آینه گر نقش تو بنمود راست
خود شکن آئینه شکستن خطاست
گلولههائی که همرا با نعره «الله اکبر به قلب قلمزنان نشریه چارلی هبدو شلیک شد مظهر هجوم ظلمت خیمه نشینان قرن هفتم میلادی به روشنائی قرن بیست و یکم میلادی است. جنگ مسجدِ مدینه و آگورایِ* آتن است، مسجد مکان سجده و اظهار بندگی به خالق یکتا و استماع وعظ یک سویه واعظ از فراز منبر است؛ آگورا میدان اجتماع شهروندان آتن آزاد نه برای شنیدن مواعظ یک سویه شریعت مداران بلکه برای بحث و شور و مصلحت اندیشی جمعی بر سر مسائل زندگی عمومی و روابط اجتماعی جامعه است. این مسجد از زمان هجرت بنیانگذار اسلام از مکه به مدینه در سال 622 میلادی تا امروز، یعنی سال 2015 میلادی بر محور ایمان به مثلث توحید و نبوت و معاد، یعنی حبس حرکت و پویائی انسان درکشف و شناخت خود و طبیعت پیرامونی خود ادامه دارد. امّا آگورای آتن پس از قرنها جست و خیز و عبور از ظلمات توحش قرون وسطائی و محاکم تفتیش عقاید بنیاد گرای مسیحی به مجلس شورا و یا پارلمان یا نهاد قانونی متکی به رأی و انتخاب شهروندان آزاد تبدیل شد.
وقتی در روز 7 ژانویه بازماندگان قرن هفتم میلادی با کلاشنیکف در آگورای شارلی هبدو قلمهای قرن بیست و یکم را در قلب روشنائیتابان اندیشه پاریس به خاک و خون کشیدند؛ در آغاز شب رئیس جمهور فرانسه، فرانسوا هولاند در نطق تلویزیونی خود گفت: « امروز جمهوری با تمام وجود خود مورد هجوم قرار گرفت است، جمهوری یعنی آزادی بیان عقیده، جمهوری یعنی فرهنگ، جمهوری یعنی خلاقیّت، جمهوری یعنی دمکراسی، این جمهوری است که آدمکشان بر آن حمله ور شدند، … آزادی همیشه نیرومند تر از بربریّت است، پاسخ ما به بربریت همبستگی ماست، همبستگی در هر نوعی از انواع آن …»
هنگام ادای این سخنان از سوی رئیس جمهور فرانسه میلیونها فرانسوی در پاریس و در کلیه شهرهای فرانسه به سیاق همین همبستگی نهادی شده در وجدان اجتماعی ملت فرانسه، در ورای تفاوتهای فکری و طبقاتی و جنسی و مذهبی رو به سوی میدانهای بزرگ شهرهای خود نهادند و درکنار یکدیگر آشنا و نا آشنا ایستادند؛ و همراه سرود ملی فرانسه، فریاد «همه ما شارلی هستیم!» سر دادند؛ اینگونه همبستگی در راستای ایمان و اعتقاد به حق مشترک انسان به آزادی اندیشه و وجدان که از گذر سالهای دراز کشمکش و جدال بر سر تفاوتهای مذهبی و جنسی و نژادی و قومی و طبقاتی به ثمر رسیده بود؛ راقم این سطور را به خاطره تلخی از خاطرات گذاشته فراخواند آنجائی که آقای خمینی در مقام رفیع رهبری انقلاب در آبانماه سال 1358 یعنی نه ماه بعد از انقلاب بهمن 1357 در یکی از سخنان خود در حمله به مخالفان طرفداران افسار گسیخته حزب اللهی و خط امامی درکمیتههای انقلاب و پاسداران تازه به دوره رسیده به دنبال صدور فرمان « این قلم ها را بشکنید» گفت: « آن سرنیزه ها را شکستیم، این قلمها را هم می شکنیم»
راقم این سطور در سر مقاله دو شنبه 14 آبانماه 1358 نشریه هفتگی جنبش زیر عنوان: « کدام قلمها را باید شکست؟» در پاسخ به گفته خمینی نوشت: « … ما معتقدیم وقتی که قلم شکسته شد، سرنیزه ها راست می شود … وقتی که قلمها و زبانها را بدون تمیز و تشخیص این که کدام قلم و زبان از آزادی و حق دفاع می کند و کدام قلم و زبان در راه گمراهی خلق قدم بر می دارد، شکستیم راه را برای سرنیزه و چاقو هموار می کنیم؛ ما اکنون در این نقطه قرار داریم، اکنون بنام مذهب و زیر حمایت قدرتی که فرصت طلبان در تمسک به مذهب برای خود فراهم آورده اند می بینیم که چگونه به دانشگاهها حمله می برند و با چاقو و ناسزا و تهمت محصول فعالیت دانشجویان را از دیوارها پاره می کنند تا جائی که رئیس هیئت مدیره موقت دانشگاه تهران می گوید: « … اگر مهاجمان آزاد شوند من استعفا می دهم زیرا در گذشته با مسلسل ما را تهدید می کردند و امروز با چاقو، وقتی چاقو زبان باز می کند و بر محیط دانشگاهها مسلط می شود در حقیقت آغاز راهی است که سرانجام به حکومت سر نیزه منتهی می شود»
خمینی در ایفای وعده خود نظیر احمدی نژادها یا شاگردان مکتب ولایت مطلقه فقیه در شکستن سر نیزه ها و قلمها گزافه نگفته بود، زیرا سرنیزههای آرتش شاهنشاهی را به سپاه پاسداران انقلاب و قلم و زبان طرفداران آزادی و مردمسالاری را به صدا و سیما و کیهان و نظیر آن هدیه کرد.
با نگاهی ساده به اصل دوم قانون اساسی جمهوری اسلامی باید حق تاریخی خمینی را به عنوان بنیانگذار نظری و عملی نظام خداسالاری قرن هفتم میلادی برای نابودی نظام مردم سالاری در قرن بیستم و بیست و یکم میلادی از یاد نبریم؛ این حق در آنجائی به ثبت تاریخی می رسد که خمینی نظیر بنیانگذار اسلام و البته بدون طی کردن راه پر فراز و نشیب او، با استفاده از فرو ریختن نظام سراپا ورشکسته سیاسی و اقتصادی سلطنت، نظام آفریده در ذهن خود را در قالب ولایت مطلقه، بدون مدیریت مستقیم و عاری از هر گونه مسؤلیّت بر اساس رهبری انقلاب بنا کرد که طرح آن را نه سال قبل از انقلاب در نشستهای درسی خودر در نجف تقریر کرده بود. نظام ساخته و پرداخته او نه بر اساس رأی مردم است و نه بر پایه عقل بشری، بلکه طبق اصل دوم قانون اساسی « جمهوری اسلامی نظامی است بر پایه ایمان به خدای یکتا لا اله الا الله و اختصاص حاکمیّت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر او»
اما این خدای دست نیافتنی و نا ملموس حق تشریع و قانوگذاری خود را بر طبق اصل دوم قانون اساسی چگونه واگذار می کند؟ طبق بند 5 از اصل دوم به امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلامی و درتبصره الف از بند 6 « به اجتهاد مستمر فقهای جامع الشرایط بر اساس کتاب و سنّت معصومین سلامالله علیهم اجمعین.» در اصل 5 از قانون اساسی جمهوری اسلامی امر حکومت و امامت امت ( نه شهروندان) متعلق به ولی عصر عجلالله تعالی فرجه است که همچنان بعد از هزار و چهار صد سال غایب است، بنا براین امر نظام سیاسی ایران و حکومت و حاکمیّت مملکت به فقیهی واگذار می شود که با تقوا و آگاه به زمان، شجاع و مدّبر و مدیر است؛ در سیر تحوّل نظام جمهوری اسلامی از آغاز تا کنون و نتایج فلاکت بار آن ثابت می کند نه از خمینی و نه از جانشینان او هیچ نشانی از تقوا و آگاهی نسبت به زمان و تدبیر و مدیریّت مشاهده نمی شود. زیرا اصل 57 در قانون اساسی جمهوری اسلامی آنجائی است که هر سه نهاد قانونی حاکم بر کشور یعنی قوه مقنّنه و قضائیّه و اجرائیّه یکجا زیر نظارت و دخالت ولایت مطلقه امر و امامت قرار می گیرند و استقلال و اختیار قانونی وظایف خو را از دست می دهند و به آلتی از آلات قدرت مطلقه ولایت امر تبدیل می شوند؛ در این صورت اگر تدبیر وکفایتی در مدیرّیت ولی مطلقه هم وجود داشته باشد، طبعاً این تدبیر مدیرّیت جز در حفظ مطلقیّت قدرت سیاسی- دینی رهبر و هواداران استبداد مطلقه و دشمنی مستمر با آزادی قلم و بیان عقیده نخواهد بود.
یک ملّت با تمام تفاوتها و گرایشهای اجتماعی و سیاسی و مادی و فرهنگی خود برای دفاع از آزادی قلم و بیان در کنار هم می ایستند، تکیه و پشتوانه آنها به تاریخی است که پدران آنها نسل اندر نسل برای بدست آوردن آزادی و استواری آزادی در فرهنگ اجتماعی و سیاسی جامعه خود از جان و هستی خود مایه گذاشتند؛ آنها که ساعتها ندای «همه ما شارلی هستیم» سر می دادند در حافظه تاریخی خود طنیتن صدای ولتر و ولترها و رابله ها و مونتنی ها را از چهار صد سال فاصله دارند که می گفتند: « ما با عقیده تو مخالفیم ولی جان خود را می دهیم تا تو حرفت را بزنی»
امّا غم انگیز است برای من رانده از وطنم به خاطر دفاع از آزادی قلم وقتی در صف رؤسای دولی که جهت دفاع از آزادی قلمزنان و تصویر پردازان به خاک افتاده نشریه «شارلی هبدو»، در خیابان ولتر پاریس گام بر می دارند، قاتل و مقتول، حاکم و محکوم و غالب و متجاوز و مغلوب بی دفاع را در دو سه قدمی یکدیگر می بینم، یعنی بنیامین نتانیاهو صهیونیست اسرائیلی و ابوعباس مسلمان فلسطینی را. قاتلان جادو زده از تعصّب جاهلی نمی دانند هر گلوله ای که به نام اسلام به قلب یک یهودی یا مسیحی در اروپا و آمریکا شلیک می شود، تنها یک جنایت و تجاوز به حق زندگی یک انسان و انسانیّت نیست؛ بلکه یک گل سرخ خندان و شادابی است که به صهیونیزم جهانی عموماً به نتانیاهوهای اسرائیلی هدیه می شود. آخر دو سال قبل بود که آرتش نتانیاهو دو هزار انسان بی دفاع فلسطینی را در غزه قتل عام کرد، کشتار نا جوانمردانه و جنایت نابخشودنی برادران کائوشی در سالن تحریریه شارلی هبدو و کولی بالی در فروشگاه بزرگ یهودی پاریس تنها تجاوز به حق آزادی قلم و اندیشه که انگیزه حیات بشری است نبود، بلکه هدیه بی درد سر و مجانی به همه دشمنان آزادی و استقلال انسانها و دولتها و احزاب و سازمانها و ابسته به آنهاست.
از گفتن این حقیقت گریزی نیست که در قرن 21 بشریّت پنج قاره جهان گذشته از مردمی که همچنان نظیر ایران در چنگ دشمنان آزادی درپوشش اسلام به اسارت افتاده اند؛ در کشورهائی که بر چسب دموکراسی در پیشانی خود دارند نیز از آفات گوناگون ناشی از سازش و ائتلاف نانوشته قدرت سیاسی و آزادی اقتصادی بر کنار نیستند، تمدن بشری در مرز کهنگی و فرسودگی الگوهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بر خاسته از عصر روشنگری ایستاده است، شعار یک نفر برای همه و همه برای یک نفر در حال سقوط به ظلمات هر کس برای خود است، سقوط اندیشه گاندی به خمینی و از مارکس به پوتین … فلسفه نیز در حال سقط آزاد از از امانوئل کانت به برنار هانری لوی است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* آگورا (به انگلیسی: Agora و به یونانی: Ἀγορά) به میدانهای عمومی مهم در شهرهای یونان باستان گفته میشد، که نقش مرکزیت شهر را ایفا مینمود
15 ژانویه 2015 پاریس