمشید را به موسسه خاورشناسی هبه کند شاهد تکرار وقایع 35 ـ 1934 هستیم. قطعا این برهه بعد از قتل امبری، یکی از شوم ترین صفحات روابط ایران و آمریکا تا کنون می باشد.