از سوی دیگر نهادهای کارگری در ایران به رغم اینکه اعضای ارشد آن حسن نیت دارند و کوشش میکنند تا بتوانند مزد کارگران را مطابق با قانون کار رشد دهند ناکام بودهاند. این نمایندگان از دل مبارزات سخت سندیکایی بیرون نیامدهاند و در برآیندی که نشان داده میشود زورشان به نهاد دولت نمیرسد. جدای از این تجربه مبارزه سندیکاها و نهادهای کارگری در دنیا نشان میدهد به دلایل گوناگون از جمله بوروکراسی گسترده در این نهادها و نیز پیوندهای اندک رهبران کارگری با کارگران در رنج و دردمند، توانایی درک پیچیدگیهای کار را ندارند و در یک فرآیند کلی استحاله میشوند.
نهادهای کارگری در ایران شوربختانه فاقد کارکرد واقعی هستند و تجربه نشان داده است اگر باد دولت به پرچم کارگران بخورد آنها سر بر میآورند و در غیر این صورت پرچم تسلیم در دست میگیرند. واقعیت این است که با وجود دلسوزیهای احتمالی کارفرمایان ایرانی برای کارگران با راهبرد افزون کردن نرخ سود خود در برابر مزدی که پرداخت میکنند نباید انتظار داشت آنها نیز حامی کارگران باشند. کارفرمایان ایرانی به ویژه بخش خصوصی نحیف در برابر دولت بسیار فروتن هستند و هر گاه دولت اراده کند نرخ مزدها افزایش یابد با شتاب به این خواسته دولت تن میدهند. به این ترتیب این پرسش که حامی واقعی کارگران کدام نهاد است تا اینجای کار بیپاسخ مانده است. تجربه نشان میدهد اراده آزاد کارگران و آزادی انتخاب آنها در یک اقتصاد باز و پویا و با نرخهای رشد بالا تنها حامی کارگران هستند. برپایی دولتهای کوچک و دولتهایی که نباید خود را قیم بدانند و دولتهای کمخرج و داشتن حق اعتصاب از سوی کارگران چاره نهایی کار است. کارگر ایرانی مطابق قانون کار از داشتن حق اعتصاب منع شده و وضعیت عرضه کار به دلیل نرخ بیکاری بالا و پساندازهای بربادرفته کارگران به دلیل تورم مزمن دورقمی در نیمقرن منتهی به بهمن امسال کارگران ایرانی را در برابر دولت و کارفرمایان تضعیف کرده است. کارگران ایرانی باید دنبال این حق خود باشند و نهادهای کارگری واقعی خود را تاسیس کنند. محمدصادق جنانصفت – منبع : روزنامه جهان صنعت