تبعیض فراگیرسیاه پوستان در قرن بیست و یکم، پس از گذشت هفتادسال از جنبش مدنی سیاه پوستان و دست یابی به حقوق مدنی برابرحقوق، بیانگر و افشاکننده دو گزاره بنیادی در موردماهیت نظم مستقر است:
نخست آن که برابری حقوقی معادل برابری حقیقی و برابری در واقعیت نیست، و اینکه این دوگانگی بنیادهستی نظام سرمایه داری را تشکیل می دهد. سرمایه دارای براساس این شکاف یعنی ادعای برابرحقوقی از یکسو و نقض سیستماتیک و مداوم آن در زندگی واقعی از دیگر سو زنده است. این حقیقت در مورد برابرحقوقی کارگران با بورژوازی و زنان با مردان و سیاه پوستان با سفیدپوستان و شهروندان در برابرقانون و خلاصه در همه حوزه های اجتماعی صادق است و فلسفه فردبنیاد لبیرالیزم هم بیان تئوریک آن است.
جنبش ها و شورش ها همواره به مثابه نقدی سوزان و گزنده علیه تبعیض هائی هستند که در جامعه عادی پنداشته می شوند. آنها حامل این فریادهستند: نه! این تبعیضات امری عادی و عادلانه نیستند و باید کنارگذاشته شوند!. و لاجرم سیستم را که همیشه در تلاش برای عادی کردن تبعیضات هستند به چالش می گیرند و سؤال بزرگی را در ذهن های خوگرفته و آموخته امان نسبت به عادی بودن تبعیض ها قرارمی دهند. آن چه هم که امروز در کوران اعتراضات و شورش گسترده در آمریکا به اثبات می رسد، آن است که پس از گذشت هفتادسال از کسب حقوق مدنی توسط سیاه پوستان و حتی گزینش یک رئیس جمهوررنگین پوست، نابرابری واقعی هم چنان ادامه دارد و عمق بیشتری می یابد. اما این دوگانگی بین برابرحقوقی ظاهری و نابرابری واقعی، امری ماهوی و ذاتی در سرمایه داری و در همه حوزه های اجتماعی است. چنانکه چندسال پیش در حوزه دموکراسی و قدرت سیاسی، جنبش وال استریت، جنبشی بود علیه دوگانگی قدرت سیاسی و دولت تحت کنترل 1% ها و سرمایه مالی در برابر99% هائی که دموکراسی ادعای نمایندگی آنها را دارد؛ دوگانگی که به عرصه عمومی و زیرنگاه همگانی کشانده شد. حتی مؤسساتی چون اکسفام و یا ناسا، ناگزیرشدند به آسیب شناسی نظام به پردازند و در گزارش های خود انحصارقدرت و ثروت توسط اقلیتی ثروتمند را*2هم چون خطری مهم برای نظام عنوان کنند. مسأله فقط در وجودبحران و رکودممتد در بسیاری از کشورهای سرمایه داری نیست، بلکه مهمتر از آن در این واقعیت است که حتی در دوره های رشد و ثبات اقتصادی سهم اکثریت بزرگ جامعه از دست آوردها و ثروت های تولیدشده، نسبت به بهره گیری اعنیاء از آن ها کم و کم تر می شود.
تمامی توان و اقتدارطبقه حاکم، رسانه ها و گفتمان سازی و علوم و فرهنگ برای پوشیده نگهداشتن این شکاف و پذیراندن این واقعیت به همه گان بکارگرفته می شوند که تا نشان دهند که همه برابرند، آزادی یعنی برابری حقوقی و برابری حقوقی یعنی همین نابرابری واقعی و همین شکافها. با این همه بیش از بپیش این احساس عمومی شکل می گیرد که سر و ته این معادله و قافیه شعری که بورژوازی سروده است به هم نمی خورند!. تمامی رازوارگی و رمزبقاء سرمایه در حفظ و استتاراین شکاف است و توجیه همزادی آزادی و نابرابری واقعی در پشت لفاظی های برابری صوری. اگر شاهدیم که علیرغم حصول برابرحقوقی به شکل قانونی، تبعیض ها و تبعیض نژادی هم چنان بیداد می کنند، گویای ساختاری شدن و بازتولید مداوم این تبعیضات در نظام سرمایه داری است. اگر می شنویم که رسما 35 میلیون برده در جهان وجود دارد (نه در برده داری بلکه در متن سرمایه داری امروز و جهانی شده) و یا شاهدیم که گسل های سرمایه داری، در منطقه سیل رسوبات کهن تاریخی را به حرکت در آورده و آنها را از اعماق به سطح جامعه آورده و داعش و امثال آن را از خواب کهف و کهن تاریخی بیدارکرده است، همه و همه بر اساس ساختاری شدن و جذب این تبعیضات در نظام سرمایه داری است.
جنبش اعتراضی اخیرسیاهان با “شعار ما ساکت نمی نشینیم” واقعیت مهم دیگری را نیز برملا می کنند و آن این که با دل خوش کردن صرف به سطح برابرحقوقی نمی توان به جائی رسید و این یک گام بزرگ به پیش است از زمانی که مارتین لوترکینگ “مانیفست من رؤیای دیگری دارم” را سرود. در واقع این نخستین و اساسی ترین پیامی است که جنبش سیاهان حامل آن است. در نوشته ای تحت عنوان”دست ها بالاست شلیک نکن”*3 با تفصیل بیشتری به این مسأله پرداخته ام و در اینجا از اطناب کلام پرهیزمی کنم.
اما پیام دوم:
وقوع و ابعاداین اعتراضات و شورش ها و پی آمدهای محتمل آن که البته هنوز زود است در موردش صحت کنیم، بی ارتباط با کل بحران درونی جامعه آمریکا، یعنی همان بحرانی که زمانی جنبش وال استریت علیه آن برآمدکرد و بدلیل سرکوب و ایجادیک “جنبش” رفرم معطوف به سیستم فروکش کرد (و نه نابود) معنا و اهمیت خودویژه ای دارد:
می دانیم که اوباما با شعار”تغییر وآری ما می توانیم!” برسرکارآمد، و توانست یک جنبش و شوروهیجانی درمیان توده های ناراضی از بیکاری و جنگ بویژه در میان جوانان و بیکاران و بیمه نشدگان و رنگین پوستان و محذوفین تحت تبعیض که پس از افتضاحات نئوکان ها در همه حوزه ها چه بحران اقتصادی و چه سیاسی و یا عرصه نظامی و لشکرکشی ها بوجود بیاورد. حتی در میان جمهوری خواهان از مدتها پیش برای مقابله با بحران خودآفریده و خنثی کردن خطرجنبش های مترقی و مطالبات اجتماعی که نشانه هائی از جنب وجوش آن در زیرپوست جامعه آمریکا دیده می شد، یک جنبش ارتجاعی و پوپولیستی (تی پارتی موسم به جنبش چای را) بوجود آوردند.
جنبش وال استریت بیانگرانتقال حرکت های اعتراضات به بیرون از سیستم حاکم بود. اما کمپین های وعده تغییر و رفرم از درون، بخش های وسیعی از آن جنبش بیرون سیستمی و نوپا را تا حدزیادی به درون خودکشید و از دامنه و شدت و حدت آن کاست. اما پس از گذشت 6 سال همانطور که در مقاله انتخابات میان دوره ای آمریکا و چرخش به راست*4 آمده است، انتخابات میان دوره ای پایان تراژیک شعار”آری ما می توانیم!” بود که با شعار”آری ما نمی توانیم!”به پایان محتوم خود رسید!.
نتیجه انتخابات اخیر نشان دهنده دو رویکرد و روندمتضاد بود: نخست به آن معنی بود که محافظه کاران باردیگر در موقعیت خیز قرارگرفته و در حال تدارک گسترده برای تصرف قدرت سیاسی و یک تعرض گسترده به جامعه هستند که گسرش جنگ ها و فقر و نابرابری از اجزاء لاینفک آنهاست و دو قطبی شدن و ذوب گشتن کامل “طبقه متوسط” که نجات یکی از شعاراوبامابود، از جمله نتایج آن است. نکته دوم اما شرکت ناچیز مردم در انتخابات بود. معنی آن اینست که عروج نئوکان ها نه براساس جلب حمایت توده های مردم بلکه براساس نوعی توازن منفی یعنی سرخوردگی اکثریت بزرگی از رفرم های اوباما و شکست شعاروعده تغییرات او بوده است. این سرخوردگی به معنی پس کشیدن از مطالبات خود نبود بلکه به معنی ناچیز و کم رمق بودن آنها و نیاز به تغییرات عمیق تر و رادیکال تر بود. در چنین شرایطی بنظر می رسد خیزاعتراضی سیاه پوستان البته با ملحوظ داشتن پتانسیل انفجاری و خودویژه آن، درعین حال به درجاتی هم چون بخشی از جامعه 99% ها باشد که به عنوان پیش قراولان آن نارضایتی انباشته شده در بدنه جامعه آمریکا و اعترضات زیرپوستی آن عمل می کند. این که این جنبش سرکوب و یا با افت و خیزهای منتاوب همراه باشد، تغییری در اصل وجوداین تبعیض ها و نارضایتی ها و اجتناب ناپذیربودن فوران آنها در فرصت دیگر نمی دهد. و در همین جاست که پیوندمتقابل این جنبش با سایرجنبش های اقشارفرودست دیگرجامعه آمریکا برای شکل دادن به یک جنبش گسترده و تأثیرگذاراهمیت زیادی پیدامی کند که در مقاله ذکرشده به آن اشاره شده است.
اما آن چه که در این جا باید روی آن به مثابه نتیجه گیری مکث کرد این است که بازی در شطرنج سیاسی آمریکا شاید دیگر به سادگی سیاست ورزی دوجانبه تاکنونی میان دو حزب نباشد (مگر آن ها بتوانند نارضایتی عمومی را در خودجذب کنند که با توجه به شکست حزب دموکرات که شانس بیشتری برای این کارداشت، بعید بنظرمی رسد). حدس این که این نارضایتی چگونه و در چه زمانی کمانه خواهد کرد، دشوار و چه بسا ناممکن است، اما می توان گفت ممکن است نظام دو حزبی و رقابت آن ها نتواند جذب کننده و بیانگر تمامی تحولات متن جامعه آمریکا باشد و چه بسا حضور و ظهورنیروی جنبشی سنگین وزن تر از گذشته بر فضای سیاسی و اجتماعی آمریکا و براحزاب و سییستم سنگینی کند. و این البته می تواند نتیجه محتوم شکست اوباما و عبور از او توسط کسانی که به رفرم های وی امید بسته بودند باشد. خیزنئوکان ها با شعارهائی چون مخالفت با رفرم های ولو نیم بند بیمه های درمانی و اعطاءحق شهروندی مهاجران در آمریکا و کاستن از خدمات رفاهی دولت و میدان دادن بیشتر به سرمایه داران و جنگ طلبان و …. در شرایطی که چنین گسل هائی در جامعه آمریکا فعال شده و نا رضایتی در اعماق و جامعه محذوفین روبافزایش است، می تواند چالش های بزرگی را برای سیستم و بطوراخص برای جمهوری خواهان که در حال خیزبرداشتن به سوی تصرف تمامی ارگانهای قدرت است هستند، بوجود بیاورد و برکشاکش و تضدهای درونی بلوک قدرت نیز بیافزاید.
2014-11-27 06-09-1393
www.taghi-roozbeh.blogspot.com
*1- اعتراضات در فرگوسن به 170 شهردیگر آمریکا هم کشیده شد. از رادیوی آلمان
*2- پرده برداری از یک هیولای واقعی:
http://taghi-roozbeh.blogspot.de/2014/02/blog-post.html
*3- برشی از شورش سیاهان آمریکا، با شعاردست ها بالاست شلیک نکن!
http://taghi-roozbeh.blogspot.de/2014/08/blog-post_23.html#more
*4- انتخابات میان دوره ای آمریکا و چرخش به راست: