۱۳۹۴/۰۱/۱٧- تقی روزبه: در شرایطی که بیم سقوط صدور نفت ایران رو به نقطۀ صفر و فروپاشی اقتصاد می رفت، جمهوری اسلامی و شخص خامنه ای آمادۀ عقب نشینی و به اصطلاح نرمش قهرمانانه شدند. این عقب نشینی، با بازکردن راه گزینش روحانی به عنوان یک محلل کهنه کار و شناخته شده برای قدرت های غربی و مسلط به چم و خم بحران هسته ای و جلب هم کلامی رقبای اصلاح طلب و اعتدال جو همراه بود.
ساختار اصلی توافقنامۀ مورد مذاکره و افسانۀ برد- برد:
ادعای دست یابی به توافقی مبتنی بر برد- برد، بین طرفی که مچش را حین ارتکاب جرم گرفته اند و زیر فشار سنگین تحریم ها، وادارش کرده اند تن به گفتگو برای مصالحه بدهد، معنایی جز تن دادن به نوعی خلع سلاح خود و تنظیم پیمان نامه ای بر این اساس ندارد . شاه بیت اوباما و سایر مذاکره کنندگان ارشد غربی آن است که ایران باید فعالیت صلح آمیزهسته ای خود را در عمل و رفتارخود اثبات نماید. معنای آن همانطور که گفته اند این است که باید راه های چهارگانۀ دست یابی به بمب هسته ای را مسدود کنند، که عبارتند از سایت نطنز، راکتورآب سنگین اراک، سایت فردو و بالاخره راه های پنهان محتمل و رو نشده ای که می توانند وجود داشته باشند و همۀ اینها تنها با نظارتی فوق العاده و فشرده و سیستماتیک (چه بسا فراتر از لایحۀ الحاقی) و راستی آزمایی های سرزده ممکن است. تحقق چنین هدفی از طریق تغییر کاربری و سترون سازی تمامی تأسیسات و یک سری اقدامات مکمل دیگر ممکن است. به عنوان مثال نصب تعداد معدودی از سانتریفوژهای سترون شده در سایت زیرزمینی فردو که قادر به تولید اورانیوم نباشند، و یا به نحوی که فرجۀ مقابله با گریز هسته ای را برای بیش از یکسال تأمین کند تا فرصت واکنش لازم را به قدرت های جهانی بدهد. اجازۀ غنی سازی محدود همچون آب باریکه برای حفظ ژست هسته ای، هم درغلظت و هم در حجم و لاجرم تعداد و کیفیت سانتریفوژها در تناسب با آن، منجمد یا محدود کردن برنامۀ تحقیق و توسعه که رابطۀ مهمی با گسترش کیفی توان و ظرفیت هسته ای دارد، لغو تدریجی و گام به گام نظام تحریم ها همچون عامل تضمین کننده در برابر اقدامات متقابل و رضایت بخشی که نشان دهندۀ استواری عملکرد رژیم در طول زمان باشد و با لحاظ کردن برگشت پذیر بودن تحریم ها در صورت تخطی، مدت زمان قرارداد برای عادی شدن وضعیت در بهترین حالت خود ده سال که البته برخی از گفتگو کنندگان و یا نومحافظه کاران آمریکا از چندین دهه هم سخن می گویند.
