back to top
خانهدیدگاه هارونن تال-یک سؤال از مزراحی‌ها:"چه زمانی قبول می‌کنید که شما هم عرب...

رونن تال-یک سؤال از مزراحی‌ها:”چه زمانی قبول می‌کنید که شما هم عرب هستید؟”

Feb 15, 2025 هاارتص – ترجمۀ حماد شیبانی

“هانی زبیده”، پژوهشگر و فعال اجتماعی اسرائیلی، کلیشه‌های رایج دربارۀ مزراحی‌ها را نمی‌پذیرد و از بازی با هویت دوگانه‌ای که نام او تداعی می‌کند، لذت می‌برد. او در تلاش است تا گفتمان قومی جدیدی در اسرائیل ترویج کند.

برخوردهای امنیتی بخاطر نام خانوادگی

هانی زبیده عادت کرده به این که در فرودگاه‌ها به عنوان یک فرد مشکوک تحت بازرسی قرار گیرد، اما هنگام بازگشت از سفر اخیرش به اسرائیل، احساس کرد که مأموران امنیتی بیش از همیشه سخت‌گیری می کنند. می‌گوید: ما را سه بار بازرسی کردند. “آویوا”، همسرم، از شدت اضطراب تقریباً از حال رفت. دختر ۲۱ ساله‌ای که مسئول بررسی مدارک ما بود، فکر می‌کرد که من عرب هستم. رفت تا با مسئولانش صحبت کند و این داستان ساعتها طول کشید. می‌آمد، می‌رفت، و دوباره بازمی‌گشت. زبیده. عرب. تروریست. او سؤالات بیشماری داشت:

ـ شما دو نفر ازدواج کرده اید؟

ـ بله.

ـ بچه دارید؟

ـ بله.

ـ نام فرزندان‌تان چیست؟

زبیده بارها تأکید کرده که به عنوان یک یهودی زادۀ عراق، با هویت عربی خود در صلح و هماهنگی زندگی می‌کند. اما این بدان معنا نیست که از بازرسیهای مداوم راضی باشد و هر بار بخواهد سفر کند، تحت این روند تحقیرآمیز قرار گیرد، روندی که ۲۰ درصد از شهروندان اسرائیل هنگام خروج از کشور با آن مواجه می‌شوند:

“ما را دیوانه می‌کنند. من اهمیت مسائل امنیتی را درک می‌کنم. در گذشته سعی می‌کردم آرامشم را حفظ کنم، اما این بار واقعاً کلافه شدم. آنچه مرا خشمگین می‌کند، جهلی است که باعث می‌شود چنین اتفاقی رخ دهد. اما از سوی دیگر، این تجربه دیدگاه من را نسبت به دنیا متعادل می‌کند. من دکترای علوم سیاسی دارم، در تلویزیون حضور داشته‌ام، شهرتی دارم، اما در نهایت، چون نام فامیلم عربی است، باید کوتاه بیایم، چون واقعاً اسرائیلی نیستم.”

چالش با هویت دوگانه

اوقاتی که زبیده مجبور به بحث دربارۀ مسائل قومی و هویتی نیست، از بازی با هویت دوگانۀ خود لذت می‌برد. می‌گوید: “من اغلب برای سخنرانی به مناطق مختلف اسرائیل می‌روم، و مردم وقتی مرا می‌بینند، بلافاصله واکنش نشان می‌دهند. مثلاً ناگهان از دهانشان می‌پرد: “تو عاشق عربها هستی”.
با صدای آرام می‌گویم:”به کسی نگویید”،  و بعد با صدای بلند می‌گویم: “شما هم عرب هستید!”

ـ در خانه به چه زبانی صحبت می‌کنید؟

ـ من موسیقی فرید الاطرش را از تلفنم پخش می‌کنم و همه از آن لذت می‌برند. خُب، بس است دیگر! شما هم عرب هستید! کی می‌خواهید این را بپذیرید؟

کتاب “آجر سیاه

فرآیندهای امنیتی که فردی با ظاهر خاورمیانه‌ای را به عنوان مظنون به عرب بودن بررسی می‌کنند، می‌توانست موضوع مقاله‌ای در کتاب جدیدی از خانم دکتر “رئوت رینا بن دریم” باشد که زبیده در ویرایش آن همکاری کرده است.

کتاب “آجر سیاه: یهودیان مزراحی، اسرائیل جدید را می‌نویسند” اثری است بیسابقه و بلندپروازانه در ۵۵۷ صفحه، که تلاش می‌کند تا گفتمان قومی جدیدی را در اسرائیل جایگزین نگاه کنونی بکند که مبتنی بر نفی و نفرت است.

این کتاب شامل ۸۰ مقاله از پژوهشگران، روشنفکران، هنرمندان و فعالان اجتماعی است، از جمله می توان به “یهودا شنهَاو- شهرابانی”، “مراو آلوش لورون”، “اسحاق ساپورتا”، “یفات بیتون” و “کارمن المکیس” اشاره کرد.

کتابی شامل موضوعات متنوعی مثل آموزش، تلویزیون، سیستم قضایی، مسکن عمومی، ماجرای ناپدید شدن کودکان یمنی، تیم فوتبال بیتار اورشلیم، حزب شاس، کیبوتص‌ها، زنان، مردان، غذا و طراحی. همچنین مقالاتی از اشکنازی‌ها، اعضای جامعۀ اتیوپیایی و عربها.

هدف کتاب: باز کردن فضایی است برای گفتگو: “ما می‌خواستیم به نویسندگان گروه‌های به حاشیه ‌رانده شده فرصتی بدهیم تا تاریخ جمعی اسرائیل را روایت کنند.” آنچه در نهایت به دست آمد، چشم‌انداز انتقادی گسترده ای است که باب بحثهای جدیدی را باز کرده و حتی گروه‌هایی غیر از مزراحی‌ها را نیز در بر می‌گیرد. در این کتاب، صدای فمنیستی برجسته‌ای وجود دارد، همبستگی با شهروندان فلسطینی اسرائیل، و خواستهایی برای برابری واقعی بیان شده است؛ و همۀ این مطالب در چارچوب خودکاوی، اذعان به اشتباهات گذشته و تمایل به گفتگویی صادقانه می گنجد.

زبیده، ۵۸ ساله، دربارۀ ایدۀ تهیه این کتاب چنین توضیح می‌دهد:

“شش سال پیش، در یک جمع اجتماعی در خانۀ “بنی نوریلی” (اندیشمند سیاسی) و رئوت رینا بندریم (مردم‌شناس)، که آن زمان یک زوج بودند، این ایده شکل گرفت. در حین نوشیدن قهوه و آبجو، بحثی دربارۀ کمبودهای جامعۀ اسرائیل شکل گرفت. من گفتم که آنچه کم داریم، محتواهای جدید است. گفتم که ما هنوز از مفاهیمی منسوخ برای تحلیل دنیای امروز استفاده می‌کنیم و باید آنها را به ‌روز کنیم. پیشنهاد دادم مجموعه‌ای از مقالات مختلف منتشر کنیم که ۵۰ درصد آن‌ از زنان باشد، و نمایندگانی از اتیوپی، اتحاد جماهیر شوروی سابق و عربها نیز در آن حضور داشته باشند.

کتابی که حقایق را بیان می‌کند

“آجر سیاه” با شعری از “موئیس بن‌ناروخ”، شاعر مراکشی‌الاصل، آغاز می‌شود که در چند خط سرشار از طعنه، وحشت اسرائیلی‌ها از رو در روئی با حقیقت را نشان می‌دهد:

“چون مشکلی وجود ندارد / نباید درباره‌اش صحبت کرد / چون اگر درباره‌اش صحبت کنی / یعنی که وجود دارد / و اگر جرأت کنی دربارۀ مشکلی که وجود ندارد حرف بزنی / دهانت را خواهند بست / تو را حذف خواهند کرد / ترتیبی خواهند داد که اخراج شوی / تا دیگران یاد بگیرند / دربارۀ مشکلاتی که وجود ندارد، حرف نزنند.” (ترجمۀ شعر از رالف ماندل).

ـ آیا در بین نوشته ها، مطالبی هم بود که شما رد کرده باشید؟

زبیده: مقاله‌ای بود که بطور کلی به موضوع روان‌شناسی و جنسیت می‌پرداخت. چیزهایی در آن بود که هیچ شانسی برای پذیرش به شکلی دوستانه وجود نداشت. من با نویسنده وارد گفتگو شدم، اما با شگفتی دیدم که هیچ جایی برای مذاکره وجود ندارد.

ـ چیزی بود در حد این که “همۀ مردان اشکنازی متجاوز به زنان مزراحی هستند”؟

ـ این بیان خیلی ملایم آنست. آنچه در این کتاب وجود ندارد، نفرت انتقام‌جویانه از اشکنازی‌ها در قالب بحث درباره هژمونی یا تهدید به تسویه حساب در زمانی است که راست‌گرایان واقعاً به قدرت برسند.

من خود با زنی اشکنازی ازدواج کرده‌ام که در نظر من باهوش‌ترین، زیباترین و شگفت‌انگیزترین زن دنیاست. ما ۳۰ سال است که با هم هستیم” زبیده این حرفها را دربارۀ همسرش “آویوا زلتسر” می‌گوید که در اتحاد جماهیر شوروی متولد شده، دکترای جامعه‌شناسی دارد و در آژانس یهودی در مقام عالیرتبه‌ای فعالیت کرده است.

آویوا می گوید: یکبارکسی به من گفت، ‘تو که از اشکنازی‌ها متنفری، پس چطور رفتی و با یکی از آنها ازدواج کردی؟’ چطور کسی می‌تواند چنین چیزی بگوید؟ فرزندان من هم اشکنازی هستند و هم مزراحی. خدا نکند که از اشکنازی‌ها متنفر باشم. اصلاً به آن فکر هم نکنید. اشکنازی‌ها زراه برادران و خواهران من هستند، همانطور که یهودیان اتیوپیایی، فلسطینی‌ها و افراد جامعۀ  LGBTQ؛ همۀ آنها بخشی از وجود من هستند. اگر یک نهاد امور را به شیوه‌ای توهین‌آمیز مدیریت می‌کند، موضوع دیگری است. من با آن می‌جنگم. اما این موضوع هیچ ارتباطی با افراد ندارد.

پنجره‌ای رو به خاورمیانه

کسانی که زبیده را دیده‌اند، مثلاً زمانی که مفسر سیاسی و مجری در کانال کنست بود، بیشک شخصیت کاریزماتیک او را به یاد می‌آورند. او هم سریع فکر می‌کند و هم سریع صحبت می‌کند، به همان اندازه که به زبان محاوره‌ای و خیابانی تسلط دارد، به زبان دانشگاهی هم مسلط است. او با شوخ‌ طبعی خاص خود لحن طنزآمیزی دارد که می‌توانست برایش یک برنامۀ ویژه در نتفلیکس به ارمغان بیاورد.

زبیده می گوید: وقتی “ران کحلیلی” سریال مستند (آرسیم و فریحوت) [اصطلاحاتی تحقیرآمیز برای مزراحی‌ها ـ چیزی شبیه اوباش و دختران سبکسر] را ساخت، من به این ادعا اشاره کردم که آرس‌های اشکنازی هم وجود دارند. گفتم، ‘من را با پوست تیره‌ام و خالکوبی‌های روی بازو و پاهایم بگیرید، لباسهایم را در بیاورید، یک کیسۀ کاغذی روی سرم بکشید با سوراخهائی برای چشمها و بینی‌ام. سپس یک مرد اشکنازی سفیدپوست، بیسواد و بیکار را به همین صورت کنار من بگذارید. دو نفر آنجا ایستاده‌اند، یکی سفید و دیگری سیاه. از مردم بپرسید که کدامیک آرس است. شرط می‌بندم که ۹۸ نفر از ۱۰۰ نفر خواهند گفت که من که دارای دکترای تخصصی و دو مدرک کارشناسی ارشد هستم، آرس هستم.

او می گوید: هیچ شورایی از بزرگان وجود ندارد که بگوید، ‘بیایید مزراحی‌ها را سرکوب کنیم.’ این یک فرآیند تکراری است که تقریباً همه فرصتهای خلاقیت، تغییر یا تحرک را از بین می‌برد. حتی اگر عمدی هم نباشد، سیستم‌ آن‌قدر کند حرکت می‌کند که در نهایت همین نتیجه را می‌دهد.”

ـ آیا واقعاً پیروز شده‌اید؟

زبید با این ادعا که نه ‌تنها مزراحی‌ها مورد تبعیض قرار نمی‌گیرند، بلکه در واقع برنده شده‌اند نیز آشناست. گفته می‌شود که فرهنگ عامه در اسرائیل از ریشه‌های اروپای شرقی خود فاصله گرفته و کاملاً “مزراحی” شده است. موسیقی پاپ اسرائیل، موسیقی مدیترانه‌ای است و تقریباً همۀ خوانندگان سبک و “تحریر” دارند. سریال “صبری مرنان”  که دربارۀ دو خانواده ـ یکی اشکنازی و دیگری مزراحی ـ است که فرزندانشان با یکدیگر ازدواج کرده‌اند، یکی از موفق‌ترین سریال‌های تاریخ تلویزیون اسرائیل است. همچنین، سنت یهودی که معمولاً به مزراحی‌ها نسبت داده می‌شود، بشدت در فرهنگ اسرائیلی برجسته شده است. تقریباً همۀ شخصیتهای اصلی در برنامه‌های واقع‌نمای اسرائیلی، (مزوزا) [طوماری از پوست حیوان حلال گوشت با دعاهائی نوشته بر آن که در خانه داشتنش، یهودیان را مورد حمایت خداوند قرار می دهد] را می‌بوسند، تفیلین [جعبه ای کوچک حاوی دعا، که مردان بالغ یهودی هنگام نماز و دعای روزانه، آنرا با تسمۀ چرمی به دست یا پیشانی خود می بندند.] و کیدوش [وسیله ای برای تقدیس شراب یا آب انگور] شب جمعه را ادا می‌کنند.

ـ پس شاید واقعاً شما پیروز شده‌اید؟

ـ اصلاً. این یک پیروزی پوچ است. یک دروغ. یک توهم. آنچه به‌عنوان پیروزی نمایش داده می‌شود، کاسبی است. سیرک است. در واقع، به معنی اینست که “خرده‌نانهایی که زیر میز افتاده را بردار و از جلوی چشمم دور شو”. همیشه صحبت از موسیقی عامه پسند است، نه از موسیقی رسمی و فرهنگی. ما جزئی از (ترانه‌های سرزمین اسرائیل) نیستیم، بخشی از فرهنگ والا نیستیم. ما فقط پنجره‌ای به خاورمیانه‌ایم، از اسرائیلی بودن دوریم.

این کار شما، “نخبگان” است. شما تصمیم گرفتید که این را از ما بخواهید. شما به فاشیستهای مذهبی میلیون‌ها دلار دادید تا در همه جا ایستگاه‌های تفیلین برپا کنند. من از یک خانوادۀ کمونیست سکولار می‌آیم. شما مرا در خیابان متوقف کرده‌اید، اسلحه را روی سرم گذاشته‌اید، آن را آمادۀ شلیک کرده‌اید، و با انگشتی لرزان روی ماشه به من می‌گویید: “فلان فلان شده، تفیلین ببند، وگرنه مغزت را داغون می کنم”. اما من بلد نیستم. پس شلیک کن. شما به خاطر ائتلافهای سیاسی و ناتوانی در پذیرفتن ما، باعث شدید که همۀ این‌ اتفاقها بیفتد”

سکوتی که ادامه دارد

یکی از مقالات برجستۀ این کتاب، تنها مقاله‌ای که اختصاصاً برای کتاب نوشته نشده، “توطئۀ سکوت”  است که در دسامبر ۱۹۹۶ در روزنامۀ هاآرتص منتشر شد. در این مقاله، یهودا شنهاو- شهرابانی جامعه‌شناس و روشنفکر، به‌شدت از چپ صهیونیستی و “تاریخ‌نگاران جدید” انتقاد می‌کند که در میان شور و شوق خود برای پرداختن به ظلم بر فلسطینی‌ها، به ‌گفتۀ او، هژمونی اشکنازی را که منجر به حذف و سرکوب مزراحی‌ها شده و همچنان ادامه دارد، نادیده گرفتند. بخشهایی از مقاله که در آن زمان جنجال بزرگی برانگیخت، امروز نیز به طرز دردناکی همچنان معتبر هستند.

مقالۀ “پشت و فراتر از پرده آهنین: مزراحی‌ها و دانشگاه” نوشتۀ “زوی بن- دور بنیت”، استاد تاریخ چین و خاورمیانه در دانشگاه نیویورک، به نسبت حضور اساتید مزراحی در دانشگاه‌های اسرائیل می‌پردازد، که در دهه‌های اخیر تقریباً بدون تغییر باقی مانده است.

“یکبار در کنفرانسی کنار آمنون [روبینشتاین] نشسته بودم. اطرافش را نگاه کرد و گفت: “تو تنها مزراحی اینجا هستی”

ـ در این مرحله از گفتگو، معمولاً استدلال می‌شود که: زبیده، که از یک خانوادۀ مهاجر فقیری از عراق آمده، موفق شده است سقف شیشه‌ای را بشکند، دانش‌آموز ممتازی بود و بورسهای تحصیلی دریافت کرد، به جایگاهی عالی در دانشگاه رسید و حتی به یک ستارۀ تلویزیونی تبدیل شد.

ـ “همۀ  اینها درست است، و دقیقاً به همین دلیل است که باید ۵۲ درصد دیگر مثل من وجود داشته باشند، چون من به هیچ وجه استثنایی نیستم. ما ظاهراً اینجا هستیم، ظاهراً بخشی از کل را تشکیل می‌دهیم، اما در واقع اینطور نیست. ما واقعاً اینجا نیستیم. ما واقعاً اسرائیلی نیستیم. ما همان ‘مزراحی غایب حاضر’ هستیم. استثناهایی هست، و همه از اشاره به آنها لذت می‌برند.”

ـ مکانیزمی که باعث تداوم حذف می‌شود چیست؟

ـ “این دقیقاً مانند مکانیزمی است که زنان را عقب نگه می‌دارد. هیچ شورای خردمندانی وجود ندارد که جلسه بگذارد و بگوید، ‘بیایید مزراحی‌ها را نابود کنیم.’ این مسئله به این بستگی دارد که چگونه و کجا بزرگ شده‌اید. این فرآیندی تکراری است که تقریباً هر امکان خلاقیت، تغییر یا تحرک را از بین می‌برد. حتی اگر عمدی نباشد، سیستم‌ها به اندازه کافی سریع حرکت نمی‌کنند.”

ـ آیا شما کسی را فقط به دلیل مزراحی بودن برای یک موقعیت مطلوب انتخاب می‌کنید؟

ـ “اگر من در کمیته ای بودم و برای یک پست دو نامزد داشتیم؛ یک مزراحی متوسط و یک اشکنازی خوب، من آن اشکنازی خوب را انتخاب می‌کردم. اما اگر دو نامزد در یک سطح بودند، مزراحی را انتخاب می‌کردم. این اتفاق امروز در دانشگاه‌ها نمی‌افتد. در کمیته‌ها اکثریت اشکنازی هستند و انتخاب معمولاً به نفع نامزد اشکنازی است. هیچ گریزی از این نیست. می دانید، امکان ندارد که ما همه احمق و ناموفق باشیم، در خارج از کشور هنوز ما را می‌خواهند.”

ـ بحث دربارۀ درصد حضور مزراحی‌ها در پستهای دانشگاهی تقریباً به همان شکلی که دربارۀ دیوان عالی کشور مطرح است، تکرار می‌شود.

ـ “خیلی‌ها از این موضوع برای حمله به نهاد [حقوقی] استفاده می‌کنند. من احمق نیستم. من یک دادگاه قدرتمند در اسرائیل می‌خواهم، اما برابری هم می‌خواهم.

زبیده تأکید می‌کند: یکبار یک قاضی در دیوانعالی کشور بود به نام “ادموند لوی”، یک مزراحی که کیپا هم می‌پوشید. اگر او یک فرد ترنس بود که عمل تغییر جنسیت انجام داده و تازه دیندار شده بود، عالی بود، او در صدر دسته‌بندی [اقلیت‌ها] جا می‌گرفت. حالا ما “یوسف الرون” و “گیلا کنفی اشتاینیتز” [هر دو مزراحی] را در دیوانعالی داریم. با الرون چه کرده‌اند؟ از او برای مبارزه علیه دادگاه استفاده می‌کنند.”

[بخشی از تأخیر اخیر در انتصاب رئیس جدید دیوانعالی کشور به این دلیل بود که یوسف الرون تصمیم گرفت نامزدی خود را برای این سمت اعلام کند، در حالی که همیشه سنت بر این بود که این سمت به باسابقه‌ترین قاضی دادگاه تعلق بگیرد، و در این موقع، آن قاضی “اسحاق آمیت” بود.] و او در این ماجرا همراهی نکرد. او می‌توانست از ابتدا بگوید که بر اساس اصل ارشدیت، از انتصاب اسحاق آمیت به عنوان رئیس دیوانعالی حمایت می‌کند و از این هرج‌ومرج جلوگیری کند.

“پاسخی ندارم”

زبیده کیست؟

زبیده در سن ۶ سالگی همراه با خانواده‌اش از عراق به اسرائیل آمد، سال ۱۹۷۱، پس از آن که عمویش، “دیوید دلال”، به همراه ۱۳ نفر دیگر به اتهام جاسوسی برای اسرائیل دستگیر و به دار آویخته شد. او در “پتخ تیکوا” بزرگ شد و علوم سیاسی را در دانشگاه تل‌آویو خواند و سپس در سال ۲۰۰۶ دکترای خود را از دانشگاه نیویورک دریافت کرد. پس از یک دهه زندگی در نیویورک، جایی که دو پسرش متولد شدند، خانواده‌اش به اسرائیل بازگشتند. در سالهای بعد، زبیده در دانشکده‌های علوم سیاسی مرکز بین‌رشته‌ای، و در کالج دره “یزرعیل” تدریس کرد.

در سال ۲۰۱۷، او به همراه “رانان لیپشیتز” کتاب “ایست. هیچ مرزی در برابر تو نیست!” را ویرایش کرد، که مجموعه‌ مقاله ای به زبان عبری بود دربارۀ نحوۀ شکل‌گیری مرزهای اسرائیل توسط نخبگان حاکم. این کتاب نشان می‌دهد که این فرایند نه تنها با تهاجم به کشورهای همسایه همراه بوده، بلکه بر گروه‌های ضعیفتر داخل اسرائیل نیز تأثیر گذاشته است، چرا که آنها به مناطق مرزی فرستاده شدند.

زبیده در کنار کارهای دانشگاهی، یک کنشگر اجتماعی پرکار نیز بود. او از بنیان‌گذاران ائتلاف دموکراتیک مزراحی بود، در مبارزه برای جلوگیری از جابجایی ساکنان فقیر محلۀ “گیوات عمال” در تل‌آویو که برای ساخت برجهای مسکونی تخریب شد، مشارکت داشت، و در محلۀ فقیرنشین “هاتیکوا” در تلاش برای ادغام کارگران مهاجر و پناهندگان در بازار کار اسرائیل فعال بود. او همزیستی با اعراب را ترویج می‌کرد و مقالات متعددی در این زمینه و موضوعات دیگر در روزنامۀ هاآرتص منتشر کرد (برخی از آنها را مشترکاً با “بنی نوریلی” نوشته است).

زبیده همچنین حضوری مداوم در رسانه‌ها داشته است. او یکی از اعضای تیم برنامۀ رادیویی “ترانه‌ها و گلها” بود، برنامه ای مشهور و محبوب که بعد از ظهرهای شنبه به‌ صورت زنده بازیهای فوتبال را گزارش می‌کرد. همچنین، همراه با “مارگالیت تزنعانی”، خواننده، مجری برنامۀ رادیویی “اینجا اروپا نیست”  بود. در سال ۲۰۲۲، سریال تلویزیونی “یک شهر، دو ملت” که خود او تهیه کرده بود، از شبکۀ کنست پخش شد. این مجموعه به بافت پیچیدۀ روابط بین یهودیان و اعراب در شهرهای مختلط اسرائیل و تأثیر گروه‌های موسوم به “هسته‌های دینی تورات” بر آنها می‌پرداخت.

دو سال پیش، زبیده و همسرش به ایالات متحده نقل مکان کردند و بین میامی و نیویورک در رفت ‌و آمد هستند. او در پروژه‌های مختلفی به عنوان نویسنده و مشاور فعالیت دارد. دلیل اصلی این مهاجرت، نزدیکی به فرزندانش بود. “اُهاد”، ۲۷ ساله، دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی در دانشگاه پرینستون است، و “ایدو”، ۱۹ ساله، در سن ۱۳ سالگی به آکادمی (بارسا کاسا گرانده) در آریزونا، تنها مدرسۀ شبانه روزی وابسته به باشگاه فوتبال بارسلونا در ایالات متحده، پیوست. “ایدو زلتزر- زبیده” در حال حاضر در تیم دوم اینتر میامی بازی می‌کند، تیمی که در ترکیب اصلی خود ستاره‌هایی مانند “لوئیس سوارز”، “سرخیو بوسکتس” و البته “لیونل مسی” را دارد.

نشان قابیل

در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، زبیده و آویوا در میامی بودند. “آجر سیاه” به یکی از دوستان خانوادگی آنها، “یاسمین زوهر”، تقدیم شده است. او به همراه همسرش “یانیو” و دو دخترشان “تهلت” و “قشط”، همان روز در کیبوتص (ناحال عوز) به قتل رسیدند. آنها تنها قربانیانی نبودند که زبیده می‌شناخت. “برادرزادۀ یکی از دوستانم کشته شد، دوستان پسرانم در جشن نوا بودند. وقتی آن صبح در فلوریدا بیدار شدیم، در اسرائیل ظهر شده بود. تلفن من از حجم پیامها در حال انفجار بود. آویوا جلوی تلویزیون نشست و در طول دو هفته فقط اخبار را نگاه کرد. او نمی‌توانست جلوی گریه‌اش را بگیرد. من سالها مقاله‌های بسیاری دربارۀ فروپاشی دولت نوشتم. نوشتم که دولت در نقب وجود ندارد، در شمال وجود ندارد… و حالا می‌بینیم که واقعاً وجود ندارد. من هرگز نمی‌توانستم چنین سناریوی وحشتناکی را تصور کنم.”

زبیده به هیچوجه قصد ندارد از واکنش شرم‌آور بسیاری از چپ‌گرایان دانشگاهی در ایالات متحده؛ افرادی که او شخصاً آنها را می‌شناخت یا در کنفرانسهای علمی با آنها ملاقات کرده بود، دفاع کند، چه رسد به این که آنها را ببخشد. این افراد در قبال کشتار حماس موضعی توجیه‌گرایانه گرفتند. “مردم سعی کردند عملی غیرقابل‌ توجیه را توجیه کنند. من هرگز مشکلی با انتقاد از اسرائیل نداشتم، من بدون تعلل انتقاد می‌کنم. اما عموی من در عراق به دار آویخته شد، خانواده‌ام در “فارهود” (کشتار یهودیان بغداد در ژوئن ۱۹۴۱) رنج کشید. من همیشه به این واقعیت آگاهم که یک دولت یهودی باید وجود داشته باشد، مکانی که برای من به عنوان یهودی یک لنگرگاه باشد. مردم فکر می‌کنند که انتقاد من و دیگران از این کشور به این دلیل است که معتقدیم این دولت نباید وجود داشته باشد، اما دقیقاً برعکس است.

برخی از چپ‌گرایان در جهان از جنایتی وحشیانه حمایت کردند، و این یک نشان قابیل است که هرگز پاک نخواهد شد… می‌توان گفت که اشغال یک پدیدۀ غیرقابل‌توجیه است، اما ۷ اکتبر حتی در چارچوب بحث قرار نمی‌گیرد، خارج از هر معادله ای بود.

واکنش چپ آمریکا را چگونه می توان توضیح داد؟

ـ بخشی از آن واکنشی است به رویکردی که پس از جنگ شش روزه نسبت به اسرائیل وجود داشت. اسرائیل می‌توانست هر کاری بکند؛ ما در نگاه مردم جهان بهترینها بودیم. هیچکس دربارۀ اشغال صحبت نمی‌کرد، کسی از این واقعیت صحبت نمی کرد که صدها هزار عرب بدون داشتن شهروندی در اورشلیم زندگی می‌کنند، در پستهای بازرسی و در خیابانهای پر از فاضلاب، و در هر زمانی می‌توان آنها را بازداشت کرد. یهودیان در کل چپ آمریکا زیاد بود. در سالهای اخیر، بسیاری احساس کردند که باید آن حمایت نامحدود را متعادل کنند، و حالا آنچه می‌بینید، نتیجه‌ای کاملاً برعکس است، یک چرخش ۱۸۰ درجه‌ای.

او ادامه می‌دهد: این فقط یک توطئۀ سکوت نیست. آنها از یک جنایت وحشیانه حمایت کردند، و این یک نشان قابیل است که هرگز پاک نخواهد شد. من با افرادی که از این کشتار حمایت کردند، هرگز سر یک میز نخواهم نشست. من در زندگی‌ام چیزهای وحشتناکی زیادی دیده‌ام، اما آنچه اینجا رخ داد، به شأن و اخلاقیات انسانی مربوط می‌شود. می‌توان گفت که اشغال غیرقابل‌قبول است، اما ۷ اکتبر حتی در چارچوب بحث قرار نمی‌گیرد، کاملاً خارج از معادله بود.”

همان نخبگان قدیمی

زبیده در مقاله‌ای که برای کتاب جدیدش نوشته است، به تقسیم‌بندی مداوم چپ و راست در اسرائیل حمله می‌کند. می‌گوید “در سیاست اسرائیل، “مرکز ایدئولوژیک گسترده‌ای از مردان یهودی، صهیونیست و اشکنازی وجود دارد که بین خودشان دعوا می‌کنند، در حالی که سایر گروه‌ها را تابع اراده و خواستهای خود می‌خواهند.”

از دیدگاه او، در سال ۱۹۷۷، زمانی که مناخم بگین و لیکود برای اولین بار به قدرت رسیدند، هیچ تغییر واقعی در نخبگان رخ نداد: “هیچ نخبه‌ای تغییر نکرد… هیچ تغییر معناداری در اولویتها یا نظام اقتصادی رخ نداد. برای زنان، اعراب، مزراحی‌ها یا هر گروه دیگری که بخشی از نخبگان نبودند، دریا همان دریا بود و آسمان همان آسمان.”

ـ تعداد زیادی از افراد مزراحی به لیکود رأی می‌دهند؛ برای آنها، تمایز بین چپ و راست وجود دارد و بسیار مهم است.

ـ من نمی‌گویم که این تمایز وجود ندارد، فقط می‌گویم که باید دوباره بررسی شود. باید این را درک کنید که هدف، ایجاد یک گفتمان است. من عمداً به افراط رفتم و نوشتم که چپ و راست یک دروغ است، اصلاً وجود ندارد. پس بیایید و ثابت کنید که چپ و راست وجود دارد. کی سوسیالیست است؟ کی طرفدار اقتصاد بازار آزاد است؟ آن کسی که حزب را به سرمایه‌داران فروخت؟ نتانیاهو؟ کدام حزب “هیستادروت” (اتحادیه کارگری) را از هم پاشید و سازمانهای بهداشت را نابود کرد؟ چه کسی مقصر است که در شمال اسرائیل بیمارستانی وجود ندارد؟ ما در یک سیستم نئولیبرالی زندگی می‌کنیم که در آن همه به یک زبان صحبت می‌کنند.

چپ اسرائیل عنصر اجتماعی را نادیده گرفت. اما برای چندین دهه، تقسیم‌بندی بین چپ و راست بیشتر در مورد روابط با فلسطینی‌ها و آرمان صلح بوده است.

ـ عالیست. متوجه شدم. آیا “یائیر لاپید” چپ‌گراست؟

ـ نه. اما او اشکنازی و اهل تل‌آویو است، که تقریباً همان معنا را دارد.

بنیامین نتانیاهو یک اشکنازی اهل اورشلیم است؛ [وزیر دادگستری] “یاریو لوین” یک اشکنازی اهل اورشلیم است؛ [وزیر خارجه] “گدعون ساعر” یک تل‌آویوی است. تمام شهرداران تل‌آویو از زمان “چیچ” [شلومو لاهات، شهردار تل‌آویو از ۱۹۷۴ تا ۱۹۹۳] به بعد، رویه‌های تجدیدنظرطلبانه‌ای با دیدگاه‌های ماپایی داشته‌اند [اشاره به پیشگامان لیکود و حزب کار]. این گفتمان بسیار محدود و بسیار مشکل‌ ساز است. در این میان بیشتر از هر چیزی نفرت، تحریک، صفر ایدئولوژی و مقدار زیادی عملگرایی دیده می‌شود. من می‌توانم با انگشتان یک دست نمایندگانی را بشمارم که اگر به آنها زنگ بزنید، کمک خواهند کرد.

ـ یک نفر را نام ببرید.

ـ “گیلاد کاریو” [حزب کار/دموکرات‌ها]، یک خاخام اصلاح‌طلب. او ‘نگاتیو’ی از من است: یک مرد اشکنازی که کیپا بر سر دارد. اما او بیشتر از بسیاری دیگر نمایندۀ من در کنست است. من معتقدم که او به خیر جمعی فکر می‌کند. از ظاهرش هم معلوم است. یا “نعما لازیمی” [حزب کار/دموکرات‌ها]. او برای من مثل یک خواهر است، از زمانی که نوجوان بود، او را می‌شناسم. وقتی در تریبون کنست سخنرانی می‌کند، آدم احساس احترام می‌کند. زمانی که ما علیه اخراج ساکنان گیوات عمال و یاد الیاهو مبارزه می‌کردیم، “دوو خنین” و “گابی لاسکی” [نمایندگان سابق کنست از حدش و مرتص] کنار ما ایستادند. با بقیه، فقط بحث منافع محدود و بقا مطرح است. در کنست مزراحی‌هایی حضور دارند که به نام مبارزه حرف می‌زنند، و هر بار که صحبت می‌کنند، حس می‌کنم کسی دارد به سرم شلیک می‌کند.

ـ “دودی امسالم”؟ “مای گولان”؟ [هر دو از لیکود]
ـ اینها هم در میان دیگران. نژادپرستی وجود داشته و هنوز هم هست، اما این طرز صحبت با مردم است؟ این مثل بی‌احترامی به نام خداست. این افراد قصد ندارند اوضاع را بهتر کنند. کاری که آنها انجام می‌دهند، بهره‌برداری از نفرت و تحریک یک گروه برای حفظ سیستمی است که اساساً معیوب است. دودی امسالم در مورد معترضان [علیه کودتای قضایی ۲۰۲۳] با عباراتی مانند [مالک] ساعت رولکس صحبت کرد. دلم می‌خواهد بدنم را از میان دندانه های فولادی عبور دهم تا این حرف را فراموش کنم.

ـ  حتی اگر با آنها موافق نباشید، چطور می‌توانید چنین چیزی در مورد مردمی بگویید که هفته به هفته با فداکاری در اعتراضات حضور پیدا می‌کنند، فقط به امید بهبود جامعه اسرائیل؟

ـ تا بحال در کپلن [خیابان مرکز تظاهرات در تل‌آویو] بوده‌اید؟ افرادی از تمام گروه‌های اجتماعی در آنجا حضور دارند… کسانی که اینطور حرف می‌زنند، دقیقاً همانهایی هستند که باید از محتوای کتاب ما بترسند. زیرا اگر مردم آن را بخوانند، خواهند دید که راه بهتری برای انجام کارها وجود دارد.

ـ شما در زمینۀ بقای سیاسی، دربارۀ کسانی صحبت کردید. اما این موضوع خیلی حساس‌تر از این حرفهاست. بیشتر شبیه انتقام‌جویی و نفرت است.

ـ من در مقاله‌ام، از “مالکوم ایکس” نقل قول می‌کنم که در یکی از سخنرانی‌هایش درباره ‘برده خانه’ صحبت کرده و نوشته بود: “یک مرد سیاه‌پوست که با اربابان سفیدپوست خود هم‌ذات‌پنداری می‌کند تا وقتی که هویت شخصی‌اش را از دست داده و بخشی از ماشین سفیدها شود”. در اسرائیل هم مزراحی‌ها، اعراب و زنانی هستند که همچنان سیستم چپ-راست را مقدس می‌دانند و از درون آن، با دیدگاهی محدود از منافع شخصی، و اعتقاد به این که تغییر افراد مهمترین مسئله است، مبارزه می‌کنند. آنها هر ابتکار مهمی را که به تغییر نظم موجود منجر شود، تضعیف می‌کنند. لیکود یک سیستم ماپایی را گرفت، آن را تقویت کرد و بزرگترین کارفرما در اسرائیل را ساخت. آنها به همه در فاحشه‌خانه‌ای که باز کرده‌اند، شغل می‌دهند. تو به آنها رأی می‌دهی چون به تو پول میدهند. برایت صرف دارد.

ـ کسی نمی‌تواند حدس بزند که آیا زبیده هنگام اشاره به «برده خانه»، به “آویشای بن حایم”، روزنامه‌نگار و آکادمیک مشهور نیز نظر داشته است یا خیر.

ـ بن حایم در این کتاب با مقاله‌ای که دربارۀ انقلاب شاس نوشته، حضور دارد. او این جنبش را، به ‌درستی، حرکتی می‌نامد که «با افتخار سر بلند کرد» و اعضای اولیه‌اش را «مهم‌ترین مبارزان مزراحی برای برابری در اسرائیل» توصیف می‌کند. از سوی دیگر، بن حایم این واقعیت را نادیده می‌گیرد که حزب شاس، در مبارزه برای برابری، همچنان زنان را کنار می‌گذارد. همچنین، زمانی که موضوع دروس پایه در مدارس را مطرح می‌کند، یادآور می‌شود که در آستانۀ ورود “آریه دری” به زندان در سال ۲۰۰۰، او توضیح داده بوده که اعضای شاس به کودکان خود دروس پایه را آموزش نمی‌دهند، زیرا ابتدا باید پسران و دختران سفاردی را به این باور رساند که به خودشان ایمان داشته باشند. این حرف ۲۵ سال پیش زده شد، و با توجه به نتایج موجود، کودکان مزراحی هنوز به یادگیری دروس پایه نرسیده‌اند.

من آویشای را به‌خوبی می‌شناسم. افراد زیادی نظریۀ او دربارۀ “اسرائیل اول” و “اسرائیل دوم” [که شکاف اصلی جامعۀ اسرائیل را اشکنازی – مزراحی می‌داند] را مانند یک گنجینه پذیرفتند. او از شکافی که سخنانش ایجاد کرد، رنج می‌برد، اما درک نمی‌کند که خود چه نقشی در این ماجرا داشته است. می‌توانم شهادت دهم که او فرد بسیار خوبی است، اما با لحنی ملایم و بدون قصد توهین می‌گویم که استدلال او نتیجه‌ای کاملاً معکوس داشت. این نظریه‌ با آنچه ما در کتابمان پیشنهاد کرده‌ایم، تضاد دارد، زیرا راهی برای گفتگو باز نمی‌کند، بلکه توجیهی برای وضعیت بدی است که در اینجا شکل گرفته است.

ـ آیا فکر نمی‌کنید که نبرد در جامعۀ اسرائیل از قبل به پایان رسیده و پیروز میدان بیبی‌گراها و مسیحیان افراطی هستند؟

ـ اصلاً. من تحت هیچ شرایطی نباید اینگونه فکر کنم. این افراد تاکنون تنها در نبرد آگاهی پیروز شده‌اند، زیرا کسی در مقابلشان نایستاده و نگفته “کافی است.” کسی آنها را در برابر آینه قرار نداده است. یک گروه در اینجا در حال مسموم کردن فضا هستند و باعث شده‌اند همه یکدیگر را دشمن تصور کنند. آیا هرگز تصور می‌کردید که اسرائیلی‌هایی گروگان گرفته شوند، و وزارتخانه‌های دولتی، علیه خانواده‌هایی که برای آزادی آنها تلاش می‌کنند، عده ای را تحریک کنند؟

من در میدان گروگان‌ها [در تل‌آویو] بودم، و برخی از افراد به “ایناو زنگاوکر” [مادر معترضِ ماتان زنگاوکر، یکی از گروگانها] ناسزا گفتند. من رفتم با آنها صحبت کردم. به من گفتند: “تو چپ‌گرا هستی.” گفتم: “درست است، و شما راست‌گرا هستید، اما اگر فرزندانتان ربوده شده بودند، شما هم اینجا نمی‌ایستادید و برای آزادی‌شان اعتراض نمی‌کردید؟” این بخشی از همان سم است. می‌دانم.

من که هستم؟ من هانی زبیده هستم، مردی پرحرف که چیزهایی می‌گوید که مردم دوست ندارند بشنوند، یک آدم حاشیه‌ای. اما اگر من تسلیم شوم، اگر گیلاد کاریو تسلیم شود، اگر نعما لازیمی تسلیم شود، دیگر چیزی برایمان باقی نمی‌ماند.

ـ برخی معتقدند که راه‌حل این مسئله ازدواجهای مختلط است، مانند ازدواج شما؛ در نسل بعدی، دیگر کسی دربارۀ مزراحی و اشکنازی صحبت نخواهد کرد.

ـ می‌دانید چند درصد از کودکان اسرائیلی حاصل ازدواج مختلط هستند؟ فقط ۱۱ درصد. این آمار موسسۀ بیمۀ ملی است. آمار قابل ‌توجهی است. همسرم، دکتر آویوا زلتزر- زبیده، نوشته است که فقط در اسرائیل ازدواج بین یهودیان را ازدواج مختلط می‌نامند.

https://archive.md/vwKjb#selection-1847.0-1899.312

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید