۵ بهمن ۱۳۹۳- سایت انقلاب اسلامی در هجرت: بمناسبت سالگرد انتخاب شدن بنی صدر بعنوان اولین منتخب ملت ایران با رای بالای 76 درصد، بخشی از سخنرانی ایشان بمناسبت عاشورا در 28 آبان 1359 که در میدان آزادی ایراد شد و بتازگی دست ما رسیده است، را منتشر می کنیم. در این سخنرانی، بنی صدر به جهار امر اساسی می پردازد:
– دفاع از آزادی، از جمله آزادی بیان حتی در زمان جنگ و اعتراض به بستن روزنامه ها
– اعتراض به شکنجه و بی منزلت شدن انسان و وسیله کردن قوه قضائی بعنون ابزار استبداد
– اعتراض به جناح استبداد (حزب جمهوری اسلامی) برای سو استفاده از در دوران جنگ، برای تصرف مواضع قدرت
– اعتراض به تضعیف روحیه نیروهای مسلح بخصوص ارتشیان توسط جناح استبداد
– هشدار نسبت به بازسازی استبداد به اسم اسلام
برای شنیدن سخنرانی بنی صدر در عاشورای 1359، اینجا را کلیک کنید
سخنرانی بنی صدر: به قانون اساسی در عمل و واقعآ وفادار ماندیم، میان آزادی و استقلال تفکیک قائل نشدیم و اصل 9 قانون اساسی را اجرا کردیم، برای مردم تضمینهای قانونی بوجود آوردیم و بر دشمن پیروز شدیم و به بهانه جنگ، آن اصول عزیزی را که انقلاب را بخاطر آنها بوجود آورده بودیم، قربانی نکردیم.
شما زنان و مردان، شما که در این اجتماع بزرگ شرکت کردید، من بعنوان رئیس جمهوری و بعنوان کسی که مسئولیت مستقیم جنگ تحمیلی را بر دوش دارد، بشما می گویم، من در جنگیدن محتاج خفقان نیستم، محتاج روشهای مبتنی بر زور نیستم. محتاج سانسور نیستم. به عکس محتاج محیط تفاهم هستم، محتاج محیطی که در آن واقعآ کارهائی که ایجاد اختلاف میکند، نکنیم. می خواهم که همه واقعآ همه به درد دل امام گوش بدهند، و آنچه موجب اختلاف می شود، نکنند. من به همه می گویم، حالا هم می گویم، من علاقه ای ندارم که بیآیم و حرفهائی بزنم که خاطرها رنجیده بشود، اما چه کنم؟ وقتی کارهائی می بینم که نمی توانم نگویم، چه کنم وقتی می بینم، در بحبوحه جنگ، و در فشار طاقت فرسائی و در لحظاتی که ما محتاج محیطی هستیم سالم، محیطی هستیم معنوی، عده ای راه افتاده اند و هر روز، یک بهانه، و یک حرف می سازند، و با آن، روحیه ها را خراب می کنند. آخر، من چند شب، هر شب پیاپی این فرمانده هان نظامی را دلداری بدهم، که گوش نکنید، عتنا نکنید، به جنگ سرگرم باشید، چرا اینهمه در تخریب روحیهء آنها، می کوشید؟ چرا اینهمه در تخریب روحیه نیروهای مسلح می کوشید؟ خوب نکنید این کار را تا من نگویم. این ملتی که با این ایثار می جنگد، این ملتی که با این فداکاری می جنگد، چرا نگذاریم اینها، با خاطر آسوده بجگند؟ بسیار خوب، این شرط انصاف نیست، که ما در جبهه باشیم، و هر روز ببینیم عده ای به تسخیر مواضع مشغول هستند.
یک وقتی می گوئیم، آقا، چرا این جا، آنجا، انتخاباتش مانده است، می گویند آنجا، مشکلات دارد! بعد ناگهان، وسط جنگ، می گویند چون بعضی ها می روند، و مجلس کم می شود از عده اش، حالا ما خواهیم انتخابات بکنیم. آقا، این کارها را نکنید. و بگذارید همه ما، حواسمان جمع جنگ باشد. و به جنگ مشغول باشیم، نکنید کاری که زنده ما بر مرده ما بگرید. من نمی خواهم از هیچ کسی و هیچ گروهی صحبتی بکنم، من اقلا بگویم که این کارها زشت است. این کارها بد است! نباید بشود.
آقایان، برادران، خواهران من،
من هیچ نمی خواهم، هیچ کس را به بهانه – آقا من درود نمی خواهم، ساکت باش- من نمی خواهم کسی را به این عنوان که به رئیس جمهوری، بد گفته، دشنام گفته است، بگیرند. از هیچکس هم، من شکایت نمی کنم. چون هر بار، این سئوال می شود که چطور اینها را نمی گیرید، می گویند، شکایت لازم است. من، هیچوقت شکایت نخواهم کرد. اما آیا همیشه شکایت لازم است؟ یا در بعضی موارد، بدون شکایت باید گرفت، در بعضی موارد با شکایت؟ پس بنابر این، نه، من، هیچوقت شکایت نخواهم کرد. از هیچ دشنام دهنده ای هم، گله ندارم. برای اینکه من برای آنها و شما، نمی کنم. به گمان خودم، برای رضای خدا می کنم و در راه محبوب، این اول منزل است. دشنام و ناسزا، من را ضعیف و زبون نمی سازد. به همین دلیل، این همه دشنام می دهند، این هم جواب مردم است. پس من نه از دشنام می ترسم، نه شکایتی دارم. حرف من اینست. شما به عدالت رفتار کنید. همانطور که دشنام دهندگان به رئیس جمهور را نمی گیرید، بلکه جایزه هم می دهید، آنهائی هم که می گویند چرا دشنام، آنها را هم نگیرید. اگر از من می شنوید، همه شما دشنام را کنار بگذارید. در اسلام، دشنام گناه است. نکنید. آقا، اگر ما نگوئیم، شما خودتان این بساط را تعطیل می کنید؟
در قانون اساسی ما، چند نوع زندان پیش بینی شد؟ در قانون اساسی ما، شکنجه مگر حرام نشد؟ ممنوع نشد، در کجای دینا، در کدام دین، و در کدام اسلام، در کشور اسلامی، در حکومت اسلامی، شش نوع زندان وجود دارد ؟ چرا اینها تعطیل نمی شوند؟ چرا اینها تعطیل نمی شوند؟ (درود بر بنی صدر! درود بر بنی صدر… )
خود من، پیش از اینکه رژیم شاه سرنگون بشود، در چند نوبت نوشته و گفته بودم که امید من آنست که در جمهوری اسلامی، با اجرای اسلام، زمانی برسد که ما دیگر محتاج زندان نباشیم و زندان نداشته باشیم. حالا، چرا هر کسی و هر نهادی یک زندان داشته باشد؟ اینها باید تعطیل بگردند، جو اسلامی، جو اعتماد است، اسلام دین اعتماد است، دین معنویت است، دین نترسیدن است. در اسلام، فقط از خداست، آنهم در مقام گناه که باید ترسید. بنابر این، اینهمه دستگاه های ترسناک و مخوف درست نکنید! چرا هیاتی تشکیل نمی شود و به کار این زندانها گوناگون نمی رسد؟ چرا رسیدگی نمی کند که آیا شکنجه است یا نه؟ چطور ممکن است در رژیم اسلامی، انسان و جان او اینهمه بی منزلت شده باشد که بتوان مثل آب خوردن محکوم کرد و بدون اینکه کسی بفهمد، کار را تمام کرد. خوب این حالت تزلزل را از بین ببریم. باور کنید، بارها من ناچار شدم به فرماندهان و افسران و آنها که می جنگند، اطمینان بدهم که آن دوران تزلزل منزلتها و فقدان امنیت به سر رسید. آخر مگر امام امسال را، سال امنیت قرار نداد؟ چطور می شود که اشخاص را می گیرند در زندان می برند و ماه ها جزء فراموش شدگان می شوند؟ بس کنید این کارها را. دستگاه قضایی ما، باید بی طرف باشد، مستقل باشد و نباید اجازه داد انواع و اقسام پیدا کند و ابزار قدرت سیاسی شود. اگر این طور شد، این همان است که حسین به خاطرش قیام کرد و شهید شد! (تکبیر مردم).
حالا، من نمی خواهم بشما بگویم در جمهوری اسلامی، کار را بجائی رسانده اند که کسی جرات ندارد بگوید آقا هر کاری علم، تخصص و اطلاع می خواهد. بمحض اینکه این حرفها را بزند، عده ای که از هیچ جا آگاه نیستند، چماق پیدا کرده اند، فورا می گویند، اینها لیبرالها هستند. آقا جان، لیبرال کسی است که وقتی زور داشت، می گوید، وقتی زور نداشت، تسلیم میشود. ببینید چه کسانی این رفتار را دارند، آنها لیبرالند.
بعضی های آنها، لیبرال هستند، میانه رو هستند، بعضی ها، نخیر، استبدادطلب هستند. آنها که از حق عدول نمی کنند، چه در ضعف و چه در قوت، وقتی مقام و قوه دارند، برضد دیگران بکار نمی برند. و وقتی ضعیف هستند، تسلیم حکم ناحق قوی نمی شوند، آنها مسلمان مکتبی هستند. مسلمان مکتبی کسی است که در موضع ضعف، تسلیم زور زورمندان نمی شود و در موقع قوت، زور نمی گوید. اینست مسلمان مکتبی! آنها که غیر از این هستند، یا لیبرالند، یا مارکسیست استالینی هستند، یا فاشیست هستند. اینها، آنها هستند. (الله اکبر)
من، همین قدر می گویم که من بشما مردم، هیچ وقت دروغ نگفتم. هیچ وقت دروغ نگفتم، وقتی کارد به استخوانم رسید، در 17 شهریور آمدم، و به شما هشدار دادم، حالا هم بشما دروغ نمی گویم، ما در صورتیکه جبهه جنگ روانی و سیاسی نداشته باشیم، آنهم به این میشود که اقلا متارکه باشد و در دوران جنگ، کوشش برای تصرف مواضع قدرت، نباشد. برخورد نباشد، ما، قطعآ در این جنگ، پیروز می شویم. اگر همین حرفها باشد، اگر هم در پشت سر ما، جنگ روانی و سیاسی راه نیاندازند، بخواست خدا ما تسلیم صدام حسین نمی شویم و جنگ را تا پیروزی، ادامه می دهیم.
ما، نیروه های مسلح، از پاسداران، از ارتشیان، از نیروهای ژاندارمری و شهربانی که آنها هم در جبهه ها می جنگند. گمان نکنید که شهربانی، مثلا، در جبهه نیست. کمیته ها در جبهه نیستند. همه اینها در جبهه هستند. در همان خرمشهر و آبادان، شهربانی ما 40 شهید بجا گذاشته است. همه نیروهای مسلح، متزلزل نشوید، گوش به حرفها، نقل و قول ها، آقا می گویند ها، ندهید! با استواری بایستید، خدا با ماست. و خواست خدا اینست که ما در این جنگ، پیروز بشویم. و پیروز می شویم! من در حضور خدا، و شما خلق خدا، تعهد می کنم که پیروز می شویم. دشمن ممکن است زوری بزند، کاری بکند. من تعهد نمی کنم اتفاقاتی واقع نشوند. اما تعهد می کنم که با صبر و استقامت و با اعتمادی که داریم، به توانائی نیروهای مان، پیروز می شویم. بخواست خدا، پیروز می شویم!
از شما، مردم می خواهم، من می دانم، حضور انبوه و عظیم شما در اینجا، نشان می دهد که شما، نه مایوس می شوید، نه روحیه تان- تبلیغات چه دشمن بکند، چه دوست نادان بکند، چه دشمن دوست نما بکند، تاثیری در سرنوشت جنگ ندارد. ما بخواست خدا، تصمیم استوار داریم، پیروز بشویم و پیروز می شویم!
فقط برادران و خواهران من، از شما توقع دارم. ما با هم در جریان انتخابات ریاست جمهوری، هم عهد شدیم. ممکن است دشمن، یک رفتارهائی را تبلیغ بکند، نکند که به مقام شامخ روحانیت، خدای ناکرده جسارتی بشود. نکند به جان هم بیفتید و نکند فریب بخورید. بیاد داشته باشید، حسین ابن علی برای آن 6 موضوعی که گفتم، شهید شد. نکند به بهانه جنگ، به بهانه استقرار حکومت اسلام، این گونه رفتارها تحمیل بشود. و خوب اگر بیایند بگویند، بله دشمن گرفتیم اما بروز نمی آید. حالا عیبی ندارد، ما شکنجه اش می کنیم! خوب رژیم سابق هم که همین حرف را می زد! اگر بیآیند بگویند که بله، ما می بینیم یک اخلالهائی می شود. خوب، شما چه کاره هستید، آقا؟ که تشخیص بدهید. بله ما همه کاره هستیم… بگیریم اشخاص را، خوب این میشود ساواک سابق! اگر بیائیم بگوئیم که نخیر، هرکس علم و تخصص دارد، خط امریکا است. خوب، این که می شود رژیم سابق! همینجور، یک به یک، اینها را بگویند و بماسانند، و بعد ببینیم ما سرجای اول هستیم، به اسم اسلام! اینرا مراقب باشید که چنین چیزی نشود! بقیه را، مطمئن باشید، ما پیروز می شویم. برای من آسان بود اگر دنبال قدرت استبدادی بودم، آسان بود با این امور موافقت می کردم و یقیناً هم بهتر از من گیر نمی آمد که هم با این امور موافقت داشته باشد، هم بتواند این امور را برای شما توجیه بکند. اما، ما انقلاب کردیم برای استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و خود من، به مجلس خبرگان اصلی را بصورت پیشنهاد کردم و آن اصل نهم بود که آزادی و استقلال از هم تفکیک ناپذیر هستند. یعنی نباید و نمی باید بنام اینکه ما بخاطر استقلال می جنگیم، آزادی مردم را از بین برد. این لغو عملی قانون اساسی است! و نمی توان بنام دفاع از آزادی، استقلال را از بین برد. ما، وقتی مستقل هستیم، آزاد هستیم و وقتی آزاد هستیم، مستقل هستیم. و وقتی مستقل و آزاد هستیم، رژیم ما، اسلامی و حکومت ما، مکتبی است. (درود بر بنی صدر…)
شما لطفآ آن دوربینتان را بطرف مردم بچرخانید، بعد نگویند یک عده ای فلان دسته، فلان دسته، جلو بودند، تظاهرات می کردند! (بنی صدر، بنی صدر، حمایتت می کنیم…).
برادران و خواهران من،
پس از مدتی دراز که از اقامت من در جبهه ها می گذرد، امروز فرصت دیدار شد. با شما، مردمی که پر از عشق و علاقه و محبتید، پر از صفا و صمیمیت هستید، پر از اخلاص و ایمان هستید، من در برابر شهیدان شما که در برابر دیدگان من، با چنان فداکاری می جنگند، جز اینکه، گاه از شوق بگریم و گاه از درد بنالم، چاره ندارم. اما بشما می گویم، قلب من نیز مالامال از عشق و علاقه به شما است. و برای پیروزی انقلاب اسلامی شما، آنچه دارم، می کنم. آنچه میتوانم، می کنم. شما، متعهد هستید، و من یقین دارم که هیچ توطئه ای از هیچ سو، وحدت شما را برهم نخواهد زد. من کمی از مطالب را گفتم، مقداری از مطالب را گفتم، نخواستم وارد بعضی مطالب دیگر بشوم. برای اینکه نخواستم جو را ناسالم بکنم و خواستم که شما – و بعضی ها توجه بکنند که عصر ما و زمان ما دیگر زمانی نیست که ما دستگاه هائی داشته باشیم، که با نقاب بر چهره، بریزند و روزنامه ای را دربه داغون بکنند. در حالی که ما در جبهه هستیم، اینطور جو را مسموم بکنند. من به آنها می گویم، زمان این کارها سرآمده است! بهتر است این کارها را رها بکنند. بگذارند جو ما، جو سالم باشد. بگذارند خاطر امام و امت آسوده باشد. و بگذارید ما با آسودگی بجنگیم. من به شما می گویم، در حضور شما، بار دیگر به همه سربازان، پاسداران، فرمانده ها، هیچ بهانه ای مسموع نیست. هیچکس حق ندارد، بدلیل حرف این و آن، بگوید روحیه اش ضعیف شد، تضعیف شد، کم شد، زیاد شد. ما باید پیروز بشویم. (الله اکبر…) و شما سربازان، شما پاسداران، شما داوطلبان مسلمان، شما افسران و شما فرمانده هان، این ملت پشت شما است! با استحکام و توانائی و با روح استوار، بمانید و بجنگید. شما نهار نیز نخوردید، از صبح تا این زمان، عزاداری کردید. شما، ملتی هستید که به راه حسین رفتید و بر یزید زمانتان در ایران، پیروز شدید. اینک نوبت آنست که لختی دیگر، پای بفشرید، با ایمان و استقامت بایستید و بر یزید عراق نیز پیروز بشوید. تا وقتی در برابر تربت پاک امام نیز می ایستید، بتوانید با سربلندی بگوئید: ای امام، می گفتی «هل من ناصر ینصرنی؟» ، آیا نصرت کننده ای است؟ یاری می طلبیدید، ببین که 14 قرن، مردان و زنانی به راه تو رفتند، با فداکاری جنگیدند، و پیروز شدند. و ما اینک در برابر تو، ایستادیم تا ببینی که نصرت کننده و یاری رسان است، رژیم های یزیدی در برابر یاران حسین، سرنگون می شوند. خداوندا، خداوندا، خداوندا، این ملت بزرگ را، این سربازان سردار بزرگ آزادی، حسین ابن علی را، یاری رسان تا در این جنگ بزرگ، جنگی که بخاطر رهائی و آزادی همه بشریت ما است، یاری رسان! خداوندا، به این ملت پر استقامت، که در منتها تهدیدها، برای کامل کردن انقلاب اسلامی و سرنگون کردن رژیمهای طاغوتی، با استواری تمام، ایستاده اند، یاری رسان. خداوندا، به نسل پر مسئولیت امروز، یاری ده تا حق رسالت بگذارد و در روز رستاخیز بتواند، زیر پرچم حسین، گرد آید. خداوندا، به من توفیق بده که به این مردم خدمت کنم، و آنروز که از این کار ناتوان شدم، مرگ را برمن ارزانی بدان.