back to top
خانهدیدگاه هاشباهت های دیکتاتورها

شباهت های دیکتاتورها

Dictateur-1 ۱۳۹۴/۰۱/۲۴- ضیا خلیلی: برای بسیاری چون من همیشه این سؤال در ذهن تداعی میشود که چرا کسانی که در رأس امور کشور قرار می گیرند چنین رفتارهائی دارند که لاجرم ، منجر به گریزان شدن مردم از آنان میشود؛ آیا اینان از عواقب رفتاری خود و تأثیر آن بر جامعه پیرامون خود آگاه نیستند؟ آیا سرنوشت دیگر حکام چون خود را ندیدهاند؟ و صدها چرا و امّای دیگر . 
 
ژوزف استالین ، دومین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود، که پس از مرگ لنین به قدرت رسید و این به قدرت رسیدن وی طبق مدارکی که بعد از مرگ استالین انتشار یافت علیرغم میل لنین بود . 
 
اما صحنه پردازان و همراهان استالین چنین نشان دادند که این نظر شخص لنین بوده است.
 
استالین بعد از به قدرت رسیدن شروع اقدام به تصویه افراد مخالف خود کرد، بزرگترین مخالف وی “ترتسکی” همراه همیشگی لنین بود که به دست استالین ابتدا تبعید و سپس کشته شد.
 
یکی از جنبه های مهم قدرت گیری استالین شیوهای بود که او بین رقبایش اختلاف ایجاد میکرد. او ابتدا با زیوونیف و کامنف اتحادی علیه تروتسکی تشکیل داد. وقتی تروتسکی کنار زده شد، استالین با بوخارین و رایکوف علیه زیوونیف و کامنف متحد شد . زیوونیف و کامنف سپس به بیوه لنین، کروپسکایا، روی آوردند و در ژولای ۱۹۲۶ اپوزیسیون متحد را تشکیل دادند
در ۱۹۲۷، در پانزدهمین کنگره حزب، تروتسکی و زیوونیف از حزب اخراج شدند و کامنف کرسیاش در کمیته مرکزی را از دست داد. استالین سپس به حساب «اپوزیسیون راست» و متحدان سابقش، بوخارین و رایکوف رسید
 
این شرح بسیار مختصری بود از چگونگی به قدرت رسیدن استالین و ایجاد یک امپراطوری در لوای نام اتحاد سوسیالیستی شوروی بود که صد البته این مقوله بسیار گسترده است در این نوشتار مجال بحث بیش از این نیست .
 
حال اگر به قدرت رسیدن آقای خامنهای را برسی کنیم و چگونگی این روند به بسیاری از تشابهات میرسیم :
 
قبل از مرگ آیهالله خمینی به عکس استالین ، بسیاری از موانع از سر راه آقای خامنهای برداشته شده بود، در درگیریهای مسلحانه اول انقلاب و موج اعدامها و ترورها ، بسیاری از افراد شاخص حذف شدند.
 
وفات و یا به روایتی ترور آیت الله طالقانی که حتی برای خود رهبر انقلاب هم بزرگترین آلترناتیو محسوب میشد، آغاز جنگ و استیضاح ابوالحسن بنی صدر و خلع اولین رئیس جمهور ایران، ترور مطهری ، مفتح ، رجائی و باهنر و به خصوص ترور آیت الله بهشتی که لیدر حذف بنی صدر بود و با وجود او در حزب جمهوری اسلامی جای عرض اندام برای هیچ کس نبود، به نوعی تمام کسانی را که در آینده میتوانستند گزینه های رهبری جمهوری اسلامی باشند را از سر راه آقای خامنهای برداشت و تنها آیت الله منتظری هنوز به عنوان جانشین رهبری در قید حیات بودند که آن هم با پیش آمدن کشتارهای تابستان شصت و هفت و اعتراض دامنه دار ایشان بزرگترین فرصت را برای حذف ایشان به وجود آورد و در یک ائتلاف کاملا مشخص بین آقای خامنهای با هاشمی رفسنجانی و سید احمد خمینی از این فرصت باده آورده استفاده کامل شد .
 
پس از به قدرت رسیدن آقای خامنهای و با برنامه ریزی کامل حذفها شروع شد:
 
کنار گذاشتن میرحسین موسوی به عنوان شاخص ترین چهره اولین گام بود ، چه او در مدت نخست وزیری خود حداقل از منظر اداره کشور در بحران جنگ و درگیریهای داخلی و موج گسترده تحریمها، قدرت مدیریتی خود را به اثبات رسانده بود.
 
وفات و یا به روایتی ترور سید احمد خمینی بزرگترین مانع را از سر راه یکپارچگی قدرت ولی فقیه در جمهوری اسلامی برداشت .
 
پس از آن، حذف کامل حلقه نزدیکان به آیت الله خمینی آغاز شد.
 
موسوی تبریزی ، موسوی خوئینیها و آیت الله صانعی از جمله به نام ترین این افراد بودند و  کم کم افرادی که نه تنها کوچکترین سهمی در انقلاب نداشتند که بعضا در جریان فکری مقابل انقلاب بودند وارد عرصه قدرت شدند که از جمله مصباح یزدی از بنام ترین این افراد است و در حقیقت آقای خامنهای با حذف بزرگان نظام و میدان دادن به افراد خرد و کوچک آینده خود را در تثبیت قدرت یکپارچه تضمین کرد.
 
به طور حتم بودن افرادی که سابقه حکومتی داشتهاند و یا تأثیر گذار در جریانت فکری و اجتماعی بودهاند برای دولتمردانی که به این ترتیب به قدرت میرسند خطری بس بزرگ محسوب میشود و این دیکتاتوریها اصولا بر پایه مدیریتی افراد ریز و خرد سیاسی و مدیریتی شکل میگیرد و معمولا شخص اول حاکمیت در این دست از حکومت ها تحمل افرادی که قدرت مدیریتی و یا محبوبیت عمومی داشتهاند را ندارد و صد البته هر چند به راههای مختلف ، اما سرانجام تصمیم به حذف ایشان از سیستم مدیریتی حاکمیت گرفته میشود .
 
انواع حصرهای خانگی که عطف به ما سبق به اول انقلاب دارد، ترورها ، تخریبهای شخصیتی در سطح بسیار کلان و …. همه از راهکارهای حذف هستند که اگر این دو برهه زمانی ایران و شوروی با هم تطبیق داده شود به موارد مشابه بسیار میرسیم و این نتیجه کلی که دیکتاتورهای شاید در نام و زمان و مکان با هم تفاوت داشته باشند ، اما بلا شک در روش به حکومت رسیدن و تثبیت قدرت از یک روش تقریبأ مشابه استفاده کرده اند.
 
تشابه بسیار فراگیر دیگر در بین این دسته از حکام، نداشتن کاریزما و قدرت شخصی است که به هر وسیله سعی در پر کردن این خلاء دارند. معمولأ موفق نشدهاند، چون کاریزماتیک بودن معمولأ خصلتی اکتسابی نیست و باید جوهره در وجود انسان باشد .*   
 
تنها کافی است که در مطلب مختصر بالا در مورد چگونگی قدرت گیری استالین ، چند نام را جا به جا کنیم . مثلا به جای زیوونیف و کامنف ، رجائی وبهشتی را بگذاریم و به جای ترتسکی ، آیت الله منتظری  و اتحاد استالین با بوخارین و رایکوف را به اتحاد خامنهای با سید احمد خمینی و هاشمی رفسنجانی تشبیه کنیم روی آوردن زیوونیف و کامنف به بیوه لنین و ایجاد اپوزیسیون را به روی آوردن طیف وسیعی از حذف شدگان جمهوری اسلامی به بیت آیت الله خمینی تشبیه کنیم، یعنی بیت ایشان و بازماندگانشان را به بیوه لنین تشبیه کنیم و حذف جناح راست در شوروی را به حذف جناح چپ در جمهوری اسلامی بسنجیم. میبینیم که تنها تغییر چند اسم و تاریخ میتواند شبیه سازی کاملی از روند تشکیل و تغییر قدرت در این دو کشور را به دست دهد. هر چند چه از لحاظ فرهنگی و نوع و جنس مردم و نوع انقلاب در ظاهر هیچ شباهتی با هم ندارند، اما این گویای این است که رفتار دیکتاتورها و شاید شکل گیری شخصیت دیکتاتوری در یک فرد تا چه اندازه از یک روش و الگوی نسبتا مشخص پیروی میکند .
 
شاید مشابه ترین نکته انقلاب بلشوئیکی و انقلاب اسلامی از منظر دو قطعه عکس معروف در تارخ معاصر جهان باشد، یعنی عکس معروف سخنرانی لنین در میدان سرخ مسکو و عکس ورود آیت الله خمینی بر روی پلهکان هواپیما و این واقعیت که چگونه تمامی افراد نزدیک به این دو نفر که در عکس حاضر بودند توسط رهبری بعدی حذف شدند به طوری که حتی دیگر تصویرشان هم دیگر در حاکمیت روز این دو کشور ممنوع شد.
 
هر چند اگر تمام انقلابهای جهان را بررسی کنیم کم بیش با چنین صحنههائی مواجه خواهیم شد و این حقیقت که انقلابها منهای آوار و کشتار و قتل عام و ویرانی که به جای میگذارند ، بزرگترین ماترکشان دیکتاتورهای به جای مانده از خود است.
 
به قدرت رسیدن ناپلئون بناپارت پس از انقلاب فرانسه، مائو در چین، کاسترو در کوبا، استالین در شوروی و خاندان سلطنت موروثی کمونیستی!! در کره شمالی و …..
 
این حقیقت را بر ما آشکار میکند که این دیکتاتورهای خرد و کلان ماحصل همان انقلابها است .
 
* در مقاله های آتی سعی خواهم کرد شباهت های افراد اول تشکیل دهنده حرکت های اجتماعی با یکدیگر و بحث کاریزماتیک بودنشان و نفرهای دوم و شباهت هایشان را برسی کنم.
 
سید ضیا خلیلی، 
 
انقلاب اسلامی: زبان و روش و هدف قدرت یکی است. تفاوت شکل، سبب تفاوت ماهیت نمیشود. اما صدور یک حکم در بارۀ تمامی انقلاب ها، نادرست است. نخست به این دلیل که این قدرت، و نه انقلاب است که کشتار و … پدید میآورد. این قدرت است که در مقام بازسازی ساختارهای پیشین،  برضد انقلاب کودتا می کند. و سپس به این دلیل که انقلابی با شرکت جمهور مردم که در آن گل بر گلوله پیروز شد متفاوت است با تصرق قدرت توسط یک سازمان مسلح، با مرامی که رسیدن به قدرت و ماندن در قدرت و بکاربردن قدرت را موجه می داند. باوجود این، حتی در روسیه که امپراطوری بود، خشونتی که طی قرون انباشته شده بود، با از میان برخاستن نظام سیاسی- اجتماعی تزارها، چون آتش فشان، فوران کرد. این خشونت بود که در بازسازی استبداد بکار گرفته شد. باوجود این، مشاهده وضعیت پیش از «کودتای اکتبر» و مقایسۀ آن با وضعیت امروز روسیه، آیا ما را مطمئن نمی کند که در سطح جامعه روسی، میزان خشونت بسیار کاهش یافته است؟ 
 
    و نیز، خشونت زدایی که انقلاب است می تواند کامل انجام بگیرد، اگر رهبری و اندیشۀ راهنمای متناسب با خود را داشته باشد و این اندیشۀ راهنما وجدان همگانی جمهور مردم شده باشد. بنابر اینکه انقلاب خشونت زدایی است، ایران نیز از استبداد باز سازی شده رها می شود. اندیشه های راهنمایی که قدرت را هدف و خشونت را وسیله می کنند، همانطور که مشاهده می شود، بی اعتبار می گردد.
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید