back to top
خانهدیدگاه هامینا خانلر زاده -تراژدي مرتضي پاشايي، عزاداري و يادآوري آرزوهاي ما

مینا خانلر زاده -تراژدی مرتضی پاشایی، عزاداری و یادآوری آرزوهای ما

 mina khanlarzadeh 1

موسسه تحقیقات، درمان و آموزش سرطان: «شیوع بالای سرطان در ایران و کاهش سن ابتلا به این بیماری سخت و پرهزینه باعث شده که برخی متخصصین سرطان شناسی از اصطلاح «سونامی سرطان» برای نشان دادن شدت خسارت‌های جانی و مالی این بیماری در کشور استفاده کنند. […] مواردی از ابتلا به سرطان در افراد 25 ساله و 18 ساله کشور نیز مشاهده می‌شود که ناشی از اختلالات ژنتیکی عوامل محیطی و افزایش مصرف مواد دخانی و مخدر است.»

 

مرگ مرتضی پاشایی در سن سی سالگی در اثر سرطان تجسم مظلومیت و استیصال مردم در شرایط امروز ایران است. در شرایط امروز ایران، کسی نمی‌داند که در برابر چه نهادی— دقیقا چگونه و به چه امیدی— باید بایستد تا با خشونت‌های ساختاری شده‌ (-ای که بخشی از زندگی روزمره شده‌اند) مقابله کند. فاجعه‌ی موج گسترده‌ی جان‌هایی که در دهه‌های سوم یا چهارم زندگی‌شان بی‌صدا در اثر آلودگی محیط زیست و فشارهای اجتماعی- اقتصادی خاموش می‌شوند ( برخلاف تصور غالب که در این چند وقت اخیر در رسانه‌ها بیان شده) به‌هیچ‌وجه غیرسیاسی نیست. جنبه‌های سیاسی ِ ظلمی که به امثال پاشایی در شمایل بیماری تحمیل می‌شود — دردی که به اشتباه سرتاسر طبیعی تلقی می‌شود— اتفاقا مجزا نیست از رابطه‌ی خشونتی که مردم در ایران در اثر فساد گسترده‌ی سیاسی-اقتصادی، تحریم‌های اقتصادی، و نبود چشم‌انداز رهایی در حوزه‌ی سیاسی تجربه می‌کنند. رابطه‌ی بین گسترش سرطان سینه بین زنان و آلودگی محیط زیست موضوعی بحث شده است [۱] و در اثر همین بحث‌ها ست که بعضی از زنانی که مبتلا به سرطان سینه می‌شوند به عمل زیبایی پس از عمل تن نمی‌دهند که خاطر جامعه‌ای که دایما در تلاش است که خود را از حس گناه پاک کند را بیازارند و دقیقا با همان واقعیتی جامعه را مواجه کنند که وجود داشتن‌اش را کتمان می‌کند. اما در مورد پاشایی، در عزاداری‌های دسته‌جمعی ردپایی از احساس گناه از مرگ او و استیصالی دسته‌جمعی دیده می‌شد، ولی اغلب تحلیل‌گران جنبه‌های اجتماعی این ماجرا را، تحت توجیه این‌که مرده‌پرست نیستند، منکر می‌شدند.

 

ما از هر خواننده‌ی پاپی شخصیتی در خیال‌مان می‌سازیم که ازترکیب موسیقی و متن بعضی از ترانه‌های او شکل می‌گیرد. خواننده‌های پاپ از طریق متن‌ ترانه‌هایی که می‌خوانند به همدم مخاطبین —همدمی که مخاطبین با درد و خواسته‌های آنها آشنا هستند— تبدیل می‌شوند. از طرف دیگر، خواننده‌‌های پاپ صدای بیان احساسات مخاطبین‌شان هستند ومخاطبین‌شان به نوعی با آنها همذات‌‌پنداری می‌کنند. عزاداری برای مرگ خواننده‌ی پاپ، هم سوگواری برای احساسات بیان‌شده‌ی مخاطب و هم برای رابطه‌ی از دست‌رفته‌ی مخاطب و خواننده است، رابطه‌ای که در اثر مرگ هنرمند دست‌کم مدتی از دست رفته تلقی می‌شود. اما گریستن برای مرگ پاشایی، تنها گریستن برای از دست رفتن زندگی‌‌ای که مخاطبین با آن همذات‌پنداری داشته‌ و خود را با آن آشنا می‌پنداشته‌اند نیست. گریستن برای پاشایی، گریستن در برابر استیصال است، گریستن در برابر روابط خشونتی است که تا سرحد کشتن پیش می‌روند.

