• دو متن از روزنامه لوموند فرانسه، یک، بیانیه ی چندین مورخ و نویسنده فرانسوی در مورد اتحاد مقدس دولت ها در جریان شارلی و دو، مقاله جمعی از روشنفکران فرانسوی در مورد اسلام ستیزی را می توانید در ادامه بخوانید …
به رغم وحشت، ناممکن است که پشت سر برخی «آتش نشانان آتش افروز» که جامعه های ما را به تفرقه می کشانند، به صف ایستاد.
لودیوین باتینیی، مورخ؛ امانوئل بوردو، منتقد سینما؛ فرانسوآ کوسه، مورخ و نویسنده؛ سِدریک دوران، اقتصاددان؛ اریک هازان، ناشر؛ رازمیگ کوشِیان، جامعه شناس؛ تییِری لابیکا، مورخ؛ مروان محمد، جامعه شناس؛ اولیویه نِوُو، مورخ هنر؛ ویلی پلتیه، جامعه شناس؛ اوژنی رِنزی، منتقد سینما؛ گییوم سیبِرتَن-بلان، فیلسوف؛ ژولیَن تِری، مورخ؛ رِمی تولوز، ناشر؛ اِنزو تراوِرسو، مورخ
لوموند، ۱۶ ژانویه ۲۰۱۵
ترجمه بهروز عارفی
ما بُهت، اندوه و خشمی را در برابر که سوء قصد هولناک شارلی اِبدو در روز چهارشنبه ۷ ژانویه و کشتار یهودی ستیز بارز در روز جمعه ۹ ژانویه برانگیخته، هنوز کاملاً احساس می کنیم. مشاهده ی هنرمندانی که به خاطر آزادی بیان به هلاکت رسیده اند، و آن هم به نام یک ایدئولوژی ارتجاعی، ما را برآشفته است. اما، در مقابلِ صدور فرمانِ هم رأیی و سوء استفاده از این قتل های دهشتناک، سرگیجه گرفته ایم.
ما با کسانی که در خیابان ها ریختند، احساس همدردی می کنیم. اما، آتش نشانان آتش افروزی این تظاهرات را مصادره کردند که برای اعاده حیثیت خود با استفاده از جنازه های قربانیان، از هیچ وقاحتی فروگذار نیستند. مانوئل والس، فرانسوآ هولاند، نیکولا سارکوزی، بریس هورتفو، ژان-فرانسوآ کوپه، آنگِلا مرکِل، دِیوید کامِرون، ژان-کلود یونکِر، ویکتور اوربان، بنیامین نتانیاهو، آویگدورلیبرمن، نَفتالی بِنِت، پِترو پِوروشِنکو، فرستادگان رجب تایب اوردوغان، ولادیمیر پوتین، عمر بانگو… : همه صف دورویان فرومایه ای را تشکیل می دهند. این مضحکه ی زشت مشکل می تواند بمب هائی را که غرب از یک هفته پیش بر روی عراق می ریزد، بپوشاند؛ هزاران کشته ی غزه را به فراموشی بسپارد، غزه ای که آویگدور لیبرمن، وزیرامورخارجه اسرائیل حتی در فکر پرتاب بمب اتمی بود هنگامی که نفتالی بِنِت (وزیر اقتصاد و دیاسپورا) با بادی در غبغب می گفت که عرب ها را کشته است؛ یک میلیون قربانیِ که محاصره اقتصادی در عراق به بار آورده است، از یادها بزداید. کسانی که در صف نخست تظاهرات پاریس دیده شدند، در نقاط دیگری دستور کشت و کشتار مشابهی داده اند.
والس (نخست وزیر فرانسه) با سر دادن فریاد در مورد «آزادی» و «روامداری» اعلام کرد که «همه می توانند در تظاهرات شرکت کنند». همان فردی که تظاهرات علیه کشتار فلسطینیان را ممنوع کرده و با گاز اشک آور کارکنان اعتصابی راه آهن را پراکنده می کند و دانش آموزان پشتیبان خارجیان اخراجیِ بدون پروانه اقامت را درهم می کوبد، به ما درس آزادی بیان می دهد. او که در دورانی که شهردار سوسیالیست شهر اِوری [حومه جنوبی پاریس] بود، از نداشتن «سفیدپوستان» بیشتر [Blancos، با کنایه به زبان مادری اش] شکایت می کرد و سوگند می خورد که عاشق روامداری (تولِرانس) است. او همان فردی است که لاف می زند که رکورد اخراج کولیان رُم را خواهد شکست، «تمدن» را غرغره می کند. گویا، آزادی بیان در فرانسه مقدس است و هر فردی حق «بی حرمتی و کفرگوئی » دارد. اما بی حرمتی دلبخواهانه و متغیر، مثلا «توهین به پرچم و سرود ملی» مستوجب مجازات زندان و جریمه است. پس، به جاست که حزب سوسیالیست و حزب «اتحاد جنبش مردمی» در مورد تطابق محکومیت بنیاد گرائی و فروش اسلحه به عربستان سعودی به ما توضیح دهند، جائی که زنان هیچ حقی ندارند، مجازات ارتداد اعدام است و با مهاجران مشابه بردِگان رفتار می شود.
شانتاژ
ما در این اتحاد مقدس شرکت نخواهیم کرد. در گذشته دیده ایم که این گونه اتحادها چه قصابی هائی می توانند ببار آورند. فعلا، شانتاژ به ایجاد اتحاد مقدس کمک می کند تا خشم اجتماعی و طغیان علیه سیاست چندین ساله دولت ها را خنثی کنند.
والس به ما تلقین می کند که «همه ما شارلی هستیم» و «همه ما مامور پلیس هستیم». نه، ما شارلی نیستیم. اگر چه ما از مرگ گرافیست ها و روزنامه نگاران شارلی غمگین هستیم، ما نمی توانیم مشغله ی ذهنی ای را که در این مجله علیه مسلمانان ریشه کرده و آن ها را به تروریسم، به «ابله ها»، به مساعده گیرها تشبیه می کرد ، به حساب خود بنویسیم. در برخورد آن ها آنتی کونفورمیسم (ناهمرنگی با جماعت) دیده نمی شد، برعکس، مطابق معیاری بود که بر پایه آن، باید افراد «بدنام شده» را «بی آبروتر» کرد.
ما پلیس نیستیم. مرگ سه مامور پلیس رویدادی غم انگیز است. اما، این حادثه ما را به سردادن سرود نهاد پلیس وانخواهد داشت. کنترل های بر پایهء چهره افراد، دستگیری جمعی خارجیان بدون جواز اقامت، تحقیر روزمره، کتک کاری گاهی مرگ بار در کلانتری ها، استفاده از فلاش-بال هاکه معلول می کند، پرتاب نارنجک های تهاجمی که می کُشد، ما را برای همیشه از این کار ممنوع می کند. و اگر قرار باشد که برای سوگ قربانیان، شمعی در پشت پنجره روشن کنیم، ما این کار را همچنین برای اریک، لوئیک، ابو بَکری، زیاد، بونا، وییسام، رِمی قربانیان خشونت های مصون از مجازات، نیز انجام خواهیم داد. در نظامی که نابرابری ها در سطحی سرسام آور اعمال می شود، در کشوری که ثروت های بی شرمانه با فقر کمرشکن در هم آمیخته، بی آن که قادر باشیم به طور جمعی ابراز انزجار کنیم. ما همچنین شمع هائی برای شش بی مسکن [کارتون خواب] که در هفته کریسمس ۲۰۱۴ در فرانسه درگذشتند، روشن خواهیم کرد.
از زمانی که کارزار نفرت ، شعارهای «مرگ بر عرب ها» ، سوزاندن مساجد گسترش یافته، ما با کلیه کسانی که خود را در مخاطره می بینند، همبستگی داریم. ما از این که دائما به گوش مسلمانان ورد می خوانند که خود را متمایز کنند، بر می آشوبیم. آیا از مسیحیان خواسته می شود که با جنایت های آندرش بِهرینگ برویک که در سال ۲۰۱۱ به نام غرب مسیحی انجام داد، مرزبندی کنند؟ ما، همچنین با آن کسانی همراهیم که از یهودستیزی رنج می برند، همان گونه که نمونه اش را در تهاجم جمعه نه ژانویه دیدیم.
احساس و اندوه ما در مقابل وحشت، موجب نخواهد شد که فراموش کنیم که اظهار انزجار تا چه حدی گزینشی است. نه به هر اتحاد مقدسی. تلاش کنیم که بسیج باشکوه، مستقل از حکومت هائی که در آفریقا، و خاورمیانه گزینش های جنایت کارانه ژئوپولیتیکی مرتکب شده و در این جا بیکاری، بی ثباتی و نومیدی می آفرینند، ادامه یابد. به امید این که این تلاش همگانی بر اراده ای برانداز، معترض، شورشی و تمام نشده بیانجامد و جامعه دیگری را نوید دهد، همان طوری که شارلی اِبدو سال ها در آرزویش بود.
بیش از پیش، باید با اسلام ستیزی مبارزه کرد
کسانی که به دلیل ضدنژادپرستی، از گزینش های «شارلی اِبدو» انتقاد می کنند، به نادرست به داشتن مسئولیت در سوء قصدهای نفرت انگیز تروریستی مظنون شده اند.
سعید بوامامه، سخنگوی جبه متحد مهاجرت و محله های مردمی؛ حوریه بوتِلجه، عضو حزب بومیان جمهوری؛ اسماهان شودِر، رئیس جمعیت فمینیسیی برای برابری؛ آلن گرِش، روزنامه نگار؛ میشل سیبونی، سخنگوی اتحادیه یهودی فرانسوی برای صلح؛ دانییِل سیفِر، مدیر مجله «پولیتیس»
لوموند، چاپ پاریس، جمعه ۱۶ ژانویه ۲۰۱۵
ترجمه بهروز عارفی
حمله به شارلی اِبدو، احساسات برحقی در سراسر کشور برانگیخته است. هیچ چیز نمی تواند چنین جنایتی را توجیه کند، هیچ چیز قتل روزنامه نگاران، افراد پلیس، شهروندان ساده، و آن هم به دلیل یهودی بودن را توجیه نمی کند. ما نمی دانیم که آیا یک «پیش» و یک «بعد» از ۷ ژانویه خواهیم داشت یا نه، اما گشودن بحثی درباره آینده ی مشترکی که خواهانش هستیم، ضروری است.
این بحث در گرفته است، اما در مسیری خطرناک که منتقدان شارلی اِبدو را به مسئولیت کم و بیش مستقیم در قتل های ۷ ژانویه متهم می کنند. به صحبت های ژانت بوقراب، وزیر مشاور در دوران ریاست جمهوری سارکوزی توجه کنید: «مرتبا با سر انگشت شارلی اِبدو را به عنوان اسلام ستیز نشان دادند، که گویا آن ها از اسلام متنفرند (…)، منظور من کسانی نظیر گردانندگان مراسم «جایزه آدم های خوب»، «بومیان جمهوری» است، البته که اینان مقصر هستند. من این گفته را تکرار می کنم و مسئولیت آن را می پذیرم». کارولین فورِست، نویسنده، دائما از چنین استدلالاتی استفاده می کند. حرف هائی از این قماش را، کریستف رامو در تریبون آزاد لوموند (۹ ژانویه) تکرار کرد و بر مسئولیت گردانندگان و شرکت کندگان «کنفرانس علیه اسلام ستیزی» در روز ۱٣ دسامبر ۲۰۱۴ – از حزب بومیان جمهوری گرفته تا مجله پولیتیس و اِدوی پلِنِل [روزنامه نگار] و سازمان آتاک تاکید کرد (پیداست که رامو در این کنفرانس شرکت نکرده بود)
هدف از این حمله ها، این است که ما را در یک انتخاب دو شقی (یا با شارلی اِبدو، یا با تروریست ها) گرفتار کند و کسانی را که علیه اسلام ستیزی بسیج شده و یا از مجله فکاهی انتقاد می کنند، همدست قاتلان معرفی کرده، مجرم نشان دهد. قصد آن ها نفی حق انتقاد است و دست کم، اعلام آن از سوی کسانی که خود را مدافع آزادی بیان بی حد و مرز می دانند، بسیار پر تناقض است.
جنگ علیه تروریسم
گویا، ما مسئول مرگ های ژانویه ی جاری هستیم؟ در این صورت، در مورد روشنفکران و روزنامه هائی که از مداخله نظامی آمریکا در سال ۲۰۰٣ در عراق که موجب مرگ ده ها هزار نفر شد، حمایت کردند، چه باید گفت؟
گذشته از این پُلِمیک ها، با دو سلسله پرسش مواجهیم که بحثی جدی را می طلبد. ابتدا، آیا بین سیاست کشورهای غربی و رُشد گروه های افراطی و متعصب (فناتیک) ارتباطی وجود دارد؟ سپس، واقعیت اسلام ستیزی در فرانسه از چه قرار است و چرا باید با آن مبارزه کرد؟
یک واقعیت ساده را یادآوری کنیم. در سال ۲۰۰٣، هنگام تهاجم آمریکا به عراق، در این کشور خبری از القاعده نبود و این جریان در همه جا در حال عقب نشینی بود؛ القاعده در هیچ کشوری، پایگاه زمینی نداشت. بیست سال پس از آغاز «جنگ علیه تروریسم»، سازمان دولت اسلامی، سرزمین های گسترده ای را در عراق و سوریه در دست دارد. ائتلافی که علیه «سازمان دولت اسلامی» در تابستان ۲۰۱۴ تشکیل شده، کوچکترین برنامه سیاسی واحد ندارد، اما بر بمباران ها افزوده است. بررسی های مختلفی نشان داده اند که استفاده گسترده از هواپیماهای بی سرنشین (پَهپاد) در پاکستان و یمن و سومالی نسل جدیدی از جنگجویان افراطی را ایجاد کرده است. اما، فلسطین را فراموش نکنیم؛ حتما لازم نیست که یک افراطی بود تا مانند جان کری و یا ژنرال دیوید پنرائوس معتقد باشیم که ادامه ی درام فلسطین، ایدئولوژی های بسیار افراطی را تغذیه می کند. اما، با این حال، دست اشغالگر اسرائیلی را آزاد گذاشته اند، و بنیامین نتانیاهو در پاریس …برای شارلی اِبدو راه پیمائی می کند!
بحث ضروری دیگر درباره وجود و ابعاد اسلام ستیزی در فرانسه است (و به طور کلی در اروپا). حتی پیش از حمله به شارلی اِبدو، شاهد افرایش کارهای اسلام ستیزانه بودیم. اکنون، این کارها بیشتر هم شده است. کنفرانس ۱٣ دسامبر ۲۰۱۴ در پاریس (و هم زمان در لندن، آمستردام و بروکسل) در چنین راستایی بود. این کنفرانس زمانی برگزار شد که مفهوم اسلام ستیزی جا می افتاد، همان گونه که اخرین گزارش کمیسیون ملی مشورتی حقوق بشر تایید می کند. این نکته به چه معنی است؟ اتهام اسلام ستیزی متوجه کسانی نیست که از مذهب انتقاد می کنند، بلکه کسانی را هدف قرار می دهد که به مسلمان ها «هویتی» می دهند که از قرآن ناشی می شود و از آن ها گروه همگونی می سازد که دارای طرح منسجمی برای حمله به نهادها و ارزش های ما هستند.
تحلیل عقلائی
برخلاف این تحلیل، ما خود را وارث لائیسیته ای می دانیم که نمایندگان مجلس به صورت قانون ۱۹۰۵، یعنی جدائی کلیسا و دولت (و نه شهروندان) تصویب کردند و اجازه می دهد که هر فردی مذهب خود را در فضای خصوصی یا عمومی اظهار کند. آن چه ما در ماه دسامبر مورد بحث قرار دادیم، این بود که حق مادران برای همراهی فرزندان شان در برنامه های فوق آموزشی در خارج از مدرسه، پاسخ های فمینیستی به اسلام ستیزی، حق دختران محجبه برای حضور در مدارس دولتی، حق وجود مسلمان ها به عنوان عنصر سیاسی و حق تظاهرات برای آن ها از جمله در پشتیبانی از فلسطین، «حق آنان به اشتغال و همچنین حق آن ها در محیط کار»، تامین شده و نیز در مورد کنترل های پلیس بر پایه چهره ی افراد، و نقش پلیس گفتگو کردیم.
چرا باید با اسلام ستیزی مبارزه کرد؟ به این دلیل که این تعهد تحلیلی خردمندانه به نسل جوانی ارائه می دهد که درک نمی کند چرا مورد تنفراست و آخر سر به مفهوم «جدال تمدن ها» متوسل می شود. این مبارزه مردم فرانسه را با مسلمان ها درگیر نمی کند، بلکه نیروهای سیاسی پیشرو را با نیروهای ارتجاعی رودررو می سازد.
هرقدر بر تعداد ضد نژادپرستانی که به این کارزار می پیوندد افزوده شود، ، بهتر روشن خواهد شد که ما در کشمکشی بر پایه ی هویت، فرهنگ و دین درگیر نشده ایم بلکه این مبارزه ای سیاسی است. ما در برابر سازندگان رنگارنگ یاس و نومیدی، بذر امید می پاشیم. ما از طریق اتحادیه یهودی فرانسوی برای صلح، علیه ذات باوری یهودیان و بر خصلت سیاسی، استعماری و غیرمذهبی کشمکش اسرائیل- فلسطین تاکید می کنیم.
ما نه از مسلمان ها، بلکه از آینده جامعه فرانسه با گونه گونی هایش دفاع می کنیم. ما به امیدی دلبسته ایم که می ترسیم مخالفان ما نابودش کنند. اصل این است که برابریِ همه تضمین شود. همان طوری که روشنفکر فلسطینی- امریکائی ، ادوارد سعید می گفت: «برابری یا هیچ»
اخبار روز دوشنبه ۲۹ دی ۱٣۹٣ – ۱۹ ژانویه ۲۰۱۵