تا ورود دولت سعودیها به جنگ یمن، تصدی جنگها در کشورهای منطقه با گروههای مسلح دست نشانده بود. در یمن، دولت سعودیها همان روش را بکار میبرد که کشورهای عضو ناتو در لیبی بکاربردند: حمله هوائی همراه با گسیل کماندوها بعلاوه مسلح کردن دست نشاندهها. سعودیها در شرق ایران نیز از وجود گروه مسلح وابسته استفاده میکنند. در حال حاضر،
● در شرق ایران، در افغانستان و پاکستان، طالبان و القاعده سه دولت منطقه، ایران و پاکستان و افغانستان را به خود مشغول کردهاند. امریکا و متحدانش نیز هنوز به اینها مشغولند. پاکستان در اتحاد دولت سعودی است و اشرف غنی، رئیس جمهوری افغانستان از حمله نظامی دولت سعودیها به یمن حمایت میکند.
● در غرب ایران، در عراق و سوریه جنگ جریان دارد. داعش و القاعده متصدی جنگ بر ضد دولتهای عراق و سوریه هستند. حامی آنها اتحادیه اسرائیل و دولت سعودیها و شیخهای خلیج فارس هستند. هدفی که اسرائیل تعقیب میکند تجزیه کشورهای منطقه است.
● دورتر، رژیم ولایت فقیه در لبنان و فلسطین نیز حضور مالی و تسلیحاتی و تعلیماتی نظامی دارد.
● اینک، بر این جنگها،جنگ در یمن افزوده میشود. در یمن نیز، طرح اتحادیه دولت سعودی – اسرائیل تجزیه این کشور است.
● در جنوب کشور، غیر از این که اعضای شورای همکاری خلیج فارس، غیر از عمان، در اتحاد برضد ایران شرکت جستهاند، در بحرین، رویاروئی وجود دارد.
بنابر این، ایران همچنان در حلقه آتش است و خود را درگیر این جنگها کردهاست. چند پرسش مهم پاسخ میطلبند:
٭ توافق لوزان خطر جنگ را رفع کردهاست یا ایران هماکنون در جنگ است؟:
تکیه آنها که نقاب مصدق را بر چهره ظریف و در واقع بر چهره خامنهای میزنند – چرا که سازنده بحران و رساندن آن به بن بست و تن دادن به «نرمش قهرمانانه» خامنهای است و بیآنکه او با بند بند توافق موافقت نکردهباشد، توافق انجام نگرفته است – میگویند: این توافق ولو اینکه توافق بدی است که سبب پرهیز از بدتر میشود، اما این خوبی را نیز دارد که خطر حمله نظامی به ایران را رفع کردهاست. حال آنکه
1. از روز نخست، تهدید به جنگ هدفی جز ایجاد فلج اقتصادی نداشت. مانع از سرمایهگذاریهای تولیدی میشد و دنیا را بکام رانت خواران میگرداند. از اینرو، مافیاهای نظامی – مالی تا توانستند از آن سود جستند. و
2. آن تهدید به جنگ، با کشاندن رژیم به جنگهای مختلف به شرح بالا، واقعیت یافتهاست و هم اکنون ایران گرفتار بحران چهارم است. بسیاری میپندارند جنگ در بیرون از مرزهای ایران است و چون سپاه به این جنگ مشغول است، از فشارش در داخل کاسته میشود. اما غافلند از این واقعیت که بار سنگین وارد شدن در جنگها بر مردم کشور است که تحمیل میشود به شرح زیر:
2.1. اتحاد دولت سعودیها و اسرائیل و مصر که شیخهای خلیج فارس را در بر میگیرد و در مورد یمن، به پاکستان نیز دامن میگسترد، ایران را در حلقه دشمنان قرار میدهد. و
2.2. هرگاه سوریه به تصرف داعش و القاعده درآید، – اعلان خطری که لاورنس داویدسن، استاد تاریخ در دانشگاه وست چستر به حکومت اوباما و دیگر دولتهای جهان میکند – نه تنها یک کشور مهم منطقه بدست دو سازمان تروریستی میافتد، بلکه این دشمن در عراق و لبنان، برای هم مرز شدن با ایران، دامنه جنگ را گسترش میدهد. هدف حمایت دولت سعودیها و اسرائیل از این دو گروه، سلطه بر منطقه و کشاندن جنگ به درون ایران توسط این گروهها است. و
2.3. هزینه مالی و انسانی و تسلیحاتی که ایران باید تحمل کند، بسیار سنگین است. تحمل این هزینه دو اثر مستقیم بر اقتصاد ایران میکند: یکی افزایش بودجه سپاه و بسط یدش بر اقتصاد کشور و دیگر نگاه داشتن اقتصاد در وضعیت جنگی که پیآمدش سرمایهگذاری نکردن در تولید و افزایش بیکاری و تورم است.
3. افزون براین، به قول رئیس سیا – نکات اصلی سخنان او را در پایان این تحلیل مییابید – توافق چنان تهیه شدهاست که ایران نتواند در بیرون از خواست امریکا، در منطقه عمل کند. راست بخواهی، او تصدیق میکند که آنچه رژیم در منطقه میکند، در محدوده خواست امریکا است. اظهارات او باید کسانی را که شتاب زده توافق لوزان را تأیید کردند به تأمل وادارد.
4. به حال تعلیق درآمدن تحریمها همان اثر را – نگاه کنید به بند 1 – بر اقتصاد ایران دارد.
بدینقرار، برای اینکه اقتصاد ایران بتواند تولید محور بگردد، نیاز دارد به:
5. صلح اجتماعی در درون و صلح سیاسی – نظامی در منطقه در درازمدت تا که سرمایهگذاری میسر بگردد و
5.1. رانت خواری که ترکیب بودجه دولت در یک اقتصاد مصرف محور عامل آناست از میان برخیزد تا سرمایه عظیمی که نه تنها از راه سرمایهگذاری بکار نمیافتد، بلکه در هرچه مصرف محور کردن اقتصاد کشور – توسعه قاچاق کالاها و مواد مخدر دو زمینه از بکار افتادن سرمایه در اقتصاد مصرف محور است – بکار میافتد. و
5.2. ترکیب بودجه دولت: کاهش بودجه نظامی و جاری و افزایش بودجه تولیدی. و
5.3. رها کردن اقتصاد کشور از مقاصد حزب سیاسی مسلح (سپاه) و خلع ید آن از اقتصاد کشور تا که بنای اقتصاد تولید محور با هدف برآوردن نیازهای اساسی مردم کشور میسر بگردد. و
5.4. کاهش میزان نقدینه و تثبیت ارزش پول در درازمدت برای آنکه بتوان نرخ بهره را به صفر نزدیک کرد تا رانتی که نرخ بهره است از میان برخیزد و سرمایهگذاریهای تولیدی میسر بگردد. و
5.5. تغییر ساخت اعتبارات بانکی بسود اعتبارهای سرمایهای. و
5.6. تغییر ساخت واردات بسود کالاهای سرمایهای و به زیان هرآنچه در درون قابل تولید است و این تولید نیازهای اساسی مردم کشور را بر میآورد. و
5.7. توزیع سرمایهگذاریها در سطح کشور و انطباق هر سرمایهگذاری با منابع و امکانات موجود در منطقه تا که تمرکز کنونی جمعیت در شهرهای بزرگ مصرف کننده خاتمه یابد و پخش جمعیت در سطح کشور، بر محور تولید، میسر بگردد. و
5.8. توزیع درآمدها بر میزان عدالت اجتماعی در سطح شهروندان و در سطح مناطق مختلف کشور تا هم بهزیستی میسر شود و هم تولید داخلی، بازاری گسترده بجوید. و
5.9. التزام سرمایهگذاریها و نیز سیاست جمعیتی، از جمله پخش جمعیت در کشور، با رعایت محیط زیست و بیابان زدائی و بنای «ایران سبز» که هدفی از هدفهای انقلاب ایران بود. و
5.10. تقدم قطعی بخشیدن به الغای تحریمها تا که شمشیر داموکلس تحریمها از گردن کشور و اقتصادش برداشته شود و امنیتهای داخلی و خارجی سرمایهگذاریها تأمین بگردد.
روحانی گفتهاست مهم نیست سانتریفوژها بچرخند مهم اینست که چرخ کشور بچرخد. سخن دقیق و شفاف ایناست: ایران برای اتم نیست، اتم برای ایراناست. راست بخواهی ایران نه تنها نیاز به چنین اتمی ندارد بلکه نیازدارد آنرا نداشته باشد.
5.11. با استفاده از صلح خارجی، نوسازی تأسیسات نفتی کشور، با استفاده از جدیدترین تکنولوژی، باید از تقدم برخوردار بگردد تا میزان اتلاف منابع و فرآوردههای نفت به حداقل میل کند. در همانحال، به یمن رها شدن از انزوا، میباید به جد به استیفای حقوق ایران از منابع گاز و نفت مشترک در خلیج فارس و دریای مازندران پرداخت.
5.12. نوسازی نیروگاههای برق بقصد کاستن از درصد افت تولید و پرداختن به تولید انرژی سالم از منابعی چون خورشید و باد و آب.
آنها که «برنامه برای عمل» را خواندهاند – در سایت انقلاب اسلامی و سایت بنیصدر همچنان در دسترس است – میدانند که این 12 راهکار، تمامی راهکارها نیستند اما قابل درک برای آنها هم که از اقتصاد سررشته ندارند، هستند.
٭ آیا بدینخاطر که تحریمها رژیم را ناگزیر به تن دادن به تسلیم کرد ، مخالفت با تحریمها نادرست بود؟:
آنها که امریکا را به تشدید تحریمها بر میانگیختند، اینک که توافق لوزان به انجام رسیدهاست، میگویند و مینویسند: نتیجه معلوم میکند که مخالفت با تحریمها کاری غلط بودهاست. چراکه اگر این تحریمها نبودند، رژیم ولایت فقیه تن به گفتگو و توافقی از نوع توافق لوزان نمیداد. اینان بدون عنایت به دو اصل استقلال و آزادی، به ناروا، جانبدار تحریمهائی شدند که تمام بهای آن را مردم ایران پرداختند. اما چرا غرب اینگونه تحریمها را وضع کرد و نه نوع دیگر را؟ و چرا موافقان این نوع تحریمها به خود میبالند که جانبداریشان از تحریم عملی به جا بودهاست:
1. اما چرا غرب از دو نوع تحریمها این نوع تحریم را برگزید؟ خوانندگان ما میدانند که بر اصول استقلال و آزادی، 26 تدبیر به «جامعه بینالمللی» پیشنهاد شدند. هرگاه تحریمها آن تدبیرها میشدند، نه اقتصاد ایران و نه مردم ایران که رژیم ولایت مطلقه فقیه تضعیف میشد. آن تدبیرها بر دولتهای غرب شناسانده شدند. تنها چند تدبیر از آن تدبیرها در مجازاتها، لحاظ شدند. پس اگر غرب اینگونه تحریمها را وضع و اجرا کرد، دلیل دیگری داشت و دلیل آن تضعیف ایران بود. در حقیقت، غرب و متحدانش در منطقه، نیاز به ایران از نظر اقتصادی و سیاسی (دموکراسی و دولت حقوقمدار) توانمند ندارند و نیاز به ایران ضعیف دارند و وجود حکومت خامنهای – احمدی نژاد که از روی قرار و قاعده اقتصاد کشور را تضعیف کردند، به این نوع تحریمها امکان داد که ایران را بیش از بیش تضعیف کنند. بدینقرار،
1.1. خط استقلال و آزادی نوعی از تحریمها را پیشنهاد میکرد که با برخورداری شهروندان ایرانی از استقلال و آزادی خوانائی داشت و سبب توانمند شدن مردم ایران و به انجام رساندن موفقیت آمیز جنبشی همگانی برای استقرار دموکراسی میگشت. غرب نوعی از تحریمها را برقرار کرد که او را دستیار مافیاهای نظامی – مالی در رانت خواری و عامل تضعیف اقتصاد ایران و فروبردن ایرانیان در فعلپذیری و بیتفاوتی گرداند.
1.2. تخریب اقتصاد ایران توسط دولت خامنهای به دستیاری احمدی نژاد بعلاوه تحریمها بعلاوه تهدید به جنگ، سبب فرار سرمایهها و استعدادها از کشور و تعطیل واحدهای تولیدی و فقر روزافزون مردم کشور و بیابان شدن ایران شدهاست. آیا توافق لوزان، این زیان عظیم را جبران میکند؟ هرگز. نیازی نیز به آن نبود. این همان هدفی بود و هست که واضعان تحریمها و مدافعان خارجی آن داشتند و دارند.
هرگاه به جای آن، تحریمهائی وضع و اجرا میشدند که سبب تقویت اقتصاد کشور و توانائی مردم و ناتوانی رژیم میشدند، با استقرار دموکراسی در ایران، وضعیت منطقه جز این میشد که اینک شدهاست. از اینرو، آن تدبیرها همچنان بکاربردنی هستند. این افکار عمومی جهانی است که باید به حمایت از دموکراسی برانگیخت تا که تحریمهای ویرانگر بالمره از دستور خارج شوند و جای خود را به اتخاذ و اجرای تدبیرهایی بسپارند که سبب استقرار دموکراسی در کشورهای جهان و برقراری صلح و رشد پایدار بر اصول استقلال و آزادی جامعه جهانی میگردند.
2. اما چرا مدافعان اینگونه تحریمها به خود میبالند؟ زیرا آنها بنا را بر الف. ناتوانی و ب. وابستگی میگذارند. مدعی میشوند:
2.1. از آنجا که ایرانیان ناتوانند و خود نمیتوانند سرنوشت خویش را در دست بگیرند، نیازمند مداخله خارجی هستند. و
2.2. اما چرا روشی را در پیش نمیگیرند که ایرانیان توانائی طبیعی خویش را بکارگیرند و سرنوشت خویش را تغییر دهند؟ زیرا، دیگر محل عملی برای دستیاران قدرت خارجی باقی نمیماند. اینان به اصل تغییرکن تا تغییر دهی قائل نیستند و از اصل چون از تغییر کردن ناتوانی، بگذار تغییرت بدهند، پیروی میکنند. و غافلند از این واقعیت که رشد را انسان خود باید بکند، اگرنه، رشد وسیله توجیه قدرتمداری میشود و قدرت عامل رشد نمیشود و عامل تخریب میگردد. در حقیقت، اینان قدرت طلبند و هدف را نیز رسیدن به قدرت میدانند و چون میدانند از طریق مردم به قدرت نمیرسند، به قدرت خارجی روی میآورند و آلت فعل او میشوند. اما آیا توافق ژنو زمینه ساز تغییر رژیم است و یا ماده نانوشتهای دارد که تضمین بقای رژیم است؟
٭ ماده ناننوشته توافق لوزان و بنابراین توافق نهائی کدام است؟:
اوباما که مدام میگفت تحریمها مؤثر شدند و ایران را به پای میز مذاکره آوردند، در توجیه توافق لوزان گفت تشدید تحریمها بر ایران اثر مطلوب جانبدارانش را ندارد. راستی ایناست که تحریمها وقتی میتوانند تمام اثر خود را ببارآورند که هدف از وضع و اجرای آنها، تغییر رژیم باشد. از اینرو، باید با اقدامات دیگر در جهت هرچه محدودتر کردن عرصه عمل رژیم همراه باشد. جنگ در عراق و افغانستان و سپس در لبنان (حمله اسرائیل به لبنان) و سوریه و پدید آوردن داعش و اینک در یمن، یک هدف از هدفهایش تنگ کردن عرصه بر رژیم ولایت مطلقه فقیه بودهاست. کوشش برای به انزوا درآوردن ایران و برانگیختن کشورهای مختلف جهان به شرکت در تحریم ایران و مجهز کردن کشورهای منطقه به پیشرفتهترین سلاحها و خرابکاریها و ترورها در ایران، مجموعهای از تدابیر برای تغییر رژیم بودهاند.
با تشکیل حکومت روحانی و موضعی که او و ولایتی در مناظره با نامزدهای دیگر، از جمله در باره «پرونده اتمی» گرفتند – که توافق لوزان بدان تحقق بخشید -، بدینخاطر که دنباله گفتگوهای محرمانه خامنهای با اماباما بود، اوباما و حکومت او به این نتیجه رسیدهاند که تغییر ماهیت رژیم، به ترتیبی که دولت سازگار و بسا وابسته به غرب بگردد، در آشکار و نهان، بر تغییر رژیم مرجح است.
هموطن مبارز تیز هوشی که با مشاهده مقایسه دو توافق ژنو و لوزان با قرارداد ترکمنچای بر آن شدهاست که در آن قرارداد تأمل کند، به امری توجه پیداکردهاست که: بنابر آن قرارداد، روسیه بقای سلطنت در خاندان قاجار، از نسل عباس میرزا نایب السلطنه، را تضمین میکرد. اما دولت تزارها برجا نماند و سلطنت قاجارها نیز رفت. پرسش ایناست: باتوجه به اینکه شخص خامنهای و سران سپاه، «برنامه اتمی» را تضمین کننده بقای رژیم میانگاشتهاند و در گفتگوها، همواره «توطئه برای براندازی رژیم» را پیش میکشیدهاند، تضمین بقای رژیم توسط 5+1 شرط ناننوشته توافق لوزان نیست؟ آیا بدینخاطر نیست که در امریکا جمهوریخواه و دو وزیر خارجه پیشین امریکا، کیسینجر و شولتز، و در منطقه، اسرائیل و دولت سعودیها – باآنکه روزنامههای معتبر اسرائیل نیز مینویسند جنگ نیز ممکن نبود چنین نتیجه خوبی را ببار آورد – آن توافق را بد میخوانند؟
هرگاه چنین باشد و بدینخاطر باشد که به هنگام معرفی ظریف بعنوان وزیر خارجه، رویتر آن را «کادوئی» دانست که رژیم به امریکا میدهد، خورد وبرد قدرتهای خارجی ادامه مییابد بیآنکه تضمین جنبه مثبت پیدا کند. توضیح اینکه قدرتهای خارجی میتوانند تعهد کنند از اقدام برای تغییر رژیم بازایستند اما نمیتوانند بقای آنرا تضمین کنند. نه تنها به این دلیل که دولت تزارها نیز نتوانست و خود نیز سرنگون شد، بلکه به این دلیل که از اینکار ناتوانند. مداخله نظامی امریکا در عراق و افغانستان و سپس مداخله ناتو در لیبی و آنگاه ایجاد جنگ داخلی در سوریه، و نیز وضعیت اوکراین، گویای ناتوانی قدرتهای غرب و روسیه، هم از تغییر رژیم و هم از تثبیت آناست.
در حقیقت، تضمین بقای رژیم محروم کردنش از «دشمن» است که محور سیاست داخلی و خارجی گشتهاست. این محرومیت همراه با از میان رفتن ترسها از افغانستان و سوریه و عراق شدن ایران، به جامعه ایران امکان میدهد توانائی خویش را به یادآورند و با پیروی از اصل تغییر کن تا تغییر دهی، استقرار دولت حقوقمدار و برخورداری خویش را از حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی ممکن بگردانند.
هنوز دو پرسش پاسخ طلب میکنند: برفرض پیروزی و یا برفرض شکست در جنگها، موقعیت ایران در منطقه چگونه میشود؟ آیا منافع امریکا و اسرائیل در منطقه خاورمیانه همسوئی و یا ناهمسوئی دارند؟ در وضعیت سنجی چهل و یکم، پاسخ این دو پرسش را خواهیم یافت.
٭ سخنان جان برنان، رئیس سیا: از امتیازها که ایران دادهاست، بهت زده شدم:
☚ در 8 آوریل، جان برنان، رئیس سازمان سیا، در دانشگاه هاروارد امریکا، توافق لوزان را اینسان ارزیابی کردهاست:
۱. منتقدین توافق لوزان، تظاهر به مخالفت میکنند؛
۲. توافق لوزان محدودیتهایی برای برنامه هسته ای ایران ایجاد میکند که در گذشته، تصورش را نیز نمیکردیم؛
۳. برابر توافق لوزان، ۹۸ درصد برنامه هسته ای ایران برای مدت ۱۵ سال حذف میشود.
4. حذف برنامه هسته ای ایران نه تنها شامل غنی سازی اورانیوم که شامل آب سنگین اراک نیز هست؛
5. یک رژیم منحصر به فرد (فراتر از پروتکل الحاقی) برای بازرسی تأسیسات اتمی ایران ایجاد خواهد شد.
6. از امتیازهای ارائه شده از سوی ایران در مذاکرات لوزان بهت زده شدم؛
7. هیچکس از ما فکر نمیکرد ایران حاضر شود هم از آغاز کاهش تعداد سانتریفیوژها را بپذیرد.
8. پارهای از منتقدان توافق لوزان میگویند کاهش تحریمها باعث افزایش تحرکات منطقهای ایران میشود. گرچه این نگرانی وجود دارد، اما در توافق لوزان، محدودهای تعبیه شدهاست که مانع از آن میشود که ایران بتواند خارج از خواست ما عمل کند.