« چرا از وارد کردن «اصل استقلال» واهمه دارند؟
از جمله مهمترین دلایل آن عبارتند از:
- استقلال یعنی کشیدن دیوار چین به دور ایران
- گفتمان جهانی شدن، ظهور دهکده جهانی و بی معنی شدن استقلال
- استبداد مذهبی، مدافع استقلال است، ولی آزادی مهمتر است
- استقلال مقوله ای است که فقط در دوران استعمار کاربرد داشت و حال، نخ نما شده است.
- آنهایی که وابستگی مالی و سیاسی به قدرتهای خارجی پیدا کرده اند. پول گرفتن از قدرتهای انیرانی
- استقلال و آزادی نه مکمل یکدیگر که مقابل یکدیگر قرار دارند و باید یکی را انتخاب کرد.»
مقدمه:
هاینریش بُل در کتاب « آدام کجا بودی» مینویسد:
«بعد از هیتلر همه آلمان درک کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهای آن آورده است اما یک چیز نابودشده هم بود که فقط ما روشنفکران آن را میفهمیدیم و آن خیانت هیتلر به «کلمات» بود. خیلی از کلمات شریف دیگر معانی خودشان را از دست داده بودند، پوچ شده بودند، مسخره شده بودند، عوض شده بودند، اشغال شده بودند. کلماتی مانند آزادی، آگاهی، پیشرفت، عدالت!»
این همان بلایی است که استبداد مذهبی حاکم، بر سر بسیاری از مفاهیم کلیدی در فرهنگ ایران آورده است و یکی از مهمترین آن ها، بلایی است که بر سر مفهوم و معنی و کاربرد و هدف «اصل راهنمای استقلال» آورده. البته در این راستا استبداد به تنهایی عمل نکرده است و بسیاری از منتقدان و نیز مخالفان رژیم نیز با استفاده از گفتمانها و توجیهات خاصی، به اهمیت رعایت اصل استقلال، هم در مبارزه و هم دراهداف، خدشه وارد کرده اند. اینگونه، اصل راهنمای «استقلال» که اصل راهنمای «آزادی» تنها در کنار آن معنی پیدا می کند و در واقع مکمل یکدیگر و دو روی یک سکه می باشند، به کناری گذاشته شده است و البته نتیجه آن، شکست جنبشهایی است که فقط در راستای «آزادی» انجام می شود. از جمله این که هرگاه اصل استقلال به حاشیه رانده شود، خلاء ایجاد شده را هیچ چیز جز «اصل راهنمای وابستگی» نمی تواند پر کند. اینگونه بود که جنبش عظیم انقلابی «زن، زندگی، آزادی» را رسانه ها و سازمانها و شخصیت های وابسته، از طریق «توئیت گیت» و «وکالت گیت» و «پیمان مهسا گیت» سعی در مصادره آن کرده و اینگونه از اصلی ترین دلایل فروکش کردن این جنبش انقلابی شدند.
متن:
خانم نرگس محمدی، با شجاعت و استمراری تحسین برانگیز با شعار «زن، زندگی، آزادی» از آمبولانس خارج شدند و بعد از آنهم بگونه ای پیوسته و مستمر این شعار متین را تکرار کردند. ولی یکی از اصلی ترین وظایف روشنفکر و فعال سیاسی، درونی کردن فرهنگ نقد می باشد و اینگونه، شناسایی نقاط ضعف و قوت و از ضعفها کاستن و بر قوت ها افزودن است.
از این منظر، وقتی مبارز سیاسی، به جنبش انقلابی مهسا/ژینا/ سیمرغ ایران/401 که با شعار «زن، زندگی، آزادی» و با سرعت باد بیش از 250 شهر را در برگرفت می رسد و در نهایت از آنجا که این جنبش انقلابی نتوانست لایه ها و طبقات بیشتری از جامعه را جذب خود کند و دچار پسرفت شد، نیاز دارد که علل آن را بداند.
آیا فروکش کردن جنبش، فقط به سبب خشونتها و جنایتهای پاسداران رژیم خیانت، جنایت و فساد بود یا عوامل دیگری نیز در این کار دخیل بودند؟
در سرکوب جنبشهای اجتماعی، کاربرد خشونت از طرف استبدادهای حاکم، همیشه به کار رفته و می رود ولی سوال این است که چرا کاربرد خشونت از طرف رژیم استبدادی، موفق به شکست بعضی از جنبشها و انقلابات نمی شود و حداقل در مرحله براندازی، این جنبشها موفق به سرنگونی مستبد و یا نظام استبدادی شده اند؟ نمونه های انقلاب بهمن و بهار عرب در مصر و تونس در دسترس می باشند.
در این رابطه است که بخش مهمی از پاسخ را باید در اندیشه راهنمای جنبشها و نقاط ضعف و قوت آنها جست. هر چه اندیشه راهنما با وجدان تاریخی – سیاسی جامعه بیشتر اینهمانی جسته باشد و جامعه ملی آن را قابل دسترس تر بداند، لایه ها و طبقات اجتماعی بیشتری جذب جنبش گشته و مانند جویبارهایی به رود اعتراضات ریخته و بر وسعت و عمق آن افزوده می شود و اینگونه بر امکان پیروز شدن هر چه بیشتر می افزایند.
از این منظر، زمانی که به جنبش زن، زندگی، آزادی می نگریم، حداقل، خلاء و جای خالی یک اصل راهنما را ملاحظه می کنیم و آن اصل راهنمای «استقلال» بوده است. اینگونه بود که کم کم شعار «مرگ بر ستمگر/چه شاه باشه چه رهبر» یعنی مظاهر وابستگی و عدم استقلال (اولی در رابطه با آمریکا و دومی در رابطه با روسیه و چین) در جنبش دچار عقب نشینی و در خارج از کشور با سونامی رسانه ای شان پر کرده و از طریق رسانه های وابسته کوشش به مصادره جنبش از طریق «تویت گیت» و «وکالت گیت» و «پیمان مهسا گیت» کردند (البته آقای اسماعیلیون متوجه اشتباه خود شد ولی از آنجایی که بعد از آن در آن باره سکوت کرد و اسرار مگو را فاش نکرد، فرصت جبران مافات را از دست داد) و اینگونه چهره هایی که یک شبه “انقلابی” شده بودند و وابستگانی که حداقل ادبیات سیاسی و تاریخ را نمی دانستند در کنار تجزیه طلب، عبدالله مهتدی که توانست با افتخار بگوید که واژه “تمامیت ارضی” در پیمان مهسا را حذف کرده است! (1) نشسته و دست به مصادره نام مهسا زده و خواب احمد چلبی و حمید کارزای ایران شدن را دیدند.
اینگونه بود که رابطه مستقیمی میان کوشش در مصادره و فروکش کردن جنبش ایجاد شد. چرا که وجدان جامعه ملی که بشدت به حفظ تمامیت ارضی وطن حساس است، خطر تجزیه را حس کرده و اینگونه، در خانه نشسته ها به خیابان نیامدند و بسیاری از به خیابان آمده ها به خانه رفتند.
چرا از وارد کردن «اصل استقلال» واهمه دارند؟
از جمله مهمترین دلایل آن عبارتند از:
- استقلال یعنی کشیدن دیوار چین به دور ایران.
- گفتمان جهانی شدن، ظهور دهکده جهانی و بی معنی شدن استقلال
- استبداد مذهبی، مدافع استقلال است، ولی آزادی مهمتر است
- استقلال مقوله ای است که فقط در دوران استعمار کاربرد داشت و حال، نخ نما شده است.
- آنهایی که وابستگی مالی و سیاسی به قدرتهای خارجی پیدا کرده اند. پول گرفتن از قدرتهای انیرانی
- استقلال و آزادی نه مکمل یکدیگر که مقابل یکدیگر قرار دارند و باید یکی را انتخاب کرد.
نقدی کوتاه بر 6 دلیل:
- استقلال یعنی کشیدن دیوار چین به دور ایران
یکی از روشهایی که برای نمایش زائد بودن بحث ضرورت استقلال بکار می رود این است که آن را به مرزهای بی نهایت افراطی می برند تا به ابتذال و تمسخر کشیده شود. به این روش، «Reduction ad absurdum/ Reduction of absurdity/ کاستن تا حد پوچی و ابتذال» گفته می شود. اینگونه وقتی سخن از «استقلال» می شود، کسانی که زندگی سیاسی خود را صرف دخیل بستن به ضریح این و آن قدرت و وابسته شدن به آنها کرده اند، از استقلال، تعبیر «دور خود دیوار چین کشیدن» را می کنند و ادعای اینکه ما نمی خواهیم دور ایران دیوار بکشیم را دارند و اینکه ما می خواهیم با جهان رابطه و مراوده و بده بستان داشته باشیم. البته عده ای هم که هیچ نفعی در وابسته بودن ندارند، از آنجایی که نظر مقابل وابستگی را مسخره می یابند، با این نظر همراه می شوند و ندانسته آب به آسیاب دخیل بستگان بر ضریح قدرتهای خارجی می ریزند.
البته، وقتی از استقلال چنین تعریفی بدست می دهند، فرد استقلال طلب را فردی که مخالف رابطه و مراوده و بده بستان با دنیاست جلوه می دهند. آنهایی هم که کمی بیشتر سواد دارند نیز به سلسله مینگ در چین اشاره می کنند که در قرن 15، درها را بروی خود بستند و بدور خود دیوار کشیدند و اینگونه از سیر تحول جهان عقب ماندند تا اینکه استعمارگران انگلیسی با کشتی های توپ دارشان دیوار چین شان را منفجر کرده و جنگ تریاک را به این کشور تحمیل کرد و دیگر استعمارگران نیز مانند گرگهایی بر پیکر چین ریخته و آن را میان خود تقسیم کردند و اینگونه بود که چین وارد «قرن تحقیر و خفت» شد.
این در حالیست که وامدار اندیشه استقلال و آزادی، وقتی سخن از استقلال داشتن و ملتی و کشوری مستقل بودن می زند از جمله به این معنی است که:
«حاکمیت بر ایران فقط به مردم ایران تعلق دارد و مردم ایران این حاکمیت را از طریق ساختارها و روشهای دموکراتیک اعمال می کنند و در این حاکمیت هیچ شریکی جز مردم وجود ندارد.»
البته که چنین ایران مستقل، آزاد و مردمسالاری با کشورهای دیگر جهان روابط آزاد، برابر و عادلانه بر اساس منافع ملی که نشات گرفته از حقوق ملی ایرانیان می باشد برقرار می کند. به سخن دیگر، ایران مستقل، ایرانی است که نه کوشش در سلطه بر دیگر کشورها می کند و نه اجازه می دهد که دیگر قدرتها ایران را تحت سلطه خود قرار دهند. چنین کشوری و با چنین نظامی، حتی با به رسمیت شناختن دولت اسرائیل نیز مشکلی ندارد. مشروط بر آنکه، این کشور قطعنامه های شورای امنیت را به رسمیت شناخته و به تعهدات آن پایبند بوده و لذا کشور فلسطین را بر اساس قطعنامه 336 سازمان ملل بر مرزهای 1967 برسمیت بشناسد.
- گفتمان جهانی شدن، ظهور دهکده جهانی و بی معنی شدن استقلال
گفتمان جهانی شدن که با ظهور ریگانیسم و تاچریسم در سپهر جهانی، طرح شد، و هدف اصلی آن تامین نیاز سرمایه داری غرب بر برداشتن موانع مختلف بر سر را ه انباشت هرچه بیشتر ثروت و نیز تضعیف اتحادیه های کارگری در آمریکا (2)
و انگلستان و در فضایی بود که اتحاد جماهیر شوروی فرو ریخته و فرانسیس فوکایاما سخن از پایان تاریخ می زد. به این ترتیب غرب توانست خود را به گفتمان حاکم و ابدی بر جهان تبدیل کند. اینگونه، جهان، سرنوشتی در برابر آن جز پذیرش برای خود نباید می دید. نتیجه منطقی پذیرفتن گفتمان این بود که دولت باید هر چه کوچکتر شده و خصوصی سازی معجزه گر، ثروتهای ملی کشورها را هر چه بیشتر کند. البته برای اعمال چنین سیاستهایی، مقوله استقلال در رابطه با «دولت- ملت» مانع اعمال چنین سیاستهایی می شد و در نتیجه درها باید برای ورود و خروج سرمایه بی مهار باز می شد و سرمایه های ملی کشورها خصوصی می شد. در نتیجه، به غیر از آمریکا که کدخدای این دهکده جهانی بود و برای ورود و خروج ثروت به کشور خود شروط و حدود بسیاری را رسم کرده بود، دیگر دولتها باید مقوله استقلال را به کناری می گذاشتند و از این اصل راهنما که حالا “نخ نما” شده بود، چشم می پوشیدند. در مقابل، این کشورها شاهد رشد اقتصادی هر چه بیشتری می شدند و پروسه فقر زدایی سرعت می گرفت. مکانیسم عمل، اینگونه توضیح داده می شد که ثروت انباشته شده در بالا که عبور از استقلال کشورها و خصوصی سازی آن را ممکن کرده است، بصورت قطره ای به طبقات زیرین جامعه سرازیر می شد و اینگونه همگی از سیاست جهانی شدن بهرمند ولی در طول زمان تجربه نشان داد که نه تنها ثروتی که از پایین به بالا می رود در بالا می ماند، بلکه قدرت ثروت بر هم افزا و انباشت شده در بالا به عنوان مکنده ای عمل می کند که هر چه بیشتر ثروت باقیمانده در میان طبقات تحتانی را هم به بالا می برد. آنگونه که سبب ساز چنان فقری شد که حتی در آمریکا ثروت سه نفر از ثروتمندترین مردان آمریکا بیش از 50% جمعیت تحتانی جامعه شد. (3)
شدت گسترش فقر که پا به پای نابودی محیط زیست پیش می رفت در خارج از آمریکا گسترش شدید تری یافت. بگونه ای که در حال حاضر نیمی از جمعیت جهان زیر خط فقر بسر می برند. (4) البته اگر موفقیت چین در از بین بردن فقر مطلق و خارج کردن 770 میلیون نفر از زیر خط فقر نبود، آمار بالا اسفناکتر می بود. (5)
در عین حال، رشد اقتصادی بیمانند چین که با استفاده از فرصتی که پروژه جهانی شدن در اختیارش گذاشته بود و نیروی کار ماهر و بسیار ارزان را در اختیار سرمایه داران غربی گذاشتن فراهم شد، وضعیتی را ایجاد کرد که آمریکا وضعیت خود به عنوان تنها ابر قدرت را در مخاطره ای جدی و بی سابقه دید و به این علت، ناگهان گفتمان جهانی شدن و سیاستهای جهانی آمریکا شروع به ریزش کرد و جمهوریخواهان با ایجاد و بالا بردن تعرفه های گمرکی و پایان دوران “بازار آزاد جهانی” نقاره پایان دوران جهانی شدن را به صدا در آوردند و دموکراتها نیز با کوشش در برگرداندن صنایع به کشور آمریکا. اینگونه معلوم شد که اسطوره پایان تاریخ در گفتمان جهانی شدن و سلطه سرمایه داری بی در و پیکر و نئولیبرالیسم نه جبری و ابدی که همه ابزاری بوده است برای استمرار بخشیدن به سلطه آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت و حال که این سلطه به خطر افتاده است، باید برای جلوگیری از آن در پی سلطه بخشیدن به گفتمان دیگری برآمد و البته آن گفتمان هیچ نیست جز گفتمانِ «اول آمریکا/American first».
در واقع، جهانی شدن نه به معنای برداشته شدن مرزها، بلکه مرزها را در اختیار سرمایه داری وحشی قراردادن که سود هر چه بیشتر او، اوجب واجبات است، می باشد.
متاسفانه از آنجا که اکثریت روشنفکران وطن، نه «روشنفکر» که «روشنفکر زده» می باشند و اینکه همانند اقتصاد وطن که «مصرف محور» است آنها نیز «مصرف کننده تولیدات فکری غرب» در نتیجه فاقد خلاقیت و آفرینش گری و نو آفرینی و مانند هر مصرف گر دیگری، همیشه دنباله رو هستند بنابر این هنوز نتوانسته اند بپذیرند که هویت فکری جهانی شدن که با آن اینهمانی جسته و با شور و شعف از آن دفاع می کردند، دوران مصرفش برای آمریکا، کدخدای جهان، به پایان رسیده و حال در، بر پاشنه دیگری می چرخد و آنها بهتر است از خواب بیدار شوند.
- استبداد مذهبی، مدافع استقلال است، ولی آزادی مهمتر است
مکرر بسیاری از اصلاح طلبان می گویند ما «استقلال» داریم ولی «آزادی» نداریم. اینگونه نه تنها رابطه دوئیت بین استقلال و آزادی برقرار می کنند و اینکه می شود یکی را داشت و دیگری را نداشت، بلکه حتی معلوم نیست که تعریف آنها از استقلال چیست و بر چه اساس استبداد حاکم را رژیمی مستقل توصیف می کنند؟ واقعا چگونه می شود گفت که رژیم شاه که تابع سیاستهای آمریکا بود، وابسته بود ولی رژیم جمهوری اسلامی که تابع سیاستهای روسیه در قفقاز و نیازمند حمایتهای اقتصادی چین است، استقلال دارد؟ برای مثال، وابستگی شاه به آمریکا و انگلستان بود که سبب شد تا استان چهاردهم ایران، بحرین را به آمریکا واگذارد کند تا این کشور ناوگان پنجم خود را در آن مستقر کند. یا وابستگی رژیم به روسیه بود که در جریان تجاوز ارمنستان به کشور آذربایجان در منطقه قراباغ و در حالی که مردم آذربایجان در تظاهرات عظیم خود در باکو خواستار بازگشت به ایران بودند، جمهوری اسلامی آنها را به حال خود گذاشت و ظاهرا سیاست “خنثی” پیشه کرد و اینگونه اجازه داد تا ارمنستان، قراباغ را اشغال کند. (مقایسه کنید این موضع را با موضع بنی صدر در آن زمان که گفته بود ایران وظیفه دارد از کشور آذربایجان حمایت کرده و با فرستادن نیروی نظامی به مرز، به ارمنستان اولتیماتوم بدهد که اگر دست از تجاوز بر ندارد، ایران دخالت نظامی خواهد کرد). یا زمانی که روسیه در چچن از کشته پشته ساخت، آقای خامنه ای رهبر مسلمانان جهان، صدایش در نیامد؟
در واقع می شود گفت که رژیم جمهوری اسلامی، بواسطه سیاستهایی که پیش گرفته است، بسیار از رژیم شاه وابسته تر است. اینگونه است که در جنوب، شیخهای عرب خلیج همیشه فارس، نفت و گاز ایران را از منابع مشاع می دزدند و صدای رژیم ایران در نمی آید و در شمال که بنابر پیمان نامه شوروی و ایران در سال 1921 که %50 از دریای مازنداران متعلق به ایران بود، (5) سهم ایران را با %11 درصد رساندند!!! (6)
واقعا این چگونه استقلالی است که استبداد حاکم به بسیاری از کشورها باج می دهد و برای فروش نفت خود آن را بسیار پایین تر از قیمت بازار به فروش می رساند و همه برای اینکه حق حاکمیت مردم بر دولت و حکومت را برسمیت نشناسد.
ولی سوال اصلی از کسانی که به اصل راهنمای استقلال حساس هستند و سخن گفتن از آن را “در تله استبداد حاکم افتادن” می دانند این است که چگونه است که چنین رژیم وابسته ای را مستقل می دانید؟!
- استقلال مقوله ای است که فقط در دوران استعمار کاربرد داشت و حال، نخ نما شده است.
متاسفانه تعداد نه چندان کمی از روشنفکران، حتی مخالف رژیم، از آنجا که با مقوله «ملت – دولت» و در نتیجه اصل راهنمای «استقلال» به معنای حق حاکمیت مردم بر دولت، از طریق گفتمانهای ناسیونالیسم و تئوری های ایجاد شده در غرب آشنا هستند، متوجه تفاوت ماهوی «ملی گرایی» تاریخی ایرانی با ظهور مقوله «ناسیونالیسم» (7) در غرب که با انقلاب کبیر فرانسه و جنگهای متعاقب آن و پایان امپراطوری روم مقدس گسترش یافت، نیستند. (8) توضیح اینکه، بعد از سقوط امپراطوری روم در قرن پنجم، اروپا به موزاییکی از صدها شاهزاده نشین و شهرهای مستقل که بیشتر بر مرزهای قبیله ای و منطقه ای مانند گل ها، واندال ها، فرانک ها، آنگلو ساکسونها و قبایل آلمانی تبدیل شد و اروپا را وارد قرون وسطی کرد.
تئوریهای ناسیونالیسم بیشتر به زمان ظهور ملت/nation و بیشتر از جمله اثرات انقلاب فرانسه و کشور گشاییهای ناپلئون که سبب ساز روحیه ناسیونالیستی در میان دیگر مناطق شد باز می گردد. البته بعضی از تئوری های ناسیونالیسم به زمان لویی چهاردهم نیز خود را می رساند و شاید در این رابطه یک استثناء وجود دارد و آن یکی از اساتید اینجانب، پروفسور یهودی آنتونی اسمیت در کتاب «ناسیونالیسم» (9) می باشد که کوشش کرد ظهور مقوله ملت را به تاریخ قوم یهود برساند و نظریه « primordialism/ازلی گرایی» را طرح کرد و آن اینکه؛ هویتهای قومیتی/اتنیکی ثابت و باستانی می باشند و از نسلی به نسل دیگر می رسند. یعنی نظریه ای که در رابطه با واقعیتهای تاریخی دچار تناقض های جدی می شود.
منظور اینکه، تئوریهای ظهور ناسیونالیسم و مقوله دولت – ملت، تئوری هایی می باشند که در کل، مختص اروپا می باشند و نیز مختص دولتهای تازه تاسیسی که بعد از جنگ جهانی اول و یا در دوران مبارزات ضد استعماری پس از جنگ جهانی دوم و نیز بعد از فرو پاشی شوروی برگرفته از این مدلها و تئوری ها شکل گرفتند می باشند. ولی مسئله این است که این تئوری ها ارتباط خاصی با هویت ملی کشور ایران که تاریخ آن به هزاران سال می رسد و از انگشت شمار کشورهایست که استمرار تاریخی- فرهنگی آورده است، ندارد. یعنی کشوری که هویت ملی آن نه فقط در سطح نخبگان که در سطح جامعه ملی نیز از طریق ادیان و سنتها و اسطوره های تاریخی که در تاریخ اسطوره ای گم می شوند حضور دارد. این هویت، هیچ ارتباط مستقیمی هم با مقوله نژاد، ندارد و یا با ناسیونالیسم نژادی (10) که به نازیسم و فاشیسم منجر شد. از جمله به این دلیل است که برای مثال، وقتی شاه اسماعیل، صوفی و مرشد اعظم عشایر قزلباش که بیشتر ترک زبان بودند، مدلی را که برای امپراطوری خود برمی گزیند، مدل امپراطوری ساسانی بود و با وجود تعصب سخت بر اسلام شیعی داشتن، نه تنها نام هر چهار فرزند پسر خود را از نام های شاهنامه انتخاب می کند: «تهماسب میرزا، القاسب میرزا، سام میرزا و بهرام میرزا، بلکه نام سه تن از پنج دختر خود را نیز از شاهنامه برمی گزیند: « پریخان خانم، خانش خانم، مهین بانو سلطانم، فرنگیس خانم و شاه زینت خان.” این در زمانی بود که هنوز تئوریهای ناسیونالیستی در غرب، هنوز حتی در وضعیت جنینی خود ایجاد نشده بودند.
به همین علت بود که وقتی رشته تئوری های ناسیونالیسم را در دانشگاه اقتصاد و علوم سیاسی لندن تحصیل می کردم و اساتید بنام، آن را تدریس می کردند، به آنها می گفتم که این تئوری ها، ظهور و استمرار هویت ایرانی و ایران را یا اصلا توضیح نمی دهد و یا بسیار ناقص توضیح می دهد.
متاسفانه به این علت که بسیاری از روشنفکران وطن، همان گونه که قبلا گفتم «مصرف زده» تولیدات اندیشه در غرب می باشند و در نتیجه فاقد اعتماد به نفس در خلق و عرضه اندیشه، مدلهای تولید شده غرب را ازلی و ابدی می دانند.
از اثرات منفی وارد کردن مدل فاشیستی ناسیونالیسم اروپایی به خاورمیانه بعد از جنگ جهانی اول، اینکه شاهد ظهور گفتمانهای ناسیونالیسمی با ماهیت فاشیسمی می باشیم و «پان» های چهارگانه «پان ترکسیم»، «پان عربیسم»، «پان ایرانیسم» و «پان کردیسم» آتش بیار برخوردهایی می شوند که هنوز منطقه ما از آن رنج میبرد. چرا که آبشخور این «پان» ها، فاشیسم اروپایی بود و البته فاشیسم، همیشه نیاز به دشمن دارد و هر یکی از این «پان» ها، دیگر «پانها” را دشمنی ارزیابی می کردند که بیشتر ماهیت خود را از دشمن شمردن آنها می گرفتند. به سخن دیگر، این فاشیسم بود که در رنگها و فرمهای مختلف دست به دگرباشی زده و اینگونه، رابطه تضاد و دشمنی با « آن گونه» را ایجاد می کرد.
در رابطه با وطن نیز، ما شاهد ناسیونالیسم الهام گرفته از ناسیونالیسم غربی که سخن از “پاک دینی” و “پاک نژادی” و “پاک زبانی” می گفت می باشیم که کوشش می کرد تا جایگزین «ملی گرایی تاریخی ایرانی» ریشه گرفته در تاریخ و فرهنگ و اخلاق شود.
در حال حاضر نیز شاهد نگاه افراطی و در نتیجه، نقطه اعتدال را گم کردن، به مقوله قومیت/اتنیک در وطن می باشیم. فناتیسمی که اگر به نقطه اعتدال خود باز نگردد، سبب تنش های جدید خواهد شد.
- وابستگی مالی و سیاسی به قدرتهای خارجی پیدا کردن
دلیل آخری که شامل تعداد نه چندان کمی از «استقلال هراسان» می شود، عمدتا پس از خروج از وطن به وابستگی مالی به قدرتهای خارجی می انجامد. یعنی تعدادی از نخبگان سیاسی و رسانه ای، از آنجا که دارای روانشناسی «آریستو کراسی قلمی- بیانی» هستند و خود را از ما بهتران می دانند، برای گذران زندگی خویش، دون شان خود می دانند که دست به کارهای یدی بزنند و در مغازه ها و رستورانها و کارخانه ها و… کار بگیرند و نان عرق جبین خود را بخورند. با چنین ذهنیتی و خود را از ما بهترون دانستن و با توجه هزینه های انکارناپذیر زندگی، اینگونه افراد براحتی به استخدام رسانه های وابسته و یا رسانه هایی که بودجه آنها از سوی دولتهای غربی تامین می شود در می آیند و عامل اجرای سیاستهای این دولتها در وطن خود می شوند. بسیاری دیگر نیز در دام سازمانهای اطلاعاتی کشورهای بیشتر و بورسهای به ظاهر دانشجویی (11) و یا “تحقیقاتی” اشان میافتند. توضیح اینکه در دانشگاه ها و مراکز تحقیقی، دو نوع بورس وجود دارد؛ اول بورسیه های واقعی یعنی بورسیه هایی که به دانشجویان واقعی و ممتاز که دارای امکانات مالی نیستند تعلق می گیرد و دیگر بورسیه هایی می باشند که سازمانهای اطلاعاتی و یا نظامی مانند سازمان سیا و پنتاگون، به مخالفان رژیمهای “دشمن” پرداخت می کند. البته از آنجا که بسیاری از این پرداختها و به خدمت گرفتنها نمی تواند بگونه ای مستقیم انجام شود، باید ظاهری محترمانه داشته باشد لذا در شکل بورسیه دادن در بعضی از دانشگاه ها و نیز «مراکز پژوهشی» که این سازمانها ایجاد کرده اند، (12) انجام می شود. روش دیگر، تحت پوشش «سازمانهای غیر دولتی/NGO» و فعالیتهای ظاهرا “غیر دولتی” می باشد و کسانی که در زیر چتر فعالیتهای غیر دولتی رانت می گیرند. (13) بسیاری دیگر از جمله در زیر چتر حقوق بشری مبالغ هنگفتی از دولت آمریکا دریافت می کنند که اخیرا نام تعدادی از آنها منتشر شده است. (14)
- استقلال و آزادی نه مکمل یکدیگر که مقابل یکدیگر قرار دارند و باید یکی را انتخاب کرد.
از زمانی که جبهه ملی سوم بین دو اصل راهنمای استقلال و آزادی دویئت قائل شد و به آزادی ارجحیت داد، نهضت آزادی مهندس بازرگان با این نوع تغییر نگاه همراه شد. در جریان انقلاب بهمن که با شعار استراتژیک «استقلال، آزادی» و جمهوری اسلامی به عنوان گفتمان این دو اصل انجام شد، نهضت آزادی اصل راهنمای استقلال را نقض کرد و روابط پنهان با دولت آمریکا در با سفیر آمریکا انجام می داد و به سفارت آمریکا گزارش می کرد.
سران حزب جمهوری، از جمله دکتر آیت الله بهشتی که خود نیز در این مذاکرات پنهان حزب جمهوری در این مذاکرات به همراه مهندس بازرگان در منزل آقای فریدون سحابی شرکت داشتند. (15)
و بعد، با موافقت آقای خمینی در مورد گروگانهای گروگانهای آمریکایی دیپلمات در مذاکرات پنهان با دستگاه ریگان شرکت کردند که به افتضاح «اکتبر سورپرایز» منجر شد.) (16)
در بعد از انقلاب، به ناگهان خود را مدافع «اصل استقلال» وانمود کرده و به دولت بازرگان به بهانه تقض اصل استقلال تاختند. اینگونه نه تنها دولت بازرگان را به زیر کشیدند، بلکه به جعل معنی «استقلال» دست زده و «مرگ بر آمریکا» معنی “استقلال” بخود گرفت. بیشتز، از بین بردن آزادی ها به عنوان دفاع از “استقلال” توجیه پیدا کرد.
حزب جمهوری اسلامی توانست دست به چنین عمل موفقی بزند چرا که دولت بازرگان، رابطه دوئیت بین «استقلال» و «آزادی» بر قرار کرده بود و اینگونه این حزب فرصت طلب در زیر ردای دفاع از «استقلال» موفق به حذف بازرگان شد. نقض اصل استقلال از طرف نهضت آزادی آنگونه بود که در پنهان در مورد ماهیت رژیم آینده با سولیوان، سفیر دولت آمریکا مذاکره می کرد و بگونه ای مرتب نه تنها به سفارت آمریکا گزارش می داد، بلکه حتی کوشش در اجرای درخواستهای سفارت آمریکا، از جمله در مورد پس دادن 80 فروند هواپیمای اف 14 کرده بود. (17) که با مداخله بنی صدر از آن جلوگیری شد.
بیشتر، از آنجا که سفارت آمریکا، سیاستهای اقتصادی بنی صدر که در متحول کردن اقتصاد «مصرف محور» سلطنتی به اقتصاد «تولید محور» داشت را خطری برای حفظ سلطه برنامه های اقتصادی خود که از طرف بانک جهانی و صندوق بین المللی پول به ایران دیکته می شد، می دانست، فرستاده نهضت آزادی به طرف آمریکایی (18) خود در سفارت آمریکا اطمینان می دهد که بنی صدر را به دولت بازرگان دعوت نخواهد کرد.(19)
اینگونه، با جعل معنی “استقلال” و معادل کردن آن با “مرگ بر آمریکا” توانستند قدرت را هر چه بیشتر از ان خود کنند. در حالیکه اگر دولت بازرگان اصل استقلال را نقض نکرده بود، خلائی ایجاد نمی شد تا حزب جمهوری آ« را پر کند.
نتیجه گیری
همانگونه که در سطح فردی، تصور اینکه انسانی دارای استقلال باشد ولی فاقد آزادی و بالعکس، ممکن نیست، این واقعیت در سطح جوامع نیز صدق می کند. لحاظ کردن این امر و این واقعیت در مورد کشوری تاریخی که در یکی از استراتژیک ترین و خطرناکترین مناظق جهان قرار گرفته است، بسیار مهم تر است. ایران کشوری دور افتاده و در محاصره دریاها نیست بلکه در منطقه ای قرار گرفته است که بیشترین اتفاقات تاریخی در طول تاریخ تمدن در آنجا روی داده است و اینکه از ایران به عنوان چهاراه حوادث نامبرده شده است بی علت نیست. یعنی منطقه ای که در آن، بسیار ملتها و دولتها سر برآوردند ولی با طوفان حوادث و یورش سپاهیان، محو و نابود شدند و حال سراغشان را باید از تیشه کاوشگران گرفت. یعنی منطقه ای که در آن تنها یک کشور، استمرار تاریخی و فرهنگی آورده است و البته این استمرار، بدون لحاظ کردن اصل استقلال ممکن نبوده است.
در قرن 19 امواج انقلاب کبیر فرانسه، بالاخره به سواحل ایران زمین که حال در وضعیت زیر سلطه قرار گرفته بود و بسیاری از سرزمینهایش را در شمال و شرق و جنوب و غرب از دست داده بود، رسید. این رسیدن، به یکی از دلایل اصلی شروع حرکات و جنبشها تبدیل شد و در نهایت، سبب ساز وقوع انقلاب مشروطه و سقوط شاهان از تخت استبدادی گشت و مجلس نیز به عنوان منتخب جامعه در راس امور قرار گرفت. اینگونه، اصل راهنمای آزادی، مکمل اصل راهنمای استقلال شده و در نتیجه، مردم و رای آنها، به تنها منبع و منشاء مشروعیت و قانونیت دولت و حکومت قرار گرفتند.
ولی با انقلاب کبیر روسیه و خروج نیروهای این کشور از وطن، انگلستان کوشش کرد تا از فرصت استفاده کرده تاایران را بطور کامل در اختیار بگیرد. این کوشش که از طریق وثوق الدوله در حال اجرا بود، به علت مقاومت مجلس، شکست خورد و در نتیجه، انگلستان، کودتا را روش کرد و به کسانی همچون سردار اسعد بختیاری و سالار جنگ، پسر بانو عظمی مراجعه که به علت اختلافات روسای ایل بختیاری و مقاومت ژاندارمری به نتیجه نمی رسد. این در حالیست که استار وسلسکی، فرمانده روسی قزاقخانه که از برنامه انگلستان برای کودتا مطلع شده بود به میرزا اسماعیل نوبری، نماینده تبریز در مجلس، پیشنهاد انجام کودتا می کند ولی اسماعیل نوبری که سخت وطن دوست بود حاضر نمی شود با قوای قدرت خارجی دست به کودتا بزند. در آخر کار، انگلستان به طرف سید ضیاء و رضا خان رفته و آنها می پذیرند با حمایت انگلستان دست به کودتا بزنند.
کودتای 3 اسفند 1299 اینگونه رقم زده می شود. در نتیجه این کودتا که با از بین بردن آزادی ها و شکستن قلمها و دوختن لبها همراه شد، استقلال نیز به باد فنا رفت. از جمله نتایج آن این بود که در پیمان سعد آباد، رضا شاه اروند رود را به عراق واگذار کرد و دشت استراتژیک ناامید را به افغانستان. چرا که در هر دو کشور، انگلستان حرف اول و آخر را می زد و رضا خان هم که بدست انگلستان روی کار آمده بود و وحشتی عجیب از انگلستان داشت، در توان خود نمی دید که کاری انجام دهد که انگلستان نمی خواهد. این را کافی ندانست و دست به تجدید قرارداد دارسی، به مدت 60 سال یعنی تا سال 1993 زد. البته اگر ملی کردن نفت بدست دکتر مصدق نبود، سهم ایران تا سال 1993 حداکثر 16% از فروش نفت می بود. رضاخان حتی دستور قتل تیمورتاش را داد چرا که تیمورتاش حاضر نشده بود چنین موافقت/تسلیم نامه استعماری را امضا کند.
جالب این بود که برای پنهان کردن واقعیت قرارداد، رضاخان دستور داد تا تهران را چراغانی و طاق نصرت زده و ادعا کنند که ایران انگلستان را شکست داده و تحقیر کرده است. این روش را هم رژیم خمینی در رابطه با قرارداد الجزایر و آزاد کردن دیپلماتهای آمریکایی پیشه کرد و رسانه های رژیم با شور وهیجان، تسلیم نامه ای که در آن آقای بهزاد نبوی، که امضایش را زیر تسلیم نامه گذاشته بود و خود را وثوق الدوله ایران توصیف کرده بود، را پیروزی بزرگ ایران و شکستن شاخ غول آمریکا توصیف کردند.
آخر اینکه، تجربیات تاریخی و بالاخص استبدادهای های پهلوی ها و رژیم جمهوری اسلامی بما می گوید که نه بدون اصل راهنمای «استقلال» می توان کشوری آزاد داشت و نه بدون اصل راهنمای «آزادی» می توان کشوری مستقل داشت.
به این علت بود که بنی صدر اصل نهم را که هیچگاه اجرا نشد وارد قانون اساسی کرده بود:
«در جمهوری اسلامی ایران، آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشهای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند.» (20)
اینگونه می توان علت اصلی فروکش کردن جنبشهای ضد استبدادی ایرانیان را دریافت. به این معنی که وقتی مردمی در جریان جنبش سبز، اوباما را خطاب قرار می دهند که «اوباما یا با اونا یا با ما» و اینگونه اصل راهنمای استقلال را به هیچ می گیرند و یا در جریان جنبش مهسا/ سیمرغ ایران/1401، با بکارگیری زبان فریب «اتحاد»، وابستگان را، چه سلطنت طلب و چه دیگر وابستگان، به درون صفهای خود می پذیرند و اینگونه، دخیل بستگان بر ضریح کاخهای رنگارنگ با «تویت گیت» و «وکالت گیت» و «پیمان مهسا گیت» کوشش در مصادره کردن جنبش به سود خود می کنند، از قبل معلوم است که جنبش نه گسترده و فراگیرتر که دچار ریزش شده و فروکش خواهد شد. بنابر این لازم است تا از تجربه آموخت و از هم اکنون، اصل راهنمای «استقلال» را در کنار اصل راهنمای آزادی قرار داده و اینگونه، هدف استقرار جمهوری شهروندان ایران را به هدفی واقعی و قابل دسترس تبدیل کرد. جنبشهای بیش از 130 ساله ایرانیان اینگونه است که به نتیجه خواهد رسید.
ایمیل:
(1)
https://www.youtube.com/watch?v=KKIHrgc8lCM
(2)
https://whorulesamerica.ucsc.edu/power/history_of_labor_unions.html
(3)
(4)
(5)
(6)
(7)
(8)
(9)
https://danakrehnblog.wordpress.com/2022/06/01/rise-of-nationalism/
(10)
(11)
(12)
https://www.thenation.com/article/archive/cias-student-activism-phase/
(13)
https://www.cia.gov/readingroom/docs/CIA-RDP88-01315R000300530013-0.pdf
(14)
https://x.com/Idaaishere/status/1884959982887801234
(15)
(16)
https://banisadr.org/ketab/octobre_surprise.html
همچنین به کتاب رابرت پاری مراجعه شود:
https://www.amazon.co.uk/Trick-Treason-October-Surprise-Mystery/dp/187982308X
(17)
(18)
https://wikileaks.org/plusd/cables/1979TEHRAN01995_e.html
(19)
https://enghelabe-eslami.de/9919/
(20)