ایمان فلاح:
- در جهان معاصر، یکی از چالشهای اساسی که بشر با آن مواجه است، مسئله رابطه میان حقیقت و واقعیت و نحوه برخورد با تضاد در این میان است. از یک سو، مفهومی به نام حقیقت وجود دارد که بهطور پیوسته در حال تغییر و تحول است و از سوی دیگر، واقعیتهای عینی و ملموس در زندگی روزمره و در دنیای اجتماعی بهعنوان معیار و مرجع عمل قرار میگیرند. سوال اصلی این است: آیا واقعیت میتواند بهعنوان جایگزینی برای حقیقت عمل کند؟ و اگر چنین است، آیا این وضعیت منجر به سوءاستفادههای قدرتمداران (بخوانید ناحقوندان در سپهرهای مختلف انسان و جامعه) نمیشود؟
واقعیت به جای حقیقت: جایگزینی یا تحریف؟
- یکی از مسائلی که در این بحث به آن پرداخته میشود، این است که بهجای تمرکز بر حقیقت، بیشتر بر واقعیتها تأکید میشود. واقعیتها اغلب بهعنوان چیزی که عینی و غیرقابل تغییر است، در نظر گرفته میشوند، اما در دنیای پیچیده اجتماعی، واقعیتها میتوانند بهراحتی تحریف یا ساخته شوند. در این فرآیند، واقعیتهایی که ممکن است نسبی، سطحی یا تحریفشده باشند، بهعنوان حقیقت پذیرفته میشوند و به این ترتیب، مردم در مواجهه با آنها بهجای حرکت به سمت حقیقتهای عمیقتر، به پذیرش واقعیتهای سطحی و گاهی نادرست عادت میکنند.
- این وضعیت میتواند به تدریج به جامعهای منجر شود که در آن حقیقتگرایی به حاشیه رانده شده و واقعیتهای تحریفشده و سطحی جای آن را میگیرند. این فرآیند بهویژه در جوامع تحت سلطه قدرتهای سیاسی، اقتصادی یا رسانهای خطرناک است. هنگامی که قدرتهای حاکم قادر به ساختن واقعیتها یا تحریف آنها میشوند، حقیقتهای ناب و واقعی به دست فراموشی سپرده میشوند، و این میتواند به فساد، فریب و حتی تخریب منابع انسانی و زیستمحیطی منجر شود.
تضاد و حقیقت در اندیشه هگل: یک چرخه بیپایان یا تحول به سوی آشتی؟
- از منظر هگل (“فلسفه تاریخ“ (Philosophy of History))، حقیقت به معنای یک امر ثابت و ایستا نیست، بلکه فرآیندی است که از طریق تضاد و تناقض بهوجود میآید و همیشه در حال تحول است. هگل معتقد است که فرایند دیالکتیکی، حقیقت را از طریق تضادهای درونی خود به پیش میبرد؛ هر تز با یک آنتیتز مواجه میشود و از این تضاد، یک سنتز بهوجود میآید که گامی به سوی حقیقت جدید است. در این فرایند، حقیقت هیچگاه نهایی و قطعی نیست، بلکه همواره در حال شدن و تحول است.
- این رویکرد هگل میتواند بهعنوان یک نوع زندانی شدن در تضاد تلقی شود، زیرا حقیقت بهطور دائم در چرخهای از تناقضات و تحولات پیدرپی قرار دارد و هیچگاه به یک حقیقت ثابت و پایدار دست نمییابد. در اینجا، پرسش اساسی این است که آیا ممکن است برای رسیدن به حقیقت، نیاز به فراتر رفتن از تضادها باشد و از مدار بسته این تضادها عبور کرد؟
پذیرش اصل حق اختلاف بهجای ساختن تضاد: یک تحول در اندیشه
- در مواجهه با این وضعیت، باید در اندیشه بهجای ساختن تضاد، به پذیرش حق اختلاف پرداخته شود. در واقع، پذیرش حق اختلاف بهعنوان یک اصل بنیادی در گفتمان حقوندی و کرامت انسانی میتواند به معنای عبور از تضادهای بیپایان باشد. این تحول در اندیشه میتواند زمینهساز آشتی، همکاری و اتحاد شود، بهجای آنکه تضادها به بحرانهای اجتماعی، سیاسی یا فلسفی تبدیل شوند.
- گفتمان حقوندی به این مفهوم توجه دارد که اختلافات و تفاوتها باید در قالب حقوقی و انسانی پذیرفته شوند و در چارچوب آن، افراد و گروهها منافع مشترک را شناسایی کرده و بر مبنای آنها به همکاری و همزیستی مسالمتآمیز دست یابند. این راهکار، بهجای اینکه تضادها را تقویت کند، تلاش دارد تا آنها را به فرصتهای همافزایی و همکاری تبدیل کند.
خطر سو استفاده از فقدان حقیقت
- در گفتمان حقوندی، تحریف واقعیتها میتواند به سادگی منجر به سوءاستفاده از قدرت شود. اگر جامعهای بر مبنای واقعیتهای تحریفشده شکل گیرد و حقیقت از آن کنار گذاشته شود، قدرتهای حاکم میتوانند واقعیتهای مصنوعی و جعلی را بهعنوان حقیقت مطلق تحمیل کنند. این امر نه تنها منجر به سوءاستفاده از قدرت و فساد اجتماعی میشود، بلکه میتواند به تخریب زیستمحیطی، اقتصاد و فرهنگ نیز منتهی شود.
- در این زمینه، گفتمان حقوندی اهمیت زیادی برای حفاظت از حقوق بشر و احترام به کرامت انسانی قائل است. در یک چنین فضای اجتماعی، حقیقت باید بهعنوان معیار و مرجع برای سنجش واقعیتها و تصمیمات سیاسی و اجتماعی عمل کند، تا بتوان از سوءاستفادههای قدرت و فریبکاریها جلوگیری کرد.
راهحل: بازگشت به حقیقت بهعنوان مبنای حقوق بشر و عدالت بر میزان گفتمان حقوندی
- برای جلوگیری از بحرانهای ناشی از تحریف واقعیتها، گفتمان حقوندی تأکید میکند که باید حقیقت بهعنوان مبنای تصمیمات اجتماعی و سیاسی پذیرفته شود. اما حقیقت باید چیزی بیش از یک امر ثابت و ایستا باشد. حقیقت باید بهطور پیوسته در راستای حقوق بشر و عدالت اجتماعی تحقق یابد. در این چارچوب، حقیقت نه تنها بهعنوان یک واقعیت ثابت بلکه بهعنوان یک فرآیند در حال تغییر و پیوسته در حال شدن در نظر گرفته میشود که همواره در جستوجوی عدالت و کرامت انسانی است.
- در این راستا، باید به پذیرش حق اختلاف و همکاری بر اساس اصول مشترک انسانی توجه ویژه شود. این تحول در اندیشه میتواند بهجای تقویت تضادها، زمینهساز همزیستی مسالمتآمیز و اتحاد انسانها در پی تحقق حقیقتهای انسانی و اخلاقی باشد.
پایان سخن:
- در نهایت، بهطور همزمان با تحلیل هگل و گفتمان حقوندی، میتوان گفت که واقعیتها نمیتوانند بهعنوان جایگزینی برای حقیقت قرار گیرند، چرا که حقیقت تنها از طریق تلاش برای فهم بهتر حق های انسان و کرامت انسانی میتواند به وجود آید. در دنیای معاصر، باید از تحریف واقعیتها و سوءاستفاده از قدرت اجتناب کرد و حقیقت باید بهعنوان مبنای تصمیمات سیاسی، اجتماعی و زیستمحیطی قرار گیرد. این امر میتواند زمینهساز همکاری، آشتی و اتحاد در دنیای پیچیده و چندفرهنگی امروز باشد.