غربی که ما میشناختیم، دیگر وجود ندارد. آن همه شعار دربارهی آزادی، کرامت انسانی، حقوق بشر و دفاع از کودکان، حالا به سُخره گرفته شده است. جهانی که روزگاری برای کشتهشدن یک نفر سرود عدالت میخواند، اکنون در برابر قتلعام هزاران انسان بیدفاع، سکوت کرده است.
گویی خون فلسطینیها رنگ ندارد. گویی کودکان غزه، انسان به شمار نمیآیند. چهارصد کشته و بیش از ششصد زخمی، تنها در یک شب؛ شب سیاهی که وجدان بشریت را در تاریکی مطلق رها کرد. نتانیاهو، این چهرهی تاریک قرن، از پشت تریبونهای جهانی، با وقاحتی بیمانند، از خدا سخن میگوید. او نام خدا را به یاری میطلبد تا بمبهایش را بر سر زنان و کودکان بیپناه فرود بیاورد.
خدایی که نتانیاهو از آن یاد میکند، گویی تشنهی خون شده است؛ خدایی که دستهایش به خون کودکان غزه آلوده است. این مرد به نام امنیت و به دروغ به نام دفاع از مردمش، نسلکشی بهراهانداخته است. تنها در یک روز، چهارصد انسان را به خاک و خون کشیده؛ بسیاریشان کودکانی بودند که حتی فرصت بازی قبل از قتلعام هم از آنان دریغ شده بود. اما این قصه تنها به نتانیاهو ختم نمیشود. ترامپ، مردی که بارها نشان داده جان انسانها برایش ارزشی ندارد، حالا به شریک وفادار او بدل شده است. دو چهرهی تاریک یک اتحاد مرگبار؛ نتانیاهو و ترامپ، فرماندهان کشتار در فلسطیناند. ترامپ که دیوارکشی در مرزها و ممنوعیت ورود مسلمانان به آمریکا را افتخار میدانست، حالا نتانیاهو را به پیشروی و کشتار بیشتر تشویق میکند. این اتحاد سیاه، نهفقط برای غزه، بلکه برای سراسر منطقه تهدیدی مرگبار است. چپ اسرائیل کجاست؟ یهودیان مستقل چرا سکوت کردهاند؟ آنهایی که روزی دم از عدالت و انسانیت میزدند، امروز کجا ایستادهاند؟ صدای معترضان در جهان خاموش است. آن مدافعان حقوق کودک که برای کودکان درگیر جنگ، کار و فقر اشک میریختند، چرا امروز فریاد نمیزنند که این جنایتها به نام بشریت پایان یابد؟ چرا وقتی نام غزه برده میشود، کرامت انسانی به فراموشی سپرده میشود؟ آیا کودک فلسطینی، کودک نیست؟ نتانیاهو با بیرحمی تمام، آب، برق، دارو و غذا را بر مردم غزه بسته، اینترنت را قطع کرده و حالا در تاریکی مطلق، غزه را بمباران میکند؛ همچون گرگی گرسنه که در شب به گلهای بیپناه حملهور میشود. این یک جنگ نیست؛ این یک نسلکشی است. هیچ نام دیگری برای آن نمیتوان گذاشت. سقوط کامل اخلاق، فروپاشی وجدان بشر، و فاجعهای که تا نسلها وجدان جهانی را خواهد لرزاند. و باز، آن سوال مهم و پرتکرار، در مورد مجازات مردم غزه برای حماس. حماس؟ مردم غزه چه نسبتی با حماس دارند؟ کدام انتخابات؟ کدام انتخاب؟ مگر مردم غزه در این سالها کوچکترین فرصت و اختیاری برای تعیین سرنوشت سیاسی خود داشتهاند؟ مگر مجالی بوده که بگویند چه میخواهند و چه نمیخواهند؟
آنها در زندانی به وسعت غزه به دنیا آمدهاند، در محاصرهای بیپایان، در شرایطی که کوچکترین حقوق انسانی از آنها دریغ شده است. اینجا نه خبری از رای آزادانه است، نه حزبی برای انتخاب، نه رسانهای مستقل، نه حتی حق خروج از این زندان عظیم. مردم غزه نه از حماس پشتیبانی کردهاند، نه فرصت انتخاب بدیلی داشتهاند؛ آنها فقط زنده ماندهاند، فقط نفس کشیدهاند، و همین نفس کشیدن، امروز گناهشان شده است. این مردم، سالهاست زیر آوار زندگی میکنند؛ آوار محاصره، تحریم، فقر، گرسنگی و بیسرنوشتی. بدون آب آشامیدنی سالم، بدون برق پایدار، بدون دارو، بدون حق سفر، بدون حتی حق ماهیگیری در آبهای سرزمین خودشان. حتی بیمارستانها هم برای تامین داروهای ابتدایی در تنگنای مطلق هستند.
آنها از همان لحظهای که به دنیا میآیند، محکوم به زندگی در فضای محاصرهاند؛ یک خفگی تمامعیار. حالا اما، اسرائیل این را هم کافی ندانسته و در تاریکی مطلق، هوا را هم از آنها گرفته است؛ برق قطع، آب قطع، اینترنت قطع، راه ارتباط با جهان قطع… و در این سیاهی، بمباران میکند؛ بیوقفه، بیرحمانه، بیهیچ تفاوتی میان نظامی و غیرنظامی، کودک و بزرگسال، بیمار و سالم. کجای این ماجرا به حماس ربط دارد؟ کدام عقل سلیمی میتواند بپذیرد که کودکی در آغوش مادرش، هدف موشک و گلوله قرار بگیرد فقط به این دلیل که حماس وجود دارد؟ مگر حماس نمایندهی تمام این مردم است؟ مگر کودکان و زنان بیپناه، همانهایی که هر روز تکهتکه میشوند، حماساند؟ اسرائیل به بهانهی حماس، دست به نسلکشی زده است. آنهم نه تنها با سلاح و بمب، بلکه با بستن آب و غذا و دارو، با قطع کردن امید به زندهماندن. دنیا اما همچنان نشسته و نگاه میکند. همان دنیایی که هر روز از حقوق بشر دم میزند، از کرامت انسانی میگوید، و خود را مدافع آزادی معرفی میکند، حالا کور و کر و لال شده است. گویی وجدان جهانی نهتنها مرده، بلکه در قبال خون فلسطینیها سنگ شده است. روزگاری اگر کودکی در هر نقطهی دیگری از جهان زیر آوار میماند، تیترِ اول رسانههای جهان میشد، اما اینجا، کودک فلسطینی، فقط یک آمار است؛ فقط عددی در گزارشی که کسی دیگر حتی نمیخواند. در این جهنم واقعی، مردم غزه هیچ چیزی نمیخواهند جز زندهماندن. آنها نه قدرتی دارند، نه سلاحی، نه حتی پناهگاهی امن. آنها تنها خواستهشان یک نفس راحت است؛ یک روز بدون وحشت، بدون آوار، بدون مرگ. اما همین خواستهی ساده، همین حق اولیهی انسانی، حالا بزرگترین آرزوی دستنیافتنیشان شده است. و در این میان، جای شگفتی نیست، بلکه جای تاسف است که حاکمیت در ایران مردم را به این نقطه رسانده است که نهتنها دیگر از فلسطین دفاع نمیکنند، بلکه برخی به این توهم افتادهاند که شاید نتانیاهو، همین قاتل کودکان غزه، روزی ناجی ایران شود! این سقوط اخلاقی و بیحسی جمعی، محصول سیاستهای دوگانهای است که سالها به نام حمایت از فلسطین، اما در عمل برای منافع سیاسی و جناحی دنبال شد. چگونه میشود انتظار داشت مردم امروز به دفاع از فلسطین برخیزند، وقتی سالها شعار دفاع از مظلوم را ابزاری برای سرکوب خود دیدهاند؟ جای تاسف است که حاکمیت، صداقت را ذبح کرده است؛ واژهها را از معنا تهی کرده؛ «عدالت» و «آزادی» و «مظلومیت» را تبدیل به ابزار تبلیغاتی کرده و هر اعتراض به بیعدالتی در خانه را سرکوب کرده است.
نتیجه همین شده: بیاعتمادی، بیتفاوتی و خاموشی. جامعهای که هر بار صدای آزادیخواهیاش در گلو خفه شده، حالا حتی در برابر جنایت آشکار، سکوت میکند. متاسفانه این خود حاکمیت است که صدای عدالت را از مردم گرفته؛ تشکلهای مستقل را تضعیف کرده؛ میدانهای همبستگی را ویران کرده و حالا، خود نیز در این وضعیت گرفتار آمده که مردمش از جنایت و ظلم اعلام انزجار نمیکنند. آنهم درست در لحظهای که فلسطین بیش از هر زمان دیگر به دفاع و همراهی نیاز دارد. سکوت امروز مردم ایران، پیش از آنکه تقصیر مردم باشد، مسئولیت کاملش با حاکمیتی است که سرمایههای اخلاقی و انسانی مردم را مدتها به بازی گرفته است.
.
ساعت ۲۴