ریشه های خشونت و فحاشی کجاست؟ به گمانی میتوان مدعی شد یکی از مباحث مطروحه در حوزه علوم انسانی پاسخ به علل و چرایی و ریشه یابی برای پاسخ به چنین پرسشی میباشد. خشونت در اشکال و عرصه هایی چند بروز مینماید. روانشناسان و جامعه شناسان پاسخ هایی متفاوت به علل و چرایی بروز چنین رفتاری داده اند. فحاشی میتواند یکی از انواع خشونت باشد که تحت عنوان خشونت کلامی از آن نام برد. اصولا خشونت زمانی رویش میکند که شخص بکار برنده آن به عنوان ابزاری از این روش در جهت بروز حالت و خواسته درونی خود در بیرون بکار میگیرد. این ابزار میتواند به عنوان عملی باز دارنده، تهدید کننده، تحقیر کننده و به دیگر گونه ها تجلی نماید.
خشونت فردی:
از دید روان شناسان خشونت میتواند زمانی به کار گرفته شود که شخص زیر فشار شدید اجبار طرف مقابل قرار گرفته و برای برون رفت از زیر چنین فشاری دست به خشونت میبرد. بنا بر این در چنین موردی خشونت میتواند به عنوان عکس العمل و واکنشی دفاعی قلمداد شود. البته نباید پنهان بماند که خشونت در به عنوان عکس العمل در برابر جبر همیشه در مقام دفاع مشروع نبوده و بعضا در اعتراض به رویه ای مشروع بروز میکند. مسلم در چنین مواردی منافع نامشروع برای شخص بکار برنده خشونت میتواند علتی باشد در جهت عکس العمل خشونت آمیز. همچنین خشونت میتواند به عنوان ابزاری در مقام عمل بکار گرفته شود که همواره یا ایجاد سلطه و یا تداوم سلطه را بر طرف مقابل رسمیت بخشد. خشونت میتواند ابزاری در جهت تهدید طرف مقابل چه به گونه عمل و چه عکس العمل بکار گرفته شود. در این صورت این ابزار میتواند به عنوان اهرم بازدارنده اقدام نماید. خشونت میتواند جهت نمایش برتری بر طرف مقابل به گونه تحقیر به کار گرفته شود. همچنین عمل خشونت آمیز میتواند به عنوان پوشش نهادن بر احساس ضعفی باشد که به کار برنده آن سعی دارد که بدین طریق بر ضعف خود در برابر دیگران سرپوش نهاده و از دیگر سو خود را اقناع نماید.
خشونت دولت مدنی:
آنچه روان شناسان در تبیین علل خشونت بدان توجه داشته اند کاربرد آن در حوزه افراد بوده است. اما جامعه شناسان به زوایای دیگری از کاربرد خشونت در حوزه های اجتماعی، سیاسی و مذهبی و قومی میپردازند. اینکه ریشه های خشونت در محدوده های مختلف حیات اجتماعی کجاست در حیطه نظر جامعه شناسان میباشد. خشونت در حوزه های اجتماعی میتواند به گونه های مختلف مورد شرح واقع شود. در این حوزه هم میتوان علل بکار بستن خشونت را متفاوت دانسته و گونه های برشمرده شده خشونت فردی را به خشونت های جمعی در حوزه جامعه شناسی تسری داد. به گونه مثال دولت به عنوان حاکم و در بهترین شکل آن دولت بر خاسته از جامعه مدنی به عنوان روح جامعه میتواند با تصویب قوانین و برخی مجازات ها در جهت تهدید برخی شهروندان در جهت بازداری از بزه و خشونت بر آید. از این جهت است که ماکس وبر در اثر خود با عنوان “سیاست و دانشمند” از خشونت در چارچوب ساختار حقوقی به ابزاری مشروع جهت بازدارندگی نام میبرد. ویا به نظر”مارکس” خشونت ریشه در تضاد طبقاتی داشته و ذات لاینفک جوامع سرمایه داری بوده و از حس مالکیت بر میخیزد. اما آنچه این قلم بر آن است تا به اجمال بدان پرداخته و از آن یادی نماید خشونت در حوزه سیاست میباشد که از سوی جریان سیاسی حاکم بر جامعه و یا گروه های متضاد و معارض با حاکمیت بکار میرود.
خشونت حکومت تمامیت خواه و خشونت اقلیت ها :
مسلم در حوزه کنش و واکنش سیاسی نیز میتوان به خشونت مشروع و خشونت نا مشروع اشاره داشت. خشونت های مشروع را میباید به خشونت هایی تلقی داد که به گفته ماکس وبر از سوی دولت مدنی جهت بازدارندگی از خشونت های نا مشروع سر میزند. و یا از سوی گروه های سیاسی و اجتماعی در برابر خشونت نا مشروع بکار گرفته شده از سوی قدرت حاکمه تمامیت خواه. در این موارد اگر به عنوان قاعده و اصل به علل خشونت ننگریم فی حد امکان میباید بر این باشیم که تعارض حقوق با منافع میتواند بروز و ظهور خشونت را در پی داشته باشد و یا حتی در دو سوی معادله تعارض منافع مفروض باشد. اما آنچه در جامعه و سیاست در ایران کنونی به چشم می آید ظهور روزمره خشونت به انحا گوناگون میباشد. این خشونت ها بعضا به عنوان تدافع و واکنش به تجاوز هیئت حاکمه جمهوری اسلامی از سوی اقلیت های قومی و مذهبی رخ میدهد. واکنش های سالیان اخیر اقلیت اهل سنت ایران در مرز های شرقی را میتوان در این حوزه مورد بررسی قرار داد. مسلم تحقیری که از سوی حاکمیت در این موارد بر اقلیت ها میرود میتواند خشونت های فیزیکی همانند ترور، آدم ربایی و از این دست خشونت ها و همچنین خشونت های کلامی را در فضای مجازی در تقابل با حاکمیت در بر داشته باشد. مسلم در چنین مواردی اقلیت مورد تجاوز واقع شده جهت ابراز بقای هویتی و برجسته نمودن موجودیت خود در برابر حاکمیت در برابر دید نظاره گران دست به چنین واکنش های خشونت باری میزند تا احساس حقارت تحمیل شده را به گونه ای مرهم نهاده و در مقام تهدید حاکمیت متجاوز بر آید. در این موارد اقلیت مورد تجاوز از خشونت به عنوان عکس العمل بهره میبرد. اما از دیگر سو حاکمان دولت تمامیت خواه از خشونت به عنوان ابزاری نه فقط عکس العملی بلکه، بیشتر عملی سود میجویند. نمونه های این دست خشونت ها از سوی لایه های مختلف قدرت در جمهوری اسلامی بسیار دیده میشود.
خشونت کلامی جمهوری اسلامی:
گفتگوی اخیر مسیح علینژاد خبرنگار ساکن در خارج از مرزهای حاکمیت جمهوری اسلامی با حجه الاسلام احمد خاتمی میتواند نمونه ای از همین خشونت ها باشد. احمد خاتمی علنا با بکار گیری خشونت کلامی خبر نگار خارج نشین را ضد انقلاب خوانده و عنوان می دارد خارج از محدوده شمول بشر قرار دارد. همچنین است خشونت های کلامی رهبر جمهوری اسلامی خطاب به مخالفان سیاسی خود. رهبر جمهوری اسلامی در سالیان قبل مخالفان خود را به اصطلاح “میکروب” سیاسی ملقب نموده بود. خشونت کلامی بیش از پیش از تریبون های رسمی نمازهای جمعه به استماع شهروندان میرسد. حبس خانگی رهبران جنبش سبز در فقدان محکمه قضایی و فقدان هر گونه دفاعی از نمونه های برجسته خشونت عریان حاکمیت میباشد.
حکم دروغین ارتداد و خشونت:
صدور احکام ارتداد و اجرای احکام دروغین مهدور الدمی مخالفان به بهانه هایی چند مصادیقی بارز از اعمال خشونت میباشند. فتوای حرمت معامله با شهروندان بهایی از سوی رهبر جمهوری اسلامی و همچنین بیانات اخیر امام جمعه رفسنجان برای بیرون راندن شهروندان بهایی از خانه و کاشانه همه و همه دلالت بر خشونت های حکومتی نا مشروع دارند.
اهداف خشونت حاکم :
آنچه در قاموس جمهوری اسلامی خشونت را به عنوان سیره و سنت حاکمیت برنشانده تا همواره حاکمیت از احمد خاتمی و خامنه ای به خشونت کلامی تا خشونت فیزیکی شکنجه، زندان و اعدام روی آورند را میتوان در وجوه مختلف خشونت با نیات مختلف منقسم نمود. خشونت های کلامی و فیزیکی هم جهت تهدید طیف های مخالف بکار گرفته شده و میشود تا عامل بازدارنده ای در برابر اعتراضات حقوق مند آنها باشد. این خشونت ها همواره با نیاتی همچون القای قدرت و سلطه حاکمیت تمامیت خواه جهت سرپوش نهادن به ضعف های ساختار حاکم قدرت انجام میپذیرد، همچون اعدام های چند هزار نفری زندانیان سیاسی در بند در سال شصت و هفت که جهت سرپوش نهادن به ضعف ایجاد شده به سبب پذیرش جبرگونه قطعنامه پانصد و نود و هشت شورای امنیت بوده. خشونت های کلامی و غیر کلامی جمهوری اسلامی و محروم نمودن جریان های مختلف از انتخاب شدن و انتخاب کردن و محرومیت غیر قانونی از برخی حقوق شهروندی نه تنها جهت بازداری از اقدامات آنها بلکه، در مواردی چند جهت تحقیر شخصیت ها و جریان های غیر خودی بوده و میباشد.
ریشه اصلی خشونت حاکم:
اما ریشه اصلی و بهانه های حکومتی برای اعمال خشونت چیست؟
آنچه را تجربه نشان میدهد تقابل و تزاحم منافع حاکمیت با حقوق جریان های مختلف سیاسی و اجتماعی علت قرار میگیرد تا همواره حاکمیتی همچون جمهوری اسلامی در جهت رجحان منافع خود بر حقوق غیر خودی ها جامعه را به خودی و خودی منقسم و همواره دیدگاه تضادی را دنبال و قاعده تقسیم به دو را جاری و هر غیر خودی را محذوف نماید. در این قرارگاه است که ایدئولوژی کاذب به عنوان هویت در تسخیر حاکمیت قرار گرفته تا به بهانه این هویت و هویت سازی ها از احمد خاتمی تا علی خامنه ای با کاربرد خشونت کلامی دیگران را ضد انقلاب و غیر انسان بخوانند و اعلام حرمت معامله با شروندان بهایی و هزاران هزار از این دست خشونت ها به حذف لایه های مختلف مخالفان و به عبارتی غیر خودی ها منافع خود را تحکیم و تعمیق بخشد. مسلم این چنین حکومت هایی تسخیر شدگان خشونت میباشند که بقای خود را بر جویبارهای خون بنا نهاده اند.