 

در راستای جنبه‌های سیاسی سونامی سرطان در ایران، مرگی مانند مرگ پاشایی (حتی بیش از مرگ‌های دیگر) نماد استیصال در برابر شرایط است، استیصال در برابر آنچه که برای پیش‌آمدن آن کسی از ما سوالی نمی‌پرسد، استیصالی که بی‌شباهت به فاجعه‌ی هسته‌ای و تحریم‌های اقتصادی چند دهه‌ی اخیر نیست. به‌طور‌مشابه، فردی که در اثر خشونت‌های ساختاری سیاسی-اقتصادی در ایران دسترسی به دارو و حداقلی از رفاه ندارد، در شرایط استیصالی قرار می‌گیرد که نه توان تغییرش را دارد و نه این‌که کسی از او برای تداوم‌اش نظرش را پرسیده است.

 

یک سری کارها بد در نظر گرفته می‌شوند، و مبتذل و مختص عوام تلقی می‌شوند. گریستن، که بیشتر اوقات هم عملی جنسیتی شده تلقی می‌شود، به‌طورکلی همیشه مختص به گروههای مطرود شده‌ی جامعه در نظر گرفته می‌شود. در این مورد هم، گریه کردن، آن‌هم در خیابان در پیش‌چشم عموم، آن‌هم برای خواننده‌ای که فلان تحلیل‌گر از فلان رسانه نمی‌شناخته است، عملی مبتذل و پیش‌پا‌افتاده در نظر گرفته می‌شود. از این رو، تحلیلگران پوپولیست‌مسلک ادعا می‌کنند که بر آنها خرده مگیرید زیرا که ابتذال هم بخشی از زندگی عوام است؛ تحلیلگرانی که —در سکناتی یادآور عین‌الله باقرزاده— گره کراوات خود را تنگ‌تر می‌کنند و صدای خود را صاف، هم ادعا می کنند که از عوام بیشتر از این انتظاری نمی‌توان داشت و بالاخره مردم همین اینها هستند. گروه دیگری اما صحبت از اهمیت مقاومت می‌کنند و مشکل‌شان نه با گریستن، بلکه با این است که چرا مردم به‌جای تجمعی برای عزاداری کردن برای یک هنرمند پاپ، تجمعی برای مقاومت سیاسی نمی‌کنند. مشکل با این گروه آخر حافظه‌ی تاریخی‌اش است.

 

نتیجه‌ی مقاومت عاشورای سال ۸۸، و یا مقاومت بیست‌وپنج بهمن سال ۸۹ چه شد؟ گیرم که هفته‌ها جریان عاشورای سال ۸۸ تکرار بشود و در آن مترقی‌ترین خواسته‌ها هم به‌شکل شعار و پوستر مطرح بشود، جز این است که شب که تظاهرکننده‌ها با بدن‌های کبود و زخمی به خانه‌های‌شان برمی‌گردند و یا هیچوقت دیگر برنمی‌گردند، تحلیلگران ‌بی‌بی‌سی فارسی (که سخنگوی حزب مشارکت در لندن محسوب می‌شود) و انواع دیگر وب‌سایت‌های اصلاح‌طلب دور هم جمع می‌شوند و تجمع‌شان را آنطور که منافع‌شان ایجاب می‌کند، تحلیل و طبقه‌بندی می‌کنند؟ جز این است که هر نوع صدای سیاسی‌ای در ایران توسط اصلاح‌طلبان و اعتدالیون نمایندگی و از آن ِ خود خواهد شد؟ مقاومت سیاسی در ایران تا زمانی که صدای فرودستان راه به تحلیل و تعبیر‌های سیاسی ِ فراگیر ندارد، و گفتمان‌های اصلاح‌طلبی و اعتدال، تغییرخواهی را بیماری سیاسی (خواست امپریالیسم و همان جرم و مرض براندازی) ترسیم می‌کنند و در رسانه‌های کلان هر نوع فعالیت سیاسی را آنها براساس منافع حزبی‌شان فرمول بندی می‌کنند راه به جایی نخواهد برد. ناامید‌کننده‌تر هم این‌ است که فرودستان وصل بودن اعتراض به شبکه‌هایی از قدرت را عامل مشروعیت و معقول بودن آن در نظر می‌گیرند. شاید برای همین است که مرگ خواننده‌ای که صداوسیما هم آن را قابل‌عزاداری ترسیم کرده است از مرگ خواننده‌ی محبوب دیگری قابلیت سوگواری‌اش در جامعه بیشتر است. قسمتی از این (سوگواری بیشتر برای خواننده‌ی پذیرفته شده توسط صداوسیما) در توضیحی بدیهی قابل درک است: عزاداری خیابانی برای چنین فردی منجر به سرکوب و دستگیری از حانب حکومت نمی‌شود. اما جنبه‌ی دیگر، وجود استانداردهای اخلاقی-سیاسی‌ ِ برساخته‌ شده توسط شق‌‌های لیبرال‌تر حکومت است به‌طوری‌که به‌واسطه‌ی پذیرفته شدن توسط سیستم، فردی یا موجی سیاسی در جامعه معقول و مشروع در نظر گرفته می‌شود.

 

چطور می‌توان انتظار مقاومت داشت وقتی صدای فرودستان در ایران در هیچ حزبی (یا حزب‌گونه‌ای) بازتاب داده نمی‌شود، فرودستان هیچ نوع شبکه‌‌ی اجتماعی‌ای ندارند که در جنگ گفتمانی علیه رسانه‌های خرد و کلان بایستند. اکثر روشنفکران و روزنامه‌نگاران مستقل هم یا تحت تاثیر گفتمان‌های اصلاح‌طلبی و اعتدال قرار دارند و یا هم‌چنان در حال واکنش نشان دادن به سیاست‌های آمریکا و حکومت ایران هستند. فرودستان در ایران از تظاهرات‌های‌شان ویدیو تهیه می‌کنند اما گروهی دیگر در رسانه‌ها هستند که تشخیص می‌دهند کدام شعار ساختار‌شکنانه است و باید سانسور بشود (و یا کدام شعار فراگیر و مهم نیست) و کدام شعار مهم است و باید در تحلیل بسط داده بشود. گیرم رسانه‌های مختلف عده‌ای مهمان که الفاظ و مفاهیم رادیکال و مترقی را در جاهای اشتباه و بی‌ربط بکار می‌برند را هم در انواع مصاحبه‌ها و میزگردها‌ی‌‌شان بیاورند که از این طریق ادعا کنند که نوعی رادیکالیسم مردمی را هم در برمی‌گیرند و مواضع‌‌شان جهانشمول است، اما این به معنی بازتاب داده شدن صدای فرودستان در رسانه‌های کلان نیست،‌ اتفاقا به معنی ِ از درون تهی کردن این مفاهیم و اصطلاحات است. کاری که جمهوری اسلامی با مفاهیمی مثل مستضعفین و امپریالیسم کرد را امروز بسیاری از این رسانه‌های کلان (از جمله بی‌بی‌سی فارسی) با رادیکالیسم سیاسی می‌کنند.

 

در چنین شرایطی آیا گریستن دسته‌جمعی در خیابان هیجان‌زدگی است یا واکنشی به‌جا؟ گریستن و عزاداری‌ای که حتی رسانه‌ها هم تاب آن را نیاوردند و دیگر نمی‌دانستند که چطور با انواع تحلیل‌ها ناامیدی خودشان را از جامعه بیان کنند. اما نیک که بنگری، در چنین شرایطی، در برابر درد از دست دادن زندگی‌هایی که به آسانی نابود می‌شوند شاید تنها بتوان گریست. در این عصر اعتدال که شوی سیاسی اش در ژنو و سرکوب‌اش با اسید بر صورت زنان تحمیل می‌شود، بر سر قبر مقاومت ۸۸، بر سر قبر مقاومت ۷۶، بر سر قبر ۵۷ باید گریست، یعنی امروز شاید تنها بتوان بر سر قبرشان نشست و گریست و عزاداری کرد، تا شاید آگاهی‌ای دسته‌جمعی شکل بگیرد که روزی ما هم آرزوهایی داشتیم.

 

[۱]

برای پی‌گیری این بحث این مطالب کمک می‌کنند:

 

مقاله‌ای در مورد سرطان سینه و تاثیر جنبش‌های اجتماعی روی آن::

Klawiter, Maren. 2004. Breast cancer in two regimes: the impact of social movements on illness experience. Sociology of Health & Illness Vol. 26 (6). 845–874

 

و یک کتاب در همین مورد:

Eisenstein, Zillah R. 2001. Manmade breast cancers. Ithaca: Cornell University Press.

http://www.cornellpress.cornell.edu/book/?GCOI=80140100953870

 

Zillah Eisenstein: “Breast cancer—rather than seeing it as simply an individual problem with an individual solution, which it is, also needs to imagine the political/biological problem created by the food and tobacco industry, the militarized and corporatist complex and industrial polluters. Use the breast as an interior site for the exterior globe and its coming environmental destruction.”

http://zillaheisenstein.wordpress.com/2013/05/24/breast-cancer-hollywood-style/

 

.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید