۱۳۹۳/۱۰/۲۶- محمود دلخواسته: تقریباً در همان زمان که دو تروریست فرانسوی (یادمان نرود که اینها فرانسوی هستند. در فرانسه متولد و بزرگ شده اند و آموزش دیده اند. اهل مشروب و حشیش و دختر بازی و…بوده اند و خلاصه تربیت اسلامی نداشته اند)، دست به کشتار کارتونیست های فرانسوی زدند، در نیجریه بوکو حرام به شهری حمله کرد و آن را با خاکستر یکسان و ٢ هزار نفر را قتل عام کرد. ولی هیچ خبری از این فاجعه در رسانه های اصلی غربی گزارش نشد، چرا که تمامی وقت رسانه های خبری ۲۴ ساعتۀ غربی به این خبر اختصاص داشت و دوربین های فیلمبرداری پابپای پلیس در تعقیب این دو تروریست بودند. انگار تمامی اتفاقات و اخبار در جهان، از اتفاق شدن و خبر شدن خوداری کرده اند تا در گزارش این خبر و سونامی رسانه ای گزارش این خبر، رخنه ای وارد نیاید.
در اینجاست که روانشناسی سلطه خود را بیش از هر زمان به نمایش می گذارد. ژان پل سارتر در زمانی که جمعیت جهان ٢ میلیارد نفر بود، در توضیح این روانشناسی نوشت که این ٢ میلیارد نفر از ٢ گروه تشکیل شده اند. نیم میلیارد آنها شهروند غربی هستند، و بقیه بومی. به بیان دیگر، یکی انسان کامل است و از حقوق انسانی و شهروندی کامل بر خوردار و دیگری انسانی بومی که در خدمت کردن به این انسان کامل، محل عمل خود را می یابد. البته در چنین نگاهی، خون غربی بسیار رنگین تر از خون غیر غربی می شود. خون و جان غربی و دفاع از آن اصلاً محل بحث و گفتگو ندارد، ولی خون و جان غیر غربی قابل خرج کردن است و چنان اهمیتی ندارد. درون (drone) می تواند عروسی ها در افغانستان را به عزا بنشاند، اسرائیل می تواند برای انتقام جان سه نفر، ۵۰ روز شهری را از زمین و آسمان و هوا به موشک و توپ ببندد و در برابر چشم دنیا ١٠ هزار نفر را بکشد و زخمی و علیل کند و آمریکا برای کشتن یک مشکوک به تروریسم از آسمان بر سر خانواده هایشان موشک بریزد و قتل عام کند و همه به اسم خسارات اجتناب ناپذیر (collateral damage) قابل توجیه شود.
مبادا فکر کنیم که این طرز فکر مربوط به زمان استعمار از نوع قدیم بود و زمانی که برای مثال، دولت بلژیک، از کشته های سیاهپوستان در کنگو، پشته می ساخت و در دوران معاصر به حمدالله و به علت رشد فکر و انسانی تر شدن فرهنگ، دیگر این طرز نگاه وجود ندارد. اگر کشتارهای بی سابقه در افغانستان و عراق و لیبی و سوریه که از طریق مداخلۀ مستقیم و غیر مستقیم کشورهای غربی انجام شد و می شود، این را به ما نمی گفت؛ همین سلطه صد درصد خبری رسانه های غربی در رابطه با این کشتار، این را بما می گوید که خون غربی بسیار رنگین تر از خون غیر غربی است.
در همین سونامی خبری نیز باز می بینیم که هیچ به ریشه ها و علل تروریست شدن این چند فرانسوی پرداخته نمی شود و هیچ سخن از این گفته نمی شود که تا همین یکی دو سال پیش، همین دولت فرانسه بر رفتن مسلمانان خود به کشورهایی مانند لیبی و سوریه چشم می بست و به مخالفان این مستبدان همه گونه کمک می کرد و تا زمانی که به کشتن لیبیایی و سوریه ای ها مشغول بودند، هیچ مشکلی نبود که هیچ، بلکه ارزش نیز بود. تنها زمانی که بعضی از این مجاهدان دیروز و تروریست های امروز اسلحه را بر علیه غرب و منافعشان نشانه گرفتند، به ناگهان غرب از خواب بیدار شد و متوجه شد که وقتی خشونت، روش رسیدن به اهداف سیاسی می شود، مانند کشتی بی لنگر عمل می کند و با هر وزشی و روایتی جدید می تواند به آن طرف بچرخد.
خلاصه اینکه، ما در این سونامی خبری در شفافیت کامل این دوگانگی و نفاق در رفتار، نه تنها دولت های غربی، که رسانه های غربی را دیدیم و همین دو گانگی بما علت اصلی توسعۀ تروریسم را نشان می دهد. چرا که سوختی که تروریسم از آن طریق خود را تغذیه کرده و گسترش می دهد، آگاهی بر تبعیض است، و در نتیجه حقارت. در همین رابطه بود که وقتی بوش پسر خواست به افغانستان لشکر بکشد، بنی صدر در مقاله ای به او هشدار داد و گفت که این روش نه سبب شکست تروریسم، که سبب گسترش سریع تروریسم خواهد شد. و حال می بینیم که بقول عمران خان، یکی از کاندیداهای نخست وزیری در پاکستان که گفت وقتی آمریکا به افغانستان حمله کرد، طالبان و القاعده در میان قبایل پشتوی میان دو کشور افغانستان و پاکستان چند صد نفر هوادار نداشتند، ولی به یمن حمله به افغانستان و کشتار غیر نظامیان بوسیلۀ درون (drone) حال صدها هزار هوادار دارند.
به بیان دیگر تا زمانی که غرب کوشش در سوزاندن ریشه ای که تروریسم را همیشه با اشکال گفتمانی متفاوت (اکنون اسلام خشونت گراست، دیروز بیشتر در شکل مارکسیسم و ناسیونالیسم بود، و فردا حتماً در فرم گفتمانی دیگر) ایجاد می کند و آن روابط سلطه است، نکند، تروریسم همزاد این رابطه خواهد بود. تروریسم، شکل و رنگ و فرم عوض خواهد کرد، ولی اصل آن ادامه خواهد یافت. باز به بیان دیگر، در عین حال که همیشه باید هر گونه عمل تروریستی را به هر علت و بهانه محکوم کرد، در عین حال باید به این امر نیز آگاه بود که برخورد ریشه ای برای از بین بردن تروریسم، نیاز به حقومند شدن تمامی مردم در سطح جهان (بدون توجه به رنگ و جنسیت و باور و قومیت و ملیت)، گسترش آزادی ها، مردم سالاری و رفع همه گونه تبعیض، دارد.