۱۳۹۴/۰۳/۱۹– سایت انقلاب اسلامی- بمناسبت سالگرد جدایی مجاهدین خلق از بنی صدر در 20 اسفند 1362، که با اطلاعیه 4 فروردین 1363 «شورای ملی مقاومت» علنی گشت، پاسخ روزنامه انقلاب اسلامی شماره 82 (31 شهریور تا 13 مهر ماه 1363) در رابطه با دروغها، تهمتها و توهینهای رهبری سازمان مجاهدین خلق، بعنوان سندی تاریخی، را در چند بخش می آوریم. بخش پنجم، مربوط به علت سکوت بنی صدر در باره این جدائی است و شکست این سکوت پس از انتشار نامه چهارده صفحه ای آقای رجوی به بنی صدر در شهریور 1363 می باشد.
جدایی بنی صدر و مجاهدین – بخش اول | رفتن سازمان مجاهدین به دامن صدام حسین
جدایی بنی صدر و مجاهدین – بخش دوم – دروغ های مسعود رجوی برای فرار ار بحث آزاد
روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت شماره 82 ، 31 شهریور تا 13 مهر ماه 1363
چرایی جدایی مجاهدین از بنی صدر
- متن نامه جدایی مجاهدین از بنی صدر
- پاسخ بنی صدر به مجاهدین
چرا در این باره ها تا این زمان سکوت شد
در جمع ما در این باره بحث بسیار بود. زیاد بودند که می گفتند بنی صدر باید ببرد و اعلام کند. بنی صدر مخالفت می کرد. می گفت تا وقتی از هر سه اصل جدائی کامل نشده است، باید در آزمایش ماند و استقامت کرد. بنا بر موازنه منفی، در صورتی که ما خود بر اصول پایبند بمانیم، طرف مقابل یا ناگزیر می شود، باصول بازگردد و یا خود جدائی خواهد جست. نباید شتاب کرد. حال که سنگینی آزمایش بر دوش ما افتاده است باید آنرا بآخر رساند. تا نسل مسئول، دچار بلائی نشود که در آغاز انقلاب بدان گرفتار شد. در آن وقت سازمان ها و شخصیت ها ناشناخته بودند. اگر آزادی در کشور برقرار می ماند، جامعه فرصت پیدا می کرد، احزاب و سازمانها و شخصیت ها را بشناسد. حال که نیست و ما آزمایش را پذیرفته ایم، باید بر طبق باور خود عمل کنیم. بنابراین می ایستیم تا وقتی که یا بازگردند و یا از اصول ببرند و بروند.
وقتی نامه 14 صفحه ئی نوشته شد، هنوز بنی صدر بر آن بود که تا یاس از بازگشت “رهبری مجاهدین” بخط استقلال، باید سکوت کرد. این “رهبری” بدورغ ادعا کرد که بنی صدر با التماس خواسته است نامه منتشر نشود. این نامه سندی گویا بر مقاصد نویسندگان آن، بر اخلاق سیاسی، بر انسانیت و … و بر انحطاط آنها بود، چرا باید التماس می کرد که منتشر نشود؟ از قضا در جلسه ئی که تنی چند از اعضاء شورا و خارج شورا درباره چگونگی اعلام جدائی بحث می کردند، بنی صدر پرسید اگر این 14 صفحه را اینجانب نوشته بودم و به دست آقایان داده بودم، چقدر احتمال میدادید منتشر نکنند؟ یکی از حاضران گفت، “در رجوی بعضی “مومنت” های انسانی دیده ام. شاید او منتشر نمی کرد اما جابرزاده حتما منتشر می کرد”.
بهررو در جلسه ئی که بیانیه اعلام جدائی را برده بودند، بنی صدر امضاء کند و نکرد، گفت اینان توتالیتر هستند و بهیچ تعهدی از جمله همین تعهد پایبند نخواهند ماند. چیزی نگذشت که با اعلامیه اول شورا، تعهد زیر پا گذاشته شد و بهانه “استحاله” پیدا شد. بعد از آن از راه مصاحبه ها و مقاله ها بود که با انواع جعل ها می کوشیدند واقعیت را با پرده دروغ و تزویر بپوشانند.
از بنی صدر خواستیم حال که تعهد شکسته شد اجازه انتشار بدهید. پاسخ داد تا وقتی امید آن هست که بی سرو صدا دست از عراق بردارند و بازگردند، همچنان سکوت باید کرد. حتی بعد از آنکه به بهانه شهادت در دادگاه از وظیفه نا سزا گوئی و …. هیچ فروگذار نکردند و معلوم کردند بهیچ اصل و قاعده و ارزش و تعهدی پایبند نیستند و نوشتند که بنی صدر بالتماس خواسته است، نامه منتشر نشود، باز حاضر به انتشار نشد. تا اینکه پیام اخیر رجوی منتشر شد. دیگر امیدی به بازگشت از انحراف نماند و صد افسوس …
همانطور که پیش از این نیز به اطلاع خوانندگان رساندیم، تجربه ئی که از کودتای خرداد 60 بدینسو، انجام گرفت، از آن نسل امروز و نسل های آینده است. این تجربه را در موقع خود و به تفصیل در اختیار عموم قرار خواهیم داد. عجالتا توضیحات مختصر زیر را درباره نامه 14 صفحه ئی جدائی “سازمان مجاهدین” با بنی صدر می آوریم:
1- همانطور که میخوانید، در این نامه بنی صدر، غیابا متهم و محاکمه و محکوم شده است. به این جرم که به نویسنده مقاله و مسئولان روزنامه “خط” داده است! گفتنی است که نویسندگان نامه 14 صفحه ئی، در هفته نامه مجاهد شماره 179، نوشتند، بنی صدر مسئول روزنامه و مطالب آن نیست. مسئولین “انقلاب اسلامی” نیز در “شورای مقاومت” عضویت ندارند. (البته اگر میخواستند واقعیت را بنویسند، می بایست می نوشتند: ایشان قبلا در شورا بودند و علت اینکه شورا را ترک کردند، چه بود؟ بهررو به دلیل مقاله ئی که در روزنامه ئی منتشر گشته، این نامه به بنی صدر نوشته شد. خواننده بدون زحمت میتواند دریابد بهائی که “رهبری سازمان” برای آزادی و بخصوص آزادی قلم قائل میباشد، چه اندازه است؟! ذکر این نکته، مهم است که تنی چند، بخیال اینکه “رهبری مجاهدین” در ادعای خود صادق است و مایه ادعای جدائی، واقعا این مقاله بوده، از رجوی در حضور جمعی می پرسند: “اگر بنی صدر بنویسد که از چاپ این مقاله بی خبر بوده و با مطالب آن مخالف است، رفع اشکال میشود؟ “وی پاسخ میدهد: “خیر ما تصمیم خود را گرفته ایم” همانطور که به وضوح از این جواب بر می آید، این مقاله فقط بهانه بوده است.
2- در این نامه، از همان رویه، قلب سازی و معنا تراشی دلبخواه پیروی شده، بعنوان نمونه: اساس مطالب این 14 صفحه بر این جمله است که در پایان صفحه 8 از قول انقلاب اسلامی نقل کرده است که:“از سوی دیگر باید گفت همه آنکسانیکه میخواهند از جنگ بعنوان یک وسیله مثبت برای پیش برد اهداف سیاسی خود، در مبارزه با رژیم خمینی بهره جویند، بیش از گروه نخست به خود و ملت خویش جفا میکنند. در حقیقت این کسان با خمینی در استفاده از جنگ به عنوان یک تاکتیک برای رسیدن به اهداف خودش هم هویت شدند و ناچار به بن بستی خواهند رسید که راه خروجی برای آن متصور نیست”. “در حقیقت این باور لنینیستی که در مرحله ئی از انقلاب روسیه به سربازانی که در جبهه جنگ با آلمان می جنگند، دستور فرار میدهد تا بدینوسیله دولت تزاری را تضعیف کند، اولا مصداق بارز هدف وسیله را توجیه میکند، می باشد و ثانیا کاملا ضد اخلاقی و ضد مصالح ملی است و کاربرد روشهائی اینچنین در هر شرایطی و با هر عنوانی را باید مترادف خیانت بوطن و مردم دانسته و آنرا ضد تمامیت ارضی و استقلال کشور ارزیابی نمود”.
الف- معنی استفاده مثبت از جنگ روشن است. معنی استفاده منفی از جنگ نیز روشن است. اولین سعی در ادامه جنگ برای رسیدن به هدف های مورد نظر است و دومی سعی در تبلیغ بر صلح طلبی و ضد جنگ طلبی است. بنابراین اگر “رهبری مجاهدین” به واقع صلح طلب بود چرا باید اولا “استفاده مثبت از جنگ” را عکس معنی کند، چنانکه پنداری صلح طلبی مورد اعتراض قرار گرفته است و ثانیا چرا روی سخن را با خود بیابد؟
ب- همه میدانند که شعار “سربازان، درجه داران، افسران فرار کنید” را رادیو بغداد یعنی رژیم بعث عراق از ابتدای جنگ همه روزه از برنامه فارسی خود، پخش می کرد. نویسنده مقاله تا زمانی که مقاله “دروغهای طارق عزیز“ را نوشته، گمان می برد این شعار را تنها همدستان شناخته شده عراق تکرار میکنند. هیچ نمیدانست “رهبری مجاهدین” نیز به آنان پیوسته اند. اگر می دانست نیز تفاوت و فرقی در موضعش حاصل نمی گشت. اما چون در آن زمان از پیوستن “رهبری مجاهدین” به این شعار همدستان شناخته شده عراق، مطلع نبود، بنابراین نمیتوانست روی سخنش با آنها باشد. همانطور که در متن روشن است، اینکار با روش لنین مقایسه شده است، یعنی روش ادامه جنگ تا سقوط رژیم. آنوقت چگونه ممکن بود روی سخن با کسانی باشد که میخواهند و یا مدعیند که می خواهند از راه تحمیل صلح، رژیم استبدادی خمینی را براندازند؟ مگر رژیم خمینی نیز بهمان روش لنین و در پی استفاده مثبت از جنگ، بر آن نیست که جنگ را تا سقوط رژیم صدام ادامه دهد؟
ج- دعوت سربازان و درجه داران و افسران به فرار از جبهه ها، با پیروزی رژیم عراق سازگار و با صلح عادلانه ناسازگار و قویا با آن متناقض و خیانت به ایران است. چرا که رژیم خوب و بد، برای ایران است. ایران برای این و آن رژیم نیست. اگر جبهه ها ضعیف شوند. اگر ایران به چنان ضعفی دچار گردد که تناسب قوا بکلی بزیان ایران شود و عامل این ضعف، مخالفان رژیم باشند، دو فاجعه بزرگ روی میدهد:
اولا خمینی و رژیم او، در نظر مردم، تنها شخص و رژیمی می نماید که از کشور دفاع میکند. این امری است که مخالفان مستقل نباید بهیچوجه اجازه دهند این فاجعه واقعیت پیدا کند. به سخن دیگر باید مستقل بمانند.
ثانیا، تناقض این شعار با صلح طلبی آشکار است. چرا که بر اعتماد کامل و کورکورانه شما به رژیم عراق مبتنی است. آنها که این شعار را میدهند، به این طریق خود را افشاء میکنند. به همه میفهمانند: اگر چه ظاهرا خواستار صلح اند، در باطن از صلح وحشت دارند. زیرا فرار از جبهه ها، ایران را ضعیف میگرداند و صلح از موضع ضعف بمعنای شکست ایران و پیروزی عراق است.
بنابراین آنها که این شعار را میدهند، دست کم خواستار صلحی هستند که در آن عراق موضع متفوق را داشته باشد و بتواند بعد از پیروزی نیز از همدستان خود حمایت کند.
این همان معنی است که: ایران را برای خود می خواهند، نه خود را برای ایران.
د- بنی صدر بواقع مسئولیتی در اداره “انقلاب اسلامی” نداشت و هنوز نیز ندارد.
3- همانطور که ملاحظه میشود، در این نامه 14 صفحه ئی و با همان روش قلب سازی و دروغ پردازی است که رجوی کشف میکند، “نویسندگان مقاله با جناح های داخل رژیم نزدیک ترند تا مجاهدین”.
بدینسان در پی بهانه تراشی، مقاله دروغهای طارق عزیز را یافته و هر معنائی بهر جمله و حتی کلمه ئی خواسته، به آن داده تا بتواند بنی صدر را به “خط دادن” متهم و غیابی محاکمه و محکوم کند و از او جدائی بجوید. فی الواقع “رهبری مجاهدین” این همه را پوششی برای انتخاب بین بنی صدر و رژیم عراق قرار داده و انتخاب خود را کرده است.
همین کشف نزدیکی با جناحی در درون رژیم خمینی است که امروزه آنرا کامل کرده و به نظریه “استحاله” بدل ساخته است.
4- همانطور که در مقاله “تکذیب دو ادعا” میخوانید، برابر سندی که به خط و امضا رجوی است:
اولا بنی صدر متعهد به اساسنامه شورا نبوده و آنچه در این نامه آمده، ادعای بی پایه و غیر حق است. و ثانیا ادعاها کلا نابجاست و در واقع “رهبری مجاهدین” هرگز نگذاشت شورای مقاومت واقعیت پیدا کند.
5- پاراگراف به پاراگراف این نامه 14 صفحه ئی دروغ و قلب است اما پرداختن به آنها کار را بسیار طولانی میگرداند. وقتی تجربه در اختیار عموم قرار گرفت، به آنها خواهیم پرداخت.
اینک عین نامه:
بنام خدا
بنام خلق قهرمان ایران
بنام صلح و آزادی
بنام انقلاب نوین رهائی بخش مردم ایران
با یاد سردار شهید آزادی موسی خیابانی و سنبل زن انقلابی مجاهد خلق اشرف ربیعی و همه شهدای بخون خفته خلق.
20/12/1362
آقای ابوالحسن بنی صدر،
محترما چنانکه میدانید طی دوسال و هشت ماه گذشته سازمان مجاهدین خلق ایران تا آنجا که در حیطه اصول و توانائیهایش امکانپذیر بود، از جهات مختلف (اعم از حفاظتی و سیاسی و غیره) از هیچ چیز در حق شما فروگذار ننمود.
بیاد دارید که پس از دعوت شما به پایگاههای مجاهدین و پذیرش مسئولیت حفاظتی تان توسط ما (در نهم تیر ماه 1360 در تهران) در شرایطی که عملا عزل خود از مقام رئیس جمهوری اسلامی (رژیم خمینی را پذیرا شده و دیگر “رئیس جمهور” امضاء نمیکردید، اینجانب به عنوان نماینده مجاهدین و مقاومت مشروع انقلابی و سراسری که از 30 خرداد ببعد آغاز شده بود، همراه با برادر مجاهد عباس داوری، عضو دفتر سیاسی سازمان مجاهدین خلق ایران با شما وارد یکسری گفتگوهای مبسوط سیاسی شدیم که چکیده پیشنهاداتمان به شما: تشکیل شورای ملی مقاومت، انتقال به خارج از کشور، همکاری سیاسی در راستای سرنگونی رژیم خمینی و استقرار دولت موقت تحت مسئولیت اینجانب و نیز بکار بردن مجدد عنوان “رئیس جمهور” توسط خود شما بود…
از آن هنگام تا امروز، در چارچوب شورای ملی مقاومت بسا حوادث بر ما گذشته که خود مطلعید و نیازی به یادآوری ندارد…
اما تا آنجا که به سهم مجاهدین مربوط میشود، گمان میکنم تاریخ باید قضاوت کند که آیا نرمش و انعطاف و ملاحظات و مراعاتهای (اغلب یکجانبه) بیش از آنچه مجاهدین در رابطه با شما در چارچوب اصول عقیدتی و سیاسی شان در راستای سرنگون کردن هرچه سریعتر رژیم ضد بشری خمینی بخرج دادند، متصور بود یا خیر.
اگر چه برخورد صادقانه انقلابی ایجاب مینمود که ما (مجاهدین) نفس وجود اختلافات ایدئولوژیکی و سیاسی و استراتژیکی خود با شما را، پرده پوشی ننمائیم و بهمین دلیل اینجانب گاه در حدی که به مبانی اتحادمان بهیچوجه آسیب نمیرساند در قالب کلمات و عبارات کلی بطور علنی نیز به برخی اختلافات اشاره میکردم و در میگذشتم.
در این یادداشت بر آن نیستم به شرح نمونه ها و پایه های عقیدتی، اجتماعی و سیاسی – استراتژیکی اختلاف نظرهای فیمابین یا تحلیل و نقادی مواضع و برخوردهای شما بپردازم. ولی مسلم است که از قبیل همان اختلافاتی بود که پیش از اتحاد سیاسی مان –یعنی در یکی دو سال اول حکومت خمینی– ما را در جبهه های سیاسی بسیار متفاوتی قرار داده بود. با اینهمه شاید خود شما نیز گواهی بدهید که طی دو سال و هشت ماه گذشته، چه بعنوان یک مجاهد خلق و چه بعنوان مسئول شورای ملی مقاومت از منتهای جد و جهد برای مهار کردن اختلافات و تلطیف روابط و تنظیم ضوابط و دست یازیدن به ابتکاراتی که تفاهم مجاهدین و نیز سایر اعضاء شورا را با شما تسهیل کند، دریغ نکرده و در بسیاری موارد نیز علیرغم آنچه خود شایسته و درست میدانستم –و صراحتا نیز باطلاعتان میرساندم– حداکثر انعطاف ممکن را برای مراعات جانب شما (حتی مراعات حساسیتهای شخصی تان) بخرج میدادم. در بسیاری نکات نیز چشم می پوشیدم، تا خللی به مبانی اتحادمان وارد نشده و با لمآل وسیله ای برای شوق و ذوق دشمن پلید ضد بشری فراهم نگردد. مسئولیت عمیق، سراسری، انقلابی و سراپا خونین مجاهدین در قبال سرنگونی دژخیم جماران و استقرار صلح، آزادی و حاکمیت ملی و استقلال تمام عیار کشورمان –که در شرایط و مقطع تاریخی کنونی هیچ ضامن جدی و استوار دیگری جز این سازمان ندارد. البته یک چنین بردباری و انعطافی را که حتی می توانست مشتبه کننده امور باشد، ایجاب مینمود ….
هر از گاهی هم که در این رابطه خسته و طاقت فرسوده میشدم با یاد شهدا و اسیرانی که در همان لحظات و زیر وحشیانه ترین شکنجه های دژخیم جان بر لب شده ولی هنوز مقاومت میکردند، اراده ی خود را از نو صیقل میدادم و از خدا میخواستم تا در خدمت به خلق و رشید ترین فرزندانش بر توانم بیفزاید ….
فقط یادآور میشوم که طی این مدت –بدون مبالغه دهها و صدها بار اتفاق افتاد که حتی اعضاء شورای ملی مقاومت نیز چه در جلسات شورا و چه در سایر گفتگوها– بطرق و به بیانات مختلف نقض و تناقض کار شورا را در رابطه با شخص شما و مواضعتان یاد آور شده و گاه به جد و تاکید تصحیح آنرا خواستار میشدند.
اما بهمان روالی که فوقا گفتم، پیوسته منتهای تلاش خود را بکار میبردم که ولو با بگردن گرفتن نقایص و تناقضات امور و با مایه گذاشتن تام و تمام از جانب مجاهدین و یا با وساطت و میانجیگری و نیز با پذیرش اشکالات متعدد در جریان گردش امور و مسائلی که در این رابطه از سوی اعضاء مختلف شورا مطرح میگردید، حتی المقدور مانع ناراحتی یا رنجش شخص شما بشوم ….
هدف این بود که با حداکثر انعطاف، فضای هر چه کم اصطکاک تر و رضایت بخش تری برای شما فراهم شود. بعبارت بهتر درحالیکه از فردای انقلاب ضد سلطنتی که بایران آمدید در کمتر فرصتی نسل انقلابی ما را از حملات عقیدتی و سیاسی مصون میداشتید، با اینهمه بخاطر مقاومت ارزشمندی که در آخرین مقطع ریاست جمهوریتان در برابر خمینی از خود بروز دادید و حاضر نشدید در “خون” این نسل با خمینی سهیم و شریک شوید، نسل ما با بلند همتی بر آن بود باثبات برساند که قدر هیچ خدمت و قدم مثبتی را هرگز فراموش نمی کند ….
اما درباره اختلافاتمان پس از تشکیل شورای ملی مقاومت، فکر می کنم بیاد دارید که هرگاه اختلافات بمناسبتی اوج میگرفت، در قبال سیل اتهاماتی که نثار مجاهدین میکردید (و قصد ورود به جزئیات آنها را ندارم) گاه ناگزیر میشدم روی دو نکته انگشت بگذارم:
یکی “توهمات” نادرستی که نسبت به شخص خود دارید و دیگری رها نشدن کامل از اثرات “خمینی”….
بهر حال بر سر اختلافات اگر نمیخواستیم از اصول خود صرفنظر کرده و همفکر و هم رای شما شویم، در عمل یا باید از شما جدا می شدیم و یا تنها راه همانا پیشه کردن سیاست “منتها انعطاف و حداکثر بردباری و چشم پوشی” در چارچوب اصول بود. و ما همین راه را برگزیدیم ….
فی المثل اگر چه بر حسب برنامه شورا که خود نیز امضاء کرده اید، قرار نبود که بعنوان رئیس جمهوری که مشروعیت خود را از مقاومت و خونبهای رشید ترین فرزندان مردم ایران میگیرد، به هیچ حزب و گروه و جمعیت سیاسی بستگی داشته باشید و علی القاعده نمی بایست با وابستگی به یک محفل یا گروه خاص به طرفیت و موضعگیری در قبال شورا یا هر یک از اعضاء آن کشیده میشدید، اما در عملکرد روزمره سیاسی خود نه فقط از روز نخست هیچ مایه ای برای این شورا نمی گذاشتید و بیشتر در فکر خود بودید (و این مطلبی است که حتی قبل از تصویب اسناد سه گانه شورا در نخستین اجلاس آن مورد اشاره برخی اعضاء قرار میگرفت) بلکه بعدا نیز پشت سر گروهی که نشریه انقلاب اسلامی در هجرت مبین تمایلات و افکار آن است، قرار گرفته و بالفعل مهمترین نقش هدایت کننده آنرا بعهده داشته و دارید. حال آنکه جریانی که نشریه مزبور منعکس کننده تمایلات آن است به صورت مختلف هیچگاه دست از سر مجاهدین برنمیداشت و چنانکه به مناسبتهای مختلف تکرار نموده ام دائما بر آن بود تا تاوان تقصیرات گذشته خود در برابر ولایت سفیانی و استبدادی خمینی را از گرده ی مجاهدین و شورای ملی مقاومت وصول کند که ماجرای آن مستلزم تشریح جداگانه ایست.
اما نمیتوان ناگفته گذاشت که این جریان پیوسته و به نحوی آشکار چشم به جناحهائی در درون رژیم تماما ضدخلقی خمینی دوخته است.
درباره موضعگیریها و تبلیغات این جریان بر علیه مجاهدین که بر خلاف برنامه امضاء شده شورا بهر حال در عمل “تحت نام” شما و نیز در نشریه ئی که همگان آنرا سخنگوی شما می شناخته و می شناسند، نیازی به توضیح بیشتر نمی بینم. الا اینکه میدانید در آخرین نامه خود در این رابطه (مورخ آذر ماه سال جاری) نسبت به “گام کیفی جدیدی” که در یکی از سرمقاله های نشریه مزبور علیه مجاهدین برداشته شده و از سوی ما (مجاهدین) “بعضا گویای یک انتخاب ضمنی سیاسی از جانب شما” تلقی شده بود، هشدار داده و افزودم که “بالمآل بوئی جز یک گام بسوی خداحافظی با ما و شورای ملی مقاومت نمیدهد”. با اینهمه بازهم مجاهدین چشم پوشی نموده و سکوت پیشه کردند و بر طبق دستور العملی که به نشریه مجاهد ابلاغ نمودم، جوابیه ای که برای انتشار آماده شده بود بایگانی گردید. در مقابل، شما ضمن گفتگویی که با من داشتید، نویسنده سرمقاله مزبور (در انقلاب اسلامی) را قویا و بنام محکوم و حسب المعمول از خود سلب مسئولیت نمودید. اگرچه این محکومیت و سلب مسئولیت، خارج از چاردیواری اطاقی که در آن بیان شده بود، در هیچ کجای دیگر منعکس نگردید.
ولی با تمامی این احوال، هرآنگاه که ما (مجاهدین) در این قبیل موارد مورد سئوال قرار گرفتیم، حتی المقدور سعی نمودیم در راستای همان سیاست حداکثر انعطاف و چشم پوشی پاسخهائی بدهیم که پای شخص شما را بمیان نکشد. حال اینکه در واقع بر خلاف امضاء تان در پای برنامه شورا، شما خود در راس جریان مزبور و خط دهنده و هدایت کننده اصلی آن بودید.
در همین رابطه چندین بار نیز ضمن مذاکرات فیمابین، مسئولیت نگارش برخی مقالات و خط دادن برای انعکاس یا نگارش مطالب دیگر را شخصا بعهده گرفتید. بنابراین دیگر مجددا لازم به یادآوری نیست که: همچنانکه پیوسته در حضور خودتان تاکید میگردید، مساله ما به هیچ وجه گردانندگان نشریه انقلاب اسلامی که هیچ تعهدی در قبال مجاهدین و شورای ملی مقاومت ندارند، نبوده و نیست. بلکه مساله ی ما شخص خود شما وسیاستهایتان است که بالاخره با مجاهدین و شورای ملی مقاومت چه میخواهید بکنید و علی الخصوص در مقابل مجاهدین چه سیاست و چشم اندازی اتخاذ نموده اید؟ کما اینکه تاکنون صدها بار تصریح کرده ام که “مساله”، بهیچ وجه حق مسلم انتقاد شما و ما به یکدیگر نیست، بلکه سیاست کلی و اکیدا متناقض شما در رابطه با مجاهدین و شوراست در برابر خارج از شورا. علی الخصوص دربرابر جریان مورد بحث که گویا یک پا (آنهم یک پای کاملا پاسیو) در اینسو و یکپای فعال در آن سو دارید و اصلا هم توجه ندارید که این وضعیت چه مشکلات عدیده ای برای دیگران ایجاد میکند. سوء تفاهم نشود، کسی مانع رابطه و فعالیت سیاسی حداکثر شما در رابطه با هر جریانی که میخواهید نیست. بلکه موضوع اینست که وقتی تحت نام شما برای ما مساله سازی می شود تصدیق می کنید که در وضعیت بغرنجی قرار می گیریم که البته تا کنون تحمل کرده ایم. در رابطه با حق مسلم انتقاد هرکس به هرکس نیز فکر می کنم نه جای بحث وجود دارد و نه ما قصد گله مندی داریم. کما اینکه دیده اید که اعضاء مختلف شورا بارها و بارها بطور علنی درگیر و دار انتقادات فراوان به یکدیگر بوده اند.
با تمامی این احوال و برغم تمامی مشکلات و مسائل فوق که اکیدا ناشی از سیاست متناقض شخص شما در قبال ماست، تا آنجا که در توان مجاهدین و شورای ملی مقاومت بود ما همین وضعیت بغرنج و متناقض و مساله زا را نیر تحمل میکردیم و اضافه بر این سعی میشد گله گزاری نیز هر چه کمتر باشد تا رنجش ایجاد نشود. گاه نیز وقتی مسائلمان شدت می یافت به یک انتقاد یا گفتگوی حضوری یا نامه و تذکاریه بسنده میکردیم. خلاصه کنم: حتی به این حد پائین آمده بودیم که تا وقتی که سیاست و مواضع کلی شما شخصا رو در روی سیاست انقلابی “صلح و آزادی” قرار نگرفته، حتی فکر جدائی از شما را نیز به مخلیه خطور ندهیم. پس سیاست ما در قبال شما فی الواقع سیاست “حداکثر انعطاف” بود.
یکی از تازه ترین نمونه ها در این باره، اطلاعیه ماه گذشته مسئول شوراست که بدنبال صدور بیانه شما همزمان با چهارمین سالگرد نخستین انتخابات ریاست جمهوری شما منتشر نمودم. بیاد دارید که پس از مطالعه بیانیه شما به استحضارتان رساندم که این بیانیه نه فقط تعهدات و امضاء شما در پای برنامه شورای ملی مقاومت را نادیده گرفته و حتی در جائی که حقا ضرورت اکید دارد از کنار آن گذشته و هیچ اشاره ای نیز به آن ندارد، بلکه عملا برای شورا منجمله مجاهدین و نیز پشتیبانان شورا سئوال انگیز است و آنها را در رابطه با موقعیت شما دچار تناقض و ابهام بیشتر می کند. علیهذا خواهش کردم چند سطر بر انتهای بیانیه تان بیفزائید. اما علیرغم اینکه این پیشنهاد را نپذیرفتید، بدون اینکه راسا متقاضی باشید شخصا به انتشار اطلاعیه مبادرت نموده و ضمن یادآوری مواد برنامه شورا موکدا بر التزام شورا و کلیه اعضاء آن در قبال شما در مقام ریاست جمهوری دمکراتیک اسلامی تصریح نمودم و قول خودتان را هم در خاتمه آن نقل نمودم.
ادامه دارد…