فرید انصاری دزفولی
{ نهاوندی در کتاب خاطراتش ص ۸۷ میگوید ” در آخرین روزهای سلطنت در هواپیما در خدمت اعلیحضرت بودم با او در مورد گزارش ارتشبد مقدم در مورد فساد را به اعلیحضرت دادم. نهاوندی میگوید پاسخی که شاه به من داد موجب شگفتی من شد. شاه چنین میگوید، طبیعتا این گفته من نباید تکرار شود ولی تا هنگامی که آمریکایی ها از من پشتیبانی میکنند می توانیم هر چه بخواهیم بکنیم و انجام دهیم و هیچکس نخواهد توانست ما را از کار بیاندازد، آمریکائی ها هرگز مرا رها نخواهند کرد.”}
چهل و شش سال از وقوع انقلاب سال ۱۳۵۷ و سرنگونی سلطنت محمدرضا شاه میگذرد. از آن زمان تا به امروز صدها مقاله، ده ها جلد کتاب و مصاحبه ها و گفتگوهای فراوانی درباره چرائی انقلاب ۵۷ نوشته و گفته شده است. آنچه مسلم است افرادی که در انقلاب شرکت داشته و یا خاطره روشنی از انقلاب ۵۷ دارند درصد کوچکی نسبت به کل جمعیت امروزین ایران را تشکیل میدهند. خطاب این نوشته بیشتر نسل جوان و نوجوان و نسل های آینده میباشد.
قصد این نوشتار تحلیل و تبیین علل و چرایی انقلاب ۵۷ توسط نگارنده که خود ناظر و شاهد پروسه انقلاب ۱۳۵۷ بوده است نیست و نمیباشد. بلکه تلاش بر این است که چرائی رخداد انقلاب و فروپاشی رژیم شاهنشاه آریامهر را از زبان و نگاه شخص محمدرضا شاه پهلوی و دولتمردان رژیم سلطنتی او روایت نمایم. نگاهی بیندازیم به درون آن رژیم و ببینیم در درون آن رژیم چه ها گذشت و چه اتفاقاتی افتاد که حاصل اش سرنگونی نظام سلطنتی پهلوی شد. یعنی پدیده انقلاب را از درون خود رژیم شاه جستجو کنیم. بسیاری بجای اینکه از درون پدیده موضوع را مورد بررسی و کنکاش قرار دهند پیگیر انواع و اقسام تئوری های توطئه میباشند. یا در توهم توطئه دست های پنهانی بیگانگان و نشست گوادلوپ و طرح حقوق بشر جیمی کارتر یا تحریکات بی بی سی و غیره بسر میبرند. بعضی کار را بدانجا رسانده اند که ملت ایران را مورد توهین و ناسزا قرار میدهند که بله مردم ناسپاس و نمک نشناس بودند و قدر خاندان ایرانساز پهلوی را نمیدانستند. یا انقلاب نتیجه جهل، نادانی، شکم سیری مردم مردم آن زمان بود. این افراد بجای اینکه یقه ظالم را بگیرند به ملتی توهین می کنند که بر علیه ظلم و ستم و برای اختناق و احقاق حقوق خود به پا خواسته بودند. بدین جهت آنان شکست و فروپاشی رژیم را بر دوش دیگران میگذارند. اما علت اصلی حادثه را باید در درون پدیده (رژیم گذشته)جستجو کرد. شکست رژیم شاه حاصل توطئه و فتنه گری دیگران نبود که محصول انسداد سیاسی و خودکامگی و اشتباهاتی بود که خود شاهنشاه آریامهر در پیام ۱۲ دقیقه اش از آنها نام میبرد. خود شاه در پیامش میگوید من تعهد میدهم و قول میدهم که دیگر ظلم و ستم نکنم و قانون اساسی مشروطه را زیر پا نگذارم و در اسرع وقت یک “دولت ملی” تشکیل شود برای برقراری “آزادیهای اساسی”. «متعهد میشوم که پس از برقراری نظم و آرامش، در اسرع وقت یک دولت ملی برای برقراری آزادیهای اساسی و اجرای انتخابات آزاد تعیین شود تا قانون اساسی، که خونبهای انقلاب مشروطیت است، به صورت کامل به مرحلۀ اجرا درآید.» شاه خود به اشتباهات و خطاهای خود اذعان دارد آنگاه بسیاری مردم را نادان و جاهل و نمک نشناس خاندان ایرانساز پهلوی می دانند.
محمد رضا شاه اولین پنچاه و هفتی بود زیرا او اولین کسی بود که به جنبش ملت بر علیه ظلم و فساد رژیم استبدادی رسما و علنا از کلمه انقلاب استفاده نمود و جنبش را یک جنبش انقلابی قلمداد کرد.
در مرحله اولیه، تلاش هر جنبش انقلابی متمرکز بر اعتراض به نظم حاکم است و در مرحله ی بعدی خود متمرکز بر ساقط کردن نظم موجود و مستقر ساختن نظم جدیدی می باشد. جنبش انقلابی ملت ایران به فرموده خود شاهنشاه آریامهر در پیامش به ملت ایران بر علیه ظلم و فساد و استبداد حکومتی بود که موجب فساد مالی و فساد سیاسی و فساد اجتماعی و اختناق گشته بود. در اینجا می خواهیم ببینیم چه اتفاقات و عواملی در آن دوران رخ داده که باعث شد نظام شاهنشاهی فرو ریزد و مردم به نقطه ای برسند که دیگر حکومت برایشان هیچگونه مشروعیتی نداشته باشد و برای سرنگونی آن بپا خیزند و به خیابانها سرازیر شوند. هر کسی باید از خود بپرسد محمدرضا شاه چگونه مملکت را اداره کرده است که روزی از سر عجز مجبور میشود بر مبارزات ملت علیه خود و سلطنت اش صحه بگذارد. در این راستا میباشد که بطور مختصر سعی میکنم فروپاشی حکومت پهلوی را از زبان دولتمردان و عوامل رژیم شاه روایت کنم.
برای بازشناخت وضعیت واقعی کشور که موجب انقلاب شده بود به نطق تاریخی شاه که، در آن، گفت صدای انقلاب و علل انقلاب مردم را شنید رجوع می کنیم و به سراغ پیام تاریخی ۱۲ دقیقهای شاه میرویم:
ملت عزیز ایران!
در فضای باز سیاسی که از دو سال پیش بتدریج ایجاد میشد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپاخاستید. انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تایید من بهعنوان پادشاه ایران و بهعنوان یک فرد ایرانی نباشد…. من آگاهم که بهنام جلوگیری از آشوب و هرج و مرج این امکان وجود دارد که اشتباهات گذشته و فشار اختناق تکرار شود. من آگاهم که ممکن است بعضی احساس کنند که بهنام مصالح و پیشرفت مملکت و با ایجاد فشار این خطر وجود دارد که سازش نامقدس فساد مالی و فساد سیاسی تکرار شود و اما من بهنام پادشاه شما که سوگند خوردهام که تمامیت ارضی مملکت، وحدت ملی و مذهب شیعه اثنیعشری را حفظ کنم، بار دیگر در برابر ملّت ایران سوگند خود را تکرار میکنم و متعهد میشوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد. متعهد میشوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادیهای اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است بهصورت کامل به مرحله اجرا در آید،
من نیز صدای انقلاب شما ملت ایران را شنیدم!
من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است هستم و آنچه را که شما برای بهدست آوردنش قربانی داده اید، تضمین میکنم که حکومت ایران در آینده براساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی و به دور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود…».
شاه در نطقی که بیش از ۱۲ دقیقه نبود، در مجموع ۱۰ بار الفاظ فساد، ظلم، اختناق و استبداد را به کار برد و ۶ بار نیز از نبود آزادیها و انجام انتخابات آزاد و اجرای کامل قانون اساسی به مثابه خونبهای مشروطیت سخن گفت. او همچنین اذعان کرد که “سازش نامقدس فساد مالی و فساد سیاسی” عمیق و غیر قابل تحملی در ایران وجود داشته است.
شاهنشاه آریامهر بعد از انقلاب سفید و بالا رفتن قیمت نفت در اوائل دهه ۵۰ شمسی سرمست از قدرت شده بود طوری که کارشناسان سازمان برنامه و بودجه را “جوجهکمونیستهای آمریکایی” میخواند و سه سال بیشتر از این ایام وقتی عبدالمجید مجیدی، رئیس سازمان برنامه، در سال ۵۴ به شاه میگوید اوضاع در حال به هم ریختن است اجازه بدهید ما برای بهبود وضعیت کمک کنیم شاه جمله تاریخیاش را خطاب به مجیدی میگوید که “من ۳۴ سال ایران را بدون کارشناسان اداره کردم، بعد از این هم خواهم کرد”.
شاه در پیام خود از خطاهائی در نظام سلطنتی اش سخن می گوید که موجب ظلم و اختناق و فساد مالی و فساد سیاسی شده بود. او معتقد بود و اذعان میدارد همین خطاها و اشتباهات مردم را بقول خودش به انقلاب کشانده است. سعی می کنم برخی از این خطاها را از زبان اطرافیان و دولتمردان آن دوران بازگو کنم.
علم در جلد سوم خاطراتش میگوید، وضعیت اسفبار اقتصادی و اکثریت فقیر از روستا رانده شدهای را این چنین توصیف می کند که ۹۷% آنها فاقد برق و یا آب لوله کشی بودند و در شرایط قرون وسطایی بسر میبردند؛ با به حاشیه راندن سیستماتیک بخش کشاورزی و دامپروری کشور منجر به تخلیه روزافزون جمعیت روستاها به شهرها میشد. انبوه مهاجران روستایی درحلبیآبادهای بیآب و برق ساکن میشدند. این مشاهدات او را به وحشت میاندازد بطوری که در خاطرات خود در سال ۱۳۵۲ مینویسد: “من وضع را قابل انفجار میبینم و بسیار نگرانم”.[۱]
درست دو سال بعد در جلد پنجم خاطراتش چنین مینویسد:
… ولی مطلبی که مرا بیشتر تحت تاثیر داشت مذاکراتی بود که دیشب با [عبدالمجید] مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه داشتم. چون چندتا پروژه مورد علاقه شاهنشاه را باید با او مذاکره میکردم. دیشب به منزل من آمده بود و به صورت وحشتناکی از کمی پول و هدر داده شدن پول در گذشته سخن میگفت که بینهایت ناراحتم کرد. یعنی وضع به طوری است که قاعدتاً باید به انقلاب بیانجامد.”[۲]
بیشترین فساد مالی که شاهنشاه آریامهر در پیامش از آن نام میبرد متعلق به دربار سلطنتی و خانواده شاه و شهبانو فرح بوده است.
دکتر مصطفی علی الموتی از دولتمردان رژیم شاه در جلد دهم کتابش بنام ” ایران در عصر پهلوی” چنین میگوید: شاه در هر فرصتی مبارزه با فساد را مطرح می کرد ولی بازهم گزارشات سوء استفاده بدست میرسید. این فقط برخی از مقامات دولتی نبود که موجبات فساد را فراهم می ساختند بلکه اکثر کسانی بودند که در خاندان سلطنت و دربار و بنیاد پهلوی و سازمانهای ارتش نفوذ کرده بود. با وجود تایید نصرت الله معینیان به این نظم نوین باز هم معاملات سنگین خرید اسلحه و مداخلات در باریان و بنیادها به روش گذشته ادامه داشت و هیچکس و هیچ مقامی به کار آنها کاری نداشت. به همین جهت بود که مردم با خونسردی و بی توجهی از کنار آنها میگذشتند.
زیرا اگر این کمیسیون یکی از افراد خانواده پهلوی را دستگیر میکرد و یا یکی از نزدیکان شاه را که شبانه روز در تهران پول پارو میکرد به دادگستری میسپارد آنوقت مردم قبول میکردند که مبارزه با فساد جدی است.
علی الموتی در همان کتاب خاطره ای را از فریدون هویدا برادر هویدا که نماینده ایران در سازمان ملل بود ذکر میکند. در سال ۱۹۷۶ که سرمایهگذاران و معاملهگران بینالمللی عین زنبورهائی که دور عسل جمع میشوند به تهران میآمدند و دور دربار صف کشیدند ( توگوئی در ایران نه دولتی بوده و نه مجلسی) خوشبختی به یک اقلیت رو کرد که بی عدالتی و فساد بی حصری را به دنبال داشت. یعنی از افراد خانواده شاه ارقامی نجومی بعنوان کمیسیون بابت هر قراردادی با شرکت هائی که خود سهامداران عمده آن بودند از خارجیان میگرفتند. در سال ۷۶ میلادی بررسی سنای آمریکا حاکی از ارتشاعات بی حد و حصری بود که در بین افراد خانواده سلطنتی بود. این رسوائی وقتی فاش شد که یک افسر نیروی دریائی در یک قرارداد نظامی ۶۳ میلیون دلار رشوه گرفته بود و این درست در زمانی بود که در تهران ثروت شخصی خواهر و برادر شاه رقمی بین ۱۶ ال ۲۰ میلیارد دلار بود و هر والاحضرتی برای خود دربار کوچکی داشت. جلد ۱۰ ص ۵۷
عبدالمجید مجیدی در کتاب خاطراتش مینویسد: در مورد ضرورت برخورد با فساد در بخشی از خاطراتش میگوید: «من به ایشان عرض کردم که قربان من فکر نمیکنم که این (تشکیل حزب رستاخیز) مسئله مملکت ما باشد. مسئله مملکت ما این است که مردم آن طوری که باید و شاید به عملیات دولت، به اقدامات دولت، به تصمیمات دولت اعتماد ندارند. یک علت اصلیش مسائل فساد است… البته اعلیحضرت از این حرف من خوششان نیامد. فرمودند، منظور از فساد چیست؟ گفتم، منظور من قربان از فساد این است که یک عده که نزدیک دولت هستند، نزدیک مقامات دولتی هستند، نزدیک دربار هستند، نزدیک و اطراف خانواده سلطنتی هستند، اینها یک بهرهگیریهایی از کار و فعالیتشان میکنند که منطقی نیست… اعلیحضرت به من گفتند، آیا آن کارمند دولتی که رشوه میگیرد آن فساد نیست، … گفتم چرا، قربان. آن هم فساد است… » (صص۵۵-۵۶)
” در اوایل آوریل ۱۹۷۸، تیمسار مقدم از هوشنگ نهاوندی میخواهد که در مکانی یکدیگر را ملاقات کنند. آن دو در یکی از تالارهای موزهِ رضاعباسی همدیگر را میبینند. مقدم به عنوان رئیس ساواک گزارشی ۳۲ صفحهای برای شاه در مورد وضعیت کشور، وخامت اوضاع، خطرهای پیش رو و فسادهای رژیم تهیه کرده که «در آنها از فساد مالی چند تن از نزدیکان اعلیحضرت، با ذکر نام و همه جزییات اعمال آنان سخن رفته بود…در یادداشتها لحنی خشن و عریان به کار گرفته شده و نام ها به صراحت و بیهیچ پرده پوشی ذکر شده بود.” [۳] گزارش را به نهاوندی میدهد تا بخواند. نهاوندی میگوید سه سال قبل از آن(۱۹۷۵) دو گزارش از سوی «گروه بررسی مسائل ایران» و «ستاد کل ارتش» به شاه ارائه شده بود که در آنها عیناً همین فسادها ذکر گردیده بود، اما شاه هیچ ترتیب اثری به آن موارد نداد. مقدم میگوید پس از ارائهِ این گزارش به شاه او را برکنار خواهند کرد، به همین دلیل از نهاوندی (رییس دفتر فرح پهلوی که توسط شاه منصوب شده بود) میخواهد که گزارش را از طریق فرح به شاه برساند تا شاهدی داشته باشد که برکناریاش دلیل دیگری جز این گزارش نداشته است. نهاوندی گزارش را برای فرح میفرستد. در ساعت شش بعد از ظهر فرح به نهاوندی تلفن میزند:
شهبانو: آیا پروندهای را که برایم فرستاده اید، خوانده اید؟
نهاوندی: البته. خود تیمسار از من خواست بخوانم و چون از محتوای آن آگاه شدم، فوراً برای علیاحضرت فرستادم.
شهبانو: بسیار ترجیح میدادم شما از این مطالب اطلاع پیدا نمیکردید. واقعیت این بود که پای برخی از «دوستانم و نزدیکان شهبانو، در یادداشتها به میان کشیده شده بود.
نهاوندی: تیمسار از من خواست گزارش را بخوانم تا در موردش نظر بدهم. پس از خواندن، اندیشیدم وظیفهِ من است که آن را به حضور علیاحضرت تقدیم کنم.
شهبانو: اما در این کاغذها چیزهایی است که به راستی بهتر بود از آنها بیخبر میماندید.
بسیار متاسف شدم، و حتی امروز افسوس میخورم که با بیرحمی پاسخ دادم:
نهاوندی: علیاحضرت بدون شک نمیدانند که آنچه در این گزارش پیرامون برخی اشخاص آمده، یک دهم چیزهایی نیست که به درست یا غلط، مردم در محافل و قهوه خانهها برای همدیگر بازگو میکنند. شهبانو با خشونت تلفن را قطع کرد، ولی گزارش به شاه داده شد.” [۴]
فساد آنگونه در دربار و خارج از آن گسترده و عادی شده است که نه تنها شاه به گزارشهای ساواک در این رابطه اهمیتی نمیدهد ، بلکه، برای مثال، وقتی ثروت تیمسار خاتمی، فرمانده نیروی هوایی، از طریق رانت خواری به ۱۰۰ میلیون دلار(بیش از نیم میلیارد دلار به ارزش امروز.) میرسد، واکنش شاه «نوش جانش» میشود:
“…فرمودند در فرمان ارتش از فرمانده نیروی هوایی(خاتم) تقدیر شود. خاتم شوهر والاحضرت شاهدخت فاطمه است. مرد بسیار لایقی است، اگر استفاده هم میکند[به فرموده شاهنشاه ثروتش حدود ۱۰۰ میلیون دلار است] ، نوش جانش باد، بالاخره کار و کار مؤثر میکند.” [۵]
فساد مالی و فساد سیاسی که شاه در پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم میگوید را از زبان اطرافیان شاه بازنگری میکنیم.
علم به شاه میگوید یک خانمی را شهبانو مسئول دکوراسیون کاخ نیاوران، سعدآباد و نوشهر کرده و او آدم شلتاقی است که همه اینها را ۵۰ درصد گرانتر انجام میدهد. شاه میگوید، نزدیکان شهبانو مجاز به هر گونه دزدی و اختلاس و فسادی هستند تا من در خانه بتوانم زندگی کنم. آنها هر گهی خوردند، خندیدند، فرمودند، علیاحضرت هر کس به ایشان نزدیک باشند هر کاری بکنند عیبی ندارد. جلد ۵ ص ۱۶۶ روز ۱۹ تیر ۱۳۵۴
علاوه بر نمونه های فوق الذکر فساد مالی از زبان علم و هوشنگ نهاوندی آوردیم به کتاب ” دیروز و فردا” نوشته داریوش همایون رجوع میکنیم و نظر او را در این زمینه جویا میشویم.
داریوش همایون در کتاب ” دیروز و فردا” درباره فساد سیاسی مینویسد: توسعه یک امر شخصی شمرده میشد. ماموریت یک فرد بود و تابع خواستها و آرزوها و نیز هوسهای او. اینکه مردم واقعا چه میخواهند یا چه میتوانند در درجه دوم اهمیت بود. مردم را میبایست به زور و حتی به رغم خودشان پیش برد. این جنبه شخصی یافتن امور عمومی نتایج پردامنه و مصیبت بار داشت. از دستگاه برنامهریزی کشور یک خوان یغما ساخته بودند که هر کس به رهبری سیاسی (شاهنشاه آریامهر) دسترسی بیشتر داشت از آن بیشتر برخوردار میشد. ” کسانی که پرونده ای زیر بغل میگذارند و شرفیاب میشوند و برنامه ها و بودجه های تصویب شده را بر هم میریزند” در دستگاه ایران رواج فراوان داشت. فساد مزمن سیاسی و اداری و اجتماعی ایران با این برداشت شخصی از قدرت و توسعه ناگزیر تشدید میشد. گروههائی از سرآمدان(الیت)جامعه ایران منابع ملی را دارائی شخصی خود میدانستند و هر کدام بسته به توانائی خود و ارتباطش با رهبری سیاسی از آن بیدریغ بهره میبردند. فساد به حدی رسیده بود که بخش محسوسی از درآمد ملی را میبلعند. رهبری سیاسی (شاهنشاه آریامهر) در برابر موج بالا گیرنده فساد جز به صورتهای نمایشی واکنشی ظاهر نمیکرد. تصادفی نبود که بزرگترین موارد فساد در میان کسانی دیده میشد که به رهبری سیاسی نزدیکتر از همه بودند، ( منظور والاحضرت ها و شاهپورها می باشد) زنان و مردانی دست نزدنی که از همه موازین و ضابطه ها بیرون بودند. نزدیک به ۵۰ خانواده یا شخص مالک بخش توسعه یافته صنایع ایران ( شامل کارخانه ها و شرکت های بیمه و بانک ها و مقاطعه کاریهای بزرگ) بودند. در ایران طرح های نمایشی این ویژگی را داشت که سیاستگران را بیشتر می فریفت تا مردم را. برنامه هائی مانند سهیم کردن کارگران در سود سهام موسسات، تغذیه رایگان، آموزش همگانی رایگان، بیمه همگانی، پیکار با بیسوادی هرگز به هدفهای اعلام شده خود نرسیدند ولی با آنها چنان رفتار می شد که گوئی اعمال انجام شده اند- ونه تنها تبلیغاتی. …
داریوش همایون در صفحه ۱۵ همان کتاب مینویسد: نظام سیاسی ایران چنان مینمود که از مردمان با ابتکار و اصولی و صاحب اندیشه مستقل میترسید. میان مایگان فرصت طلب و کسانی که بجای ذهن تیز شامه نیز داشتند معمولا در مسابقه نزدیک شدن به رهبری سیاسی کمیاب تر بودند.
در جای دیگر ادامه میدهد، فروریختن مبانی اخلاقی جامعه درست همان بود که در بیست و پنج ساله پس از ۱۳۳۲ روی داد. سردمداران وارد مسابقه ای پایان ناپذیر برای مال اندوزی و به چنگ آوردن امتیازات و به رخ کشیدن آنها شدند. احساس عدم مسئولیت در برابر مردم و جانشین کردن ارزشهای اخلاقی با پول از سوی طبقه حاکمی که گوئی برای جبران زیانهای خود به کشوری اشغال شده پای نهاده بودند… هرکس در پی آن بود که “سهم نفت” خود را به وسیله به چنگ بیاورد.
او در ص ۲۰ می نویسد، حتی ” مبارزه با فساد” چنان تلقی میگردید که انحصار کنندگان قدرت میخواهند فساد را نیز منحصر به خود سازنند. او ادامه میدهد، راز سرعت باورنکردنی واژگونی رژیم در ورشکستگی اخلاقی آن بود.
ابوالحسن ابتهاج رییس سازمان برنامه در برخی سال های حکومت شاه درخصوص افزایش درآمدهای نفتی در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد میگوید: اگر این پول ها از روی ایمان و امانت خرج شده بود و ایرانی ها میدیدند که عده ای برای بهبود زندگی شان تلاش میکنند و دزدی وکثافت کاری نمیکنند، ممکن نبود قیام کنند. او همچنین به منیت شاه اشاره میکند ومیگوید: قشون را مال خودش میدانست. بازها شنیدم که میگفت پول من، نفت من و …(۶)
علم در جلد دوم ص ۲۶۵ خاطرات خود مینویسد: چندی پیش من کاخ کیش را بنام شخص شاه ثبت کردم، شاه سند را پیش من پرتاب کرد. فرمودند مگر میخواهی فقط یک وجب خاک ایران مال من باشد؟ تمام ایران مال من است. اصلا من هیچ چیز دیگر برای خودم نمیخواهم. پسر من هم اگر شاه مقتدری باشد، همه چیز مال اوست، اگر نشد هم یک وجب خاک نمیخواهد.
بنابراین شاه خود را مالک کل ایران میدانست و میگفت این مالکیت پس از مرگ او، به فرزند بزرگم منتقل میشود. علاوه براین شاه هیچ فرد و قدرت مستقلی را بجز خودش قبول نداشت و میخواست همه امور توسط او و بنام او ثبت شوند.
در متن نوار اول مصاحبه دانشگاه هاروارد با مهدی سمیعی، او میگوید،{ شاه برای توسعه احزاب ما را دعوت کرد و بعد گفتند که: «خیلی خوب ولی معذلک اگر دلتان میخواهد چیزی نیست از لحاظ من اشکالی ندارد، ولی ما خیال نکنید که شما اگر بخواهیم مثلاً یک کسی را نخستوزیر بکنیم به او میگوییم که حتماً برو تو حزب. نه، اگر فردا لازم شد که یک کسی را دستش را از توی پیادهرو بگیریم و بیاوریمش نخستوزیر بکنیم میکنیم این کار را. نخستوزیر کاری نمیتواند بکند! حداکثرش این است که یک جادهای هست کم و بیش پهن، حداکثرش این است که از چپ جاده میتواند برود به راست جاده، از راست جاده برود به چپ جاده، از جاده هیچ وقت نمیتواند خارج بشود.»}
تصویر گفته فوق شاهنشاه آریامهر به این معناست که در نظر او هیچکس حتی نخست وزیر مملکت کاره ای نیست و فقط اعلیحضرت همه کاره و همه فن حریف و مالک مطلق العنان مملکت است. این گفته عمق توهم قدرت را میرساند. توهم قدرت ارتباط مستقیم به خودشیفتگی و خودبزرگ بینی دارد که بیان مبالغه آمیز فرد از میزان واقعی تواناییها و قابلیت های خود یا موقعیت خود دارد.
برای شرکت در کنفرانس اوپک، علم به شاه میگوید باید برویم کنفرانس نفت اوپک، چه کسانی در رکاب باشند. شاه میگوید اینها به چه درد میخورند که در رکاب باشند. بالاخره نمیشه وزیری نباشد. علم ۴ نفر را اسم میبرد و شاه میگوید این گاوها را به کجا ببرم.
توهم قدرت اینجا معنا می دهد، برای فردی که دیپلم دبیرستان را نداشته است امثال مجیدی و جمشید آموزگار و فرمانفرمایان که تحصیل کرده دانشگاه هائی چون هاروارد و آکسفورد و غیره بودند گاو محسوب میشوند. کسی که نگاهش به مملکت و متخصصین مملکت این است و نخبگان جامعه را گاو مینامد روشن است که مثل هر مستبدی امر سیاسی را امر شخصی میداند. در همین راستا است که داریوش همایون میگوید، این جنبه شخصی یافتن امور عمومی نتایج پردامنه و مصیبت بار داشت.
ثابتی در کتاب “در دامگه حادثه” مینویسد که شاه از برخی گزارش های او به شدت عصبانی میشد. میگوید: “در آن سال ها، شاه، مصاحبه ای کرده و گفته بود اگر در شاخ آفریقا، بین سومالی و سودان، جنگی در بگیرد، ما بی طرف نمی مانیم! ما هم گزارشی درست کردیم که در محافل سیاسی تهران، فرمایش اعلیحضرت را نقد میکنند که: “ما در شاخ آفریقا چه منافعی داریم که اگر جنگی بشود، ایران دخالت میکند ”. نصیری آمد و گفت که: “اعلیحضرت خیلی عصبانی شده و گفته است: بگویید این آدم ها، چه غلط هایی میکنند و این غلط ها به آنها نیامده!… ” و به ثابتی چه مربوط است؟ این حرف ها چیست مینویسد؟”؛ نصیری هم در پاسخ شاه گفته بود که: “قربان!، این گزارش برگرفته از سخنان محافل سیاسی تهران است” و شاه هم پاسخ داده بود: “محافل سیاسی تهران، چه گهی هستند!؟”(ص ۳۷۳).
غلام رضا مقدم معاون ریاست بانک مرکزی در دوران شاه، مشاور صندوق بین المللی پول و قائم مقام و معاون سازمان برنامه بوده است. او نیز در گفت و گو با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد به فساد زیاد حکومت شاه اشاره میکند و میگوید: فساد ناشی از اطرافیان شاه را موقعی در سازمان برنامه و بودجه بودم میدیدم. موقعی در وزارت بازرگانی بودم دیدم در بعضی جاها چجور فشار میآوردند و همینطور در بانک مرکزی که بودم تا اندازه ای این جریانات سوء را میدیدم.(۷)
عبدالمجید مجیدی در خاطرات خود مینویسد: …. گرفتاری ما این بود که نهادهای مملکت درست کار نمیکرد- بنیادها، حکومت مشروطه، درست کار نمیکرد یعنی مجلس یک مجلس واقعی که طبق قانون اساسی عمل بکند نبود. دادگستریمان یک دادگستریای که آن طور که – به اصطلاح قانون اساسی- مستقلاً و با قدرت عمل بکند نبود. دولتمان که قوه مجریه بود آن طوری که باید و شاید، قدرت اجرایی نداشت. توجه میکنید؟… (ص۱۷۵)
داریوش همایون در ص ۲۱ کتاب “دیروز و فردا” مینویسد: شکست آموزشی به معنی شکست برنامه های توسعه اقتصادی و اجتماعی و نظامی بود. پایین بودن بهره وری صنایع، ناکارائی دیوانسالاری. واپس ماندگی عمومی جامعه مستقیما بدان ارتباط مییافت و از نظر سیاسی نیز پیامدهای مرگباری داشت.یک جامعه بیسواد و بی فرهنگ به آسانی زیر نفوذ عوامفریبی و خرافات دینی درآمد.
در ص ۲۷ و ۲۸ ادامه میدهد، سیاستهای اجتماعی نیز چنان بود که تفاوت درآمد گروههای گوناگون چنان نباشد که در ۱۳۵۵ ده درصد جمعیت مصرف ملی را به خود اختصاص دهند؛ و این پیش از محسوس شدن کامل آثار انفجار قیمت نفت بود که رژیم ایران را زیر فشارهای خود در هم شکست و بر نابرابریها و نابسامانیها بسیار افزود. به موجب گزارش وزارت خارجه آمریکا در ۱۳۵۴ تقسیم درآمد ملی میان گروههای اجتماعی چنین بود: طبقه مرفه (۲۰ درصد جمعیت) ۶۳/۵ درصد؛ طبقه متوسط (۴۰ درصد جمعیت) ۲۵/۵ و طبقه فقیر (۴۰ درصد جمعیت) ۱۱درصد. سه سال پیش از آن نسبتها به ترتیب ۵۷/۵ درصد، ۳۱درصد و ۱۱/۵ درصد بود. سرعت رشد نابرابری طبقات را از همین سه سال می توان یافت.
۲۹ فروردین ۵۳ «اسدالله علم» وزیر دربار شاه در خاطراتش درباره وضعیت امکانات بهداشتی و رفاهی در ایران مینویسد: «جلسه هیئت امناء خانههای فرهنگ روستایی بود. وقتی جویا شدم که در دَهات چقدر برق و آب آشامیدنی داریم، معلوم شد ١% ایران آب آشامیدنی تمیز و ۴% دهات ایران برق دارند.
۱۷ اسفند ۱۳۴۷ علم در خاطرات خود مینویسد: عرض کردم مردم از اینکه قیمت آب را یک دفعه دو برابر کرده اند ناراحت هستند. خیابان ها خراب هستند. در گمرکات دزدی و سوء استفاده زیاد شده. اعتبارات را بعلت شب عید محدود کردهاند. عده ای در حال ورشکستگی هستند. به دانشگاه پول نمیرسد. سپس ادامه میدهد تازه دیروز به شرکت ملی نفت فرمودید که چرا شرکت پتروشیمی که ۱۰۰ میلیون دلار پروژه داده ۲۵۰ میلیون دلار خرج کرده و چرا لوله گاز بجای ۳۵۰ میلیون دلار سر به ۶۵۰ میلیون دلار زده است. اینها را من عرض کردم و مورد مواخذه واقع میشدم. حالا هم عرض میکنم بی اعتنائی به خواسته حقه مردم صحیح نیست. (در دوران طلایی شاه از دستگاه برنامه ریزی کشور یک خوان یغما ساخته بودند. آنهم برنامه ریزی که از ذهن فقط شاهنشاه آریامهر تراوش میشد. بقیه هم گوه میخوردند و گاو تشریف داشتند)
۱۴ مرداد ۴۸، صبح شاهنشاه را خیلی کسل دیدم از وضع مالی دولت ناراحت بود. بعد از چند دقیقه فرمودند مخارج پتروشیمی و لوله گاز سرسام آور شده است بعلاوه برخی از دستگاهها مثل ذوب آهن و سازمان آب و برق حقوق های عجیب و غریب میدهند. شاهنشاه ادامه میدهد و میگوید در ایران بین پایینترین و بالاترین حقوق ۱۰۰ مرتبه اختلاف است. در صورتیکه در ممالک پیشرفته این اختلاف خیلی کمتر است حتی در اسرائیل فقط ۳ مرتبه است. یعنی اگر پایین ترین ۱۰۰ تومان است بالاترین حقوق ۳۰۰ تومان است و در ایران اگر ۱۰۰ تومان پایین ترین است بالاترین ۱۰ هزار تومان است و این که نمی شود. ( یعنی شاه به خوبی می داند در فرمانروائی اش چه دزدبازاری حاکم است و به اختلاف طبقاتی و توزیع ناعادلانه ثروت اذعان دارد).
۲۷ مرداد ۵۲، از اخبار داخلی باید همان ترقی اجناس را ترقی قیمت شکر و قند که در دست دولت است. دولت بالاخره معامله ۶۰۰ هزار تن گندم را با آمریکا کرده است. قبل از محصول میگفتند بیش از ۲۰۰ هزار تن کسری نداریم. حالا میگویند ۶۰۰ هزار تن هم کم است باید یک میلیون تن خرید کنیم.قیمت گندم از آن تاریخ ۱۰۰ برابر بالا رفته و ملت ۷۰ میلیون دلار غرامت این ندانم کاری را پرداخت کرده اند. در این گیرودار جشن ۲۸ مرداد برگزار میکنیم و همین مردم را به سان و رژه میبریم یا از شاهنشاه استقبال یک میلیون نفری کنیم. برای چه؟ من وضع را قابل انفجار میبینم و بسیار نگرانم.
معلوم است که توزیع ناعادلانه ثروت، نابرابری ها، بی عدالتی ها، فساد ها و اختناق موجب تولید واکنش و طغیان و انفجار جامعه و انقلاب می شود.
داریوش همایون در ص ۵۷ کتاب ” دیروز و فردا” در مورد رخداد انقلاب چنین مینویسد” بررسی هائی که تاکنون از انقلاب شده بیشتر از نظرگاه انقلابیون بوده است. این بررسی بیشتر از نظرگاه رژیم مینگرد. نه اینکه آنها چگونه بردند، بلکه بیشتر اینکه این چگونه باخت. این ملاها و همدستانشان نبودند که پیروز شدند. دستگاه حاکم بودکه شکست خورد و بدست خودش خود را ویران کرد.
شکست رژیم شکست اخلاقی، شکست اعصاب و اراده بود. پوسیدگی از درون بود و به یک ضربت، که البته خوب تدارک شده بود و از هر سو فرود آمد، فروافتاد.
۱) خاطرات علم جلد ۳ ص ۱۱۱
۲)خاطرات علم جلد ۵ ص ۴۵۲
۳)عباس میلانی نگاهی به شاه ص ۴۳۵و ۴۳۶
۴)هوشنگ نهاوندی، آخرین روزها، پایان سلطنت و درگذشت شاه همان، صص ۱۰۳- ۱۰۱
۵)خاطرات علم جلد ۳ ص ۲۶ و ۲۷
۶)روایت یک فروپاشی- نشر نهادگرا صفحات ۹۰ تا ۹۵
۷)روایت یک فروپاشی- نشر نهادگرا- صفحات ۱۳۶ تا ۱۴۹