معنای چنین توافقی که بسیاری به امید بهبود وضعیت، آرزوی آن را دارند، معنایی جز منجمد کردن پروژۀ هسته ای ایران و حفظ حالت نمادین آن نیست. ماکت هایی از تأسیسات وجود خواهند داشت، اما سترون خواهند شد. سانتریفوژها ظاهراً خواهند چرخید، اما به لحاظ تعداد و پیشرفتگی در حدی خواهند بود که نتوانند تهدیدی به حساب آیند. بله این ترتیب در صورت کسب توافق فوق، حوزۀ فعالیت هسته ای ایران تا اطلاع ثانوی در قرنطینه خواهد بود و این البته با فلسفۀ مذاکرات که ایجاد محدودیت بر فعالیت های هسته ای رژیم ایران است و برای کسب اطمنیان از صلح آمیز بودن و صلح آمیز ماندن آن، خوانایی دارد. معنای دیگر آن این است که ایران تا اطلاع ثانوی و تا انقضاء مدت مقرر از حقوق بدیهی و اولیه ای که هر کشور عضو آژانس، ولو کشوری بسیار کوچکتر از ایران از آن برخوردار است، محروم خواهد بود: مصداقی روشن از ضرب المثل آش نخورده و دهان سوخته! البته همۀ این ها در بهترین حالت است مشروط به آنکه همه چیز در دورۀ طولانی قرنطینه بخوبی و بر وفق مراد پیش برود و هیچ تخطی، گیر دادن و به اصطلاح جر زدنی از سوی هیچ طرفی صورت نگیرد. و حال آنکه می دانیم شبح سنگینِ بی اعتمادی و نگرانی از اهداف رژیم بر تارکِ مذاکرات پرسه می زند. اگر یک چشم قدرت های مذاکره کننده بر مواد موافقتامه و نحوۀ بسته بندی آن است، چشم دیگر آنها به علائمی دوخته شده است که رفتارهای حکومت اسلامی اعم از توسعۀ تسلیحاتی موشک و نظایر آن و اهداف سیاسی در منطقه و نقاط دیگر جهان دوخته شده است.
نتیجۀ محتمل:
سوای ابراز نظرهای خوش بینانه برخی مقامات دو طرف و بسیاری از ناظران، قرائنی چون چاپ اسکناس های ۵۰ هزار تومانی بدون نماد حماسۀ هسته ای، آماده کردن خود برای افزایش یک میلیون بشکه بر صادرات نفتی و انبار کردن ٣٠ میلیون بشکه در کشتی ها (که اضافه بر تأمین ارز بیشتر، حضور در بازارهای از دست رفته، هدف آن است)، نام گذاری سال نو شمسی توسط خامنه ای بنام سال همزبانی دولت و ملت، و اعلام اینکه در ایران کسی مخالف حل دیپلماتیک مسأله نیست (به نمایش گذاشتن ارادۀ سیاسی واحد در برابر دوپارگی بزرگ در آمریکا که این روزها مداوماً، توسط ظریف و دیگر مذاکره کنندگان مورد استفاده قرارمی گیرد)، حاکی از رویکرد کلی نظام است. در آن سو هم اشتیاق و ابراز نظرهای خوش بینانه برای نیل به توافقنامه و فیصله دادن به این بحران مزمن حتی بیشتر از طرف ایرانی مشهود است. اما اظهارات خوش بینانه، عموماً با یک “اگر” بزرگ همراه است که خود به حل معضل اصلی گره خورده است. خامنه ای در آستانۀ سال نو شمسی در پیام خود بویژه بر روی دو عامل مهم پای فشرد که برای رژیم ایران حیاتی است و اینکه کوتاه نخواهند آمد: نخست آنکه توافق باید یک مرحله ای و یک جا شامل جزئیات و کلیات باشد، و دیگری رفع فوری و همه جانبۀ تحریم ها به عنوان بخشی از توافقنامه، و نه نتیجۀ آن (تأکید براین دو، به معنی نبود اختلافات دیگر چون تحقیق و توسعۀ هسته ای که یکی از چالش های مهم بشمار می رود، نیست). بدیهی است که اصرار بر این دو خواست از یکسو امکان دست یابی به توافق جامع لااقل در این مرحله را اگر نه غیرممکن، که بسیار ضعیف می کند. بکارگیری واژگانی چون تفاهم به جای توافق که تعهدآور نباشد، تغییری در واقعیت فوق نمی دهد. چرا که اصرار بر لغو فوری و فراگیر تحریم ها به معنی بهم ریختن ساختار نوافق مورد نظر غرب است. با در نظرگرفتن همین دو ملاحظه، بویژه ملاحظۀ دوم و در رأس آن تحریم های سازمان ملل که از نظر حقوقی و سیاسی تعیین کننده است، چنانچه یکی یا هر دو طرف انعطاف های لازم را نشان ندهند، مذاکرات به بن بست خواهد رسید. و اگرهم به شکست نیانجامد، دستکم بسیار دشوار خواهد بود. البته تمامی تلاش مذاکره کنندگان آنست که برای مقابله با مخالفت های گسترده ای که علیه این مذاکرات شکل گرفته است و حفظ مذاکرات، لااقل تا پایان ژوئن و نیز حفظ دستاوردهای توافق موقت که بویژه از نظر آمریکا مهم است، گزارشی از محورهای تفاهم و پیشرفت های اساسی ارائه دهند. نکتۀ دیگر آن است که حتی اگر طرفین، به خصوص طرف ایرانی، در تحلیل نهایی مایل به نشان دادن انعطاف هایی در مورد تحریم ها باشند، ترجیح می دهند که آن را در روند پایانی و پس از چانه زنی ها و دادن و گرفتن امتیازهای حداکثر─ و نه الزاماً در مذاکرات جاری انجام دهند.
چرا موضوع تحریم ها گرۀ کور و اصلی کلاف پیچیدۀ مذاکرات هسته ای بشمار می رود؟:
واقعیت این است که برای طرف ایرانی که اساساً تحت فشار تحریم های نفتی و بانکی به پای میز مذاکره کشانده شده و ناگزیر است در همۀ حوزه ها امتیاز بدهد، رفع تحریم ها تنها چیزی است که می تواند بدست آورد. بهمین دلیل برایش اهمیت استراتژیک داشته و رفع آنها اولین چیزی است که به دنبال آن است. اما برای طرف مقابل، بویژه آمریکا که عملاً طرف اصلی ایران در مذاکرات بشمار می رود، حفظ تحریم ها هم چون اهرم تضمین کننده، آخرین چیزی است که باید حذف شود. از این رو کشاکش بین این دو رویکرد متضاد مهمترین گرۀ مذاکرات را تشکیل می دهد. کوتاه آمدن کامل از هر دو سو، بویژه دولت های غربی، ناممکن بنظر می رسد. اما این به معنی امکان پذیر نبودن انواع انعطاف ها در نحوۀ اجرا و پیش برد آن ها نیست. بهرحال اگر طرفین، بخصوص دولت ایران، حاضر باشند در این مورد انعطاف هایی نشان بدهند، قاعدتاً آن را در آخرین روند مذاکرات بکار خواهند گرفت.
دو عامل مهمی که طرفین مذاکرات را ترغیب به حصول توافق اولیه می کند/ در میان همۀ عوامل، دو عامل مهمی وجود دارند که موتور تلاش بی وقفۀ مذاکرات را تشکیل می دهند:
نخست، خطرِ بازگشت ایران به نقطۀ قبل از توافق موقت در صورت شکست مذاکرات برای دولت های غربی. عامل محرک دوم، برای دست یابی به توافق عمومی تا ضرب العجل پایانی تیر ماه، و نه الزاماً مذاکرات کنونی، این واقعیت است که گذشت زمان به ضرر هر دو سوی مذاکره کننده است. چرا که همراه است با افزایش موانع و کارشکنی ها. نه فقط با نزدیک شدن به پایان دورۀ دوم ریاست جمهوری اوباما، بلکه با تعرض گسترده ای که جمهوری خواهان و نئوکان ها (در هم پیوندی با اسرائیل و کشورهای عربی و منطقه ای مخالف ایران) که برای درهم شکستن توافق محتمل به عنوان یک توافق بد، خیز برداشته اند. حتی دو کاندید انتخاباتی جمهوری خواهان وعدۀ لغو آنها را داده اند. البته حکومت اسلامی ایران از جهتی از وجود چنین شکاف هایی نه فقط نمی تواند ناخرسند باشد، بلکه چه بسا آن را از برکات تاکتیک مشارکت در مذاکرات و نرمش قهرمانۀ خود بداند. اما نهایتاً اگر نتوانند از این شکاف ها و صف آرایی ها در جهت گرفتن امتیاز در چهارچوب مذاکرات و توافقنامۀ کنونی به نحو درستی استفاده کنند، هم چون شمشیر دو دم علیه او عمل کنند و فشار بیشتری را بر حکومت ایران─ ولی در اصل به مردم ایران- وارد کنند.
مذاکرات هسته ای در چه بستر و شرایط جهانی و منطقه ای و داخلی جریان دارد؟:
نومحافظه کاران و مدافعان تشدید تحریم ها و جنگ طلبان در آمریکا، با استفاده از بحران های شدیدی که دولت آمریکا در سیاست خارجی با آن ها مواجه است، و البته خود آنها سهم وافری در ایجاد این بحران ها داشته اند، و نیز مخالفت با تغییرات راهبردی اوباما در سیاست خارجی و منطقه ای، خیز بزرگی را برای به چالش گرفتن این سیاست ها و تصرف کامل قدرت برداشته اند. چنانکه این تغییرات راهبردی نه فقط با مخالفت سنگین محافظه کاران درون آمریکا، بلکه با مخالفت دولت اسرائیل و نیز دولت های عربی متحد آمریکا مواجه شده اند. عزم آنها برای به شکست کشاندن مذاکرات و مخالفت هسیتریک شان با حل مسالمت آمیز بحران هسته ای، ریشه در همین جهت گیری های دولت اوباما دارد. چنانکه دولت اسرائیل از زلزلۀ ژئوپولتیکی منطقه و شکل گیری صف آرایی بر اساس محور سنی (محوری که نه فقط با وجهۀ عربی، بلکه تلاش برای همراهی ترکیه و پاکستان و… نیز همراه است) در برابر محور شیعی و ایران، و ضرورت همراهی و حمایت قاطع از محور سنی، سخن می گوید.
البته تنها در مقیاس منطقه و جهان نیست که نیروهای واپس گرا برای تقویت موقعیت متزلزل و بحران زدۀ خود، خیز برداشته اند، بلکه این روند در داخل ایران هم جریان دارد:
عروج نیروهای واپس گراتر!:
در ایران تلاش بی وقفه برای حل بحران اقتصادی و هسته ای و گشاش رابطه با بازار جهانی و غرب، همراه است با سیاست انسداد فضای داخلی، که مترادف است با تقویت موقعیت ارتجاعی ترین، سنتی ترین و افراطی ترین بخش های حاکمیت (تشدید سرکوب و عروج یزدی به ریاست خبرگان و نزدیک شدن اصول گرایان و مصباح یزدی و مدافعان ولایت مطلقه به یکدیگر، در برابر مدافعان ولایت مشروط، بازتابی از این رونداست). در سطح منطقه حکومت اسلامی سوار برموج مبارزه علیه داعش با هدف های توسعه طلبانه و مداخله گرانه برای تبدیل خود به یک قطب با نفوذ منطقه ای و با تکیه بر تشیع و بسیج آنهاست، تا طرف قابل قبولی برای قدرت های بزرگ بشمار برود که بطور اجتناب ناپذیر محرک و تقویت کنندۀ قطب نقیض خود و ضد شیعه گری است (بهره گیری از تشیع و بطور کلی مذهب، پوششی برای اهداف توسعه طلبانه و ناسیونالیستی و پوشاندن معضلات واقعی است که بی تردید بر ابعاد تنش های فرقه ای- مذهبی جنگ و خشونت می افزاید). همۀ این ها در حالی است که خود رژیم اسلامی یکی از عوامل اصلی پیدایش و تقویت داعش در منطقه، و مشخصاً در سوریه و عراق است. نه فقط بخاطر تشکیل اولین دولت اسلامی از نوع ولایتی- شیعی آن که موجب نضج و تقویت نقیض خود- دولت اسلامی از نوع خلافتی شده است، بلکه هم چنین بدلیل عملکرد داعشی خود در داخل کشور. سر جمع خشونت های قانونی و غیرقانونی جمهوری اسلامی ،کمتر از داعش نیست. تازه در فاز انحطاط اسلام سیاسی، بر دامنۀ این نوع خشونت ها افزوده هم می شوند.
آیا رژیم می تواند از دوگانۀ هویتی خود، نظام و دشمن عبور کند؟:
خامنه ای و باندهای حاکم در گذر زمان خوب یاد گرفته اند که به هنگامی که اوضاع خراب می شوند و ناگزیر ازعقب نشینی هایی می شوند، با فرار به جلو و گرفتن مدیریت بحران بدست خود، پی آمدهای این نوع عقب نشینی ها و جام زهرخوردن ها را به حداقل رسانده و موقعیت خود را در گذر بحران ها تقویت کنند و مانع از بهره برداری رقبا از شرایط بوجود آمده و بطریق اولی توسط مردم ناراضی و جنبش های ضدسیستم بشوند. در مورد عقب نشینی هسته ای و مذاکرات هسته ای هم، با وجود آنکه خامنه ای رأساً مسئولیت وضعیت کنونی را به عهده دارد، بازهم شاهد به روی صحنه آمدن وی و مدیریت بحران توسط وی هستیم. هیچگاه خامنه ای تا این اندازه بطور آشکار در مذاکرات هسته ای در طی این دوازده سال مداخله نکرده است. اکنون مذاکره کنندگان در حقیقت مستقیماً از خود رهبر دستور می گیرند، و دولت روحانی در این زمنیه دکور و محللی بیش نیست. البته دولت های غربی نیز بر این واقعیت وقوف دارند و از قضا خواهان مذاکره با بلندپایه ترین مقام ایرانی هستند.
این سؤال مطرح است که آیا جمهوری اسلامی می تواند از گفتمان دو قطبی نظام و دشمن فاصله بگیرد، بدون آنکه پایۀ اقتدار نظام و رهبری اش به خطر بیفتد؟ آیا چنین رویکردی به معنی بهم خوردن تعادل و تضعیف و چه بسا فروپاشی اقتدارش نیست؟ پاسخ به این سؤال را بیش از سه دهه عملکرد رژیم و رفتارهای کنونی اش می دهد. لااقل می توان مدعی شد تا مادامی که نسل اول هنوز بر سرکار است و آن ها تا زمانی که قادر به تداوم سلطه و چپاول از خوان یغمای بیت المال باشند، از این دوگانۀ هویتی خود عدول نخواهند کرد. گرچه در تناسب با دشواری ها، بطور تاکتیکی ناگزیر به نشان دادن انعطاف و پیچ و تاب هایی برای تأمین بقاء خود هستند. خامنه ای در پیام نوروزی خود با تأکید قاطع به مذاکره، صرفاً حول مسائل هسته ای کوشید که شبهۀ سازش کلی با دشمن را بزداید. چرا که لااقل او هنوز به علم کردن “دشمن” در سطح جهان و منطقه، که در خفا با او داد و ستدهایی هم دارد، نیاز دارد.
تاکتیک فرار از یک بحران، با ایجاد بحران جدید!:
اما آنچه که در این میان از رفتار جمهوری اسلامی برای ما مهم است، آن است که برون رفت از یک بحران- اگر هم بتواند واقعاً صورت گیرد- تنها می تواند با ورود به بحران و فاجعۀ دیگری همراه شود. هم اکنون خطر فرو رفتن ایران در باتلاق چندین جنگ منطقه ای وجود دارد. در این رابطه رژیم تلاش می کند در صورت توافق، با پایین کشیدن فتیلۀ حماسۀ هسته ای و سوار بر موج مبارزه علیه داعش و نازیدن بر امنیت پادگانی خود و دامن زدن به نوعی ناسیونالیسم از نوع اسلامی- شیعی، و اسطوره و شخصیت سازی های مصنوعی مثل حاج آقا سلیمانی، و با تخدیر افکار عمومی و با تغییر ریل از بحرانی به بحران دیگر، گذرکند. واقعیت آن است که بحران هسته ای جلوۀ روشنی از بن بست جمهوری اسلامی است و جمهوری اسلامی خود، بن بست اصلی است. مردم ایران بدون عبور از این بن بست، قادر به عبور از سایربن بست ها نخواهند بود.
چه می توان کرد؟:
در چنین شرایط پیچیده ای که شاهد خیز و عروج نیروهای ارتجاعی تر در سطح جهان و منطقه و ایران هستیم و چالش هسته ای به یکی از کانون های داغ بحران تبدیل شده است و خطر ورود به بحران های تازه می رود، این سؤال مطرح است که چه می توان کرد؟
بی تردید بین دو گزینۀ جنگ و تشدید تحریم ها برای حل بحران هسته ای، و گزینۀ مسالمت آمیز برای حل آن، دومی از منظر منافع مردم، و اهداف و ارزش هایی چون صلح و دموکراسی و برابری اجتماعی، ترجیح دارد. اما این گزینه با توجه به ماهیت و اهداف پیش برندگان، خالی از سودای انقیاد و بحران سازی ها و چه بسا آفریدن بحران های جدید نیست، و بهمین دلیل حل بحران هسته ای حتی اگر به توافقی منجرشود، بخودی خود به معنی بهبود اوضاع سیاسی و معیشتی و دموکراسی و آزادی نیست. رویکرد سوم باید بتواند از منظر اصول خود و باورهای عمیق اش به دموکراسی و نقش آفرینی مردم و منافع آنها و نیز نفی پروژۀ هسته ای، نه فقط برای ایران، بلکه برای منطقه و جهان و دیگر سوداها و بحران آفرینی ها، با آن برخورد کند.
در این راستا تمرکز بر محورهای زیر، واجد اهمیت است:
الف- افشاء ادعای برد- برد رژیم، و ماهیت پیمان هسته ای که مورد مذاکره است. جام زهر خوردن رژیم و فرار به جلو برای پوشاندن عقب نشینی خود، و بطریق اولی بهره برداری از آن.
ب- مبارزه برای درهم شکستن سیاست انقباض داخلی، به موازات گشایش خارجی و بهره گیری از فشارهای داخلی و فشارهای بین المللی برای جلوگیری از نقض موازین بدیهی حقوق بشر و انواع سیاست های سرکوبکرانه.
ج- افشاء و مقابله با گشودن ریل های تازۀ بحران، یعنی مداخلات منطقه ای و دامن زدن به روحیات ناسیونالیستی و شیعه گری در منطقه. و در همین رابطه پیوند با جنبش ها و جریان های مترقی برای تقویت رویکرد سوم.
د- علاوه بر تقویت و دامن زدن به جنبش های مطالباتی که به دلیل بحران اقتصادی در حال دامن گرفتن هستند، بدون پیوند مطالبات اقتصادی با مسائل و مطالبات مهم سیاسی و پیوند جنبش های اجتماعی به یکدیگر، نمی توان رژیم را در سر بزنگاهِ بحران که مشغول چانه زنی با قدرت های بزرگ است، وادار به عقب نشینی به سود مردم و در برابر مطالبات آنها کرد. سؤال مهم این است که بفرض گشایش بحران هسته ای و تحریم ها و فراهم شدن امکان فروش نفت و خارج شدن ثروت متعلق به مردم ایران از بلوکه شدن، آیا چیزی هم نصیب مردم و کارگران و زحمتکشان می شود؟!. یا این که همانند چند سال گذشته، ثروت های نجومی به جیب غارتگران فاسد و سیری ناپذیر نظام سرازیر شده و صرف دامن زدن به سودای اقتدار منطقه ای و جنگ ها و ماجراجویی های تازه خواهند شد؟ بدیهی است که بدون کنش و حضور آگاهانه و مستقلانۀ مردم و نقش آگاهگرانۀ نیروهای پیشرو در خنثی کردن مانورهای فریبندۀ رژیم، و دامن زدن به گفتگو ها و کارزارهای گسترده برای شکل گیری قطب سوم، برای مقابله با بحران ها و تحولات بزرگی که در راه است، چیزی نصیب مردم و دموکراسی واقعی و برابری نخواهد شد.