back to top
خانهنویسندگانناصر کوشا: خدعه خامنه ای علیه جبهه مقاومت

ناصر کوشا: خدعه خامنه ای علیه جبهه مقاومت

از ادعای شراکت در نظم نوین جهانی همراه با روسیه و چین تا سقوط در عرض یک سال

( بخش اوّل )

تا جایی که نگارنده این سطور از خامنه ای شناخت دارد، او فردی بیمار، دروغگو، کینه جو و بشدت فریبکار است. همانگونه که او خود بیان میکند، هر کاری که لازم است باید انجام شود، اما مردم از آن اطلاع پیدا نکنند. بنابراین او فردی است، همتا و همانند خمینی که هیچ اعتقادی به اخلاق، دین، حقوق انسان، اسلام و انصاف نداشت. خامنه ای تنها به قدرت و حکومت خویش می اندیشد. کما اینکه بنیانگذار انقلاب و ولی اول، خمینی در مورد امام زمانی که داعیه تحویل پرچم حکومت جهانی آخرالزمان  را به او داده، می گفت:

« این یک تکلیف الهی است برای همه، اهم تکالیف‌ هایی است که خدا دارد، یعنی حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر ولو امام عصر باشد، اهمیت اش بیشتر است. برای اینکه امام عصر هم خودش را برای اسلام فدا میکند. »

بنا بر تعریف خمینی، حفظ جمهوری اسلامی، حتی از جان امام زمان هم مهمتر است، چه رسد به جان دیگر انسانها. حال هر کس که می خواهد باشد، چه قاسم سلیمانی، یا هاشمی رفسنجانی، یا حسن نصرالله و اسماعیل هنیه و …

در نوشته کنونی قصد من این است که شرایط آخر عمر دو رهبر جمهوری اسلامی را با هم مقایسه کنم. با این هدف که متوجه شویم، چرا خامنه ای برای حفظ جمهوری اسلامی، یعنی حاکمیت مطلقه  خود و فرزندش حاضر به نابودی همه کس و همه چیز، از جمله کشور ایران است.

در اواخر عمر خمینی نیروهای قدرت طلبِ وابسته به او، به این نتیجه رسیدند که باید خمینی را به انجام کارهایی وادار کنند. البته بر اساس اخبار و اطلاعات موثق، خود خمینی نیز در گرفتن تصمیم به انجام این کارها، شریک بود.

در دوران زنده بودن خمینی چه کارهایی بایستی انجام می شدند؟

ابتدا تشخیص بیماری و مدت زمان زنده بودن خمینی:

در اوایل سال ۱۳۶۲، به پیشنهاد پزشک ‌خمینی، بیمارستانی در نزدیکی محل سکونت ایشان برپا گردید. خمینی سه ‌بار در این بیمارستان بستری شد:

بار اول در سال ۱۳۶۵ که قلب او به یکباره از کار ایستاد. با تلاش پزشکان بار دیگر خمینی به زندگی بازگشت؛ بار دوم در سال ۱۳۶۷ با تشخیص ناراحتی گوارشی و کمبود ‌خون در قسمتی از روده ایشان. این بیماری با روشهای درمانی بهبود یافت؛ بار سوم نیز در سال ۱۳۶۸ آخرین بیماری او، سرطان و زخم‌ های متعدد در معده بود که منجر به مرگ ایشان گشت.

بنابراین می توان دریافت که برخی از نزدیکان خمینی از مدتها پیش انتظار مرگ او را داشتند.

هنگامی که تعدادی از نزدیکان خمینی به مبتلا بودن ایشان به سرطان پی بردند، اقدام به برنامه ریزیهای خاصی نمودند، تا برای جانشین آینده ولی فقیه، زمینه را آماده کنند.

به نظر می رسد که بهشتی، سید احمد خمینی، هاشمی رفسنجانی، سید علی خامنه ای، موسوی اردبیلی، محمد یزدی و برخی دیگر از نزدیکان خمینی، دست به کار شدند تا شرایط کشور را برای رهبری بعد از خمینی فراهم آورند.

حال چه اقداماتی می بایست در زمان زنده بودن خمینی صورت میگرفت تا بتوان عواقب و پیامدهای آنرا به گردن او انداخت تا جانشین ایشان بیگناه و بی تقصیر جلوه کند؟

اوّل. پایان دادن به جنگ  هشت ساله ایران و عراق:

 در صورت مرگ خمینی و ادامه جنگ، انشعاب و چند دسته گی میان نیروهای نظامی، سیاسی و روحانی بوجود میآمد. طوریکه کشور را مبتلا به درگیری و کشمکش می کرد. و البته در زمان جانشینی او با مشکلات عدیده ای روبرو می شدند و شاید جنگ نیز ادامه می یافت.

دوّم. برکناری آیت الله منتظری از جانشینی خمینی:  

نزدیکان خمینی می دانستند که اگر خمینی بمیرد و پیش از آن منتظری را برکنار نکنند، منتظری به عنوان ولی فقیه جانشین خمینی میشود و دست یکایک آنها را از قدرت کوتاه میکند. در نتیجه خمینی را برآن داشتند، که منتظری را عزل کند تا آنان خود بتوانند جانشینی برای خمینی دست و پا کنند.

سوّم. اعدام زندانیان سیاسی و حذف رقبا و مخالفان سیاسی برای آینده خویش:

از آنجایی که می دانستند تا زمانی که خمینی هست می توانند هر گروه و دسته و فردی را حذف کنند، بنابراین تلاش نمودند تا قبل از فوت خمینی جریان نهضت آزادی و برخی دیگر گروههای سیاسی را بنا به دستور خمینی، حتی گاهی با کلک و دستنویس احمد آقا بجای پدرش، حذف نمایند. زیرا بعد از مرگ خمینی برخورد با آنها مشکل تر می شد.

گروه نزدیک به خمینی به خوبی می دانستند که اگر خمینی بمیرد، و زندانیان سیاسی  در زندانها باقی بمانند شاید برخی ها امثال منتظری و دیگر دست اندرکاران سیاسی نزدیک به حاکمیت، با اعدام زندانیان در بند مخالفت کنند.

بنا براین به دستور خمینی و یا احمد خمینی، حکم اعدام زندانیان سیاسی را گرفتند تا خود را از دست هزاران زندانی سیاسی مخالف نجات دهند. اینگونه بود که اقدام به کشتار سال ۶۷ در زندانها نمودند و آنرا به گردن خمینی انداختند.

چهارم. فراهم آوردن مراکز قدرت مالی برای رهبر آینده:

با وجود آنکه خمینی ستاد اجرایی امام را برای هزینه در امور خیریه مطرح ساخته بود و برای آن زمانی را در نظر گرفته بود. اما با مرگ او، خامنه ای آنرا به ستاد اجرایی فرمان خمینی و رهبری تبدیل کرد و بدینوسیله کلیه دارایی های آنرا تحت اختیار خود درآورد. میزان دارایی این ستاد به نظر می رسد هم اکنون نزدیک به بیش از ۳۰۰ میلیارد دلار باشد که تمامی آن توسط نماینده او در این ستاد، برای امور خیریه هزینه نمی شود، بلکه اموری  که خامنه ای خود به آن نیاز دارد.

پنجم. تشکیل شورای بازنگری قانون اساسی:

خمینی به خوبی می دانست که اگر ولی فقیه به قدرت مطلقه تبدیل نشود، امکان دارد حاکمیت فردی او با مشکلات متعددی روبرو گردد. به همین دلیل دستور تشکیل شورای بازنگری قانون اساسی را، بدون هیچگونه انتخابات، مجاری قانونی و نظر دیگران، صادر کرد. در نتیجه خود و جانشین بعد از خود را صاحب قدرت مطلقه کرد. با داشتن این قدرت کاملاً غیر قانونی هم خود خمینی و هم جانشین او، خامنه ای می توانند در بسیاری از قوانین کشوری و لشکری دست برده و در آنها مداخله غیر قانونی کنند.

وقتی خمینی فوت کرد، فرزند او سید احمد آقا، گمان می برد که بعد از مرگ پدرش، او احتمالا می تواند یکی از سه و یا پنج عضو شورای رهبری شود. اما زمانیکه متوجه برنامه ریزیهای محرمانه هاشمی رفسنجانی و خامنه ای شد. از تک و تا افتاد و با برنامه هاشمی رفسنجانی، دروغ های حسن روحانی و هاشمی و خود سید احمد خمینی، شرایط برای سید علی خامنه ای فراهم گردید.

البته با این امید که می توانند خامنه ای را تحت کنترل خود در آورند، و در کنار او به قدر قدرتی خویش ادامه دهند. ولی نمی دانستند که خامنه ای بتدریج سر همه آنها را یکی پس از دیگری زیر آب می کند، و بتدریج آنها را از کار برکنار و به گوشه انزوا می راند. 

حال دهها سال از آن برنامه گذشته و شرایط تقریبا همانگونه گشته است که در زمان خمینی بود.

برای مثال اگر سخنان دکتر مخصوص سید علی خامنه ای صحت داشته باشد، خامنه ای باید قبل از مرگ خویش، برخی از امور را برای جانشین خود، که بطور قطع فرزند او، مجتبی خامنه ای خواهد بود، فراهم سازد. زیرا به  خوبی نسبت به سرنوشت سید احمد آقا و خاندان خمینی واقف است. چون خود او بود که موجبات آنرا فراهم ساخته بود.

در اوایل امسال اطلاعی در فضای مجازی منتشر شد از گفتگوی دکتر مرندی پزشک مخصوص خامنه ای و نجف زاده مجری برنامه ای. در آن برنامه دکتر مرندی در پاسخ به سئوال نجف زاده نسبت به سلامت رهبر جمهوری اسلامی ابراز نگرانی کرده و گفته بود:

« سلامت رهبری تا زمستان امسال، یعنی ۸-۹ ماه دیگر، با رسیدگی‌ ها و داروهای تجویز شده، تضمین است. بعد از آن هم دعا های مردم حتما کارساز خواهد شد. بنابراین هیچ جای نگرانی نیست.»

هم زمان نیز در برخی از پیام ها سخن از این بود که تنها یک موسسه در امریکا قادر به معالجه بیماری رهبری میباشد. در جایی دیگر نیز مسئولی گفته بود، نمی توان برای معالجه خامنه ای از امریکا که دشمن است، تقاضای ویزا و معالجه پزشکی نمود.

حال اگر سخنان دکتر مرندی درست باشد، وضعیت سلامتی خامنه ای هیچ خوب نیست. اگر امسال نمیرد تا یکی دو سال آینده احتمالا یا خواهد مرد و یا اینکه با توجه به شرایط جامعه و اعتراضات گسترده مردم از فساد های حاکمیت، قبل از مرگ سرنگون خواهد شد و همانند بشار اسد، به مسکو که تنها جایی است که در حال حاضر می تواند با خانواده برود، خواهد گریخت.

حال بنابر صحت سخنان دکتر مرندی، خامنه ای باید همانند خمینی، چند کار را با هم انجام دهد. تا جانشین او که آقا سید مجتبی خامنه ای خواهد شد، با مشکلات موجود روبرو نشده و به راحتی مراحل بن سلمان شدن ،شاهزاده سعودی را طی کند.

  این مراحل عبارتند از:

اوّل، خلاصی یافتن از نیروهای نیابتی یا به اصطلاح جبهه مقاومت:

به نظر نگارنده آقای خامنه ای از سالها قبل بر خلاف  گفته هایی که در مورد جبهه مقاومت اظهار می کند، تصمیم داشت برای راحتی جانشین خود، از شر این جبهه رها گردد. زیرا از سالها پیش اختلافات شدیدی میان برخی سرداران سپاه در مورد سپاه قدس و قاسم سلیمانی به وجود آمده بود. به گونه ای که این اختلافات میان سردار سلیمانی و نیروهای قدس از یک سو، و سرداران جعفری، حسین طائب، محمد حسین باقری، ذوالقدر نیا و….

برای مثال در جریان شکایت از حمید بقایی در دوره احمدی نژاد، و گزارش سردار جعفری و سردار باقری به خامنه ای در مورد تغییر سردار قاسم سلیمانی، و نوار صوتی سردار محمد علی جعفری و سردار ذوالقدر نیا در مورد فساد مالی سلیمانی در دوره شهرداری سردار قالیباف برای حل مشکلات مالی سپاه قدس و سردار سلیمانی، البته به دستور خامنه ای و سخنان برخی از مسئولان اطلاعاتی و امنیتی و… که همگی موید تصمیم  خامنه ای برای حذف نیروهای نیابتی می باشد.

به نظر نگارنده بعد از دریافت سخنان مسئولان امنیتی و اطلاعاتی در زمستان سال ۱۴۰۱، خامنه ای به کوشش خود برای حذف این نیروها شدت بخشید. اما مانند رهبر قبلی، خمینی، از سیستم خدعه  برای فریب استفاده کرد. یعنی در گفتار خود چیزی را می گوید، اما بر خلاف آنرا عمل می کند.

زیرا خامنه ای می داند، که اگر  کار این جبهه به پایان نرسد، بعد از مرگ او، درگیری و جنگ میان این گروهها شدت می یابد. و در این وضعیت جانشین او، بایستی کار خود را با تنشهای متعدد شروع کند.

چرا که حمایت از یکی از دو گروه منجر به شکافی عظیم در میان حاکمیت و نیروهای نگاه دارنده بوجود خواهد آورد. علاوه بر آنکه میان مزدوران سود جو که مستقر در میان گروههای به اصطلاح جبهه مقاومت هستند، نیز دچار تنش و درگیری خواهد گردید.

در این قسمت از نوشته با اشاره به سخنان برخی از مسئولان اطلاعاتی و امنیتی که در زمستان سال ۱۴۰۱ در دیدار با خامنه ای، در مورد جبهه به اصطلاح مقاومت بیان کردند، نشان داده خواهد شد که وضعیت تا چه اندازه خراب است.

در واقع می توان به این نتیجه رسید که خامنه ای بر خلاف گفته ها و جلوه گریهای خود در مورد حمایت هایی که از جبهه مقاومت می کند، در پس تفکرات خویش، تا زمان فرا رسیدن جانشین خود، علاقه ای شدید به حذف جبهه مقاومت دارد. او زمینه های این حذف را با عدم حمایت از آنها، و راندن شان به جنگ نابرابری با اسراییل که مدام تحریک می کند، نتیجه این خدعه ها را این روزها می توان دید.

حال چندین سوال مهم پیش میآید:

اول. چه کس یا کسانی و بر اساس چه فکر و اندیشه ای حماس را تشویق به حمله به اسراییل نمود؟

دوم. چه کس و یا کسانی بر اساس چه فکری حزب الله را از یک روز بعد وادار به موشک پرانی به سوی اسراییل کرد؟

سوّم. چه کس یا کسانی بر اساس چه تفکری، برنامه خرید پیجرها و بیسیم های دستکاری شده از طرف اسراییل  را اجرا و برای حزب الله لبنان خرید؟

چهارم. چرا زمانی که حماس به شدت زیر حمله اسراییل قرار گرفت، ایران کمکی به آنها نکرد؟

پنجم. چرا زمانی که حزب الله زیر حملات شدید اسراییل قرار گرفته بود، ایران کمکی نکرد؟

ششم. چرا زمانی که نیروهای هیات تحریر الشام وارد سوریه شدند، نیروهای ایرانی فرار کردند؟

هفتم. به راستی اطلاعات بسیار حساسی که منجر به کشته شدن دهها تن از سران حزب الله، از جمله حسن نصرالله و هاشم صفی الدین شده بود، از کجا به دست اسراییل رسیده بود؟.

هشتم. چرا وقتی بعد از کشته شدن رهبران جبهه جنوبی لبنان، خبر انتخاب کرکی و همیه از سوی ایران مطرح شد، آنها دو روز بعد شناسایی و کشته شدند؟ و… دهها سوال دیگر.

لازم به ذکر است که بعد از حملات شدید اسراییل به غزه و حزب الله لبنان در جنوب و کرانه باختری آقای خامنه ای سخن از عقب نشینی تاکتیکی کرد. ولی نیروهای جبهه مقاومت متوجه معامله بزرگ خامنه ای در رابطه با خود نشدند.

در واقع آقای خامنه ای در ۲۵ مرداد ۱۴۰۳در جمع گروهی که « دست‌ اندرکاران ستاد کنگره ملی شهدای استان کهگیلویه و بویر احمد » خوانده شد، گفته بود:

« عقب ‌نشینی غیر تاکتیکی در هر میدانی غضب الهی را به دنبال دارد. اما گاهی عقب‌ نشینی تاکتیکی است، و آن عیبی ندارد، چرا که عقب ‌نشینی هم مانند پیشروی یک تاکتیک است. »

ذکر این بیانات در حالی بود که اسماعیل هنیه در تاریخ ۱۰ مرداد ماه همان سال در تهران ترور شد. ولی آقای خامنه ای ۱۵ روز بعد از عقب نشینی تاکتیکی می گوید.

آیا اگر مسئله ای غیر از معامله و گفتگو بود، آقای خامنه ای اینگونه عمل می کرد؟ در حالیکه برخی از سرداران و مسئولان می گفتند به شرف ما ضربه وارد شده است.

بعد از این سخنان که نشان می دهد آقای خامنه ای قصد ندارد اقدام به حمایت از حزب الله و حماس و جهاد اسلامی کند، به نظر می رسد که وارد یک معامله شده است.

در ادامه بیانات ایشان که نشان از معامله می دهد و در تاریخ ۶ شهریور ۱۴۰۳ در نخستین دیدار خود با اعضای کابینه دولت مسعود پزشکیان درباره « بلامانع بودن تعامل با دشمن » چنین گفت:

« به دشمن امید نبندید. برای برنامه‌ هامون منتظر موافقت دشمنان نمانید. این البته منافاتی با این‌ که با همان دشمن در مواردی تعامل هم بکنید، ندارد. این مانعی ندارد. » 

بنابراین مشخص شد که اولا عقب نشینی تاکتیکی ایرادی ندارد، ثانیاً، در ضمن با دشمن هم می شود تعامل کرد، و اگر همان دشمن در پی حذف نیروهای جبهه مقاومت باشد، که احتمالا شخص خامنه ای هم از این پروژه بدش نمی آمد، لذا اسراییل حملات خود را شدید تر کرد. تا جایی که منجر به کشته شدن حسن نصرالله و هاشم صفی الدین و نیل فروشان و دهها مسئول رده بالای حزب الله لبنان و یحیی سنوار و محمد ظیف و…شد.

البته برای خالی نبودن عریضه اقدام به موشک پرانی هم نمود تا نشان دهد که او حامی جبهه مقاومت است. اما در پس پرده هم به امریکا و هم به نیروهای حامی اسراییل گزارش داده بودند که می خواهند به اسراییل حمله کنند. دقیقا همانند زمانی که می خواستند به پادگان عین الاسد امریکا در عراق بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی، حمله کنند.

به نظر می رسد، برای خالی نبودن عریضه و نمایش حمایت از جبهه مقاومت، در فروردین ماه، رژیم اولین حملات خود به اسراییل را تحت عنوان عملیات وعده صادق انجام داد. اما قبل از آن به همه گفته بودند که می خواهند عملیات کنند. یعنی همانند قضیه حمله به عین الاسد عراق.

به گزارش زیر در رابطه با موشک پرانی ایران به اسراییل در فروردین ۱۴۰۳ توجه فرمایید:

«… وزیر امور خارجه ایران، خود، با بیان اینکه عملیات نظامی ایران محدود بود، گفت ما بامداد روز یکشنبه به کاخ سفید در پیامی اعلام کردیم که عملیات ما محدود و حداقل و با هدف دفاع مشروع و تنبیه رژیم اسرائیل انجام میشود.

دو منبع مطلع عراقی، یک مشاور امنیتی دولت و یک مقام امنیتی گفتند که ایران حداقل سه روز پیش از وقوع این حمله، از طریق کانال ‌های دیپلماتیک به بغداد درباره آن اطلاع داده بود.

زمان دقیق این حمله آن موقع فاش نشده بود. اما چند ساعت پیش از حمله به مقامات امنیتی و نظامی عراق اعلام شد و به بغداد اجازه داده شد که حریم هوایی خود را ببندد و از حوادث مرگ ‌بار جلوگیری کند.

مقام امنیتی عراقی که پیشتر به آن اشاره شد، گفت:

دولت به وضوح از طریق مقامات ایرانی مطلع شد که نظامیان آمریکایی در عراق نیز از پیش، از این حمله مطلع بوده ‌اند. یک منبع مطلع ایرانی نیز گفت که ایران از طریق کانال‌ های دیپلماتیک، از جمله قطر و سوئیس درباره روز حمله به آمریکا اطلاع داده بود.

 گفتنی است در زمان گرفتن به اصطلاح  انتقام سخت، سردار سلیمانی، سردار شمخانی و به دستور خامنه ای و مشورت مقام روسی آن جنایت را انجام دادند. حتی حاضر به سرنگونی هواپیمای اوکراینی و کشتن بیش از ۱۷۰  نفر از ایرانیان نخبه شدند. اما به دروغ آنرا به شکلی دیگر نشان می دادند.

ادامه دارد

در نوشته بعدی توجه خوانندگان گرامی این سطور را به گزارشاتی که در زمستان سال ۱۴۰۱ پس از کاهش تظاهرات خیابانی مردم، تحت عنوان « زن، زندگی، آزادی » در جلسه ای که خامنه ای با مسئولان اطلاعاتی و امنیتی برپا کرده بود، جلب می کنم.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید