برگرفته از سایت تحلیل روز : اصل «مبارزه عدمی» (منفی) همیشه به عنوان اصلی کلاسیک در میان ملیون رواج داشته است. آیا این اصل کماکان پابرجاست؟ با توجه به بُعدِ زمان از دوران ملی شدن صنعت نفت و تغییر شرایطِ ایران و جهان، نباید روایتها یا تفاسیر دیگری به آن افزود؟ مثلا، آیا نباید اصل مبارزه منفیِ جدیدی با توجه به تناسبِ میانِ استعمارستیزی با استبدادستیزی تعریف کرد؟ آیا در دوران معاصر و با توجه به مقتضیات حال، کفه ترازوی این اصل باید بیشتر به سمت استبدادستیزی سنگینی کند یا استعمارستیزی؟ یا اینکه تناسبِ وزنی میانِ استبدادستیزی و استعمارستیزی باید کماکان با هم رعایت شود؟
به مناسبت صد و سی و سومین سالگرد تولد محمد مصدق، مهرداد سیدعسگری شش سوالِ جامع از ابوالحسن بنیصدر پرسیده است. بنیصدر تقریرِ پاسخ به این پرسشها را به جمال صفری، نویسنده و محقق، ارجاع داده است. متنِ این پرسش و پاسخ را در ادامه میخوانیم.
———————————————–
* بحث درباره مصدق برای بسیاری از ایرانیان بحثی محتوایی است. این شاید از آن رو باشد که بسیاری از ایرانیان، دوای دردِ ناکامیهای تاریخی و سیاسی خود را الگوی مصدق میبینند. حال سوال این است که اصولاً دلیل ماندگاری مصدق چیست؟ آیا این به دلیلِ مبارزۀ او برای استقلال و آزادیِ ایران در سراسر زندگیاش بوده، یا به خاطر پروژۀ ملی کردن صنعت نفت؟ پرسشِ دیگر اینکه در حوزۀ شناختِ الگوئی، آیا مصدق ادامهدهنده یا تکمیلکنندۀ بخش «قانونگرا»ی جنبشِ مشروطیت بوده یا اینکه الگوئی نو و مختصّ خودش ارائه کرده؟
ماندگاری مصدق به روش و منش او، در گفتار، کردار و رفتار انسانی او است، که همه در برنامه و کارنامۀ حکومت ملی او تجلّی میکند. از این لحاظ، او همچنان نماد و مظهر آرزوها، خواستهها و آرمانهای ضبط شده در وجدان بیدار و آگاه ایرانیان است. بنیادِ راه و روشِ او بر اصولِ آزادی، استقلال، قانون، عدالت، رشد، و توسعه گذاشته شده است. ماندگاری مصدق به خاطر اعتقاد او به فرهنگ دیرپای ایرانی در جهت تحقق حاکمیت ملی و نقش یافتن بنیادهای مدنی و واقعیت جستن حقوق ملی بود. ملی کردن صنعت نفت ایران به رهبری او اقدامی برای بازیافت حق حاکمیت ملی و احیاء و تجدید غرور ملی ایرانیان بود. ماندگاری مصدق به خاطر اثرگذاری نهضت ملی به رهبری او بر جنبشهای استقلالطلبانه و آزادیخواهانه و حقطلبانهی ملتهای دیگر است که میخواستند از زیر سلطۀ کشورهای مسلط خارج شوند. این جنبشها سرانجام به تاسیس جنبش غیرمتعهدها انجامید. بدون شک خرد و اندیشۀ سیاسی مصدق مبتکر و الهامبخش این جنبشها بود.
الگوی مصدق فراتر از الگوی رهبران و خواستههای مردم در زمان انقلاب مشروطیت بود. از مهمترین میراث او، «کارنامۀ دموکراتیک» حکومت مصدق، اصلاح قوانین سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و قضایی، و استقرار و استحکام حاکمیت ملی به معنای حاکمیت مردم کشور بر سرنوشت خویش و احیای میراث مشروطیت، بازسازی مردمسالاری و دفاع از حقوق ملت در برابر هر عامل حقستیزاست. همچنین، به اجرا گذاشتن مؤلّفۀ داخلی و خارجی که بیانگر حقوق انسانی و ملی بود برای استقرار دموکراسی و در جهتِ ایجادِ جامعۀ برخوردار از حق مشارکت در اداره کشور خویش و حقوق شهروندی بود.
* در سالهای اخیر در میان بخشهایی از جوانان راه مصدق به عنوان اکسیر رهایی و داروی کامیابی برای رسیدن به مردمسالاری معرفی میشود. اصولا راه مصدق چیست؟ شاکله و استخوانبندی آن چگونه است؟
مصدق خردگرایی تجربی بود که از فرهنگ بومی و هویت ملی یاری میجست، و به نوگرایی، رشد و توسعۀ جامعۀ ملی باور داشت. او با فراگرفتن و به کار بردن ذهنیت تاریخی و اندیشۀ تجربیِ حداقل دو قرن تاریخِ بشری، سیاست «موازنۀ منفی» در برابر سلطهگران خارجی را مطرح کرد. در آن زمان اکثر گروهها و اشخاصِ «نخبه» از سیاست «موازنۀ مثبت» پیروی میکردند، تا جایی که بعضی از آنها منافعِ بیگانه را بر منافع و حقوق ملی ایرانیان ارجحیت و اولویت میدادند. کودتاهای سوم اسفند ۱۲۹۹ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ناشی از همینگونه نگرش و تفکر بود.
نوگرایی مصدق بنا بر اصل «موازنۀ منفی»، اجرای برنامۀ بودجه مستقل ملیِ کشور و سیاست اقتصادی بدون نفت بود؛ و همچنین اصلاح بنیادی قوانین کشور برای «رفاه کشاورزان و مستمندان شهری و کارگران، توسعۀ اقتصادی، آموزش و پرورش، دادگستری، بنیاد نهادهای دموکراتیک، مطبوعات و غیره». مصدق اندیشه و خرد تجربی خود را در جهت حفظ هویت و وحدت ملی در رابطه با انیران و جهان، اعتماد به نفس و احیاء و تجدید غرور ملی، نهادسازی مدنی در جهت حمایت از نیرویهای مولّد، ضرورت توسعۀ رشد و سازندگی، تأمین خدمات اجتماعی و مشارکت مردم در سرنوشت خود و ایجاد فرهنگ کار و خلاقیت فکری و مغزی و فعال کردن همۀ ظرفیتها و امکانات تولیدی و سرمایهای برای تغییرات بنیادی سیاست اقتصادی، مالی و پولی کشور و بازتاب آن به عنوان راهکاری برای آزادی و استقلال کشورهای زیر سلطه در پهنۀ جهانی به طور خلاق به کار گرفت. تمام اینها تأثیرش را بر جنبشهای آزادیخواهانه و ضدّاستعماری در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا گذاشت، و مردم این کشورها را برای استیفای حقوق ملی خود بر ضد کشورهای استعمارگر به حرکت درآورد.
* اصل «مبارزه عدمی» (منفی) همیشه به عنوان اصلی کلاسیک در میان ملیون رواج داشته است. آیا این اصل کماکان پابرجاست؟ با توجه به بُعدِ زمان از دوران ملی شدن صنعت نفت و تغییر شرایطِ ایران و جهان، نباید روایتها یا تفاسیر دیگری به آن افزود؟ مثلا، آیا نباید اصل مبارزه منفیِ جدید را با توجه به تناسبِ میانِ استعمارستیزی با استبدادستیزی تعریف کرد؟ آیا در دوران معاصر و با توجه به مقتضیات حال، کفه ترازوی این اصل باید بیشتر به سمت استبدادستیزی سنگینی کند یا استعمارستیزی؟ یا اینکه تناسبِ وزنی میانِ استبدادستیزی با استعمارستیزی باید کماکان با هم رعایت شود؟
مراد از «موازنۀ منفی» خارج شدن از روابط قوا، و اعتقاد راسخ و مستمر به آزادی و استقلال و حاکمیت مردم و حقوق ملی است. مراد از «موازنۀ منفی» مخالفت و مبارزه پیگیر و مداوم با استبداد داخلی و سلطۀ خارجی میباشد. بنا براین اصل، اساس سیاست خارجی حکومت ملی مصدق «مبتنى بر منشور ملل متحد و دوستى با کلیۀ دول و احترام متقابل نسبت به همۀ ملل» بود. به یاد بیاوریم دکتر مصدق هنگامی سیاستِ «موازنۀ منفی» در دورۀ چهاردهم مجلس شورای ملی را اعلام میکند که توسط جانبدارانِ کشورهای بیگانه، بحثِ دادنِ امتیازهای بی حد وحصر به کشورهای دیگر مطرح میشود. اینجاست که مصدق شدیداً با آن بحث به مخالفت برمیخیزد و سیاست موازنۀ منفی خود را رسماً بیان میکند:
ملت ایران آرزومند «توازن سیاسی» است، یعنی توازنی که در نفعِ این مملکت باشد، و آن «توازن منفی» است. ملت ایران هیچ وقت با «توازن مثبت» موافقت نمیکند. از اولین روزی که من وارد مجلس شدم، با قرارداد مالی و هر عملیاتی که دولتهای بعد از شهریور از نظر «توازن مثبت» نموده بودند مخالفت کردم، و اعمال خائنانۀ آنها را به جامعه آشکار نمودم. اگر از نظر« توازن مثبت» هر چه دول مجاور میخواهند به آنها بدهند، پرواضح است که دول مجاور بسیار خوشوقت میشوند و دولتهای خائن هم خوشوقتی آنها را برای خود سرمایه بزرگی قرار میدهند و آن را به «رُخ» ملت میکشند، ولی ملّت میداند که با این رویه طولی نخواهد کشید که هر چه دارد از دست میدهد. هیچکس نمیتواند قضاوتِ ملت ایران را انکار کند – ملت ایران به دولتهایی که به کشور خیانت نمودهاند به چشم بد مینگرد، و هر وقت بتواند خائنین را به چوبه دار میزند!
در ادامه، مصدق اظهار میدارد:
به عقیده من «توازن سیاسی» وقتی در مملکت برقرار میشود که انتخابات «آزاد» باشد. «توازن منفی» آن نیست که هر دولتی هواخواهانِ خود را به مجلس بیاورد. «توازن منفی» آن است که [دولت] در انتخابات دخالت نکند، در قانونِ انتخابات تجدید نظر شود، و نمایندگان حقیقی ملت که به مجلس رفتند «توازن سیاسی» برقرار میشود…. ای کاش که دول مجاور از نظریات شخصی صرف نظر کنند و به خاطر عالمِ انسانیت با ما رفتاری جوانمردانه نمایند.
در آن موقع روزنامهها و نشریات چپِ وابسته شدیداً به مخالفت با دکتر مصدّق برخاسته و میگویند همانطوری که نفت جنوب به دولت انگلستان داده شده، نفت شمال نیز باید به دولت شوروی داده شود تا توزان برقرار شود. پس باید با بستنِ قراردادی، امتیازِ بهرهبرداری از نفت شمال به اتحاد جماهیر شوری داده شود. از جمله احسان طبری، تئوریسین حزب توده، چنین میگوید:
باید برای اولین و آخرین بار به این حقیقت پی برد که نواحی شمال در حکم حریم امنیت شوروی است، و این دولت هرگز حاضر نخواهد شد که در آنجا به نامِ نفت، دستگاه خصمانهی مفصلی بر علیه او چیده شود…. و بالاخره دولت به فوریت برای امتیاز نفت شمال به شوروی و نفت جنوب به کمپانیهای آمریکایی و انگلیسی وارد مذاکره شود.
اما دکتر مصدق مخالفِ دادنِ هرگونه امتیازی به بیگانگان بود. وی در سراسر زندگی سیاسی خود روشی را دنبال کرد که گویای موازنه عدمی، استقلال و آزادی بود: مبارزه با کاپیتولاسیون و مخالفت با تجدید امتیازهای بانک شاهنشاهی و شیلات شمال – که خود آنها را ملی کرد –از این مقولهاند. مصدق با تهیۀ طرحِ قانونِ تحریمِ دادنِ امتیاز به بیگانه و به تصویب رساندن آن، پیشاپیش نقشههای امتیازخواهان و امتیازدهندگان را نقش بر آب کرد. سپس با تشریح دلایل خیانتآمیز بودن قرارداد سال ۱۳۱۲ (۱۹۳۳ میلادی) و مبارزه برای جلوگیری از تصویب لایحۀ قراردادِ الحاقی در سال ۱۳۲۹، زمینه را برای ملی کردن صنعت نفت ایران فراهم ساخت؛ و سرانجام با خلع ید از شرکت انگلیسیِ نفت در روز ۲۹ خرداد ۱۳۳۰، پیکار با استعمار خارجی را وارد مرحله عمل کرد و اسبابِ اِعمال نفوذِ سیاسی و اقتصادیِ امپراطوری بریتانیا در ایران را برچید. وی در پیامی رادیویی در تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۳۰ ضمن اعلام خلع ید از شرکت نفت انگلیس، خطاب به مردم ایران چنین گفت:
امروز روزی است که ما ایرانیان میتوانیم صفحۀ جدید و مقدسی در حیات سیاسی-اجتماعی خود باز کنیم و پس از ۵۰ سال سلطۀ انگلستان دورۀ نوینی را در برابر جهانیان و نسل آینده آغاز کنیم. رشد و نبوغ سیاسی شما مردم ایران امروز را مبدأ تحول و نهضت اصلاحیِ آینده قرار میدهد. من تردید ندارم که شما هموطنان عزیزم آن طریق را انتخاب خواهید کرد که با شرافتِ ایرانیت و غرور ملّی و احساسات وطنی مطابقت دارد. باید یک بار دیگر به دنیایی که چشمِ دقت به سوی ما دوخته است نشان دهیم که لیاقت حفظ مواریث گرانبها و پرعظمت نیاکان خود را داریم و میخواهیم کاملأ آزاد و فارغ از تحریکات و دسایس این و آن، زندگانیِ قرین عزت و احترام و سربلندی را در پیش گیریم. آوازۀ همت و عزمِ خللناپذیر شما در گسستن زنجیرهای استعمار اقتصادی به گوش جهانیان رسیده است و خواهد رسید، و همه خواهند دانست که روح ایرانی از ماورای تاریخ کهن چندین هزارسالهاش از نو درخشیدن گرفته و روزهای زبونی و ضعف و ناتوانی خویش را اینک پشت سر گذاشته است. هیچ چیز جز ارادۀ آهنین شما نمیتوانست این زنجیرهای جانفرسا و گران را از میان بردارد.
* با توجه به سیل انبوه مطالب و گستردگیِ تکنولوژیهای جدید، نسل معاصر و عموم جامعه تمایل شدیدی به خلاصهفهمی و فشردهبینی پیدا کرده است. بر این اساس، اگر بخواهیم تنها هشت صفتِ موثر برای مصدق در نظر بگیریم، آن هشت صفت را شما چگونه تعریف میکنید؟
نحله و روش فکری من «اولویت دادن» به این یا آن «ارزش»، «اصل» و «صفت» نیست؛ بلکه همۀ اصول، صفات و ارزشها را یک مجموعۀ هماهنگ و ارگانیک و بههمپیوسته قلمداد میکنم. بنابراین، میتوانم بگویم که ارزشِ کارِ مصدق در اعتقادِ راسخ و پایدارش به منزلت و حقوق انسان، وطندوستی، آزادی، استقلال، قانون، عدالت، منافع و حقوق ملی، و رشد و توسعه بوده است.
* طی سالهای پس از دوران ملی شدن صنعت نفت، طیفهای مختلفی از ملیون، با فرضِ ادامه دادن و تکمیل کردنِ راه مصدق، و بنا بر فرضهای مختلفِ دیگر، تلاش به نزدیکی با اصحابِ قدرت در ایران یا کوشش بر یاری گرفتن از بیگانگان نمودهاند. با این وجود، میبینیم که همکاریِ برخی ملیون با رژیمِ حاضر باعث شده نهادِ استبداد کماکان در ایران پابرجا بماند؛ و یاری گرفتنِ برخی دیگر از بیگانگان نیز منجر به تفرقهافکنی شده، که همه و همه به بحثهای بیانتهای عمدتا بیهوده انجامیده است. پرسشِ من در اینجا این است که مرزِ میان «مصدقی بودن» و «مصدقی نبودن» کجاست؟ و اینکه آیا این «مرز» را باید با تمامِ توان پاس داشت و حفظ کرد، یا با توجه به واقعیتهای جدیدِ نظامِ بینالملل و جامعه جهانی، باید این مفاهیم را بازپیرایی کرد؟ در امتدادِ همین پرسش، چرا تمامیِ تجربههای نزدیکی به نهاد قدرت و یاری گرفتن از بیگانگان به شکست انجامیده است؟ پس آن الگوی کاربردی که به استقرار نظام مردمسالار در ایران منتهی میشود چیست؟
درباره آن «الگوی کاربردی» در پاسخ به پرسشهای اول و دومِ شما گفتهام. مؤکّداً اشاره به این مهم را لازم و ضروری میدانم که راه مصدق، چه در رابطه با استبداد داخلی و چه سلطۀ خارجی، با ارزشهائی که این روزها «نئولیبراسیتها» و« ماوراءملیها» از طریق مفاهیم و مقولاتی نظیر «جهانی شدن» از طریق «دیکتاتوری رسانهای» غرب به طور فزایندهای تبلیغ و تحمیل میکنند همخوانی ندارد. این بدین دلیل است که راه مصدق در بستر تاریخ مبارزات سیاسی و اجتماعی ایران یک روش و نحلۀ مشخص و پایدار بر اساس «موازنۀ منفی» برای استقرار مردمسالاری بر اصول آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی میباشد. بنا بر اصل «موازنۀ منفی»، پافشاری و پایداری مصدق بر حاکمیت ملی و مبارزۀ پیگیر در جهت اصلاحات بنیادی جامعۀ ملی، حقوق زحمتکشان، منافع و حقوق ملی و مشارکت مستقیم مردم بر حق تعیین سرنوشت خود را در این پیام دکتر مصدق میتوان مشاهده کرد:
این تنها ملت ایران یعنی بهوجودآورندۀ قانون اساسی و مشروطیت و مجلس و دولت است که میتواند در این باره اظهار نظر کند، و لاغیر. قانونها، مجلسها، دولتها همه برای خاطر مردم به وجود آمدهاند، نه مردم به خاطر آنها. وقتی مردم یکی از آنها را نخواستند، میتوانند نظر خود را دربارۀ آن ابراز کنند. در کشورهای دموکراسی و مشروطه هیچ قانونی بالاتر از ارادۀ ملت نیست.
* شما شناخت نسبتا کاملی از نیروهای مصدقی دارید. اگر بخواهیم از نظر تاریخی نیروهای مصدقی را به دو دورانِ پیش و پس از انقلاب ۵۷ تقسیم کنیم، شباهتها و تفاوتهای کیفی بینِ این نیروها را چگونه میبینید؟
نیروهای مصدقی در دوران دکتر مصدق، رهبر فقید نهضت ملی ایران، به طور واضح و روشن بر اصول آزادی و استقلال با هم اشتراک داشتند. در زمان جبهۀ ملی دوم، با اولویت دادن به «آزادی» در برابر «استقلال»، در جبهه شکاف افتاد؛ امری که منجر به تشکیل جبهۀ ملی سوم شد. پس از انقلاب، اختلاف بین نیروهای مصدقی بیشتر و عمیقتر شد، و روحانیون و نیروهای مرتجع از این ضعف سوء استفاده کردند. متأسفانه برخی گروههایی که خود را پیروان مصدق میدانستند نیز در جنگ ایران و عراق با نیروهای بیگانه همکاری کردند یا به خدمت آنها درآمدند. اکنون نیز برخی گروههایی که دنبالهروانِ راه مصدق میباشند، با اولویت دادن به آزادی و مردمسالاری، نسبت به استقلال آنچنان که باید و شاید حساسیت ندارند. اینها یا با استبدادِ داخلی مماشات میکنند، یا اینکه با گروههایی که تمایل به غربِ سلطهگر دارند و از حمایت آنها برخوردارند همسو شدهاند. این در حالی است که راه مصدق ابرازِ حساسیتِ شدید نسبت به اصول استقلال و آزادی، چه در «شکل» و چه در «محتوا»، و سازشناپذیری با فساد اخلاقی، استبداد داخلی، سلطۀ خارجی و سرسپردگی به بیگانگان بوده است.