back to top
خانهدیدگاه هاسکوت رضا پهلوی درباره کشتار فلسطینی‌ها، و داستان حمله اسرائیل به...

سکوت رضا پهلوی درباره کشتار فلسطینی‌ها، و داستان حمله اسرائیل به ایران

بهروز ورزندهVarzande-Behrouz

برای بسیاری این پرسش مطرح شده است که مواضع ایشان در مورد سؤالات زیر چیست:

آیا کشتار اسرائیل در غزه و لبنان به‌حق است؟

آیا ایشان مدافع حمله اسرائیل به جمهوری اسلامی است؟

برخی بر این باورند که رضا پهلوی از اسرائیل برای حمله به ایران دعوت کرده است، در حالی که برخی دیگر این موضوع را تکذیب می‌کنند. حال ببینیم واقعیت کدام است.

ایشان در مصاحبه‌ای با شبکه فاکس نیوز در ۷ اکتبر ۲۰۲۴ به درستی به کشتار ۷ اکتبر سال گذشته اشاره کرد و از آن انتقاد نمود، اما حتی یک کلمه دربارهٔ کشتار فاشیستی بیش از چهل هزار فلسطینی بی‌گناه، که بیش از نیمی از آن‌ها کودک و زن بوده‌اند، نگفت. هیچ اشاره‌ای به دو میلیون نفری که رژیم نتانیاهو آن‌ها را از خانه و کاشانه‌شان رانده و در بیابان‌ها آواره کرده است، نکرد. تخریب ده‌ها هزار خانه و زیرساخت‌های اقتصادی و اجتماعی که توسط بمباران‌های اسرائیل ویران شده‌اند، را کاملاً نادیده گرفت.

این سکوت عمدی چه چیزی را نشان می‌دهد؟ دو احتمال قابل تصور است: یا ایشان بویی از خوی و منش انسانیت نبرده است، چرا که همه این فجایع را می‌بیند و هیچ انتقادی بر آن ندارد، یا رژیم فاشیستی اسرائیل را رژیمی می‌داند که با حقانیت کامل در پی انتقام از حماس برای جنایتی که مرتکب شده است، می‌باشد.

حتی اگر ضرورت انتقام‌گیری نیز مطرح باشد، این انتقام می‌بایستی متناسب و عادلانه باشد. در قانون جزا نیز چنین است؛ شما نمی‌توانید فردی را به میزان چندین برابر جرمی که مرتکب شده، مجازات کنید. اگر حماس جنایتی مرتکب شده و ۱۲۰۰ نفر را به قتل رسانده است ، شما نیز تنها مجاز هستید همان جنایتکاران حماسی را دستگیر و مجازات کنید، نه اینکه خود نیز متقابلاً مرتکب جنایتی مشابه شوید. و یا اگر برآنید که چون آن‌ها مردم عادی را قتل عام کرده‌اند، شما نیز مایل به مقابله به مثل هستید، می‌توانید نهایتاً ۱۲۰۰ نفر فلسطینی معمولی را به انتخاب خود گرفته و قتل عام کنید تا به این وسیله حس انتقام‌جویی خود را ارضا و حساب‌ها را تسویه کرده و خود را در برابر مردم اسرائیل سربلند و مفتخر نشان دهید! شاید بتوانید در نمایش شجاعت و انسانیت خود، نشان افتخاری بر سینه نصب کنید.

سلطنت‌طلبان برای اثبات ادعای خود مبنی بر خوب بودن و یا دیکتاتوری نبودن رژیم گذشته با توسل به منطق بد و بدتر به مقایسه آن رژیم با رژیم سراپا فاسد و جنایت‌کار جمهوری اسلامی می‌پردازند، و از این راه، و به خیال خود به نتیجه ادعائیِ دلخواه خود می‌رسند. بنابراین بنا به منطق بد و بدترِ اینان در اینجا نیز می‌توان به مقایسه حماس با رژیم فاشیستی نتانیاهو پرداخت و نتیجه گرفت که این گروه نه تنها جریانی تروریستی نیست، بلکه بسیار هم مترقی می‌باشد!!

همچنین می‌توان به مقایسه دو مفهوم دموکراسی و فاشیسم پرداخت. اسرائیل ظاهراً ادعا می‌کند که یک کشور دموکراتیک است، اما در واقعیت می‌توان دید که برداشت این کشور از این مفهوم چگونه است: اسماً دموکراتیک، ولی عملاً دارای رژیم فاشیستی در برخورد به مسئله فلسطین. این چیزی است که جهان شاهد آن است. در این میان، آقای رضا پهلوی و برخی از هوادارانش نیز با نوع برداشتشان از آنچه که در اسرائیل می‌گذرد و تأیید ضمنی جنایات آن‌ها نشان می‌دهند که برداشتشان از دموکراسی چیست.

آنچه اسرائیل انجام داده و می‌دهد، جنایتی به مراتب بزرگ‌تر از جنایتی است که حماس مرتکب شد، و یا حتی آنچه رژیم جنایتکار خامنه‌ای در حال ارتکاب است. این نشان می‌دهد که اسرائیل در امر ارتکاب جنایت بسیار قصی‌القلب‌تر و جنایت‌پیشه‌تر از حماس و حزب‌الله عمل می‌کند. جنایات و نسل‌کشی نتانیاهو در غزه و لبنان با جنایات و نسل‌کشی که هیتلر در جنگ دوم جهانی مرتکب شد همردیف است.

سکوت در برابر جنایتی که فرد شاهد آن است، در بهترین حالت نشانه‌ای از کم‌خردی و بی‌مسئولیتی است. اما تأیید آن، چیزی جز همدلی و همراهی با جنایت نیست، چرا که وقتی فردی با تأثیر اجتماعی، چنین برخوردی با مسائل اجتماعی و سیاسی دارد، به عادی‌سازی و ‌پذیرش آن جنایت در جامعه کمک می‌کند. به نظر می‌رسد که چنین روندی تا حدودی نیز در حال وقوع است.

آقای رضا پهلوی در تمامی مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های خود، با تأیید غیرمستقیم این جنایات و یا با سکوت در برابر آن‌ها، عملاً در کنار نتانیاهو و دولت اسرائیل قرار گرفته است. ویدئوهای تمامی این اظهارات در اینترنت قابل دسترسی است.

او در هر فرصتی خطاب به نتانیاهوی فاشیست می‌گوید که ما باید دست به دست هم دهیم و رژیم ایران را ساقط کنیم، و حتی به دیدار او و سازمان شین بت‌اش تا تل‌آویو و دیوار ندبه (به معنای تضرع و مویه) هم می‌رود. اما بدیهی است که “دست به دست هم دادن” هرگز یک‌طرفه نیست. تا زمانی که کسی با دیگری هم‌فکر و همسو نباشد، نمی‌تواند از همراهی و حمایت او برخوردار شود.

آقای رضا پهلوی با همه ابراز احساساتش و اظهاراتش، چه با سکوت و چه با تأیید غیرمستقیم، در مورد جنایات و نسل‌کشی نتانیاهو و رژیم اسرائیل عملاً دست خود را به سوی او دراز کرده و خود را متحد وی اعلام داشته است. او شاید آن‌قدر ناشی نباشد که پشت میکروفون به‌طور صریح و آشکار از این جنایات دفاع کند، اما سکوتش یا اظهارات مبهم و غیرصریحش نیز عملاً همان نقش را ایفا می‌کند و به هوادارانش خط و جهت می‌دهد.

اگر که خود او، به‌تصور خودش، سعی دارد تا کمی در لفافه و غیر صریح  تائید و همسوئی خود را با جنایات نتانیاهو ابراز نماید، اما بسیاری از هوادارانش به‌طور علنی و با اعتماد به نفس کامل از تمامی این اقدامات دفاع می‌کنند، نه فقط هواداران سطح پایین یا لومپن‌های بازاری‌شان، بلکه نیز افراد شناخته‌شده و مطرح این جریان، مانند آقای ایرج مصداقی، از مبلغین دست اول آنان. من می‌توانم نام‌های چندِ دیگری را نیز ذکر کنم. و این نشان دهنده تفکر غالب در بین بسیاری از افراد این گروه است.

