سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (108 )
● درخواست جدید مؤسسه:
موسسه شرق شناسی با مشاهده عقب نشینیهای پی در پی دولت ایران در برابر خواستههایش حداکثر چیزی را که میتوانست بخواهد درخواست کرد. طبق درخواست جدید، موسسه خواهان ادامه کار در تخت جمشید و تقسیم اشیاء یافت شده در آن به مدت سه سال دیگر بود. همچنین موسسه برخی از اشیائی که به آنها نظر داشت را هم در نامهای به نخست وزیر اعلام کرد:
« نظر به اینکه موسسه شرق شناسی هزینه هنگفتی را صرف بازیابی و مرمت گنجینه بینظیر مجسمههای مستقر بر روی دو پلکان عظیم و همچنین الواح زرین و سیمین پایههای بنا کردهاست، که ارزش آنها بسیار بیشتر از هر اثر کشف شده دیگری در تخت جمشید است، خود را محق میداند اقلام مشخصه زیر را در حکم سهمش از اشیائی که تا کنون در ایوان کاخ کشف شدهاند، مطالبه نماید و صد البته انتظار دارد مجوز خروج آنها از کشور نیز صادر گردد:
مجموعه کامل تندیسهای جدای قابل حمل، از جمله پلکان کاملاً جدا و قابل حملی که پیش از بیرون کشیدن دو پلکان عظیم تخت جمشید از زیر خاک کشف شده بود. یک لوح سیمین پایه بنا. آجرهای لعابی شکسته متعلق به کتیبه زینتی آپادانا، و همه اشیاء کوچک دیگر به استثنای طلا ساختهها، از جمله 500 لوح گلی. موسسسه انتظار دارد اشیائی که ممکن است در آینده در ایوان کاخ کشف شود نیز مطابق با اصل کلی فوق تقسیم شوند.»
این نوع باج خواهیها در این جا به پایان نرسید و بعدها طی دستورالعملی که به وزیر مختار آمریکا در ایران رسید، ایران میبایست قسمتی از آثار باستانی خود را به موسسه اهدا کند. شاید دشوار بتوان درک کرد که این نوع ادبیات به کار برده شده، مربوط به یک موسسه آمریکایی است که دولت دیگر را طرف خطاب قرار میدهد. « موسسه کرفتر{ یکی از اعضای گروه باستان شناسی} را مجاز میسازد تا مذاکره بر سر تقسیم اشیاء کشف شده را شروع کند، مشروط بر اینکه چون ایرانیها قبلاً اقلام ارزشمند متعددی را برای خود برداشته اند، موسسه نیز انتظار دارد که در اوایل مذاکرات اشیاء درخور و ارزشمندی به آن اهدا شود. چنانچه در همان اوایل مذاکرات چنین هدایایی داده نشود و روش قابل قبولی برای تقسیم ما بقی اشیاء کشف شده مورد توافق قرار نگیرد، موسسه ناچار خواهد بود بدون هیچگونه بحثی گروه باستان شناسی خود را از ایران خارج کند.»
دولت ایران با عقب نشینی در برابر درخواست موزههای آمریکایی، با تقسیم اشیاء یافت شده در تخت جمشید موافقت کرد و زمینه خروج بسیاری از آثار ارزشمند را از کشور فراهم کرد در حالی که بیشتر فعالیتهای باستان شناسی در ایران مربوط به موزه دانشگاه پنسیلوانیا و موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو بود، گروههای دیگری نیز در ایران به صورت محدود به فعالیت میپرداختند. موزه فاگ و هنرهای زیبای بوستون، موزه هنر متروپولیتن، موزه فیلادلفیلا و موزه کانزاس سیتی، از این دست هستند.
● حمایت های وزارت امور خارجه ی آمریکا:
در بررسی روابط بین دولت ایران و گروههای باستان شناسی، نقش وزارت خارجه آمریکا و به خصوص سفیر آمریکا در ایران، نقشی کلیدی و اساسی است. در تمام موارد اختلافی بین دولت ایران و گروههای باستان شناسی، این وزیر مختار آمریکا در ایران بود که به مذاکره و گفتگو با مقامات ایرانی میپرداخت. این موضوع باعث شد که پس از موفقیت موسسه شرق شناسی در تصاحب امتیازات گوناگون، مدیر موسسه در نامهای از تلاشهای موثر وزارت خارجه تشکر کند: «در واقع، بدون اغراق میتوان گفت که اگر به خاطر حمایتهای وزارت خارجه نبود، شاید اکتشاف در تخت جمشید هرگز صورت نمی گرفت، و یا در صورت شروع، مطمئناً چندین سال پیش نافرجام متوقف میشد.» او همچنین در نامهای دیگر به سفیر آمریکا در ایران این چنین مینویسد: « وقتی این نکته را مد نظر داشته باشیم که گنجینههای اشیاء باستانی ایران، که هم اینک و یا در آینده در حکم پاداشی برای تلاش های درخشان موسسه {بین دولت ایران و موسسه} تقسیم خواهند شد، در واقع گنجینه ملی این کشور {آمریکا} و مردم آمریکاست، مسئله اهمیت دوچندان پیدا میکند. به بیان دیگر، با کمک به موسسه شرق شناسی در این زمینه در واقع در پیشرفت فرهنگی ملت آمریکا سهیم بودهایم….. در خاتمه نمیتوانم از ابراز مجدد رضایت خاطرمان از نحوه انجام مذاکرات از سوی جنابعالی خودداری کنم.»
● نقش رضا شاه در غارت آثار باستانی:
البته در تاراج آثار باستانی ایران نباید نقش عوامل داخلی را نادیده گرفت؛ از عوامل دسته دومی مثل فروغی و اعضای هیأت دولت گرفته تا خود شخص رضا شاه. وزیر مختار آمریکا در گزارش محرمانهای که از صحبتهای خودش و حکمت وزیر فواید عامه تهیه شده بود، به نقش شاه در انتقال اشیاء یافت شده در تخت جمشید به آمریکا اشاره میکند: « ایشان { حکمت وزیر فواید عامه} همچنین ابراز داشتند که اعضای هیأت وزیران، به استثنای او و نخست وزیر، شدیداً با انتقال سی هزار لوح گلی به شیکاگو مخالف بودند به نحوی که نهایتاً ناچار مسئله به شخص شاه ارجاع شده بود که ایشان نیز پس از توضیحات وزیر مبنی بر اینکه انتقال لوحهای مزیور برای موفقیت مذاکرات کنونی ضروری است، با اکراه نظر قبلی خود را تغییر داده و با انتقال آنها موافقت کرده بودند.»
رضا شاه به دلیل نداشتن محبوبیتی در داخل کشور، بقا و پایداری حکومت خود را در کمک و حمایت دولتهای خارجی میدید؛ به همین دلیل هموراه در پی کسب رضایت این دولتها گام برمیداشت که این رضایت گاهی به قیمت غارت منابع مردم ایران تمام میشد. اریک اف اشمیت که در سال 1935 به ریاست گروه باستان شناسی اعزامی به تخت جمشید منصوب شده بود، پس از ایجاد مشکلاتی در روند کاری خود، در صحبتهایی با کاردار سفارت آمریکا به این موضوع اشاره میکند. کاردار سفارت آمریکا در گزارشی از صحبتهای اشمیت میگوید: « در این صحبتها تصریح شد که اعطای امکانات به باستان شناسان آمریکایی بخشی از سیاست رضا شاه برای جلب حمایت دولت آمریکا از رژیم پهلوی بودهاست. هرگونه احساس تضعیف این حمایتها ( نظیر چاپ مقاله خصمانه در مطبوعات) بلافاصله تأثیری منفی در فعالیت گروه باستان شناسی میگذارد.»
● خروج حجم زیادی از اشیاء باستانی از ایران:
در طول سالهای 1930 تا 1939 که گروههای باستان شناسی آمریکایی به فعالیت پرداختند حجم بسیاری از آثار باستانی ایرانی از کشور خارج شد. به طوری که در سال 1935 پس از خروج اولین محموله از اشیای مکشوفه در تخت جمشید سفیر آمریکا در ایران گفت: «تعداد زیادی کامیون نیاز بود تا آثار باستانی متعلق به موسسه شرق شناسی از تخت جمشید برای انتقال به آمریکا، به بوشهر فرستاده شود.» رئیس موسسه شرق شناسی هم در سال 1940 در اظهار نظری در رابطه با اشیائی که موسسه در تخت جمشید به دست آورده بود، گفت: « کمتر محلی چنین ثمرات جالب توجهی به بار آورده است.»
حتی بعد از پایان عملیات گروههای باستان شناسیِ سه گانه (موسسه ی شرق شناسی، گروه موزه ی هنر های زیبای بوستون و موزه ی دانشگاه پنسیلوانیا که به دلیل مشکلات مالی و به صورت غیر قانونی با هم ادغام شده بودند) برای خروج اشیاء باقیمانده از یافتههای تخت جمشید اقدام شد و در حالی که ایران در اشغال نظامی بود و اشیاء یافت شده قانوناً متعلق به ایران بود، این اشیاء به آمریکا فرستاده شد.
● هزینه های موزه های آمریکایی:
توجیه گروههای آمریکایی برای تقسیم و تصاحب آثار باستانی ایران، هزینههای به قول خودشان «عظیمی» بود که در ایران پرداخت میکردند. در تمامی مکاتبات و مذاکراتی که صورت میگرفت این موضوع از جانب طرف آمریکایی بیان میشد. اما دکتر قلی مجد در کتاب خود با بررسی اسناد موجود در این زمینه، کل هزینههای موزه های آمریکایی در ایران را حد اکثر 710 هزار دلارمیداند و بیان میکند: «بابت صرف این مبلغ نا چیز بود که موزههای آمریکایی آثار باستانی ایران را تصاحب کردند. این مبلغ دلیلی آشکار و واضح بر غارت آثار باستانی ایران است که در طول سالهای 1925- 1941 به ثمن بخس انجام شد. پس به جرأت میتوان آن را «غارت بزرگ» آثار باستانی ایرانی به دست آمریکا نامید.»
● پی نوشت ها:
تاراج بزرگ؛ آمریکا و غارت میراث فرهنگی ایران 1320- 1304 خورشیدی، دکتر قلی مجد، ترجمه مصطفی امیری/ گ- مرادی
The Great American Plunder of Persia’s Antiquities, 1925-1941
منبع: گزارش ویژه نشریه مشرق: ۱۱ بهمن ۱۳۹۱ –
◀ پوپ؛ ایران شناس یا تاراجگر بزرگ:
ایراندخت خوانساری در مقالهای تحت عنوان « پوپ؛ ایران شناس یا تاراجگر بزرگ» مینویسد: «هنر ایران بزرگ ترین سرمایه این کشور بوده زیرا نه فقط ثروت و حیثیت برای آن به وجود آورده بلکه در هر دوره و هر جا برای ایران دوستان زیادی ایجاد کردهاست و امروز هیچ مملکت متمدنی نیست که مجموعههایی از آثار هنری ایران را نداشته باشد، مجموعههایی که به صاحب نظرانشان نشان دهد که ایران استحقاق ستایش و محبت را دارد.»(۱)
در دوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۴ سخنرانی مهمی در «تالار باشکوه خانه جعفرقلی خان بختیاری (سردار اسعد)» ایراد شد؛ سخنرانی ای که سرنوشت میراث فرهنگی این مرز و بوم را برای همیشه دگرگون کرد و آن را از بیسامانی محض چندین ساله رهایی بخشید، هرچند که این سامان یافتگی به تعبیر برخی پژوهشگران چندان هم کار شناسانه نبود؛ اما از حق گذشته ایم اگر آن را نقطه عطف و تلنگری برای نخستین گام در این زمینه برنشماریم.
سخنران کسی نبود جز آرتور پوپ، ایران شناس آمریکایی. وی که در اواخر فروردین ماه به عنوان رایزن موسسه هنری شیکاگو به ایران آمده بود تا آثار باستانی این سرزمین را از نزدیک مشاهده کند، به دعوت حسین علاء نماینده مجلس شورای ملی که قبلا وزیر مختار ایران در آمریکا بود و با وی سابقه دوستی داشت در میان چهرههای شاخص سیاسی و فرهنگی ایران به سخنرانی در باب هنر این مرز و بوم پرداخت؛ از بزرگ ترین رجال دولت و مجلس و از آمریکائیان برجسته حاضر در تهران دعوت به عمل آمد که در این سخنرانی شرکت کنند. اعضای دولتی حاضر در این جمع عبارت بودند از: رضاخان پهلوی سردارسپه که ۷ ماه پس از این ماجرا به سلطنت رسید، محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) وزیر دارایی و رئیس انجمن آثار ملی و عبدالحسین تیمورتاش وزیر فواید عامه. از میان رجال تراز اول کشور و نمایندگان مجلس شورای ملی نیز در این جمع چهرههای برجستهای چون حسین پیرنیا (موتمنالملک)،رئیس مجلس، حسن مستوفی (مستوفیالممالک)، حسن پیرنیا (مشیرالدوله)، حسن اسفندیاری (محتشمالسلطنه)، سید حسن تقی زاده، علی اکبر داور و مرتضی قلی خان بیات (سهامالسلطان) به چشم میخوردند.(۲)
سخنرانی شیوای پروفسور پوپ در باب هنر ایرانی چنان در دل و جان دست اندرکاران اداره مملکت نشست که به زودی آثار خود را در تمامی جوانب نشان داد. آنچنان که گویی دلوی از آب یخ بر سر هویت خفته این سرزمین ریخته باشند، سراسیمه از خواب عمیق دور و دراز خویش برخاست و خواست که جبران مافات کند.
دکتر عیسی صدیق، مترجم سخنرانی تاریخی پوپ درباره میزان تاثیر این سخنان میگوید: «ترجمه نطق که با فوریت و با سرعت انجام گرفت در همان تاریخ به صورت رساله جداگانه از طرف وزارت فرهنگ چاپ و منتشر و به مدارس فرستاده و به معلمان تاریخ توصیه شد که در تدریس از آن استفاده کنند و نکات مهم خطابه را به دانش آموزان خاطرنشان سازند.»(۳) و باز در جای دیگری میگوید: «سخنان پروفسور پوپ که با شور و شوق و شیوایی گفته شد تاثیر بسیاری در شنوندگان ایجاد کرد و غرور ملی آنان را برانگیخت و آنان را متوجه اهمیت و مقام هنر ایران کرد.»
وی از جمله آثار مهم این سخنرانی را چنین برمیشمرد:
– توجه مسوولان درجه اول مملکت به احیای هنر
– تاسیس موزه در تهران و شهرهای مهم
– فراهم آوردن وسایل کاوشهای علمی با کمک دانشگاهها و انجمنهای اروپایی و آمریکایی
– ایجاد مدارس متعدد در سطح متوسطه و عالی در پایتخت و شهرهای بزرگ
– تشویق صنعتگران
– تعمیر بناهای تاریخی و تلاش در جهت حفظ آثار ملی
– برپایی کارگاههایی برای احیای زری بافی، قالی بافی، کاشی سازی و…
درست دو سال پس از این سخنرانی، یعنی در سال ۱۳۰۶، بود که مجلس شورای ملی قرارداد انحصار کاوش آثار باستانی در شوش قرارداد ۱۹۰۰ را که به فرانسویان واگذار شده بود ملغی اعلام کرد و سه سال بعد نیز قانون عتیقهجات را به تصویب رساند؛ قانونی که اگرچه برای جلوگیری از دست اندازی خارجیان، جامع و کامل نبود اما نخستین گام در جهت قانونمند شدن آثار ملی و زمینه ساز گامهای جدیتر بعدی به شمار میرفت.
در مورد موزه نیز تلنگر پوپ به هوش و حواس رجال فرهنگی کار خود را کرد و پس از آن نیز پیشنهادهایی تحت عنوان «برای پیشرفت هنر در ایران» به وزارت معارف داد. موری، کاردار آمریکا در تهران در مورد این پیشنهاد میگوید: «دولت و طبقه روشنفکر ایران چنان با پیامها و گزارشهای آموزنده آقای پوپ تحریک شدهاند که بلافاصله برای عملی کردن پیشنهادهای او کمیسیونی تشکیل داده اند. موزه شاهنشاهی که مدت زیادی مایه استهزای بازدیدکنندگان خارجی شده بود تخلیه شدهاست تا گنجینه واقعی آثار باستانی جایگزین آن شود. موزه ملی جدید شایسته نامش خواهد بود و به مکانی برای نمایش جلال و شکوه هنر هخامنشی، ساسانی و اسلامی تبدیل خواهد شد.» (۴) و این چنین تاسیس موزه در تهران و شهرهای بزرگ دیگر به جد مورد توجه قرار گرفت؛ امری که پیشتر توجه چندانی بدان نمیشد. در این میان تاسیس موزه ایران باستان نقطه عطفی در تاریخ فرهنگ و هنر این سرزمین و نخستین موزه علمی در ایران است.
پیشنهاد دیگر پوپ تاسیس ادارهای برای آثار باستانی بود. موری در این باره میگوید: «… ظاهرا پس از کشمکش بر سر امتیاز نفت، هیچ اتفاقی در ایران به اندازه این کار هموطن برجسته من این چنین اذهان عمومی را به خود جلب نکردهاست.»(۵)
از دیگر نتایج سخنرانی پوپ میتوان به تشکیل «انجمن فرهنگی ایران و آمریکا» اشاره کرد که برخی پژوهشگران آن را جزء نکات منفی کارنامه پوپ میدانند و معتقدند «این انجمن به طور یک طرفه ناقل فرهنگ غرب به ایران بود.»
پوپ پس از این سخنرانی به عنوان مشاور افتخاری هنرهای ایرانی در خدمت دولت ایران فعالیت کرد. وی موسس مدرسه مطالعات آسیایی در آمریکا بود؛ مدرسهای که با برخورداری از متخصصانی در زمینه آشور شناسی، اسلام شناسی، ایران شناسی، نژاد شناسی و آموزش زبان سانسکریت، عربی، عبری، فارسی، حبشی، چینی، تبتی و ویتنامی توانست به موسسهای با مجوز صدور مدارج بالای علمی تبدیل شود. مدرسه و موسسه آمریکایی هنر و باستان شناسی ایران به تدریج توسعه یافت و به موسسه آسیایی تبدیل شد و از سال ۱۳۴۵ به دعوت دولت ایران از آمریکا به ایران (شیراز) منتقل و زیرمجموعه دانشگاه پهلوی قرار گرفت.(۶)
پروفسور پوپ سه نمایشگاه بزرگ هنر ایران در فیلادلفیا، لندن و لنینگراد برگزار کرد که این نمایشگاهها در شناسایی هنر ایران به کشورهای اروپایی سهمی بسزا داشتند. وی همچنین در سال ۱۹۳۵ به عضویت فرهنگستان ایران درآمد و در همان سال از سوی دانشگاه هاروارد برای ایراد سخنرانی درباره تاثیر معماری ایران بر معماری اروپا عازم فرانسه شد. در نتیجه پژوهشهای سه کنگره مذکور و سفرهای متعدد پروفسور پوپ به ایران برای گرفتن عکس از بناهای تاریخی و آثار هنری ایران، با همکاری هفتاد تن از استادان و دانشمندان و کمک دولت ایران، به کوشش و همت فوق العاده پروفسور پوپ و همسرش (دکتر فیلیس اکرمن) کتاب بسیار نفیس و مهم «بررسی هنر ایران» در 6 جلد قطور بزرگ با 3 هزار صفحه متن و 5 هزار قطعه عکس تالیف و طبع و در ۱۳۱۷ منتشر شد که در نوع خود بینظیر است و خدمات ایران را به فرهنگ و هنر جهان آشکار میسازد.(۷)
پوپ در اولین سفرش به ایران رئیس بخش صنایع خاور نزدیک در موسسه صنایع ظریفه شیکاگو بود. وی در این سفر کوشید تا گزارش مصوری از معماری ایران تهیه کند. به توصیه علاء، رضاخان در برابر بدگمانی عمومی ایستاد و اجازه داد پوپ و همراهانش به مساجد و بناهای مذهبی وارد شوند و پژوهش و عکسبرداریهای لازم را انجام دهند. در تهیه عکسهای پوپ آنتوان سوریوگین، مرتضی رستمی و اسد بهروزان همکاری داشتند. از پوپ به عنوان یکی از پیشگامان تاریخ عکاسی ایران نیز یاد می شود.(۸)
وی همچنین علاوه بر کتاب «بررسی هنر ایران» کتابهای زیادی در زمینه هنر ایران به نگارش درآورده که عبارتند از: معماری ایران: پیروزی شکل و رنگ، شاهکارهای هنر ایران، سفالگری ابتدایی ایران، آشنایی با مینیاتورهای ایران، سیر و صور نقاشی ایران، معماری ایران، هنر ایران در گذشته و آینده.
در چند سال گذشته پژوهشگران حوزه تاریخ نقدهای فراوانی را به پوپ وارد کرده اند که مهمترین آن کتاب «تاراج بزرگ» اثر دکتر محمدقلی مجد است که بر اساس اسناد وزارت امور خارجه آمریکا نوشته شدهاست. دکتر مجد در این کتاب به نمایشگاهی که پوپ در باب عرضه و شناسایی هنر ایرانی در لندن برگزار کرد (۱۹۳۱م) اشاره می کند و یکی از کارهای پوپ را انتقال اشیای نفیس از اماکن متبرکه و مساجد به این نمایشگاهها میداند؛ اشیایی که تا آن زمان چشم هیچ اروپایی و آمریکایی به آن نخورده بود و پوپ با زحمت زیاد توانست با کمک دولت ایران اشیای مورد نظر را به این نمایشگاهها برساند. دکتر مجد بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا نارضایتی متولیان اماکن متبرکه را ناشی از ترس از بازنگردانیدن اشیای امانت گرفته شده میداند، اما بر اساس همان اسناد اذعان می کند که همه اشیا «با سه هواپیما به تهران حمل و مستقیما به کاخ محل اقامت شاه منتقل شدند.»(۹) بر اساس همین اسناد دکتر مجد در این ماجرا تقصیرها را بر گردن پوپ میاندازد درحالی که اسناد میگویند همه آثار به ایران بازگردانده شده و اینکه دولت آنها را تحویل متولیان مساجد نداده، امری است که متوجه دولت ایران است و نه شخص پوپ؛ کمااینکه دکتر مجد در این ماجرا سندی مبنی بر همدستی پوپ با رضاشاه و سرنوشت این آثار پس از بازگشت به ایران ارائه نمیدهد. اینکه دولت این اشیا را بعدا به مکانهای اصلی خویش بازگردانده یا آنها را به موزه ملی فرستاده یا حتی اینکه خود بر آن دست اندازی کرده، برای ما نامعلوم است.
دکتر مجد همچنین خارج کردن آثار باستانی و انتقال آنها به موزههای آمریکا توسط پوپ را کاری نابه جا و غارت آثار ملی ایران میداند. این ایراد اگرچه از نگاه امروز بجا است، اما در آن زمان متاسفانه قانونی مبنی بر منع انتقال این اشیا از کشور وجود نداشت. تنها قانون موجود در این زمینه قانون عتیقهجات مصوب ۱۳۰۹ مجلس بود که آن هم متاثر از حضور پوپ و تلاشهای وی ایجاد شده بود که به موجب آن تقسیم اشیای مکشوفه را به ترتیبی که در قانون ذکر شده بین دولت و کاوشگر مجاز میشمرد و حتی صدور سهم کاشف را از پرداخت حقوق و عوارض گمرکی معاف میدانست. این قانونی بود که وکلای مجلس این مملکت به تصویب رسانده بودند؛ بنابراین عمل وی غیرقانونی به شمار نمیرفت. این در حالی است که تا پیش از تصویب قانون مذکور حتی تا این مقدار سختگیری هم وجود نداشت و فرانسویان آثار باستانی حاصل از کاوشهای شبانه روزی خود را بیهیچ دغدغهای از کشور خارج میکردند.
آرشیو بزرگ عکسهای پوپ از معماری سراسر ایران اکنون در موزه نارنجستان شیراز و کتابخانه ملی ایران است؛ عکسهایی که حاصل سالها تلاش بیوقفه و بزرگ ترین میراث او بودند و این بزرگ ترین میراث حالا در ایران است و نه در آمریکا. منتقدان میگویند پول دوست بود و آثار ملی ایران را به کشورش میبرد اما اهدای کتابخانه ۱۲ هزار جلدی اش به موسسه هنر آسیایی دانشگاه شیراز و نیز مجموعهای از پارچهها، فرشهای کهن و آثار عتیقه ایران و جهان که گردآورده بود و اکنون در موزه نارنجستان هستند، بیانگر حقیقت دیگری است.(۱۰)
بدون تردید پوپ و اقدامات وی در ایران خالی از اشکال نبوده، اما جانب انصاف را اگر فرو نگذاریم کفه خدمات وی بر کفه ناراستیها و خطاهای سهوی و عمدیاش میچربد و این چربیدن آن قدر کم نیست که بخواهیم از آن چشم بپوشیم و بر سر مزاری فریاد سر بدهیم که صاحبش روزی آرام گرفتن در خاک ایران را آرزو کرده و چنین گفتهاست: «آرزوی من این است که جسدم در ایران به خاک سپرده شود تا آیندگان از ستایش من نسبت به ایران و هنرمندان و متفکرین بزرگی که در دامان خود پرورده است مستقیما و به رایالعین آگاه شوند و قدر و مقام این ملت و مملکت را بدانند.»(۱۱)
● پی نوشت ها:
۱ بخشی از سخنرانی آرتور پوپ در ۲ اردیبهشت ۱۳۰۴
۲ هنر ایران در گذشته و آینده (اثر دکتر پوپ)، مقدمه به قلم عیسی صدیق
۳ همان
۴ گزارش موری، شماره ۱۰۶۴، ۹۲۷، ۸۹۱/۱۰، مورخ ۶ مه ۱۹۲۵، به نقل از کتاب تاراج بزرگ دکتر محمدقلی مجد.
۵ گزارش موری، شماره ۱۰۸۰، ۹۲۷، ۸۹۱/۱۳، مورخ ۱۳ مه ۱۹۲۵ به نقل از تاراج بزرگ.
۶ ماهنامه اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر سال پنجم، شماره ۴۳، فروردین ۱۳۸۵، ص۱۷
۷ به نقل از دکتر عیسی صدیق در موخره کتاب هنر ایران در گذشته و آینده تالیف آرتور پوپ
۸ ماهنامه اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر، پیشین، ص ۱۸
۹ محمدقلی مجد، تاراج بزرگ، چاپ دوم، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ص۸۰ و ۸۱
۱۰ محمد رستمی، ایران شناسی و ادبیات فارسی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۹۰
۱۱ عیسی صدیق، یادگار عمر، وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۵۳، ج۳
منابع:
– هنر ایران در گذشته و آینده، دکتر پوپ، ترجمه عیسی صدیق
– آرامگاه خارجیان در اصفهان، هوشنگ مظاهری، فرهنگ اصفهان، بهار ۱۳۷۸، شماره ۱۱
– ایران شناسی و ادبیات فارسی، محمد رستمی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۹۰
– تاراج بزرگ، محمدقلی مجد، چاپ دوم، تهران: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
– ماهنامه اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر، سال پنجم، شماره ۴۳، فروردین ۱۳۸۵
– عیسی صدیق، یادگار عمر، وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۵۳
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد، شماره 3190 به تاریخ 14/2/93، صفحه 31 (تاریخ اقتصاد)