ترجمۀ حماد شیبانی
در برابر رخدادهای تاریخی شگفتانگیز و حوادثی که از روز جمعه گذشته آغاز شد، اولین مسئله ای که در ذهن ما نقش بست، حس آزادی و شادی از دیدن تصاویر رهایی زندانیانی بود که از جهنم زندانهای سوریه، تحت حاکمیت خاندان اسد، نجات می یافتند. همچنین دیدن خانوادههای سوری که از تبعیدگاه های خود رها میشوند، یعنی کسانی که میخواهند از گوشههائی دیگر از خاک سوریه یا از کشورهای همسایه چون اردن، لبنان یا ترکیه، به خانه و نزد فامیل خود باز می گردند و از روستاها و خانههایی که سالها پیش ناگزیر به ترک آن شدند دیدن می کنند.
دیدن این صحنه ها دلهایمان را از شادی آکنده کرد. افزون بر این، همدل شدن با رؤیای میلیونها آوارۀ سوری در کشورهای همسایه و اروپا برای بازگشت به میهن، حتی اگر تنها برای یک بازدید باشد. رؤیایی که تا چند روز پیش از آن، دستنیافتنی مینمود و اکنون به واقعیت پیوسته است.
اما حالا زمان آن رسیده است که به آن گفتۀ مشهور عمل کنیم که «شادی را کنار نهاده و به اندیشه بنشینیم». بیایید آنچه را تاکنون رخ داده است مرور کنیم تا دریابیم آینده چه احتمالاتی در خود دارد. باید به دو دسته توجه کنیم، از یکسو، کسانی هستند که از رژیم منفور خاندان اسد حمایت می کردند و ادعا می کنند که این رژیم بر پایۀ آرزوهای مردم سوریه استوار بوده است و هر که با آن مخالفت کند مزدور قدرتهای خارجی، منطقه ای یا جهانی، است، و در سوی دیگر کسانی هستند که این حقیقت را یادآور می شوند که این رژیم طی نیم قرن حاکمیت خود حتی یک قدم علیه اشغال بخشهائی از سرزمین خود به دست اسرائیل برنداشت و حتی در سال ۱۹۷۶ به لبنان لشکر کشید تا نیروهای ائتلاف سازمان آزادیبخش فلسطین و جنبش ملی لبنان را سرکوب کند و راستگرائی طائفهای مسیحی را نجات دهد، و در سال ۱۹۹۰ به کمپین جنگ علیه عراق به رهبری آمریکا و عربستان سعودی پیوست.
آری، به این دو دسته که در نظر شان رژیم اسد «قلب تپندۀ محور مقاومت» بحساب می آمد، باید گفت آنچه مبرهن شد اینست که رژیم منفور خاندان اسد تنها به لطف دو اشغال خارجی از میان پنج اشغال خارجی موجود در سوریه پابرجا ماند.
حقیقت آن است که اگر دخالت ایران بویژه از سال 2013، از طریق حزب الله لبنان نبود، و اگر دخالت روسیه در سال 2015 صورت نمی گرفت، و اگر وتوی آمریکا مانع دستیابی مخالفان سوری به سلاح های ضدهوائی آماده به شلیک اروپا؛ از ترس استفاده از آن علیه اسرائیل، نمی شد [دلایل را در حضور تعیین کنندۀ آمریکا به یُمن حضور کردها و البته منافع دفاعی اسرائیل در این امر، جستجو کنید . مترجم]، این رژیم بیش از یک دهه پیش می باید [همراه موارد مشابهش در لیبی و مصر. مترجم] سقوط میکرد. آری این رژیم که در سال ۲۰۱۳ و مجدداً در سال ۲۰۱۵ حتی با وجود حمایت و حضور مستقیم نیروهای ایران، در آستانۀ فروپاشی قرار داشت، تنها به واسطۀ حمایتهای خارجی دوام آورد.
اما این بار، زمانی که این حمایتها کاهش یافت، رژیم اسد هم مانند یک «رژیم دستنشانده» متکی به نیروهای خارجی، که وقتی بندهای اتصالش پاره می شود کارش تمام می شود، سقوط کرد. آخرین نمونۀ چنین فروپاشیای را میتوان در افغانستان دید، زمانی که دولت کابل در برابر پیشروی طالبان پس از امتناع نیروهای [بویژه] آمریکائی از دفاع از آن، فرو پاشید.
اما بزرگترین تفاوت میان وضعیت افغانستان و سوریه اینست که «هیئت تحریر الشام» (هتش) بسیار ضعیفتر از طالبان در زمانی است که کنترل کامل افغانستان را به دست گرفتند. نظام سلسۀ اسد نه از ترس دشمنی قدرتمند، بلکه به دلیل زوال انگیزۀ دفاع از آن رخ داد. ارتشی که ساختارش بر اساس طایفهگرایی بنا شد و خاندان اسد از تعصب و انفرادمنشی قبیله ای علویان بهرهبرداری کرد، دیگر انگیزه و محرکی برای حفظ حاکمیت اسد بر سراسر کشور نداشت، به ویژه با وخامت شرایط اقتصادی که قدرت خرید و توان معیشتی سربازان و ارتشیان را به نابودی کشاند. تلاش نومیدانۀ رژیم در آخرین لحظه برای افزایش پنجاه درصدی حقوق آنها نیز این روند را نمیتوانست نگهدارد.
نتیجه آنست که وضعیت سوریه تفاوتی بنیادین با افغانستان تحت سیطرۀ طالبان دارد. هتش تنها بخشهایی از خاک سوریه را در کنترل خود دارد، و این سیطره در قسمتهایی از این مناطق، به ویژه پیرامون دمشق، بسیار شکننده است. مناطقی که پیش از رسیدن هتش به آن، نیروهای «اتاق عملیات» جنوب کنترلش را به دست گرفته بودند. اتاق عملیات جنوب (یا آنگونه که در زبان عربی می گویند: غرفه عملیات الجنوب) به ائتلافی از گروههای مسلح مخالف دولت سوریه اطلاق میشود که عمدتاً در جنوب سوریه، به ویژه در استانهای دعا، قنیطره و السویداء فعالیت داشتند. این گروهها در دوران جنگ داخلی سوریه با هدف مقابله با نیروهای دولتی بشار اسد و متحدانش تشکیل شدند. [توضیح بیشتر در حاشیه خواهد آمد. مترجم]
امروز سوریه به چند منطقه تقسیم شده است که هر یک تحت کنترل نیروهای پراکنده و حتی متخاصم قرار دارند. نخست، بلندیهای جولان که اسرائیل آنرا اشغال کرده و همچنان در آن ماندهاست. دولت اسرائیل از فرصت اخیر هم بهره برداری کرده است و در منطقۀ حائل میان اراضی اشغالی، که در ۱۹۸۱ به طور رسمی ضمیمۀ خود کرده، و اراضی تحت کنترل رژیم سوریه، به بهانۀ جلوگیری از حوادث امنیتی وجود نیروهای خود را گسترش می دهد. در روزهای اخیر نیز نیروی هوایی اسرائیل نیز برای جلوگیری از انتقال قدرت نظامی از رژیم فروپاشیده به نیروهای دیگر، دست به عملیات نظامی و تخریبی برجستهای در آن نواحی زده است.
در شمال و مرکز سوریه، منطقهای وسیع در اختیار هتش قرار دارد. اما میزان اقتدار هتش در این مناطق، به ویژه کنترل بر سواحل و کوههای علوی، همچنان مورد سؤال است. دو منطقه در مرز شمالی سوریه تحت اشغال ترکیه به همراهی «ارتش ملی سوریه»، که بهتر است آن را «ارتش ترکی – سوری» بنامیم، قرار دارند. منطقۀ بزرگی نیز در شمال شرقی و شرق فرات تحت کنترل «نیروهای دموکراتیک سوریه» (تحت هژمونی اکراد) قرار دارد، این نیروها متشکل از کردها و برخی از عشایر عرب هستند و از حمایت مستقیم آمریکا برخوردارند. هتش بیتردید تلاش خواهد کرد عشایر عرب در این مناطق را بسوی خود جذب کند.
در جنوب غربی فرات، منطقهای تحت کنترل «ارتش آزاد سوریه» است که این نیرو نیز به آمریکا وابسته است و حدود مرکز اصلی حضور آمریکا یعنی پایگاه “التنف” در نزدیکی مرزهای سوریه، اردن و عراق است.
و در نهایت، منطقۀ جنوب سوریه که محل تجمع نیروهای عربی مخالف اسد در درعا و سویدا است که برخی تحت حمایت روسها قرار داشته و مشترکاً «اتاق عملیات جنوب» را تشکیل می دادند. مردم در این مناطق بیشترین نزدیکی را به خیزش دموکراتیک و مسلحانۀ مردمی نشان می دادند.
اما آینده این وضعیت چگونه خواهد بود؟
نکتۀ اول اینست که احتمال توافق همۀ این گروهها بر سر پذیرش یک حاکمیت یکپارچه تقریباً صفر است، حتی اگر فعلاً از جنبش کُردی صرفنظر کنیم و فقط به گروههای عربی بپردازیم. ترکیه، که ارتباط دیرینهای با هیئت تحریر الشام (هتش) دارد و بدون کمک آن هتش نمیتوانست در منطقۀ ادلب در شمال غربی سوریه دوام بیاورد، تا زمانی که به هدف خود در ضربه زدن به جنبش کُردی نرسد، از اشغال این مناطق دست بر نخواهد داشت.
نکتۀ دوم مربوط به کسانی است که امیدوار بودند یا باور داشتند که هتش و رهبر آن احمد الشرع، معروف به جولانی، از سلفیگری جهادی به سوی دموکراسی غیرفرقهای تغییر جهت داده یا می دهد. قاعدتاً اکنون آنها متوجه شدهاند که در اشتباه بودهاند. واقعیت اینست که هتش بدون تظاهر به تغییر رویه و نشان دادن تمایل به آیندهای دموکراتیک و غیرفرقهای، نمیتوانست به عنوان آلترناتیو یا جایگزین نیروهای نظام فروپاشیده، این چنین گسترش یابد. اگر این تظاهر و رنگ آمیزی نبود، نیروهای محلی از حمص تا دمشق با شدت در برابر آن مقاومت میکردند، چه تحت سلطۀ رژیم پیشین و چه پس از رهایی از آن.
اما اکنون، عجلۀ جولانی برای اعلام تبدیل “دولت نجات” که در منطقه ادلب تشکیل داده بود به دولت جدید و سراسری سوریه، و ناامید کردن کسانی که انتظار داشتند او برای ایجاد حکومتی ائتلافی فرا خوان دهد، حقیقتی را نشان میدهد که نباید فراموش میشد: مردم ادلب هشت ماه پیش علیه استبداد هتش تظاهرات کردند و خواستار سرنگونی جولانی، انحلال دستگاههای سرکوبگر او، و آزادی زندانیان از سلولهایشان شدند.
در نهایت، نباید شادی از سقوط دیکتاتور ما را از این موضوع غافل کند که دولتهای اروپایی به سرعت در حال متوقف کردن بررسی درخواستهای پناهندگی سوریها هستند و بسیاری از کشورها، به ویژه لبنان، ترکیه، و برخی کشورهای اروپایی، دارند برای بازگرداندن اجباری پناهجویان سوری، به بهانۀ پایان رژیم اسد، تدارک می بینند. سوریه هنوز از بحران تاریخی طولانی که 54 سال پیش آغاز شد و 13 سال پیش به اوج فاجعهبار خود رسید، خارج نشده است. همۀ کشورها همچنان موظفند حق پناهندگی اعطا شده به سوریها را رعایت کرده و به درخواستهای پناهندگی آنان رسیدگی کنند.
القدس العربی لندن ـ 11 دسامبر 2024
ژیلبرت اشقر: پژوهشگر و نویسندۀ لبنانی مقیم انگلیس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات مترجم خارج از متن اصلی برگرفته ازمنابع انترنتی:
وضعیت اطراف دمشق در دوران جنگ داخلی سوریه، به ویژه در سالهای اولیه این جنگ، دچار تغییرات گستردهای شد. منطقه اطراف دمشق که به عنوان مرکز قدرت دولت سوریه شناخته میشد، شاهد نبردهای شدیدی میان نیروهای دولتی و گروههای مخالف بود. این تغییرات باعث شد مناطقی از حومه دمشق از کنترل دولت خارج شود، اما نقش مستقیم گروههایی مانند هیئت تحریر الشام (هتش) در این سقوط، بهویژه در برخی مناطق، قابل بحث است.
عوامل اصلی سقوط دولت در اطراف دمشق پیش از حضور هتش:
- فشار گروههای مختلف شورشی:
- گروههای شورشی متعددی، از جمله ارتش آزاد سوریه (FSA) و دیگر گروههای محلی، در حومه دمشق علیه نیروهای دولتی میجنگیدند. بسیاری از این گروهها در مناطق مهمی همچون غوطه شرقی و غوطه غربی فعال بودند.
- این گروهها با حملات مکرر و ایجاد خطوط دفاعی محکم، فشار شدیدی بر نیروهای دولتی وارد کردند و کنترل بخشهایی از حومه دمشق را در دست گرفتند.
- نقش مردمی و اعتراضات اولیه:
- حومه دمشق یکی از مناطق اصلی اعتراضات مردمی علیه دولت در سالهای 2011 و 2012 بود. این اعتراضات به سرعت به یک قیام مسلحانه تبدیل شد.
- بسیاری از مناطق حومهای به دلیل حمایت مردمی از مخالفان، بهسرعت از کنترل دولت خارج شدند.
- محاصره و قطع ارتباطات:
- در برخی مناطق، نیروهای دولتی در مواجهه با شورشیان به محاصره افتادند و منابع لجستیکیشان قطع شد. این محاصرهها یکی از عوامل اصلی سقوط سریع برخی مناطق بود.
- عدم وجود هتش در مراحل اولیه:
- هیئت تحریر الشام (که بعداً از ادغام چندین گروه، از جمله جبهه النصره، تشکیل شد) در مراحل اولیه در منطقه دمشق حضوری نداشت.
- سقوط برخی مناطق پیش از آن اتفاق افتاد که هتش به عنوان یک نیروی نظامی منسجم در سوریه ظهور کند.
- نقش گروههای دیگر مانند جیش الاسلام و فیلق الرحمن:
- در مناطق حومه دمشق، گروههای دیگری مانند جیش الاسلام و فیلق الرحمن نقش مهمتری ایفا کردند. این گروهها در مناطقی مانند دوما، حرستا و دیگر بخشهای غوطه شرقی علیه نیروهای دولتی مبارزه کردند.
چرا هتش عامل اصلی سقوط نبود؟
- همانطور که در متن اشاره شده، مناطق اطراف دمشق، از جمله غوطه شرقی و غوطه غربی، پیش از حضور هتش دچار تغییرات عمده شده بودند.
- هیئت تحریر الشام عمدتاً در مناطق شمالی سوریه مانند ادلب و حلب فعال بود و حضور مؤثری در مناطق جنوبی و حومه دمشق نداشت.
- وقتی هتش به این مناطق رسید، وضعیت نظامی و سیاسی تا حد زیادی تثبیت شده بود یا توسط گروههای دیگر مدیریت میشد.
منبع:
https://www.alquds.co.uk/%d8%b3%d9%88%d8%b1%d9%8a%d8%a7…/-