برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید
بنی صدر: مسئله هم از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ اخلاقی قابل بررسی است. من چندین بار توضیح دادم چرا انتخاب آقای روحانی با قصد آقای خامنه ای برای حذف کردن آقایان موسوی و کروبی و خاتمی و رفسنجانی همراه است. حمله ها مستمر به اقایان موسوی و کروبی و وصل کردن آنها به اسرائیل و عربستان و هرجائی ادامه دارد و آنها را اهل فقتنه می خوانند و گفته اند تا پوزش نخواهند حصر ادامه پیدا خواهد کرد. آقای خاتمی هم ممنوع التصویر و ممنوع البیان و ممنوع القلم شده است. حال می رسد به آقای هاشمی رفسنجانی که گمان می کرد تافته جدا بافته است. روز قبل از انتخابات مجلس خبرگان من مصاحبه ای داشتم با رادیو فرانسه . گفتم که قصد آقای خامنه ای حذف آقای رفسنجانی است و اگر آقای هاشمی رفسنجانی رئیس شود، بدین معنی است که آقای خامنه ای هیچکاره است و چنین نخواهد شد. و ایشان انتخاب نخواهد شد. 19 اسفند شد و آقای رفسنجانی از کسی شکست خورد که نه محبوبیتی دارد نه مقبولیتی دارند و نه جوان است. هر چند که آقای محمد یزدی در فساد و خیانت و جنایت به پای آقایان هاشمی رفسنجانی و خامنه ای نمی رسد اما در همه فسادها بود. و آقایان هاشمی شکست خورد. آقای خامنه ای لازم شد یک تو دهنی به آقای رفسنجانی بزند وقتی گفت انتخاب شما( محمد یزدی) بسیار بجا بود، چون آن آقا گفته بود این انتخاب نا بجاست. این آقا گفت نه خیر بسیار هم بجا است. خوب، معنای این حرف این است که نه، آقای هاشمی رفسنجانی این طور نیست که بگوید من عاشق رهبرم البته این را سال 88 گفته بود و حالا به مناسبت این مجلس خبرگان دوباره آوردن رو که این آقا عشقش را به آن آقا بیان کند. ولی کار آن طرف از ناز آن ورتر بود و گفت اصلا نمیخواهم رویت را ببینم. پس این بدین معنا است که جریان حذف ادامه دارد. حالا آقای هاشمی رفسنجانی گفته که اگر در موقعش عمل کردم نیازی به این ندارد که ایشان در مقام تعیین رهبر جدید رئیس آن مجلس باشد و یا نباشد. خوب معنای این حرف چیست؟ چون سن آقای هاشمی رفسنجانی از آقای خامنه ای بیشتر است، از کجا میداند که این زنده میماند و آن زنده نمیماند و بعد نوبت به تعیین رهبر می رسد و ایشان نقش پیدا می کند؟
یک معنایش این است که ایشان میداند که آقای خامنه ای بیمار است و نا خود آگاه این حرف را زده، معنایش این است که او می میرد و این آقا زنده می ماند و بعد در تعیین رهبر جدید نقش ایفا می کند، چه رئیس باشد و چه نباشد. اما هرکسی میداند که معنای این که در این مجلس به این ترتیب ضربه کمر شکن به آقای هاشمی رفسنجانی خورد این است که این آقا در تعیین رهبر نقش نداشته باشد. روشن است که وقتی آقای خامنه ای آقای محمد یزدی را بر آقای شاهرودی ترجیح داده، این باید دلیلی داشته باشد. یک دلیل این است که به احتمال خیلی زیاد آقای هاشمی شاهرودی هم جزء نامزدهای احتمالی جانشینی آقای خامنه ای نیست، لااقل از دید آقای خامنه ای و بیت او نیست، چون آقای شیخ محمد یزدی هم سخت ضد شورا است، آن رهبری شورایی هم مراد و مقصد آقای خامنه ای نیست. پس جانشین او یک نفر خواهد بود. خوب آقای هاشمی شاهرودی نخواهد بود، با این رایی که آقای هاشمی رفسنجانی گرفت، الان احتمال دارد در انتخابات سال بعد هم وضع از این بد تر شود و ترکیب آن مجلس از این هم که هست بد تر بشود که در آن صورت معنایش این است که کسانی مثل شیخ صادق لاریجانی اینها هم در مظان جانشینی آقای خامنه ای نیستند و باصطلاح باید این فکر را از کله بدر کنند.
خوب به طور یقین هم، باز همچنان از دید آقای خامنه ای، آقای حسن خمینی که حالا دارند آنرا هی آیت الله می خوانند و تحت این عنوان که نوه امام است و حقا جانشین او است و الخ، به اصطلاح تر و خشکش می کنند، او هم از دید آقای خامنه ای مطرود است. خوب کی میماند؟ در حال حاضر برای این سئوال جوابی جز فرزند این آقا یعنی آقا مجتبی نمیم اند ،مگر اینکه کسی را آقای خامنه ای زیر سر گذاشته که هیچ کس نمیداند. بگوئیم جانشین غایب. خیلی خوب، این در باب معنای سیاسی.این شکست کمر شکن آقای هاشمی رفسنجانی در سیاست داخلی.
اما یک معنا هم در سیاست خارجی دارد. این، پایان می دهد به آن خبر سازی های اسرائیلی و غیر اسرائیلی که این آقای خامنه ای میرنده است و در حال مرگ است و کاره ای نیست. بلکه می گوید، من همه کاره ام و تصمیم نهایی را هم من می گیرم. این هم یکی معنای آن است از نظر سیاست خارجی. خصوصا در کشور های منطقه، این اهمیت دارد و قطعا بازتاب گسترده ای دارد. مثلا اگر آقای هاشمی رفسنجانی انتخاب می شد، از دید دولت سعودی یک معنا داشت،حالا که شکست خورده، معنای کاملا مخالف آن معنای اول را دارد. آن معنای اول این بود که اگر آقای هاشمی رفسنجانی انتخاب میشد یعنی وزنه جبهه مخالف در درون رژیم قوی شده، پس آقای هاشمی رفسنجانی می تواند در نوع جدیدی از رابطه با دولت سعودی به نفع دولت سعودی نقش ایفا کند. در یمن، در سوریه، در عراق، در لبنان. اما حالا که او، آن هم با این شدت شکست خورد به این معنا است که نه،سر و کار، تنها با آقای خامنه ای است. توجه میدهم که امروز در مطبوعات خواندم آقای السیسی در مصاحبه با واشنگتن پست گفته که در گفتگو ها با ایران، نگرانی های اسرائیل بجا است و باید رعایت بشود و این دلالت صریح دارد بر وجود آن اتحادی که این رژیم کودتایی مصر ،با دولت سعودی و اسرائیل دارد. خوب این هم از لحاظ سیاست خارجی. همین طور در این قلمرو سیاست خارجی بگویم که در عراق،در لبنان و در سوریه،خصوصا در این سه کشور که قرار است به اصطلاح کمر بند سبز پدید بیاید که فعلا بجای آن شده کمربند جنگ، آنجا بازتاب این انتخابات خیلی موثر است. که معنایش این است که نه،کاملا کنترل اوضاع در اختیار آقای خامنه ای است. خوب این از نظر سیاست داخلی و خارجی.
حالا از نظر دو جناح، یعنی دو جبهه اصلاح طلب و میانه رو یک طرف و این اصولگرا یک طرف. خوب، این به این معنا است که جریان طرف میانه رو و اصلاح طلب واینها در آن بخش از رژیم که محور قدرت هست، یعنی قلمرو ولایت فقیه ،خلع ید و هیچ کاره است. حالا پیشنهاد شده برای اینکه آنها هم در این قلمرو یک حضور و وجودی داشته باشند، با این شکست معلوم شد که نه دستگاه آقای خامنه ای حاضر نیست که در این قلمرو برای دیگری، حتی حضوری قائل باشد. گفته اند مثلا اینهایی که حاضر نبودند بروند امتحان بدهند. آخر باید بروند امتحان بدهند که مجتهدند تا شورای نگهبان به آنها اجازه نامزد شدن بدهند. حالا یک شرطش این است. حالا فرض کنید امتحان دادند و گفتند اینها ردشدند و یا قبول شدند اما صلاحیت ندارند،به هر ترتیب نامزدهایی هم که الآن در مظان هستند اینها کسانی نیستند که به اصطلاح به مخالفت با آقای خامنه ای شناخته شده باشند.پس یک قلمرو از رژیم ،ملک طلق آقای خامنه ای است و آن قلمرو ولایت مطلقه فقیه است. این معنای خیلی روشن دارد و پیامی فوق العاده واضح، آن کدام است؟ آن این است که این رژیم اصلاح پذیر نیست. چون باید محورش تغییر بکند و یا رابطه محور با بخش جمهوری،یعنی رابطه با قوه مجریه و قوه مقننه و قوه قضائیه تغییر بکند. نه این می گوید که ایشان حاضر نیست سر سوزنی از سلطه کاملش بر دولت،بکاهد. خیلی خوب این مال جنبه سیاسی.
اما جنبه اخلاقی: در ابتدا باید بگویم که مرحوم منتظری گفته بود که آقای هاشمی رفسنجانی هوش بازاری دارد به معنای اینکه: ایشان فقط دم ولحظه را میبیند به مانند اینکه مشتری آمده است و باید با مشتری معامله را انجام بدهد و دیگر به فکر فردا و آینده نیست. هرگاه عقل انسان از آن قدرت مقداری آزاد و مستقل بود، خوب کمی محاسبه می کرد! گفته اند که چهل و چند نفر به ایشان نامه نوشته اند که شما تشریف بیاورید تا ما شما را رئیس خود قرار بدهیم و ایشان نیز قبول کردند. هر گاه چنین باشد البته نامه را ایشان تصدیق کرده اما تعداد امضاء ها را ندیدم که خود ایشان گفته باشد که بالای چهل نفر بوده اند . اگر نامه ای با چنین تعدادی به ایشان نوشته باشند، از نظر اخلاقی معنای آن این است که امضاء کنندگان، قصد فریب ایشان را داشته اندالبته 24 نفر به ایشان رای داده اند ولی سایر این افراد، فریب دهندگان بوده اند و این آدم که خود را باهوش و کذا و .. میداند را فریب داده اند! وی را به میدان کشانده اند تا به این ترتیب، ضربه فنی کنند، تا دیگر از جای خود نجنبد! و او نیز خام شده و به میدان رفته و به زمینش زده اند تا از جایش نجنبد. از اول مجلس خبرگان تا به امروز نیز ایشان عضو هستند، چرا باید این آدم ان طور فریب بخورد و به عرصه وارد شود؟ این سئوال مهمی است. البته ایشان بعد از ماجرا گفته است : آبروی 80 ساله خود را خرج کرده است برای آخرین بار، برای نظام و کشور! از لحاظ اصل اخلاقی، دینی ، سیاسی و یا هر جور دیگر، اقتضا ندارد که عده ای نامه بنویسند و زیر آن بزنند. اما این مسئله که این آدم رفته و خود را نامزد کرده است، اصل دوم اخلاقی را مطرح می کند و آن اینکه: (البته در نظر داشته باشید که من این مطلب را راجع به آقای خمینی ، یادآور شدم و آن اینکه: آقای خمینی به آقای گرمارودی گفته بود: جاسوسی در دفتر بنی صدر را انجام بدهد، گرمارودی به آقای خمینی گفته بود که من آبرویم میرود و حیثیتی برایم نمیماند ، آقای خمینی به او پاسخ داده بود که بقیه برای اسلام جان داده اند ، شما هم آبرو بدهید! ) آن موقع نوشتم و توضیح دادم و امروز نیز توضیح میدهم که دین، برای این است که انسان با آبرومندی و کرامت زندگی کند، صریح قرآن است که میگوید: ان اکرمکم عند الله اتقاکم ، آن کاری که باید کرد و روش دینی است: تقوی است ، تقوی سیاسی، مالی، جنسی و… نگفت که : آبرو و حیثیت خود را به باد بدهید؟! مگر برای حفظ این نظام، لازم است که کار خلاف حق و اخلاق و دین انجام بدهیم؟! ولی چون این قدرت، مبنایش زور است، اگر شما کاری بکنید که زور گوئی بر جا بماند، البته که باید از آبرو و حیثیت چشم بپوشانید! باید خیانت بکنی، جنایت بکنی، فساد بکنی و همگی بی آبروی در بر خواهد داشت.
این طرز فکری که میگوید من آبروی 80 ساله خود را مایه گذاشتم، باید اولا از او پرسید که شما چند بار این آبرو را معامله کرده اید؟! آیا چیزی از آن آبرو باقی مانده بود که دوباره آن را خرج کنید؟! دیگر اینکه: این چه نوع رژیمی است که برای حفظ آن باید از آبرو مایه گذاشت؟! جز رژیم قدرت محوری که غیر از فساد و خیانت و جنایت طلب نمیکند، آیا عامل دیگری وجود دارد که آدمی برای حفظ آن ، آبرو و حیثیت، کرامت ، انسانیت، خودرا مایه بگذارد؟! در این دنیا ببینید که اگر شما بخواهید به کسی خدمت بکنید، فدا کاری بکنید، آبرو و حیثیت خود را فدا می کنید؟! درست بر عکس است و کسی که بخواهد به کسی و یا وطن خود، خدمت بکند نه تنها از آبروی خود خرج نخواهد کرد بلکه، آبرو و حیثیت نیز کسب خواهد کرد. از دست دادن آبرو وقتی حاصل میشود که خیانت و جنایت و… به کار می آید. پس سخن ایشان، ناخودآگاه اعتراف دارد که این رژیم ، آبروها را برایش باید خرج کرد، تا خیانتی و یا جنایتی و یا فسادی، دست زد. وقتی که میزان سنجش آبرو در این رژیم، زور شده است، طبیعی است که حق بی ارزش بشود، طبیعی است که دین به معنای مجموعه حقوق بی ارزش بشود.
طبیعیست که برای اوجب واجبات که حفظ نظام است، البته که دین را باید قربانی کرد و آبرو را هم قربانی کرد و هر جنایت و فسادی نیز جایز است. خوب با این حساب چگونه می شود گفت که شما بانی داعش و القاعده نبودید؟ همین نوع فکر است که داعش و القاعده را پدید آورده است. مگر القاعده چه کار می کند؟ همین توجیه را می کند. آنها هم می گویند که برای مصلحت اسلام این جنایات را می کنند. دولت اسلامی هم همین حرف را می زند. در دوران معاصر شما بانی این پدیده ها بوده اید! و شما ایرانیها که می شنوید: شما پاسدارها، شما روحانیها، شما کسانی که در این رژیم کار می کنید! خداوند عقل را برای چه به شما داده است؟! سعی کنید این عقل خود را آزاد کنید! تا آن عقل به شما بگوید که ممکن نیست که شما یک کار حق انجام دهید و برای آن آبروی خود را از دست بدهید. این ناحق است که با انجامش آبرو را از دست می دهی! این رژیم ناحق است که شما برای حفظ آن باید همیشه آبرو و شرف خود را از دست بدهید تا نظام بماند! این کار را نکنید. زمانی شما روحانیون می گفتید این رژیم برای حفظ دین است. حالا که این دین دارد خرج این رژیم می شود و اسلام گریزی و دین ستیزی هم کار روزانه مخالفین شده است. قدرت ها هم به جای خود این کار را می کنند. هنوز هم نمی خواهید عبرت بگیرید؟ آیا اخلاق هیچ نقشی در زندگی شما ندارد؟
ایرانیها می گویند “چاه کن ته چاه است!” و این کسانی که بانی این قانون اساسی هستند که آقای خمینی را به ولایت مطلقه فقیه رساند و سرگروه آنها هم آقای رفسنجانی بود، هم اکنون در ته چاه هستند. ضربه های آن ولایت فقیه مرتب بر خود این آقا و آقایان وارد می شود تا جائی که آقای صادق لاریجانی می گوید که اینکه آقای رفسنجانی گفته که فرزند او بی گناه است، تعقیب قانونی دارد و القای بی گناهی متهم غیر قانونی می باشد. این یعنی که حکم محکومیت این آقا صادر شده و اینهم خلاف دین و اخلاق است زیرا کار قاضی این نیست که اشخاص را در آنجا به عنوان متهم بودن محکوم به جرم بکند! این نشانه سقوط اخلاقی رژیم است! هیچ نشانه ای از اخلاق در این رژیم نیست. تنها قدرت به معنای زور حاکمیت دارد. و چون این وضعیت حاکم است، ویرانی بر ویرانی افزوده می شود، مشکل بر مشکل افزوده می شود، فساد بر فساد افزوده می شود، سرزمین کشور می شود بیابان و جامعه می شود خشکزار زندگی.
شاد و پیروز باشید.
مصاحبه رادیو عصر جدید با آقای بنی صدر 93-12-22