back to top
خانهدیدگاه هاآقای احمد سلامتیان، رضا شاه مستبد بود، نه ملی‌ گرا (۳)، نویسنده...

آقای احمد سلامتیان، رضا شاه مستبد بود، نه ملی‌ گرا (۳)، نویسنده فرید انصاری دزفولی

بعد از شهریور ۱۳۲۰، دکتر مصدق در مجلس با یک بررسی کلی از شرایط قرارداد ۱۹۳۳ و تمدید آن و با در نظر گرفتن حداقل درآمد برای ایران، درباره ضررهای آن قرارداد، در موردِ رضا شاه ملی گرا و شخصیت ملیِ آقا سلامتیان، چنین می‌ گوید: “در تاریخ عالم دیگر نشان نمی‌ دهد که یکی از افراد مملکت به وطن خود در یک معامله ۱۶ میلیارد و ۱۲۸ هزار ریال ضرر زده باشد. و شاید مادرِ روزگار، دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند”.

کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹:

جمال صفری پژوهشگر تاریخ معاصر در جلد ۷ کتاب «مصدق، نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران» به نقل از جان فوران چنین می‌ نویسد: «ولی این قرارداد ننگین به دنبال اعتراضات و تنفر ملت ایران عملی نشد و سیاست انگلیس با ناکامی مواجه شد. انگلیسی ها دیدند قراردادی که با وثوق الدوله بسته‌ اند به آن صورت، اجرا شدنی نیست. لذا نقشه دیگری را طرح کردند، زیرا ایران اهمیت سوق الجیشی برای انگلیس داشت. بر این اساس، آن دولت به اجرای سیاست نوینی همت گماشت که برخلاف روش مألوف آن دولت، دایر به تضعیف حکومت مرکزی در ایران نبود. این سیاست به استقرار حکومت مرکزی مقتدری که در عین حال خدمتگزار انگلستان باشد، مبتنی بود. لذا امپراتوری بریتانیای کبیر درصدد انجام کودتا و تغییر سلطنت برآمد».

انگلستان برای انجام کودتا، بدنبال مرد مقتدری بود. مرد مقتدر مورد نظر آیرونساید، باید به سناریویی کمک می کرد که طبق آن نیروهای انگلیسی از ایران خارج می شدند، بدون اینکه منافع انگلستان زیان بیند. او می پرسید این مرد زورمند (Strong man.) چه وقت ظهور می کند تا بر ایران فرمان براند و حکومت کند؟ او و سرهنگ دوم هنری اسمایس، رضا خان را برای این منظور کاندیدا کرده بودند. انگلیسی‌ها در صدد برآمدند یک صاحب منصب جزء را برای این کار در نظر گیرند. بین صاحب منصبان قزاق کسی که استعداد این کار را داشت و رتبه‌ اش هم بالا بود، عبدالله خان امیر طهماسبی بود، انگلیسی‌ ها با او وارد مذاکره شدند، اما او ظاهراً پیشنهاد کودتا را نپذیرفت، بالاخره رضا خان را برگزیدند؛ سردار همایون را مرخص کردند تا به املاکش رسیدگی کند و اختیار قزاق‌ ها را دربست به رضا خان سپردند. (۱)

در دومین مقاله گفته شد که در دوران پس از جنگ جهانی اول، دولت انگلیس به دلیل هزینه‌ های سنگین جنگی و فشار افکار عمومی مردم انگلیس، مجبور بود نیروهای نظامی خود در ایران را تخلیه و ایران را ترک کند. اما چگونگی آن مورد سؤال انگلیسی‌ های مقیم ایران بود.

سِر دنیس رایت سفیر انگلیس در ایران، در کتاب خود بنام “در میان ایرانیان”، در پاورقی ص ۱۸۱، به نقل از آیرونساید می‌ نویسد: “تنها یک کودتا به درد ما می خورد و در واقع یک دیکتاتور نظامی می‌ تواند مشکل ما را حل کند و ما می‌ توانیم بدون دردسر ایران را تخلیه کنیم”.

۱۲ ژانویۀ ۱۹۲۱ (۲۲ دی ۱۲۹۹)، آیرونساید Edmund Ironside (۵) در خاطراتش می‌نویسد: «در واقع فقط دیکتاتوری نظامی مشکلات ایران ما را حل خواهد کرد و به ما فرصت خواهد داد تا بدون هیچ گونه دردسری، کشور را ترک کنیم». (۲)

روز ۱۴فوریۀ ۱۹۲۱ (۲۵ بهمن ۱۲۹۹)، آیرونساید به بغداد فراخوانده شد. پیش از رفتن، به رضاخان گفت: از این پس، شما فرمانده قوای قزاق هستید و می‌ توانید هر طور مناسب می‌ دانید، عمل کنید. او از رضا خان قول گرفت، احمد شاه را از سلطنت خلع نکند!

انگلیس می‌ دانست به علت بی ثباتی وضعیت ایران و در اوضاع بلبشوی حاکم بر ایران بعد از جنگ جهانی اول و مداخلات روسیه و انگلیس، تخلیه ایران نوعی خودکشی سیاسی برای انگلستان است. انگلستان در آن زمان دو منبع بزرگ دارایی داشت، یکی هندوستان بود و دیگری نفت ایران که به هیچ وجه حاضر نبود این دو منبع عظیم ثروت را در خطر بیندازد و آنها را رها کند. انگلیس برای حفظ قدرت خود در ایران ۳۰ میلیون پوند (ارزش جهانی امروزین این پول بیش از یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون پوند می‌باشد)، هزینه و خرج کرده بود تا بتواند بر ایران مسلط شود.

نفت ایران مهمترین سرمایه گذاری انگلیس در خارج از انگلیس بود، چون این کشور برای استحکام سیطره خود بر جهان می‌ خواست کشتی‌ های خود را نفت سوز کند و در همین راستا است که در جنگ جهانی دوم قادر شد کشورهای اروپایی را هدایت نماید. آیرونساید در مورد رضا شاه می‌ گوید، او مرد جسوری است که تمام ویژگی هایی را دارد که انگلستان می‌ پسندد. او این پتانسیل را دارد که توسط انگلستان بکار گرفته شود. او هم نظامی جدی است، هم ضد نظم مستقر، و هم جاه طلبی دارد که ادارۀ قزاق را برای کودتا به او بسپارند. حسین مکی در کتاب تاریخ بیست ساله می‌ نویسد: «انگلیسی‌ ها منتظر بودند نصرت‌ الدوله (فیروز فیروز) با تعالیمی که در لندن گرفته بود، به تهران برگردد و کودتا کند». پس از ورود به تهران، فیروز به دیدار هرمن نورمن، سفیر انگلیس رفت و به مدت دو ساعت و نیم درباره چگونگی انجام کودتا و اقدامات بعدی با او گفتگو کرد. اما پس از این ملاقات، ژنرال آیرونساید سفیر انگلیس را قانع کرد که فیروز، مردِ این میدان نیست و او در فیروز آن لیاقت و شهامت را نمی‌ بیند که توانایی به سامان رساندن اوضاع آشفته ایران آن روزها را داشته باشد و برای کودتا، میر پنج رضا خان از هر کس دیگری، مناسب‌ تر است.

البته رضا خان سال ها بود که اندیشه کودتا را در سر می‌ پروراند. در اولین مقاله به نقل ازابوالقاسم کحال زاده، یادآور شدم که دو سال قبل از کودتای ۱۲۹۹، از آلمانی‌ ها درخواست می‌ کند که دست به کودتایی بر علیه دولت قاجار بزنند و خود رضا خان نقشه کودتایی را طراحی کرده بود و به آلمانی‌ ها پیشنهاد کرده بود. آلمانی‌ ها در جنگ شکست می‌ خورند و رضا خان برای انجام کودتا با انگلیسی‌ ها که او را برای این امر پیدا کرده بودند و سید ضیاء عامل انگلیسی‌ ها، همکاری می‌ کند.

آیرونساید می‌گوید، در حضور [هنری] اسمایس گفتگویی با رضا خان داشتم، چون در این فکر بودم که ضروری است با او قرار و مدارهای کتبی بنویسم. سرانجام به این نتیجه رسیدم، نوشتن فایده‌ ای ندارد و اگر رضا بخواهد بازی در آورد، به سادگی امکان خواهد داشت که بگوید قول هایی که داده است، به او تحمیل شده‌ اند و او ملزم به انجام آن نیست. قبل از اینکه از هم جدا شویم، دو نکته را برایش روشن ساختم: یک، نباید به هیچ وجه از پشت سر به قوای من حمله کند، چون این کار به نابودی او منجر خواهد شد. یعنی علیه انگلستان کار نکن، وگرنه به راحتی کارت ساخته است و از بین می‌ روی. نکتۀ دوم، که هیچگونه تعرضی به احمد شاه نباید اعمال شود. رضا قول داد و با من دست داد. این گفتگو و قول و قرار ها ۲۴ دی سال ۱۲۹۹ صورت گرفته‌ اند. [ویلیام] دیکسون در ۱۰ خرداد ۱۳۰۰ در خاطراتش می‌ نویسد: “من رضا خان را خوب می شناسم، همین بهار گذشته برای خیانت به افسران روس مافوق خود، نزد من آمده بود”.

سیروس غنی در خاطراتش از قول مرتضی یزدان پناه که یار و همکار رضا خان بود و نقش بسزایی در سازماندهی نیروهای نظامی به نفع رضا خان داشت، از قول او می‌ گوید: “قبلاً به هیئت مستشاران نظامی انگلستان که به ایران آمده بودند، به ژنرال دیکسون که ریاست مستشاری انگلیس را بعهده داشت، می‌ گوید، از بین بردن قزاقخانه و روس‌ ها کاری ندارد و من حاضرم. یعنی اندیشۀ کودتا و روحیۀ کودتا گری در رضا خان بوده است و فکر و آمادگی برای انجام کودتا را داشته است.

۲۸ بهمن ۱۲۹۹، آخرین ملاقات آیرونساید و رضا خان بوده است. روز بعد ۲۹ بهمن، قزاق‌ ها از قزوین راه می‌ افتند و چهار روز بعد، یعنی سوم اسفند وارد تهران می‌ شوند. در دوم اسفند، هرمان نورمن سفیر انگلیس در تهران، غیب اش می‌ زند. در همان روز هنری اسمایس نمایندۀ آیرونساید، در کنار احمد شاه است و احمد شاه به حرکت قزاق‌ ها بطرف تهران اعتراض می‌ کند و می‌ گوید این ها باید به قزوین برگردند. اما روز سوم اسفند، قزاق‌ ها وارد تهران می‌ شوند، و با اعلامیۀ “من حکم می‌ کنم”، رضا خان، دست به کودتا می‌ زند. در این اعلامیه می‌ خوانیم: «حکم می‌ کنم: تمام اهالی شهر تهران باید ساکت و مطیع احکام نظامی باشند. حکومت نظامی در شهر برقرار و از ساعت ٨ بعد از ظهر، غیر از افراد نظامی و پلیس مأمور انتظامات شهر، کسی نباید در معابر، عبور نماید. کسانی که از طرف قوای نظامی و پلیس مظنون به مخل آسایش و انتظامات واقع شوند، فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد. تمام روزنامه‌ جات، اوراق مطبوعه تا موقع تشکیل دولت به کلی موقوف و بر حسب حکم و اجازه که بعد داده خواهد شد، باید منتشر شوند. اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه، بکلی موقوف، در معابر هم اگر بیش از ٣ نفر گرد هم باشند، با قوۀ قهریه، متفرق خواهند شد و در تمام مغازه‌ های شراب فروشی و عرق فروشی، تئاتر و سینما فوتوگراف ها و کلوپ‌ های قمار، باید بسته شود و هر مست دیده شود، به محکمۀ نظامی جلب خواهد شد. تا زمان تشکیل دولت، تمام ادارات، دوائر دولتی، غیر از ادارۀ ارزاق، تعطیل خواهند بود. کسانی که در اطاعت از مواد فوق خودداری نمایند، به محکمۀ نظامی جلب و به سخت‌ ترین مجازات‌ ها خواهند رسید. کاظم‌ خان، به سمت کُماندانی شهر، انتخاب شد و معین می‌ شود و مأمور اجرای مواد فوق خواهد بود. (امضا) رضا، رئیس هنگ قزاق اعلی‌ حضرت اقدس شهریاری و فرمانده کل قوا».

محمد جواد شیخ الاسلامی در کتاب «سیمای احمد شاه قاجار» می‌ نویسد: «… طرح کودتا را نظامیان انگلیسی و در رأس شان سرلشکر ویلیام آیرونساید و سرهنگ دوم هنری اسمایس در قزوین تهیه و تنظیم کردند. منتها به دلایلی که خود بهتر می‌ دانستند، سفیر انگلیس را از جزئیات کار خود بی‌ خبر نگه‌ داشته بودند. در این تاریخ، زمام تصمیم‌ گیری، کلاً به دست نظامیان انگلیس افتاده بود و آن‌ ها بودند که نقشۀ کودتا را طرح و اجرا کردند. آیرونساید در یادداشت‌ های روزانه‌ اش می‌ نویسد که نقشه کودتا را فقط یک هفته پیش از اجرای آن، به اطلاع مستر نورمن رساند، و سفیر را کاملاً غافلگیر کرد».

جمال صفری در مقدمه جلد ۷ کتاب «مصدق، نهضت ملی و رویداد های تاریخ معاصر ایران» می‌ نویسد: رادیو لندن پس از سوم شهریور ۱۳۲۰، صریحاً اقرار کرد که دولت انگلیس در کودتای سوم حوت ۱۲۹۹ و تقویت سردار سپه دست داشته است:

«پس از آن که دیدیم ملت ایران نسبت به قرارداد ۱۹۱۹، بدبین است و آن را مبنی بر غرض فاسد می‌ داند، قرارداد را الغاء کردیم و در عوضِ آن، دولت ایران را تقویت و مساعدت کردیم که نظم و اقتدار را در کشور ایران برقرار نماید. تمام تقویت و مساعدت ما از رضا شاه پهلوی روی این اصل بود و باید انصاف داد که در چند سال اول زمامداری پهلوی به اصلاح امور کشور پرداخت و ما از او راضی بودیم. لیکن متأسفانه آن پادشاه به مرور زمان هرچه قدرتش بیشتر می‌ شد، از راه صحیح بیشتر منحرف می‌ شد و به کارهای بی قاعده دست زد. تا وقتی که باز دیدم شیطنت آلمان‌ ها و غفلت شاه، منافع ما را در خطر می‌ اندازد. این بود که بر خلاف میل خودمان، از ناچاری این اقدام را کردیم (رضاشاه را ازسلطنت برداشتیم)». (رادیو لندن بخش زبان فارسی، گفتارهای شهریور تا آبان ۱۳۲۰). در حقیقت رضا شاه محصول انگلیس در ایران بود که بمدت ٢٠ سال به مردم ایران تحمیل شده بود. یعنی او با انگلیس آمد و با انگلیس رفت. محمد رضا شاه این مهم را بنا بر یک سندِ مورخ ۲۱ مه ۱۹۵۳ (۳۱ اردیبهشت ۱۳۳۲) وزارت امور خارجه آمریکا، به منابع سفارت آمریکا در تهران می‌ گوید: «انگلیسی ها خاندان قاجار را بیرون انداختند و پدرم را سر کار آوردند. آنها پدرم را بیرون انداختند و می‌ توانند من را هم بیرون بیندازند یا نگهدارند».

مصطفی محققی در مقاله‌ ای با عنوانِ “رضاشاه در شطرنج استعمار”، می‌ نویسد: انگلیسی‌ ها، مقدمات و مطالعات لازم را برای انجام کودتا انجام داده بودند. آنها به دنبال دو رهبر بودند. یکی از آنها می‌ بایست مسئولیت و رهبری نظامی را بر عهده بگیرد، و دیگری رهبر سیاسی کودتا بود. در خصوص رهبر نظامی، گزینه‌ های متعددی از سوی انگلیسی‌ ها مورد مطالعه قرار گرفت. از جمله افرادی که با آنها در مورد هدایت نظامی کودتا گفتگو شد، عبارت بودند از: سپهسالار تنکابنی، ماژور فضل‌ الله خان، غلامرضا خان میر پنج، محمد صادق‌ خان سردار مخصوص، امیر موثق و عبدالله‌ خان امیر طهماسبی. (۳) از میان افراد مذکور برخی از قبول مسئولیت خودداری نمودند و بعضی هم از سوی انگلیسی‌ ها مناسب تشخیص داده نشدند. به هر حال رضا خان میر پنج بعنوان فرماندۀ نظامی کودتا انتخاب شد. در خصوص انتخاب رضا خان برای فرماندهی نظامی کودتا، اردشیر ریپورتر، عامل و جاسوس انگلیس در ایران، نقش مهمی داشت. وی که از مدت‌ ها قبل از کودتا، رضا خان را می‌ شناخت، او را به آیرونساید معرفی نمود. (۴) آیرونساید نیز وی را به نورمن، معرفی می‌ کند. (۵)

اردشیر جی ریپورتر در مورد آشنایی با رضا خان و معرفی وی به آیرونساید می‌ نویسد: ‌

‌”… در اکتبر سال ۱۹۱۷ بود که حوادث روزگار مرا با رضا خان آشنا کرد …، ملاقات‌ های بعدی من با رضا خان در نقاط مختلف و پس از متجاوز از یک سال، بیشتر در قزوین و تهران صورت می‌ گرفت … به زبانی ساده، تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی اجتماعی ایران را برایش تشریح می‌ کردم … اغلب تا دیرگاهان، به صحبت من گوش می‌ داد … من به تفضیل برایش شرح دادم که طبقه علماء و آخوند ها و ملا ها چگونه در گذشتۀ نه چندان دور، آمادۀ وطن فروشی بودند … به دستور وزارت جنگ (وینستون چرچیل) در لندن و نایب السلطنۀ هند، همکاری نزدیک ژنرال آیرونساید و من آغاز گردید … سرانجام او [رضا خان] را به آیرونساید معرفی کردم …” (۶).

در مورد رهبر سیاسی کودتا، سید ضیاء الدین طباطبایی، بهترین گزینه بود. سید ضیاء ویژگی‌ هایی داشت که وی را از هر حیث برای انجام کودتا ممتاز می‌ ساخت؛ انگلوفیل مشهوری که سرسپردگی‌ اش به انگلیسی‌ ها شهرۀ آفاق بود. (۷) فردی که در روزنامۀ معروف خود، رعد، در زمان جنگ جهانی اول، به نفع انگلیسی‌ ها و متفقین، مقاله می‌ نوشت، مدافع سرسخت قرارداد ۱۹۱۹ بود و در دفاع از آن با همکاری کلنل هیک انگلیسی، کمیتۀ آهن را تشکیل داد. (۸) سید ضیاء، خاستگاه اشرافی نداشت و به خوبی می‌ توانست نقش یک رهبر انقلابی را ایفا کند. ضمن اینکه چیره‌ دستی‌ اش در روزنامه‌ نگاری به وی امکان نوشتن و صدور بیانیه‌ های انقلابی و عوام فریبانه را می‌ داد. بدین ترتیب، رهبران نظامی و سیاسی کودتا در قزوین یکدیگر را ملاقات کردند و آمادۀ انجام نقشه شدند. البته انگلیسی‌ ها تمهیدات و مقدمات دیگر را نیز فراهم کرده بودند. آنها توانسته بودند موافقت احمدشاه را جلب نمایند. (۹) همچنین برای سهولت کار، چندی قبل از کودتا، به اتباع کشورهای اروپایی و آمریکا هشدار می‌ دهند که تهران را ترک کنند. آنان حتی تسهیلات ترک ایران را برای اتباع خارجی فراهم کرده بودند. (۱۰)

امیل لوسوئور، دیپلمات فرانسوی که در جریان کودتا در ایران بوده در این باره می‌نویسد: “انگلیسی‌ ها با اقدام به تشویق خارجیان به ترک تهران در ماه‌ های دی و بهمن ۱۲۹۹، آشکار هدفی دیگر، منهای حفظ جان انسان‌ ها و منافع مادی داشتند. آنها می‌ خواستند که میدان در برابرشان خالی و تمامی صاحب‌ منصبان اروپایی را از صحنه دور کنند تا در هنگام وقوع حوادثی که در حال تدارک آنها بودند، از اقدام به کنترلی که ممکن بود اسباب زحمت بشود، جلوگیری کنند. ” (۱۱)

با تمهید مقدمات لازم، سرانجام در بامداد سوم اسفند ۱۲۹۹، عده‌ ای از نیروهای قزاق به فرماندهی رضا خان وارد تهران شدند و بدون اینکه با مانعی جدی روبرو شوند، در عرض چندین ساعت تهران را فتح کردند. کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، در حقیقت نسخۀ دوم قرارداد ۱۹۱۹ محسوب می‌ شد.

انگلیسی‌ ها، آنچه را که به‌ واسطۀ قرارداد درصدد کسب بودند، از طریق کودتا بدست آوردند. توضیح فزون‌ تر اینکه، آنان خواستار ایجاد نظامی مستشاری در ایران بودند، تا حافظ منافع انگلستان در ایران و خاورمیانه باشد. اکنون موفق به ایجاد دولتی دست نشانده شده بودند. این واقعیت، در تلگراف نورمن به لندن که پس از توفیق کودتا مخابره شده، به وضوح، بیان شده است: “… سید ضیاء دربارۀ سیاستی که پس از تشکیل کابینه‌ اش اتخاذ کرده، اطلاعات محرمانه زیر را در اختیار من قرار داده است: … طبق اطمینانی که سید ضیاء به من داد، قدم‌ های لازم بی‌ درنگ برداشته خواهد شد، تا عده‌ ای از افسران و مستشاران انگلیسی در وزارتخانه‌ های جنگ و دارایی، مشغول کار گردند…. سید ضیاء مطمئن بود که اگر ما نصایح و پیشنهاد های او را بکار ببندیم، چنین سیاستی در مرحلۀ آخر به نفع کامل بریتانیا تمام خواهد شد، و اغلب آن مزایایی را که دولت ما تحت قرارداد ۱۹۱۹ بدست آورده بود، بعد از الغا قرارداد هم، کماکان در پشت پرده [حفط] خواهد کرد”. (۱۲)

کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، از جمله مهمترین رخداد های تاریخ معاصر ایران است. این کودتا که درست ۱۴ سال پس از انقلاب مشروطه، رخ داد، بنیان بسیاری از دستاورد هایی را که در مشروطه شکل گرفته بود، بر باد داد و زمینۀ دیکتاتوری رضا خان را فراهم آورد. در واقعیت امر، رضا شاه با مدد بیگانگان و انجام کودتا، تجربۀ دمکراسی خواهی مشروطه را سقط جنین کرد. بعلاوه تسلط کامل انگلیس بر ایران را هموار ساخت و موجب برپایی حکومتی استبدادی گردید. کودتا را رضا خان و سید ضیاء طباطبائی با کمک انگلیس انجام دادند. رضا خان پس از کودتا به وزیر جنگ و سردار سپه، و پس از کودتای ۱۳۰۴، به رضا شاه ملقب شد. او با حمایت و پشتیبانی انگلیس‌ ها، با کودتای سال ۱۳۰۴، خاندان قاجار را برانداخت و خود به سلطنت رسید و به یک پادشاه خودکامۀ مستبد مبدل گردید.

از آنجایی که اکثریت جامعه آگاه بودند که رضاخان توسط انگلیسی‌ ها به مقام شاهی رسیده است و شاه شدن او ناشی از ارادۀ ملت نبوده است، بین مردم فاقد مشروعیت بود. به علت همین عدم مشروعیت و عدم حمایت مردمی، رضا شاه برای ادامۀ سلطنت نامشروع خویش، مجبور بود به بیگانگان تکیه کند و از آنان تبعیت نماید. بدین دلیل او ضمن انکار و ندیده گرفتن ملت، از بیگانگان فرمانبرداری می‌ نماید، به آنان پی در پی امتیاز می دهد، برای بقای خود چاپلوسی می کند، و حتی به تجزیۀ کشور می‌ پردازد.

در صورتیکه یک پادشاه ملی و ملی گرا که رژیمی مستقل با پشتوانۀ مردمی دارد، هرگز به بیگانگان امتیاز نمی‌ دهد و منافع ملی را فدای منافع خارجی‌ ها نمی‌ نماید. بطوریکه بعد از شهریور ۱۳۲۰، دکتر مصدق در مجلس چهاردهم با یک بررسی کلی از شرایط قرارداد ۱۹۳۳ و تمدید آن و با در نظر گرفتن حداقل درآمد برای ایران، دربارۀ ضررهای آن قرارداد، در مورد رضا شاه ملی گرا و شخصیت ملیِ آقاِ سلامتیان، چنین می‌ گوید: “در تاریخ عالم دیگر نشان نمی‌ دهد که یکی از افراد مملکت به وطن خود در یک معامله، ۱۶ میلیارد و ۱۲۸ هزار ریال ضرر زده باشد. و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند”. (به نقل از سیاست منفی مجلس ۱۴، ج ۱ ص ۱۷۷- ۱۷۸)

فرید انصاری دزفولی،

ادامه دارد،

پاورقی ها:

(١) یحیی دولت آبادی، حیات یحیی جلد ۴ ص ۲۲۳
(۲) خاطرات سری آیرونساید: به انضمام ترجمه متن کامل شاهراه فرماندهی. تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی و مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۳،
(۳‌) ‌ دولت‌آبادی، همان، ج ۴، ص۲۲۳. ‌
(۴‌) حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران، ۱۳۷۰، ج ۲، ص ۱۵۱. ‌
(۵) ادموند آیرونساید، خاطرات سری آیرونساید، انتشارات موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی با همکاری موسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران ۱۳۷۳، ص ۳۷۲. ‌
(‌۶) پیشین، صص ۱۵۱ ـ ۱۳۴. ‌
(‌۷) ن. ک به: عباس هاشم‌زاده محمدیه، “اسنادی نویافته از زندگانی سیدضیاءالدین طباطبایی یزدی”، گنیجینه اسناد (نشریه سازمان اسناد ملی ایران)، سال دوم، دفتر سوم و چهارم، پائیز و زمستان ۱۳۷۱، صص ۱۵۰ ـ ۱۳۰ و دولت آبادی، همان، ج ۴، صص ۱۱۵ ـ ۱۱۴ و ۲۱۹.
‌ (۸) امیل لوسوئور، زمینه‌چینی انگلیس برای کودتای ۱۲۹۹، ترجمه ولی‌الله شادان، انتشارات البرز، تهران، ۱۳۷۳، ص۳۵ و دولت آبادی، همان، ج ۴، صص ۱۷۶ ـ ۱۶۷. ‌
(۹) دولت آبادی، همان، ج ۴، صص ۲۲۸ ـ ۲۲۷. ‌
(۱۰) امیل لوسوئور، همان کتاب، ص ۱۳۴. ‌
(۱۱) پیشین، ص ۱۳۵. ‌
(۱۲) تلگراف نورمن به کرزن، مورخ ۲۵ فوریه ۱۹۲۱، مجموعه اسناد سیاسی بریتانیا، سند شماره ۶۸۳، نقل از: جواد شیخ‌الاسلامی، سیمای احمدشاه قاجار، همان، ج ۲، ص ۳۲۸.

آقای احمد سلامتیان، رضا شاه مستبد بود نه ملی گرا (۱)، نویسنده فرید انصاری دزفولی

آقای احمد سلامتیان، رضا شاه مستبد بود نه ملی گرا (٢)، نویسنده فرید انصاری دزفولی

رضا شاه مستبد بود نه ملی گرا (۴)، نویسنده فرید انصاری دزفولی

رضا شاه مستبد بود نه ملی گرا (۵)، نویسنده فرید انصاری دزفولی

اخبار مرتبط

2 دیدگاه‌ها

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید