☚ در 28 بهمن 93، بیژن زنگنه، «وزیر» نفت در مجلس، بهنگام بحث در باره بودجه، گفتهاست:
«با توجه به کاهش قیمت نفت در بازارهای جهانی، وزارت نفت پولی برای سرمایه گذاری در میادین مشترک ندارد.مجلس در گذشته تصویب کرده بود که ۱۴٫۵ درصد از درآمدهای نفت به این صنعت اختصاص یابد که با احتساب نفت بشکه ای ۱۰۰ دلار با فروش دو میلیون بشکه در روز حدود ۱۳ میلیارد دلار عاید وزارت نفت میشد اما امروز با احتساب نفت ۴۰ دلاری حدود ۳ میلیارد دلار می شود.با این احتساب درآمدی نداریم که بخواهیم در میادین مشترک سرمایه گذاری کنیم. این وزارتخانه در پرداخت حقوق کارکنان خود به مشکل برخورده است چه برسد به این که بخواهیم در میادین مشترک نیز سرمایه گذاری کنیم. در حال حاضر، وضعیت نفت بسیار اسفناک است و در صورتی که این بند رای نیاورد دچار بحران واقعی می شویم».
یادآور میشود که در 22 بهمن، روحانی، گفته بود: چون دیدند تحریمها بجائی نمیرسند، حاضر به مذاکره شدند. و اینک، «وزیر» نفت او میگوید: وضعیت نفت بسیار اسف بار است. اما خرج کشور را وزارت نفت میدهد. وقتی پول برای پرداخت حقوق کارکنان خود را ندارد، پس خرج کشور از کجا تأمین میشود؟ فرض کنیم غربی که میداند ایران چه اندازه نفت صادر میکند، نداند اقتصاد ایران ورشکستهاست، سخن زنگنه و دیگر مسئولان رژیم را هم نمیشنود؟ پس دروغ فاحش روحانی «مصرف داخلی» دارد. اما اگر مردم ایران را هم «نادان»و ساده لوح فرض کرده باشد، باز سخن بیژن زنگنه درغگوئی روحانی را چه رسد بر«نادانان و ساده لوحان»، به مردم هشیار ایران، آشکار میکند. بخصوص که
☚ در 29 بهمن، خبر آن لاین، نظرات مهدی پور قاضی، عضو هیأت نمایندگان اطاق ایران را انتشار دادهاست: فعالان اقتصادی نگران آینده تحریم ها شده اند. به باور این گروه در صورتی که فضای بین المللی به روی اقتصاد ایران باز نشود، شرایط برای خروج اقتصاد ایران از رکود دشوار میشود.
مهدی پورقاضی گفتهاست: موضوع مسائل هستهای و تحریمهای به دنبال آن، در اقتصاد کشور نقش کلیدی دارد. به نظر من دولت تمرکزش را روی این گذاشته که مسئله هسته ای را زودتر حل بکند که تصمیم درستی است. این ماجرا روی کل کارهای ما اثرگذار است.
برداشتن این فشار هم امید ایجاد می کند، هم سرمایه خارجی می آورد، هم رونق می آورد و هم اشتغال را بالا می برد. اگر دولتی ها برنامه صحیحی در اقتصاد ندارند، به علت اینکه مشغول مذاکره با خارجی ها هستند، نیست. چون مذاکره باید انجام شود. و باید به آن توجه شود. اما توجه به آن سیاستها به معنای آن که در سیاست و اقتصاد داخلی بلاتکلیف بمانیم، نیست».
بدینقرار، حکومت روحانی مشغول گفتگو با کشورهای 5+1 برای رسیدن به توافق بر سر اتم است و در همانحال، در سیاست و اقتصاد داخلی بلاتکلیف است. بنگریم که بنا برنظرسنجی انجام گرفته، چند در صد مردم سیاست اقتصادی حکومت را خوب ارزیابی میکنند:
2. تنها 3.4 درصد مردم ایران سیاست اقتصادی حکومت روحانی را تصویب میکنند:
☚ برنامه پایش در نظرسنجی 26 بهمن 93، از مردم خواستهاست به سیاست اقتصادی رژیم و صفت مقاوتی یافتن و یا نیافتن آن، نمره بدهند. در این نظرسنجی که حدود 259 هزار نفر شرکت داشتند، نمرهای که 165 هزار نفر از آنها دادهاند، از 1تا 9 بودهاست. از آنها، 87 هزار نفر، نمره 1 دادهاند. 23 هزار نفر نمره 10 و 17 هزار نفر نمره 15 و 9 هزار نفر نمره 20 دادهاند. بدین ترتیب، تنها 3.4 درصد برنامه اقتصادی حکومت را «مقاوتی» دانستهاند. و 64 درصد مردم سیاست اقتصادی رژیم را مردود دانستهاند.
و در نظرسنجی دیگری که از 151 اقتصاددان، بعمل آمدهاست، 74 نفر از 1 تا 9 نمره دادهاند. یعنی 49 درصد سیاست اقتصادی حکومت را مردود دانستهاند. از آنها 20 تن نمره 1 و 22 نفر نمره 5 دادهاند. 15 نفر نمره 10، 3 نفر نمره یازده،12 نفر نمره 12، 8 نفر نمره 13، هفت نفر نمره 14 و 10 نفر نمره 15 دادهاند. و 4 نفر نمره 16 و 17 و 5 نفر نمره 18 دادهاند. یعنی تنها حدود 6 درصد اقتصاددانان به سیاست اقتصادی حکومت، بلحاظ یافتن و یا نیافتن صفت مقاومتی، نمره عالی دادهاند. امر مهم و بس درخور توجه ایناست که نظر مردمی که اقتصاددان نیستند مشابه نظر اقتصاد دانان است. بدینتریب، وجدان علمی و وجدان همگانی، یکسان به سیاست اقتصادی حکومت نمره مردود دادهاند.
سختی معیشت مردم و نیز پیشروی سریع بیابان دو دادهای هستند که دقیقترین نمره به سیاست اقتصادی، نه تنها به حکومت روحانی که به رژیم ولایت فقیه، از استقرار تا امروز، میدهند:
3. بنابر آمار دولتی ، در شهرها 33.4 و در روستاها 40.1 درصد مردم کشور زیر خط فقر هستند:
☚ در 28 بهمن 93، محمدحسین شریفزادگان وزیر رفاه در حکومت خاتمی، در گفتگو با روزنامه اعتماد، گفتهاست:
با استناد به آمارهایی که در سال ١٣٩١ برای تعیین خط فقر محاسبه شده است، ۴/٣٣ درصد خانوارهای شهری و ١/۴٠ درصد خانوارهای روستایی زیر خط فقر مطلق قرار دارند.
وی سیاستهای اجراشده توسط حکومت احمدی نژاد را توزیع فقر میخواند و میگوید آنها معتقد بودند باید ابتدا درآمد توزیع شود و سپس رشد اقتصادی اتفاق بیفتد، از اینرو اجرای این سیاست را در دستور کار قرار دادند و در عمل نه رشد اقتصادی اتفاق افتاد و نه عدالت اجتماعی محقق شد.
درست است اما با توجه به نکتهای که اشاره کردم و برای پرهیز از پراکنده گویی و استناد به آمارهای متفاوت من در مورد خط فقر در سال ١٣٩١ صحبت میکنم. این خط فقر بر اساس آمار هزینه خانوار محاسبه شدهاست و نیازهای اساسی مسکن، پوشاک، آموزش، حملونقل و هزینه غذایی نیز بر مبنای کف ٢٠٠٠ کالری روزانه برای هر فرد محاسبه شده و محاسبه هزینه نیازهای اساسی با روش اورشانسکی انجام شدهاست. نتایج این محاسبات نشان میدهد که در سال ١٣٩١ در کل کشور در مناطق شهری ۴/٣٣ درصد از خانوارهای شهری زیر خط فقر مطلق بودهاند و در مناطق روستایی ١/۴٠ درصد. طبق گزارش بانک جهانی در سالهای منتهی به اوایل انقلاب یعنی ١٣۵۶ و ۵٧، ۴٠ درصد از کل خانوارهای شهری و روستایی زیر خط فقر مطلق بودهاند و در پایان دوره دولت سازندگی ٨/١٩ درصد و در سال ١٣٨۴ آخر دولت اصلاحات ۵/١١ درصد از خانوارهای شهری و روستایی زیر خط فقر مطلق بودهاند. توزیع خط فقر در استانها نیز نگرانکننده شده است بهطوری که مناطق شهری استان سیستان و بلوچستان ١/۶٣ و روستاها ٩١/٧۶ درصد، استان کرمان ٣/۵۵ درصد در شهرها و ٧٧/۵٠ درصد در روستاها، استان همدان ۴۵درصد در شهرها و ٠١/۵١ درصد در روستاها بوده است و البته در استان تهران ٢٠ درصد در شهرها و ٢١ درصد در روستاها بوده است. بعد از انقلاب اسلامی با وسیع شدن دامنه گروههای اجتماعی و درآمدی متوسط خط فقر نیز به تدریج در شهر و روستا کاهش یافت، این آمار نشان میدهد که دستاوردهای این دوران به خطر افتاده و خط فقر و خانوارهای فقیر افزایش یافتهاند.
شاخص مهم دیگری که مورد محاسبه قرار میگیرد ضریب جینی است که برای اندازهگیری نابرابری بهکار گرفته میشود و مقدار آن بین صفر و یک است. هر چه این شاخص به یک نزدیکتر باشد نشانگر نابرابری بیشتر در توزیع درآمد در جامعه است و هرچه از یک کمتر باشد کاهش نابرابری در توزیع درآمد را نشان میدهد. این ضریب در سالهای منتهی به انقلاب حدود ۵٢درصد بود که نشان از نابرابری زیادی در جامعه بود، بعد از انقلاب با تلاشهای زیادی که به خصوص در روستاها به انجام رسید این شاخص به ۴٠درصد رسید. تغییرات این شاخص خیلی آهسته است و به یک باره رخ نمیدهد و نشاندهنده کاهش در نابرابری درآمدی در جامعه است. از سال ١٣٨٠ تا ١٣٨۴ این شاخص از ۴١٧ به ۴٠۶درصد رسید. ولی از سال ١٣٨٧ به ٣٩٠درصد کاهش یافت و به تدریج به ٣٩٨درصد، ٣٩٣درصد، ٣۶۵درصد و ٣۶٣درصد طی سالهای ٨٨ تا ١٣٩١ رسید و نشان میدهد که جامعه از برابری نسبی بهتری در توزیع درآمد برخوردار بوده است.
از سوی دیگر رشد اقتصادی در سه سال آخر دولت اصلاحات تا ١٣٨۴ هر ساله بیش از ۵/۶ درصد را تجربه کرد و از سال ١٣٨۵ به بعد رشد اقتصادی با وجود افزایش فوقالعاده درآمدهای نفتی رو به کاهش نهاد و سالهای ٩٠ و ٩١ و ٩٢ منفی شد. این امر به این مفهوم است که فعالیتهای کل اقتصاد در بخشهای کشاورزی، صنعت و خدمات نتوانسته است نسبت به سال بعدی بیشتر باشد و ثروت کمتر و نهایتا درآمد ملی کمتری تولید شده است.
شما از این آمار چه نتیجهای میگیرید؟ به نظر میرسد در این دوران به جای توزیع عادلانه ثروت، توزیع عادلانه فقر در دستور کار قرار گفته است
انقلاب اسلامی: بدینترتیب، در حکومت شاه 40 درصد از مردم روستاها و شهرهای ایران زیر خط فقر زندگی میکردهاند. مقایسه واقعی میشد هرگاه شریف زادگان دادههای اقتصادی بهار انقلاب را از یاد نمیبرد. بنابر آن دادهها، در بهار انقلاب ایران، متوسط درآمد خانوارهای روستائی و شهری از متوسط هزینههای آنها افزون شد. با این تفاوت که در آن دوره، از صدور نفت کاسته شد و در عوض بهای آن سه برابر شد (34 دلار هر بشگه در بازار رسمی و 44 دلار در بازار غیر رسمی) و ایران توانست ذخیره ارزی بملبغ 16 میلیارد دلار ایجاد کند (حدود 55 میلیارد دلار به پول امروز). در عوض، در دوره هاشمی رفسنجانی و خاتمی، ایران قرضه خارجی میداشت. در پایان جنگ، 12 میلیارد دلار قرضه ببارآمدهبود. در حکومت هاشمی رفسنجانی برآن افزوده شد.
اما تهدید اروپا به تحریم نفت و گاز توسط خامنهای، نه دروغ فاحش که توهین به شعور مردم ایران و مردم دنیا است. چراکه هم اکنون این اروپا است که خرید نفت و گاز ایران را تحریم کردهاست و این اقتصاد ایران است که وضعیتی بدتر از وضعیت اسفبار صنعت نفت دارد. مگر اینکه تهدید به قطع کردن صدور نفت و گاز کشورهای منطقه باشد که هم سادهلوحانه و هم توجیه بزرگ کردن «خطر ایران» توسط اتحادیه دولت سعودی و اسرائیل و محافظهکاران جدید امریکا است.
4. بیابان شتابان پیشرفت میکند:
دادههای جدید زیر، گویای ستمی است که استبداد پهلویها و رژیم ولایت فقیه بر طبیعت ایران روا دیدهاند:
☚ 14 سال پیش، سازمان ملل متحد نسبت به خطری که محیط زیست را در خوزستان تهدید میکند، هشدار داده بود. این عباس پاپی زاده، «نماینده» دزفول است که در 25 بهمن، ایرانیان را از این هشدار آگاه میکند، آنهم وقتی که کار از کار گذشته و خوزستان در پوشش ریزگردها است و بنابر ارزیابی کارشناسان، هرگاه بنابر رهاندن خوزستان از این آسیب بزرگ شود، دست کم 10 سال وقت میبرد. و
☚ در شرق ایران، سیستان بیشتر (نیمی از جمعیتش مهاجرت کردهاست) و بلوچستان کمتر بیابان شدهاند. و
☚ در شمال ایران، مازندران نیز گرفتار کم آبیاست. و
☚ در آذربائیجان، دریاچه ارومیه همچنان درحال خشک شدن است. خطر اینکه منطقه شوره زاربگردد وجود دارد. رژیمی که گذاشت دریاچه بخشکد البته رژیمی نیست که بتواند مانع از پخش نمک در منطقه نشود. بدینترتیب، خوزستان گرفتار ریزگردها و آذربائیجان گرفتار نمک است. و
☚ در 28 بهمن اعلان شد که 67 درصد تالابهای کشور خشکیدهاند.
و برای اینکه بدانیم چرا بیابان دارد کشور را تصرف میکند، از جمله، این دو داده کفایت میکند: در بودجه سال 92، 65 درصد ارقام قید شده در تبصرهها اجرا نشدهاست. و معوقات بانکی 200 هزار میلیارد تومان، معادل 57 میلیارد دلار (به نرخ امروز و نه به نرخی که از بانکها وام گرفته شدهاست. وگرنه، به دلار، 1000 تومانی، 200 میلیارد دلار میشود). رژیمی که ثروت کشور را اینسان به باد میدهد، البته پولی باقی نمیگذارد که خرج جلوگیری از بیابان شدن کشور بگردد.
کشوری با وضعیت نفتی اسف بار و طبیعتی که دارد بیابان میشود و فقری که دارد همگانی میشود، «رئیس جمهوری» دارد که باک از گفتن فاحشترین دروغها ندارد و میگوید: چون تحریمها نتیجه ندادند، کشورهای طرف مذاکره حاضر به مذاکره درباره مسئله اتمی شدند! و خامنهای و روحانی، در دروغگوئی همانندی دارند به اسم نتان یاهو که به اوباما میگوید: اگر توافق با ایران توافق خوبی است چرا ما را از آن آگاه نمیکنید. او نیز، چون از اندیشه خالی و راهکاری برای اقتصاد و مسائل اسرائیلیها ندارد، «خطر ایران» و «امپراطوری که ایران میخواهد تشکیل دهد» را دستمایه تبلیغات انتخاباتی خود کردهاست:
5. نتان یاهو سری و دستی خالی دارد و دستآویزی غیر از «خطر مجهز شدن ایران به سلاح هسته» و امپراطوری سازی ایران ندارد و با اینحال، رسیدن به دو هدف را از سخنرانی در کنگره در سر دارد:
نوشته از پل پیلار است و در 16 فوریه 2015، انتشاریافتهاست:
● هرگاه نتان یاهو به واشنگتن بیاید و برای سومین بار در کنگره سخنرانی کند و نمایندگان مرتب برای سخنان او کف بزنند، هدف واقعیش اینست که اسرائیلیان به مشکلات اقتصادی خود نیاندیشند. یک سنجش افکار جدید در اسرائیل توجه ناظران را به خود جلب کردهاست. بنابرآن، برای 48 درصد رأی دهندگان، مسئله اول، مشکلات اقتصادی هستند. و برای19 درصد آنها رابطه با فلسطینیها مسئله اول است. و 14 درصد مشکل آموزش و پرورش را مسئله اول میدانند و تنها 10 درصد تهدید ایران را مسئلهای میدانند که حکومت اسرائیل باید به آن بپردازد. از دید 11 درصد اسرائیلیها نیز بیثباتی منطقه و قوت گرفتن افراطیها مسئله اول است.
● دو سال پیش، سنجش افکار مشابهی انجام گرفت. مقایسه این سنجش افکار با آن سنجش افکار گویا است: «مسائل اقتصادی»، در آن سنجش افکار، از نظر 43 درصد مسئله اول و «خطر ایران»، از دید 12 درصد مسئله اول بودند. حال این که در طول این مدت، حکومت نتان یاهو، بطور مداوم «خطر ایران» را تبلیغ کردهاست. آشکار است که اسرائیلیان دست حکومت خویش را خواندهاند و تبلیغش در باره «خطر ایران» را مدلل نیافتهاند.
● در آنچه به وضعیت اقتصادی اسرائیل مربوط میشود، دو امر واقع بس نظر گیر گویای زمینه فکری و اشتغال خاطر اسرائیلیان هستند: نخست اینکه اسرائیل اقتصادی پیشرفته دارد و از دید اقتصاد کلان که بنگریم، بسیار دینامیک است. دریافت سالانه 3 میلیارد دلار کمک از امریکا نباید ما را بفریبد و گمان بریم اسرائیل به این پول نیاز دارد. اسرائیل در شمار 25 کشور جهان است که درآمد سرانه مردمشان بالاترین در جهان است.
امر واقع دوم و بسا شگفتی آور اینست که اسرائیل را سالها است که حکومتی دست راستی اداره میکند و بلحاظ نابرابری سطح درآمد مردمش، نابرابرترین کشور میان کشورهائی است که به سازمان همکاری و رشد اقتصادی تعلق دارند.
از موفقیت تکنولوژی عالی اسرائیل تمامی اقتصادش سود نبردهاست. برغم پیشرفت عمومی مردم اسرائیل، شمار قابل ملاحظهای از آنان، از این پشرفت کامیاب نشدهاند. بخصوص جوانان بسن بلوغ رسیده، باز بخصوص بلحاظ مسکن در مضیقه هستند و مسکن درخوری نمییابند.
تظاهرات مردم اسرائیل در تابستان 2011، گویاتر از این سنجش افکار بازگو کننده واقعیت است. بسیاری از مردم در این تظاهرات شرکت کردند و فریاد سردادند که: «ما عدالت اجتماعی میخواهیم». صدها هزار شرکت کننده در این تظاهرات، با توجه به میزان جمعیت اسرائیل، بسیار عظیم تر از تظاهرکنندگان امریکا بودند که وال استریت را اشغال کردند.
● بدینقرار، به تمایل چپ میانه اسرائیل، اقبال واقعی ابراز میشود. از اینرو است که حزب لیکود و متحدانش از بیم از دست دادن اکثریت، میکوشند توجه مردم اسرائیل را به «خطری که امنیت ملی اسرائیل را تهدید میکند» برگردانند. باوجود تفوق نظامی عظیم اسرائیل که چنین خطری را بیمحل میکند، این تمایلها میکوشند به اسرائیلیها بباورانند که تنها آنها هستند که میتوانند اسرائیل را از این خطر حفظ کنند.
● شبح ایران و بخصوص برنامه اتمیش، محور استراتژی سیاسی نتان یاهو است. وقتی نتان یاهو به واشنگتن میآید و در کنگره جمهوریخواه حاضر میشود، که رون درمر، آژان( مامور) سیاسی، برایش ترتیب دادهاست، هدفی جز تقویت موضع سیاسی خود در اسرائیل ندارد. در واقع، با یک تیر میخواهد دو نشان بزند:
1. خرابکاری موفقی را انجام بدهد تا که توافق اتمی به انجام نرسد. برای اینکار، همان سخنان در باره «خطر ایران برای منطقه و جهان» را تکرار خواهد کرد و تا بتواند آنرا بزرگ و نزدیک و قطعی جلوه خواهد داد. هرگاه بدین کار موفق شود، موقعیت خویش را در انتخابات اسرائیل تا بخواهی تحکیم بخشیدهاست. و
2. رأی دهندگان اسرائیل را مطمئن کند که، برغم نارضائی رئیس جمهوری امریکا از او، سیاست امریکا در منطقه را تحت کنترل خود دارد.
باوجود این، مجله نیشن بر ایناست که نتان یاهو دارد با آتش بازی میکند:
6. نیشن (17 فوریه 2015): چرا نتان یاهو دارد با آتش بازی میکند:
● باتوجه به این واقعیت که نتان یاهو، بطور نیمه رسمی، رهبر لابیهای یهودی امریکا است، هیچ معلوم نیست که سخنرانی او در کنگره، در ماه آینده، سرانجام بگیرد. بسا سرانجام نگیرد. نخست وزیر اسرائیل، در خود اسرائیل زیر فشار است برای این که به امریکا نرود. بسا رویدادها او را از ترک کشور بازدارند.
● اما اگر بیاید، در همان محل سخنرانی خواهد کرد که رئیس جمهوری امریکا، درهمین ماه ژانویه، در باره وضعیت امریکا سخنرانی کرد. او در باره خطر معامله با ایران، بر سر برنامه اتمی این کشور، سخنرانی خواهد کرد که از مرجحهای اول رئیس جمهوری امریکا است. بنابراین، سخنرانی او، نخست برای سلامت سیاسی قانونگذاران تهدیدآمیز خواهد بود. زیرا معنای حضور او در کنگره ایناست که نخست وزیر یک کشور خارجی، بطور واقعی و نیمه رسمی، رهبر لابیهای یهودی امریکا و تعیین کننده سیاست این کشور است. باز بدین معنی است که نمایندگان، بخاطر دریافت کمک از لابیهای اسرائیل، خود را در اختیار نخست وزیر اسرائیل گذاشتهاند. برای اعتبار رئیس جمهوری امریکا و موقعیت امریکا در جهان نیز زیانمند است.
● روشن است که سخنان او در مخالفت با سیاست حکومت امریکا، به روابط امریکا و اسرائیل نیز بطور جدی صدمه وارد میکند:
1. نخست اینکه حمایت از دولت اسرائیل دیگر از اجماع برخوردارنخواهد بود. باب انتقاد از حکومت اسرائیل بروی سیاستمداران و روزنامه نگاران باز میشود. بسا ضدیت و بسا ضدیت هرچه بیشتر با اسرائیل، ابراز خواهند شد. بدینخاطر است که از نیویورک تایمز تا فوکس نیوز و نیز جامعه یهودیان امریکا از نتان یاهو میخواهند سفر خود به امریکا را لغو کند. یک سنجش افکار که سی.ان.ان ترتیب دادهاست میگوید که 63 درصد امریکائیان با دعوت از نتان یاهو برای سخنرانی درکنگره امریکا مخالفند. 66 درصد امریکائیان بر این نظر هستند که امریکا، در نزاع میان اسرائیل و فلسطین باید بیطرف باشد. حتی وقتی پای دفاع از اسرائیل بمیان میآید، 49 درصد میگویند باید امریکا از اسرائیل دفاع کند و 47 درصد بر این باورند که امریکا نباید به نفع اسرائیل وارد عمل شود.
هرگاه عامل سن را درنظر بگیریم، بسا در آینده، درصد آنها که خواهان بیطرف ماندن امریکا هستند، بیشتر نیز بگردد. در حقیقت، 56 درصد از کسانی که 50 سال و بیشتر دارند براین باور هستند که امریکا باید در نزاع میان اسرائیل و فلسطین بیطرف بماند. حال آنکه 75 درصد از کسانی که کمتر از 50 سال سن دارند، براین نظر هستند که امریکا باید بیطرف بماند.
2. سپس اینکه در حمایت از اسرائیل حالا دیگر جمهوریخواه ها بسیار بیشتر از دموکراتها حامی اسرائیل هستند. یعنی در قیاس با گذشته، تمایل دو حزب وارنه شدهاست. در گذشته، بخصوص در کنگره، این دموکراتها بودند که طرفدار دو آتشه اسرائیل بشمار بودند. جمهوریخواهها از نتان یاهو حمایت میکنند و دموکراتها جون بوئنر، رئیس مجلس را بخاطر دعوت از نتان یاهو سرزنش میکنند.
و این طرفداری، سودی به جمهوریخواهان نمیرساند. در 2012، تنها 5 درصد از یهودیان امریکا، سیاست نامزدها نسبت به اسرائیل را عامل رأی دادن به آنها دانسته بودند.
و رأی دهندگان امریکائی، آیپک و نقش او در انتخابات امریکا، (تأمین هزینه انتخابات و…) را به چشم بد مینگرند و بطور روزافزون، جمهوریخواهان خود را ناگزیر میبینند تمایل مردم امریکا را رعایت کنند.
3. آمدن نتان یاهو و سخنرانی او در کنگره در مقام نمایندگی از همه یهودیان بدین معنی است که این نه امریکا که اسرائیل است که وطن یهودیان امریکا است. این امر نه اکثریت یهودیان امریکا را خوش میآید و نه وخامت بارکردن رابطه امریکا با اسرائیل امری است که نتان یاهو خواهان آناست.
4. سخنرانی نتان یاهو در کنگره جز این معنی نمیدهد که این نه منافع امریکا که امنیت اسرائیل است که باید عامل تعیین کننده سیاست امریکا در منطقهای به حساسیت خاورمیانه باشد.
با وجود اینهمه، نتان یاهو میگوید من به واشنگتن میروم تا موضع اسرائیل را برای اعضای کنگره امریکا و مردم امریکا تشریح کنم.
بدتر از این کار که رفتن به کنگره و به اعضای آن گفتن که شما به آنچه رئیس جمهوری امریکا میگوید اعتماد نکنید، کدام کار است؟
نتان یاهو، به پاریس رفت تا در راه پیمائی، به نمایندگی از یهودیان جهان، شرکت کند. بعد از داوید بن گورین که در 1950، که از جوانان یهودی امریکا خواست به اسرائیل مهاجرت کنند، این دومین نخست وزیر اسرائیل است که از یهودیان میخواهد به اسرائیل مهاجرت کنند. آن زمان، یهودیان امریکا واکنش سخت ابراز کردند و بن گورین ناگزیر شد بگوید یهودیان امریکا نسبت به وطن خود امریکا وفادار هستند.
سخنرانی نتان یاهو، در مقام نمایندگی از تمامی یهودیان، تمامی هرآنچه را از سال 1950 ساخته شدهاست، ویران میکند. با این عمل، بسا اسرائیل حمایت جامعه یهودیان امریکا را که بنیاد سیاست امریکا در حمایت از اسرائیل است، از بین میبرد. هرگاه یهودیان امریکا ببینند که ناگزیر هستند میان امریکا و اسرائیل یکی را انتخاب کنند، تردید کمی وجود دارد برای اینکه آنها وطنی را انتخاب نکنند که در آن زندگی میکنند. نتان یاهو با ناگزیر کردن یهودیان امریکا به چنین انتخابی، دارد با آتش بازی میکند.
انقلاب اسلامی: طرزفکرهای قدرت محور نتان یاهو و خامنهای و مستبدهای حاکم بر کشورهای منطقه، میگوید چرا کشورهای منطقه در چنین وضعیتی هستند. هرگاه مردم این کشورها بخواهند ریشه نابسامانیها را بشناسند، خواهند دید که این ریشه، هدف و روش شدن قدرت، بنابراین، نظامهای سیاسی – اجتماعی قدرت محور است. تا این نظامها تغییر نکنند، برفرض که بحران اتمی، با سر کشیدن جام زهر تسلیم، حل بگردد، بحران دیگری سر برخواهد آورد.