در مورد کودتایى که در ۲۸ مرداد ماه سال۱۳۳۲ خورشیدی/ ۸ اوت ۱۹۵۳ میلادی به کار فرمایى و تدارک دولتین آمریکا وانگلیس و توسط عوامل اجرائى آن ها در ایران علیه حکومت ملى زنده یاد دکتر محمد مصدق صورت گرفت تاکنون کتاب هاى بسیار انتشار یافته و باعث گفتگوهاى فراوان شده است .
یکى از کتاب هایى که در این باره نگارش یافته خاطرات آنتونی ایدن است که در زمان وقوع کودتا وزیر خارجه انگلستان بود ایدن در این باره چنین نوشته:
پس از برگزاری چندین نشست بی نتیجه با همتایان آمریکایی خود به این نتیجه رسیدیم که آن ها به اندازه ما مایل به سرنگونی مصدق نیستند، از این رو تصمیم گرفتیم که در مذاکرات مشترک بعدی مان که در پاریس برگزار می شد پیشنهاد کنیم که حاضریم چهل درصد از سهام کنسرسیومی را که با موافقت دولت آینده ایران تشکیل خواهد شد به کمپانی های نفتی آمریکایی واگذار نماییم. در پی این پیشنهاد بود که دولت آمریکا حاضر به همکاری با ما و اقدام به کودتا علیه مصدق شد.
اظهارات دیوید آیزنهاور رئیس جمهورى آمریکا به الله یار صالح سفیر کبیر ایران نیز به این مضمون بود:
مصدق مرد بزرگ و آزادی خواهی است ولی توجه داشته باشید که رئیس جمهورى آمریکا برای حفظ منافع ملی کشورش وظایفی دارد که باید انجام دهد گرچه مغایر با عقاید شخصی اش باشد.
کرمیت روزولت نیز که از عوامل اطلاعاتى آمریکا و مأمور اجرای کودتای ۲۸ مرداد با نام رمز «آژاکس» بود در کتاب خاطراتش به همکاری سازمان های جاسوسی آمریکا و انگلستان اعتراف کرده است.
افزون بر آنچه یاد شد، دیگر اسناد محرمانه رسماً منتشر شده ى دو دولت آمریکا و انگلیس مبین همآهنگى سازمان های جاسوسی CIA و MI6 در طرح ریزی کودتاى یاد شده است.
پوزش تلویحى بانو آلبرایت وزیر خارجه اسبق دولت آمریکا و سخنان ریاست جمهورى فعلى آن کشور آقاى اوباما در سال ۲۰۰۹ – نیز اعترافات صریح دیگرى است که نقش قاطع آمریکا را در وقوع کودتاى بیست وهشت امرداد برملا مى سازد.
پرسشی که اکنون مطرح می شود، این است که چه مطلب تاکنون افشا نشده اى در این باره باقى مانده است، که پی آمدهای منفى مخاطره بارش بر مذاکرات هسته اى مانع انتشار اسناد محرمانهاى گشته که قرار بود دولت آمریکا در باره کودتا مجداً منتشر کند.
پاسخ آن شاید این باشد، که اسناد مورد نظر مى تواند افشاء کننده، همکارى برخى از مقامات به اصطلاح روحانى حوزه علمیه قم با آمریکا بوده باشد وهم آوایى و همراهى علماء مذهبى مطرح و مؤثر شیعه در آن سال ها را با سیاست استعمارى برملا سازد، و با پرده برگیرى از جزئیات و علل همراهى های آیت الله ابوالقاسم کاشانی و روحانیون دیگری همچون بهبهانی ها و نیز تأیید ضمنی آیتالله حسینی بروجردی با وقوع کودتا، به برقرارى جوّ نامناسب باز دارنده اى بینجامد که مانع روند توافق احتمالى بین جمهوری اسلامی با پنج به اضافه یک شود
گر چه سردمداران جمهوری اسلامی در ظاهر کودتای ۲۸ مرداد و نقش آمریکا را در آن محکوم کرده اند ولی در باطن نه با مصدق موافق بوده اند و نه با ملی گرایی. آیت الله روح الله خمینی در بیانیه ای به تاریخ پنجم مرداد سال ۱۳۵۷ هنگامی که در نجف اقامت داشت اعلام کرد: «نهضت مقدس اخیر ایران که ابتدای شکوفایی اش از پانزدهم خرداد سال ۴۲ بود صد در صد اسلامی است و تنها به دست توانای روحانیت و با پشتیبانی ملت مسلمان و بزرگ ایران پی ریزی شده و به رهبری روحانیت بی اتکاء به هر جبهه یا شخصیت یا جمعیتی اداره شده و می شود» که در این جا می شود منظور خمینی را از «جبهه» جبهه ملی و از «شخصیت» مصدق و از «جمعیتی» نهضت آزادی دانست.
بی جهت نبود که روح الله خمینی پیش از برگزاری گردهم آیی روز ۲۵ خرداد سال ۶۰ در میدان فردوسی، ملی ها و مصدقی ها را مرتد اعلام کرد.
فراموش نکنیم که آیت الله خمینی یکی از مریدان وفادار آیت الله کاشانی بود که سرسخت ترین روحانی مخالف مصدق به شمار مى رفت و پیش از رسیدن به قدرت گر چه اعتبار مذهبی داشت ولی فاقد وجاهت ملی بود. و وجهه ملى را متأسفانه برخی از یاران مصدق در نهضت آزادی و جبهه ملی با وجود آنکه شاهد ضدیت آیت الله کاشانی و دشمنی روحانیت با مصدق بودند، نادانسته به وى دادند و او هم بخوبی از آن بهره جست.
در موقعیت کنونی که سردمداران جمهوری اسلامی مواجه با دشواری های اقتصادی ناشی از تحریمها هستند و سقوط بهای نفت، برملا شدن سوء استفاده های مالى میلیاردی دولت های پیشین به ویژه دولت دهم، تهدید ها و خطرات جهادیون خلافت اسلامی در مرزهای غربی و شرقی کشور، و مخالفت رو به گسترش مردم عرصه را بر آن ها بیش از پیش تنگ کرده است، تردید نیست که افشاء نقش روحانیت در همکاری با کودتاچیان ۲۸ امرداد مى توانست حاوى نتایج نا مطلوب بر سیاست خارجى جمهورى اسلامى باشد که در جست و جوى تفاهم جهانى براى رهایى از مشکلات کنونى و در عین حال خواهان نوعى القاى حس دفاع از منافع ملى به مردم است. بر این بنیاد رئیس جمهورى پیشین نیز به این فکر خام افتاده بود که می تواند با چند حرکت نمایشی در رأس جنبش ملى طلبى آن قرارگیرد.
در آذر ماه سال ۱۳۳۲ که ریچارد نیکسون معاون وقت رئیس جمهوری آمریکا برای نشان دادن پشتیبانی دولت خود از کودتاچیان به ایران سفر کرد، دانشجویان دانشگاه تهران- که در آن زمان تنها دانشگاه ایران بود- در اعتراض به دخالت آمریکا در سرنگونی دولت ملی مصدق دست به اعتصاب زدند. در اثر هجوم نیروهای نظامی به درون دانشگاه سه تن از دانشجویان دانشکده فنی: احمد قندچی، مصطفی بزرگ نیا و آذر- مهدی- شریف رضوی به شهادت رسیدند.
اگر خمینی و سرکردگان جمهوری اسلامی که با شعار «شاه باید برود» به قدرت رسیدند به واقع مخالف کودتای ۲۸ مرداد و دولت برآمده از آن بودند می بایست همه ساله ۱۶ آذر روز دانشجو را ارج مى نهادند و از تظاهرات و گردهم آیی های دانشجویان حمایت می کردند. در صورتی که در تمام این سال ها از گردهم آیی دانشجویان جلوگیری کرده اند.
به جز امسال که برخلاف سال های گذشته به دلیل شرایط و وضعیت یاد شده سردمداران جمهوری اسلامی تصمیم گرفتند خود مراسم روز ۱۶ آذر را در دانشگاه های کشور برگزار کنند و به ظاهر خود را با خواست دانشجویان همراه نشان دهند.
طبیعی است انتشار اسناد یاد شده که می توانست گویای همکاری و هم یاری روحانیت در سقوط دولت ملی مصدق باشد در شرایط کنونی به سود نظام اسلامی نبود. بویژه به سود جناح های در درون حاکمیت که می کوشند با در دست گرفتن اهرم های قدرت، نظام را از سقوط نجات دهند، در ضمن نشان دهنده آن است که پیش از استقرار نظام مذهبی در ایران نیز روحانیت در پی آن بوده است که با یاری گرفتن از نفوذ کشورهای غربی مخالف مصدق قدرت را در ایران به دست گیرد.
چنانچه پس از مصدق آیت الله کاشانی یا بهبهانی- که آن روزها در مبارزه رسیدن به قدرت با هم در رقابت بودند- قدرت را در دست می گرفتند چه بسا انتقال نظام از مشروطه به مشروعه در همان سال ها اتفاق افتاده بود. رویدادی که در سال پنجاه و هفت پیش آمد.
بنابراین تصورات خوشبینانه ای از این دست که «پس از سقوط شاه خمینی قدرت
را به سیاستمداران واگذار خواهد کرد» و یا «انقلاب اسلامی ریشه در ناسیونالیسم
ایرانی دارد» تا چه حد می توانست از واقعیت بدور بوده باشد
علت آنکه تلاش روحانیت برای رسیدن به قدرت در آن زمان بی نتیجه ماند، شاید آن بود که مخالفت با مصدق پایگاه روحانیت را در افکار عمومی ضعیف کرده بود و رقابت کاشانی و بهبهانی عامل تضعیف بیشتر آن می گردید . از این رو امکان پذیر نبود آنگونه که در سال ۵۷ اتفاق افتاد، در برابر مصدق، آیت الله کاشانی یا بهبهانی را همچون آیت الله خمینی به عنوان رهبر مبارزه با دیکتاتوری مطرح کرده و توده های مردم را به حرکت در آورند.
باید توجه داشت که انتشار این اسناد به سود سیاست خارجى دولت هاى غربى درگیر مذاکرات نیز نبود و نمى خواستند گروه «روحانی- ظریف» را که در مذاکرات پنهانی عمان به وساطت سلطان قابوس به علی خامنه ای تحمیل کرده اند با دشواری ها و بن بست های داخلی روبرو سازند.
بحران های ناشی از سیاست های خارجی و آشفتگی های سیاست های داخلی و گسترش موج ملی گرایی و گرایش به برپایی نظامی مردم سالار برخاسته از اراده ملت، شرایطی پدید آورده است، که جناح های داخلی درون حاکمیت به این نتیجه رسیده اند که تنها راه بقای نظام جمهوری اسلامی تغییر مهره هایی است که بتوانند جلوی حرکت کوبنده، رهایی بخش ملی را بگیرند، از این رو براى منحرف کردن جنبش ملی مردم، جنبش سبز را مطرح کرده اند که با حمایت رسانه های غربی همراهى مىشود. برنامه ریزان این طرح امیدوارند در لحظه های حساس و سرنوشت ساز جنبش سبز و رهبران خودساخته آن را جایگزین جنبش ملی کنند. گر چه شعارهای «اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی» و «برگشت به دوران طلایی امام» ماهیت آنان را برای مردمی که قانون اساسی جمهوری اسلامی را عامل اصلی شرایط دردناک کنونی می دانند برملا کرده است.
در وضعیت کنونی که به دلیل آگاهی مردم، پراکندگی حوزه های مقاومت، جلوگیری از تکرار اشتباههای سال ۵۷ ، امید به پیروزی ملی و استقرار مردم سالاری و رسیدن به آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی را بیش از گذشته امکان پذیر کرده است، متأسفانه کسانی که خود را به ناروا در صفوف آزادیخواهان ملی گرا در درون و بیرون کشور وارد کرده اند و روابط تنگاتنگ با جناح های درون حاکمیت اسلامی دارند، تاکنون مانع بزرگی در مسیر پیروزی جنبش ملی مردم شده اند.
دو گروه برای جلوگیری از تحقق خواست های تاریخی مردم با امکانات گسترده ای که در اختیار دارند تلاش می کنند:
الف- گروه به ظاهر جدا شده از جمهوری اسلامی و در باطن وابسته به جناح های حاکمیت
دوم: آن گروه از چپ گرایان گذشته، که پس از فروپاشی روسیه شوروی به سوی آمریکا و غرب رو کرده اند و در ضمن دارای روابط تنگاتنگ با برخی جناح های داخل حاکمیت هستند.
جالب این جا است که بخشی از چپ گرایانی که نه تنها غرب را کعبه آمال خود قرار نداده اند بلکه به حق، سرمایه داری جهانی را عامل اصلی بدبختی های مردم دنیا می دانند که به خاطر منافع خود دنیا را به سوی یک زمستان اتمی می برد نیز در دام جنبش سبزی افتاده اند که برای جلوگیری از اوج گیری جنبش ملی ساخته و پرداخته شده است.
روشن نیست که آیا این گروه از نام «ملی» وحشت دارند و یا حرکت های به ظاهر
چپ گرایانه را با مارکس گرائی اشتباه میگیرند؟!
مطلب آخر آنکه کسانی که می گویند رهبر جنبش سبز در زمان نخست وزیری اش در دوران جنگ عراق با نفت بشکه ای ٨ دلار کشور را اداره می کرد! از این حقیقت غافلند که جمهوری اسلامی در سال های اولیه استقرارش وارث شرایط مالی و نظامی خوب دوران گذشته بود. و فراموش کرده اند، جنگ افزارهای پیشرفته چه نقشى ایفا می کنند.
آیا حرمت آزادی ایجاب نمى کند که از حمایت و حتی تأیید کسانی که دستشان به خون مردم بی گناه آلوده است خودداری کنیم؟