بسیاری از آن‌ها عمیقاً معتقدند که چون حماس و حزب‌الله گروه‌های تروریستی و فاسدی هستند، پس تمام و یا بیشتر فلسطینی‌ها نیز مردمی بی‌ارزش و بی‌سروپا، یا به‌قول آن‌ها “لاشخور” هستند که همگی از یک قماشند (این توصیفات تماماً اظهارات ضمنی خود آن‌ها است). بنابراین، هر بلایی که سرشان می‌آید را حقشان می‌دانند. این افراد علناً اعلام می‌کنند که هیچ سمپاتی نسبت به فلسطینی‌ها احساس نمی‌کنند و کشتار آن‌ها برایشان هیچ حساسیتی برنمی‌انگیزد.

متأسفانه شناخت آن‌ها از فلسطینیان کاملاً نادرست و مغرضانه است. این نگرش نه تنها ناشی از کم‌اطلاعی است، بلکه با مقاصد سیاسی همراه است. چنین طرز فکری، چیزی جز یک تفکر راسیستی نیست.

 برای شکوفایی یک تفکر راسیستی و یا فاشیستی، نیاز به زمینه‌های خاصی است تا بر مبنای آن چنین تفکری شکوفا شود. از نظر تئوریک و تحلیلی، این مسئله بسیار پیچیده و گسترده است و در اینجا جای بحث آن نیست. اما من به مواردی که به‌طور مشخص به این جماعت مربوط می‌شود و تصویر بهتری از آن‌ها ارائه می‌دهد، خواهم پرداخت.

موارد زیر را می‌توان برشمرد:

  • داشتن بینش و پایگاه اجتماعی و سیاسی راست افراطی و محافظه‌کار
  • دارای منش و فرهنگ مستبدانه و گرایشات انحصارطلبانه و تمامیت‌خواه
  • داشتن تصورات ابتدائی و تخیلی درباره چگونگی حفظ یا براندازی رژیم
  • نگاه به پدیده‌های اجتماعی و سیاسی در محدوده دوگانه‌های مانویِ نیک و بد
  • مطرح بودن دیگران برای آن‌ها فقط به­عنوان دوست و یا دشمن
  • نداشتن تأّمل و تفاهم برای دیگران و قائل نشدن حق حیات برای جریانات غیرخودی وتلاش برای حذف و تخریب آن‌ها
  • نداشتن موضعی قاطع و روشن در مورد دیکتاتوری رژیم شاه و حتی منکر شدن آن
  • هواداری پرستش‌گونه از رهبران قدسی ‌خود و از گروه سیاسی‌ای که به آن تعلق دارند
  • داشتن توهمات آزمندانه برای دست‌یابی هرچه سریع­تر به قدرت و ثروت برای خود و اقشار صاحب امتیاز
  • داشتن تعصب در اعتقادات و نظریات‌شان و تعصب نسبت به رهبران تکریم‌شده خود
  • دارای نگرش اعتقادی به برتری نژاد آریایی، عمدتاً در مقایسه با اقوام و نژادهای عرب و افغان، و برخوردهای تحقیرآمیز با آن‌ها.

آنچه را که در عمل انجام می‌دهند:

  • ملاقات و دستبوسی با جنایتکاران مستبدی چون نتانیاهو و وزیران اطلاعات و امنیت‌شان و پشتیبانی از اقدامات جنگی آن‌ها در فلسطین و در منطقه
  • تلاش برای براندازی قهرآمیز رژیم به هرقیمت و با هر شیوه‌ای و با همه عواقب احتمالی کشته شدن وسیع مردم و نابودی زیرساخت‌های اقتصادی، اجتماعی و سایر زمینه‌های کشور
  • خواهان مداخله قدرت‌های خارجی، ازجمله اسرائیل، “برای زدن سرِ مار و سرنگونی جمهوری اسلامی” به کمک آن‌ها
  • عدم اعتقاد واقعی به نیروی محرکه و تعیین کننده مردم و جنبش دموکراتیک آن‌ها
  • تلاش برای قبضه کردن جنبش‌‌ها و مبارزات مردم و سایر گروه‌های سیاسی و کوشش در وانمود کردن دروغین خود به­­عنوان رهبر آن­ها
  • تلاش در تحمیل و القای شعارها، نشان‌ها و پرچم سلطنتی اختصاصی خود به دیگران، تلاش بیهوده و قلدرانه برای معرفی کردن پرچم خود به‌عنوان پرچم ملی ایران
  • برخوردهای تهاجمی و احساسی همراه با تحریف، فحاشی، دروغ و نفی هر آنچه با اعتقادات آن‌ها سازگاری ندارد به شیوه‌های غیرمتمدن
  • استفاده از شعارهای رکیک، تهاجمی و مرگ‌طلبانه درباره مخالفین خود و استفاده از هر وسیله مجاز و غیرمجاز برای زدن آن‌ها
  • کوشش در بر‌هم‌زدن تجمعات و تظاهرات دیگران از طریق شلوغ کاری، فحاشی و جوسازی‌
  • کمبود یا فقدان شخصیت‌های شاخص و از نظر تئوریک خِبره و صاحب‌نظرِ سطح بالا در بین خود
  • (به­گفته امیر طاهری در مناظره با احمد زیدآبادی: جمع مشاورین و اطرافیان شاهزاده حدود هفت هشت نفر هستند و این‌ها هم هیچ‌کدام اهل فحاشی نیستند. یوتیوب مناظره این دو، در دقیقه 1:21:30)
  • همکاری و همراهی رهبران‌شان و شخص آقای رضا پهلوی با عوامل شناخته شده و شکنجه‌گر ساواک و داشتن عناصر راست افراطی به‌عنوان مشاوران خود
  • داشتن پیروانی متعصب و ذوب در رهبری و از نظر شخصیتی احساسی و غیرمنطقی
  • داشتن آتش به اختیارانی که برای پیشبرد اعتقادات متعصبانه و شاه‌پرستانه خود حاضر به هر عملکرد خلاف، غیراخلاقی و سرکوب‌گرانه هستند
  • بزرگ‌نمائی مصنوعی رهبران خود با استفاد از تبلیغات بازاری و غیرواقعی و اشاعه فردپرستی و قدیس‌سازی از آنان
  • دشمنی با مردم فلسطین در جنگ غزه و لبنان و تائید ضمنی جنایات اسرائیل

*  *  *

این نشان می‌دهد که تا چه حد دیدگاه این افراد به دیدگاه نتانیاهو نزدیک است. از این رو، به‌خوبی می‌توان فهمید که چرا این افراد احساس و تمایل شدیدی به مشاهده حمله اسرائیل به ایران را دارند.

در مورد مشخص حمله اسرائیل به جمهوری اسلامی یا به‌طور کلی به ایران، آقای پهلوی به‌اصطلاح سربسته ولی در واقع به‌روشنی، با بیان اینکه “سر مار در تهران است و باید آن را کوبید”، عملاً به اسرائیل و آمریکا پیام می‌دهد که وارد عمل شوند و با حمله نظامی قال قضیه را برکنند.

این دعوتِ به اصطلاح غیرصریح و در لفافه، طبیعتاً با مشکلاتی مواجه است و نیازمند پیش‌زمینه‌ها و توانمندی‌هایی است که آمریکا و اسرائیل را تا حدی دچار تردید می‌کند. اظهار چنین دعوتی در ابتدا شاید ساده به نظر برسد، اما روشن نیست که جوانب و جزئیات آن چگونه است. آیا این حمله صرفاً توسط اسرائیل انجام خواهد شد یا آمریکا نیز در آن نقشی خواهد داشت.

آیا نیروهای نظامی، تشکیلاتی، مالی و امنیتی! اقای رضا پهلوی و هم‌پیمانان گسترده او! نیز در این عملیات شرکت خواهند داشت، و وارد میدان خواهند شد یا اسرائیل به‌تنهایی با توان نظامی، امنیتی، اقتصادی و زرادخانه خود آن را به انجام خواهد رساند؟

البته، مشکل دوره پس از پیروزی را ایشان حل کرده و اعلام داشته‌اند که جای نگرانی نیست، زیرا خودشان هستند و برای پر کردن و اداره این دوره حضور خواهند داشت.

و اما در پاسخ به کسانی که برای انکار موضوع به صریح نبودن دعوت اشاره میکنند، باید گفت که او علیرغم تمام ناشی‌گری‌هایش، به‌هرحال باید تا این اندازه آگاه باشد که چنین مسائلی را آنچنان هم مستقیم و صریح بیان نمی‌کنند. به نظر می‌رسد که او در این کار هم کاملاً موفق نبوده است.

با این حال، مشخص نیست که آقای رضا پهلوی چگونه قصد دارد رژیم جمهوری اسلامی را با تمام قدرت سیاسی، نظامی و تشکیلاتی‌اش، که با نیروهای مسلح آماده‌اش برای سرکوب مخالفان تجهیز شده است، سرنگون کند. آیا او تشکیلات و نیروی عظیمی در پشت پرده دارد که ما از آن بی‌اطلاعیم و قرار است با کل ساختار جمهوری اسلامی مقابله کنند؟ یا این کار را تنها با تکیه بر کمک‌های نظامی و امنیتی اسرائیل و از طریق چند حمله موشکی و بمباران توسط آقای نتانیاهو به انجام خواهد رساند؟

آیا اقدامات نزدیک‌تر دیگری نیز صورت خواهد گرفت؟ نقش مردم به هنگام حمله چگونه است؟ آیا آنها هم در خیابان‌ ظاهر خواهند شد و به جنگ با نیروهای سراپا مسلح رژیم خواهند پرداخت؟ و یا از همان منازل خود و با تکیه بر کمک‌های بی‌دریغ! اسرائیل و شاید هم، به احتمال کم آمریکا، قال قضیه را خواهند کند؟ آیا چنین حمله‌ای به سقوط رژیم و روی کار آمدن دولت آقای رضا پهلوی منجر خواهد شد!؟ و نیروها و زرادخانه آقای خامنه‌ای به پادگان‌ها عقب خواهند نشست؟

آیا تنها یک بمباران و شلیک موشک از فاصله دور برای سرنگونی رژیم قدرتمند و خشن خامنه‌ای کافی خواهد بود؟ اگر فرضاً هم چنین باشد، آیا این درخواست برای بمباران و حملات موشکی خود به نوعی دعوت به حمله محسوب نمی‌شود؟ و پیشنهاد کوبیدن سر مار را تکمیل نمی‌کند؟

این قول و وعده آقای پهلوی به اسرائیل و آمریکا، که برای بعد از سرنگونی رژیم نگران نباشند، زیرا که ایشان خودشان هستند و جای خالی رژیم را پر خواهند کرد، طنز داستان را کمی پرمایه‌تر می‌کند.

در صحنهٔ سیاسی، مسائل معمولاً  نه به‌صورت کاملاً شفاف و صریح بلکه به‌طور غیرمستقیم و در لفافه بیان می‌شوند. سیاستمدار، اگر به ظرایف سیاست واقف باشد، آن‌ها را در قالب خاص خود مطرح می‌کند. بنابراین انتظار می‌رفت که آقای رضا پهلوی دست‌کم برای حفظ ظاهر پرستیژ خود هم که شده کمی سربسته‌تر اظهار نظر می‌کرد. البته شنونده نیز باید هوشیار باشد و توانائی فهم و تحلیل درست مسائل را داشته باشد.

در خاتمه، اصولاً این سوال اساسی مطرح است که چرا سلطنت‌طلبان طرفدار حمله اسرائیل به جمهوری اسلامی هستند؟ این موضوع خود مقوله‌ای است که باید در نوشتۀ دیگری به آن پرداخته شود. از پایه‌ای‌ترین دلایل آن، بدون شک می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • نداشتن سازمان و تشکیلات قوی،
  • نداشتن پایگاه اجتماعی وسیع مردمی،
  • عدم اعتقاد واقعی به نیروی محرکه و تعیین‌کننده مردم و جنبش‌های دموکراتیک آن‌ها،
  • داشتن تصورات ابتدایی و خیالی درباره چگونگی براندازی رژیم،
  • داشتن درکی غیرواقعی و خیالی از توان و قدرت خود که می‌تواند به تصمیم‌گیری‌های ناپخته و اتکا یا وابستگی به نیروهای خارجی منجر شود.
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید