back to top
خانهنویسندگانمحمود دلخواسته: فاشیسم سلطنتی، روی دیگر فاشیسم مذهبی: چرایی اهانت به مزار...

محمود دلخواسته: فاشیسم سلطنتی، روی دیگر فاشیسم مذهبی: چرایی اهانت به مزار ساعدی

چند روزی به سفر رفته بودم و دسترسی ام به اینترنت بسیار محدود بود و بگونه ای اندک به اخبارِ دسترسی داشتم که ناگهان کلیپی دیدم که یکی از طرفداران آقای رضا پهلوی و خانم فرح دیبا، در فضای مجازی قرار داده که مشغول ادرار کردن بروی سنگ مزار  غلامحسین ساعدی می باشد! دیدن چنین صحنه شرم آور و شنیعی بسرعت من را به یاد سالهای 60 برد:

«چند ماهی از کودتای خرداد 60 که به روایت به سرقت رفته انقلاب بهمن تبدیل شده است، نگذسته بود که به بهشت زهرا بر سر مزار برادر شهیدم در قطعه 17 رفته بودم. آن دوران، روزهایی بود که ماشین کشتار کودتاچیان، بکار افتاده بود و در برخی شبها صدها نفر از جوانان وطن را تیرباران می کردند. اگر حافظه ام درست یاری کند، در کنار همین قطعه بود که متوجه وضعیت عجیبِ خاک و سنگ قبرها شدم. به سمت قبور این قطعه کناری رفتم. با شگفتی دیدم که سنگ قبر بسیاری از آنها شکسته شده است و در بعضی از قبرها حفره هایی را دیدم که معلوم بود برای بیرون کشیدن جسدها کنده شده بود.  باور نمی کردم و با خود می گفتم که مگر ممکن است که انسانهایی باشند که چنان انباشته از خشونت و نفرت باشند و چنان از انسانیت خود تهی شده باشند که اعدام شدن را کافی ندانند و مرتکب چنین اعمال شنیع و باور نکردنی شوند؟  ولی بودند و کرده بودند و به نام مذهب مرتکب چنین پلشتی و شناعتی شده بودند.»

حال در این کلیپ می دیدم که تاریخ در حال تکرار است و اینبار نه به نام مذهب و خمینی که به نام اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران و به نام فرزند و همسر گرانقدر او کلید انجام چنین پلشتی ای خورده است و حال دیگر هم مسلکان آن مذهبی ها و تاج پرستان وعده تکرار آن را بر مزار مصدق هم  می دهند. البته شک نیست که این بی اخلاقان خالی از هر آنچه که انسان را انسانیت می بخشد، خواب شکستن قبرها و بولدوز کردن آرامگاه های مخالفان خود و حتی بدتر را را می بینند. چرا که از جمله تهدیدهای اوباش سلطنت طلب همان بیرون آوردن استخوانهای مصدق از مزار و خورد کردن و سوزاندن آن می باشد.

فرهنگ، همیشه بخش تیره و تاریک خود را نیز همراه دارد

انسان، پدیده ای است متضاد. هم نیکی را در خود دارد و هم پلیدی را.  هم زشتی را در خود دارد و هم زیبایی را. هم فداکاری را و هم خود پرستی را. هم دوستی را در خود دارد و هم دشمنی را، هم صداقت را و هم فریبکار بودن را و هم…و

در طول تاریخ، پیامبران، واضعان ادیان و متفکران و عرفا و فلاسفه و در دو قرن اخیر، روانشناسان، به این واقعیت پی برده و نقش سازنده و نیز تخریبی، این دو متضاد را شناسایی و کوشش در فهم آن کرده اند. اینگونه، استعداد انجام خیر و شر، یا نیکی و پلیدی، یا رشد و نابودی و یا غریزه زندگی و غریزه مرگ شناسایی شده است و اکثر ادیان و فیلسوفان و روانشناسان، بخصوص عرفا در پی آن شدند که تا بخش مخرب و مرگ زای انسان، بخش سازنده و رشد یابنده انسان را نمیراند و فرهنگ گونه ای تحول بجوید که بخش مخرب و کینه توز را مانند مار مولوی در سرمای زمستان فسرده کرده و کوشش کند تا فسرده مانده و مبادا حرارتی از جایی این فسرده را به زندگی باز گردانده تا دوباره به نیش زدن بپردازد.

چرایی حضور و بودن متضاد را شاید بشود در ذاتی بودن آزادی در انسان جست و ارج شمردن «ارزش» نیکی. زیرا تا زمانی که انسان حق انتخاب میان «خوب و بد» و «خیر و شر» را نداشته باشد، هیچ عملی دارای «ارزش» و یا «ضد ارزش» نیست. بنابر این لازم است که انسان محصول چنین تضادی باشد و در نتیجه مسئولیت انتخاب آن را بر عهده بگیرد و اینگونه است که جاری و ساری شدن ارزشهای زندگی بخش و نیک در فرد، او را انسانی والا کرده و در اعلا علیین قرار دهد و جاری و ساری شدن آنچه که بخش تاریک و تیره فرهنگ را در خود انباشته کرده، در یک فرد، او را به قعر اسفل السافلین بفرستد.

اینگونه است که هر فرهنگی، بخش تیره و تاریک نیز دارد و شاید از آن گریزی نباشد. فرهنگ ایرانی نیز استثنایی بر این قاعده نیست. اینگونه می شود در پهلوی طلبان و مذهبیونِ خشونت ورز و کینه جو که جز تخریب و ویرانی و مرگ نمی شناسند، تجسم عمیق ترین، تیره ترین و تاریکترین بخش فرهنگ ایرانی را دید.

تاریخ وطن و جهان نیز تایید کننده این نظر می باشد. چرا که این تاج و عمامه همیشه همراه و همزاد یکدیگر بوده اند و همراه و همزاد یکدیگر و ایجاب کننده هم. زمانی در شکل موبد موبدان نگهبانان آتش مقدس و زمانی در ولی فقیهان و حافظان بیضه اسلام و معادلهای آن در دیگر ادیان.

در هر حال، ادرار پهلوی مسلک های فاشیست بر مزار اندیشمند و دگراندیش و آن را با افتخار به نمایش گذاشتن، هشداری است به وجدان تاریخی جامعه ملی و اینکه اینها از همان قبیله ای می آیند که کریمپور شیرازی ها را به جرم خبر نگاری به آتش کشیدند و در تیه های اوین دست به کشتار زدند و لبها را دوختند و ناختها کشیدند.  هشداری است و بیان واقعیتی و آن اینکه فاشیسم سلطنتی و فاشیسم مذهبی دو روی یکی سکه می باشند و آنهایی که در پی به نتیجه رساندن جنبشهای یک قرن و نیمه ایران برای استقرار جمهوری شهروندان ایران در وطن مستقل و آزاد می باشند، نیاز دارند تا در شفافیت و و روشنی و صلابت کاملرا که به یاری وسط بازان سیاسی و به اسم وحدت و شعار از شاهزاده تا تاجزاده از قبر تاریخ خارج کردند  به جای خود بازگردانده و آن را در کنار قبر استبداد مذهبی دفن کنند تا اینگونه، همیشه به حافظه جمعی جامعه ملی یاد آوری کند که فاشیسم، به عنوان بیانگر تیره و تاریکترین بخش فرهنگ، برای میراندن حق آزادی و حق استقلال در جمهوری شهروندان ایران به هر رنگ و شکلی در می آید و استقرار جمهوری شهروندان ایران در وطن آزاد و مستقل که منتجه جنبشهای یک قرن و نیمه ایرانیان است، بدون دفن کردن فاشیسم مذهبی و سلطنتی ممکن نخواهد شد.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید