back to top
خانهدیدگاه هادر خاورمیانه و شمال آفریقا، ۱۳ تا ۱۹ درصد مردم حاضرند خشونت...

در خاورمیانه و شمال آفریقا، ۱۳ تا ۱۹ درصد مردم حاضرند خشونت علیه افراد غیر نظامی را بپذیرند و در امریکا و کانادا، ۴۷ تا ۴۹ درصد

Pahbad- terreur-1 یورگن تودنهوفر، ترجمه رضا نافعی: فراهم ساختن مقدمات جنگ با بدنام کردن و تبهکار جلوه دادن طرف مقابل آغاز می شود. یا آن طور که در گذشته گفته می شد، با وحشی جلوه دادن آن.
 
قبل از هر جنگی، وزرات خانه های جنگ که خود را وزارت دفاع می خوانند، کارزار بد نام سازی را به راه می اندازند. هنگامی که پیاپی خبر از شیوه های وحشت انگیز شکنجه، قتل عام های هراس انگیز، کشتن بی رحمانه نوزادان داده می شود، تقریباً همیشه می توان مطمئن بود که جنگ در راه است.
 
اکثراً چنین است که در ابتدا چند سالی، بگونه ای منظم و سازمان یافته، روی بد نام کردن طرف مقابل کار می شود. بویژه هنگامی که «جنایت اصلی» دشمن آن است که حاضر نیست در برابر هدف های راهبردی امپراتوری آمریکا سر تعظیم فرو آورد و تسلیم شود. وقتی دشمن به «محور تسلیم ناپذیران» تعلق داشته باشد، آمریکا آنها را «محور شرارت» یا  «امپراتوری ظلمت» نام می نهد.
 
بوجود آوردن به اصطلاح «اشرار»، از تخصص های سیاست خارجی غرب است. کاسترو، نوریگا، صدام، قذافی و اسد، از تولیدات درجۀ اول آن هستند. البته این را هم باید گفت که برخی از آنها با اظهارات خود، کار سیاست خارجی غرب را آسان ساختند.
 
اما سیاه کردن چهرۀ بقیه آنها، کار بسیار دشواری بود. همین چندی پیش که قرار بود من مقاله ای برای یکی از روزنامه های معروف آمریکا در بارۀ «اسد» بنویسم، دبیر مسئول آن روزنامه کتباً از من خواهش کرد آن بخش هایی را که مربوط به «آموزش و پرورش غربی اسد، کت و شلوار و همچنین لباس های جین اوست، بشدت تقلیل دهم». چون این توصیفات من سبب می شوند که اسد فردی «بسیار دوست داشتنی» جلوه کند. بعد، تقریباً از لاعلاجی، نوشته بود «کمتر کنید، کمتر کنید». غرب از تصویرهای اهریمنی که ساخته و پرداخته است، به شدت دفاع می کند و نمی گذارد دست به ترکیب آن ها بخورد.
 
تصویر خصمانه از اسلام:
 
در اغلب موارد، یک قوم یا فرهنگ در کلیت آن اهریمنی جلوه داده می شوند. در گذشته یهودی ها بودند و حالا مسلمان ها هستند. هرچند که در ۲۰۰ سال گذشته هیچ کشور مسلمانی به غرب حمله نکرده است، اما طراحان تبلیغات راهبردی غربی به آسانی شگفت انگیزی موفق می شوند کشورهایی چون عراق یا ایران را بعنوان خطرهای عظیم برای صلح جهانی جا بیاندازند.
 
اصلاً به ذهن ما خطور نمی کند که ما مسیحیان اروپایی از زمان کریستف کلمب تاکنون، ۵۰۰ سال است که به بخش های بزرگی از جهان هجوم برده ایم و خون ریخته ایم. این را نیز بیاد نمی آوریم که ایالات متحده آمریکا هر چند سال یکبار به چه جنگ های تجاوزکارانه پرشماری دست زده است. دست کم در این یک مورد حق با ساموئل هانتینگتن است که گفت: «غرب جهان را نه با برتری اندیشه ها، ارزش ها یا مذهب خود، بلکه با بکار بستن خشونت سازمان یافته به تسخیر خود در می آورد.» (۵)
 
در ترازنامۀ غم انگیز کشتن و مقایسه بین غرب با جهان اسلام، تناسب دائمی و صریح ۱۰ بر ۱ است.(۶) ما همیشه خالی را که در صورت دیگران است، می بینیم، اما آبله ها را در صورت خود، نمی یابیم.
 
در غرب این تمایل زیاد است که مسلمانان را خشونت طلب بشناسانند، برغم آن که همۀ نظر پرسی های جدی عکس آن را نشان می دهند. طبق پژوهش مؤسسه نظرپرسی گالوپ که یک مؤسسه آمریکایی است، در خاورمیانه و شمال آفریقا، ۱۳ تا ۱۹ درصد از مردم حاضرند خشونت علیه افراد غیر نظامی را بپذیرند که البته زیاد است. ولی طبق پژوهش همین مؤسسه گالوپ، در آمریکا و کانادا، ۴۷ تا ۴۹ درصد حاضر به پذیرفتن خشونت علیه غیرنظامیان هستند. (۷) طبق آمار بین المللی در بارۀ قتل ها، آمریکا بعنوان خشونت بار ترین کشور، با فاصلۀ زیاد، در صدر دموکراسی های غربی قرار دارد. آمریکا جلوتر از تقریباً تمام کشورهای عربی است که در جنگ نیستند.(۸) خشونت در آمریکا همانقدر رواج دارد که کوکاکولا رواج دارد. البته قضاوت آمریکایی در باره خودشان بکلی چیز دیگری است.
 
ولی «اشرار» مفید در عصر ما «تروریست های مسلمان» هستند که البته – از برکت جنگ های ضد ترور– امروز تقریبا در تمام کشورهای خاورمیانه پخش هستند. اگر طبق رسم غرب تمام مبارزان مسلمان، افراط گرایان خشونت طلب و تروریست ها را یک کاسه کنیم، تعدادشان به ۳۰۰ هزار نفر بالغ می گردد. این رقم برابر است با ۰،۰۲ در صد از ۱،۵ میلیارد مسلمانان جهان .
 
اگر با همین مقیاس آمریکا را مورد سنجش قرار دهیم، فقط در میان راستگرایان افراطی با چند صد هزار اعضاء و هوادار گروه های شبه نظامی مواجه می گردیم. در کشوری که فقط ۳۱۴ میلیون جمعیت دارد. بنظر می رسد که افراط گرایی حاضر به اعمال خشونت در آمریکا بمراتب گسترده تر از جهان اسلامی است.  نئونازی های آمریکائی، کوکلوس کلان، گروه های تروریستی آریایی، اسکن هدزهای نژاد پرست، شبکه های راستگرایان افراطی «خون و شرف»، گروه های » Wiht- Supermacy“ از این جمله هستند.
 
در آمار پیشگفته، جنگ های آمریکا به حساب نیامده اند، گرچه مردم اغلب کشورهایی که مورد هجوم آمریکا قرار گرفته اند، این جنگ ها را مصداق تروریسم می دانند. برای یک کودک عراقی یا افغانی فرقی نمی کند که به وسیلۀ یک بمب گذار انتحاری معلول شده است، یا بوسیلۀ بمب های آمریکایی. «جنگ، تروریسم ثروتمندان است». (۹) وحشیگری ایالات متحده آمریکا بمراتب از جهان اسلامی بیشتر است.
 
طبق تخمین من، تعداد مبارزان واقعی القاعده در جهان امروز احتمالاً ۳۰ هزار نفر است. اکثر آنها در سوریه، عراق، پاکستان، یمن و سومالی هستند. قبل از جنگ افغانستان حداکثر چند صد نفر بودند. جنگ های ضد تروریستی در افغانستان و عراق، القاعده را تبدیل به یک اسم و رسم جهانی کرد.
 
در اروپا، القاعده و گروه های نزدیک به آن؛ تا همین اندازه هم پا نگرفته اند. بر اساس ارقام و آمار مقامات پلیسی اروپا موسوم به «اوی روپل» در سال ۲۰۱۰، از ۲۴۹ عمل انجام شده تروریستی یا عملیاتی که قرار بوده صورت گیرد، فقط سه مورد از آنها با انگیزۀ اسلامی بوده اند. در سال ۲۰۱۱، از ۱۷۴ عمل تروریستی در اروپا، حتی یک مورد آن نیز زمینه اسلامی نداشته است. در سال ۲۰۱۲، از ۲۱۲ اقدام تروریستی فقط ۶ مورد آن پیش زمینۀ اسلامی داشته است. (۱۰) اکثر عاملان ترورها، یا جدائی طلبان بوده اند، یا چیگرایان افراطی. این واقعیات در تضاد شدید با اسلام هراسی و وحشت پراکنی وزرای کشور، در کشورهای غربی قرار دارد.
 
وضع در آمریکا هم شبیه به همین است. در آنجا، بنا به گفتۀ FBI، از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۵ ، عامل ۴۲ در صد از عملیات تروریستی لاتینی ها (از اهالی آمریکای لاتین) ۲۴ درصد از گروه های چپ، ۷ در صد از یهودیان افراطی، ۶ درصد از اسلامگرایان افراطی، ۵ در صد از کمونیست ها و ۱۶ درصد از گروه های دیگر بوده اند. 
 
ولی سخنرانان فتنه گر علیه اسلام، این آمارها را به حساب نمی آورند. این حرف آنها که همۀ مسلمان ها تروریست نیستند، ولی همۀ تروریست ها مسلمان هستند، در مورد اروپا، آمریکا و اغلب مناطق دیگر جهان، صاف و پوست کنده، غلط است.
 
در غرب، بویژه قرآن را «جنگ طلب» معرفی می کنند. واقعیت این است که قرآن، در موارد تاریخی، جنگ های عقیدتی آن زمان میان مکه و مدینه را توصیف می کند. در این مورد به رزمندگان آن زمان، دستورهای مشخص می دهد. مانند موارد تاریخی که در تورات (کتاب مورد اعتقاد یهودیان)، مطرح شده است.
 
با این تفاوت که توصیف جنگ ها در تورات، بمراتب از قرآن خونین تر است. حتی استیون پینکر که متخصص روانشناسی تکامل است، تورات را «ستایشنامۀ کامل خشونت» می خواند. (11) ….
 
تمام این موارد در غرب، با موفقیت، مسکوت گذاشته می شود.
 
بدنام کردن جهان اسلام یکی ازموفق ترین عملکردهای تبلیغاتی غرب است. تازه پس از فروپاشی شورو ی اهمیت تصویر اهریمن گونه ای که از آن ساخته شده بود بیشتر از پیش شده است. در سال ١٩٩١، کولین پاول، وزیرخارجه وقت آمریکا، با نگرانی شکوه می کرد که «اشرار بتدریج نایاب می شوند». حالا دیگر فقط کاسترو و کیم ایل سونگ دوم، برای او مانده اند. کیم ایل سونگ دوم در آنزمان رهبر کره شمالی بود.
 
امروز دیگر جنگ برپا کردن با «کشورهای محور شرارت و تروریست از لحاظ سیاسی کار دشواری نیست، با چند دروغ اضافی و مؤثر– مثلا داشتن سلاح های کشتار انبوه، نیت تولید سلاح های اتمی و یا نقشه برای قتل عام داشتن- دیگر مشکل چندانی برای شروع جنگ وجود ندارد. اینکه ایالات متحده خود بیش از هر کشور دیگری در جهان سلاح کشتار انبوه دارد، اینکه با زیر پا نهادن حقوق بین الملل در هیروشیما و ناکازاکی بمب اتمی بکار برده و در ویتنام، دست به قتل عام های وحشیانه زده، هیچ اهمیتی ندارد. «آنچه ژوپیتر (بزرگترین خدای رم باستان) مجاز به انجام آنست، اصلا به این معنی نیست که یک گاو هم می تواند همان کار را بکند».
 
دولتی را شریر یا تروریست خواندن، دست کم این بهانه را بدست می دهد که وقتی دست زدن به جنگ، کاری پر درد سری باشد، بتوان آن کشورهای خطاکاری را که از خط خارج شده اند، با هواپیماهای بی سر نشین زیر نظر گرفت و با بمباران آن با همین هواپیماها، آنها را ادب کرد. پاکستان، افغانستان، سومالی، یمن، مالی و نیجریه، همین امروز «مستعمرات پهبادی» هستند. بقیه هم در صف هستند تا نوبتشان برسد.
 
بکار گرفتن پهباد های مرگ آفرین، شکل تکامل یافتۀ سیاست چرچیل بنام «بمباران پلیسی» است. این سیاست در سال های دهۀ ٢٠ سدۀ گذشته با موفقیت زیاد در فلسطین، عراق، در یمن، در سودان، و در شمال غربی هند، بکار بسته شد. برای حفظ انظباط در امپراتوری انگلیس.
 
طرفداران بکار بستن پهبادها، این گیوتین پرنده را نه تنها مؤثر، کم هزینه و بی خطر برای افراد خودی می دانند، بلکه آنرا وسیله ای برای حمایت از خانواده نیز می دانند. به این معنی که کسی که آنرا هدایت می کند، خودش در آمریکا نشسته است و بعد از پایان یافتن ساعات کار روزانه، می تواند به خانه و به آغوش گرم خانواده بازگردد. و از زندگی لذت ببرد.
 
اما واقعیت این است که بکار بستن آن، اگر به تصویب شورای امنیت سازمان ملل متحد نرسیده باشد، ارتکاب قتل به شیوۀ مافیاست. و ناقض حقوق بین المللی است. اما این نوع انتقادات در طول تاریخ هیچگاه مورد اعتنای امپراتوری های بزرگ جهان قرار نگرفته اند.
 
هرجا که آمریکا «علیه ترور می جنگد»، یا از جنگی حمایت می کند، جنگ بکلی بر سر چیز دیگری است. در افغانستان جنگ برای دست یافتن به موضع ژئواستراتژیک در مرکز آسیاست، در عراق جنگ بر سر نفت است، و چالش با ایران بر سر «کشور ترور مدار» ی که گویا معتاد به مواد اتمی است، برای تسلط یافتن بر خاورمیانه است.
 
تقریباً همیشه هدف واقعی، به کرسی نشاندن علائق امپریالیستی ایالات متحده آمریکاست. کشور مالی در قارۀ آفریقا استثناء است. آنجا علائق پسا استعماری فرانسه برای دست یافتن به مواد خام  تعیین کننده است. بویژه منابع اورانیوم در نیجر، کشور همسایۀ مالی، در مدّ نظر قرار دارد. فرانسه برای تأمین برق خود، به شدت نیازمند اورانیوم است. اگر در مستعمرۀ سابق فرانسه، موسوم به «آفریقای غربی– فرانسه» فقط شن یافت می شد، تروریست ها، توارگ ها و مالی ها می توانستند تا هر وقت که بخواهند بر سر و کله هم بکوبند، پاریس هم اصلا دخالت نمی کرد.»
 
در معرفی یورگن تودنهوفر: نویسنده، روزنامه نگار و مفسر رسانه ای، مشاور رسانه ای، حقوقدان با درجۀ دکترا، از ۱۹۷۲ تا ۱۹۹۰ نمایندۀ حزب دموکرات مسیحی در مجلس آلمان، و پس از آن تا ۲۰۰۸، عضو هیئت مدیرۀ کنسرن رسانه ای «بوردا»، ۷۵ ساله. 
 
مشخصات کتاب:
 
Jürgen Todenhöfer
 
Du sollst nicht töten
 
MeinTraum von Frieden
 
منبع: تارنمای “آینده ما”
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید