کودتای دوم رضا خان:
کودتا، کلمه ای فرانسوی است که در زبان فرانسه، برای تغییر قهری ماهیت و واقعیت یک رژیم سیاسی بکار می رود. این اصطلاح از فرانسه به دیگر زبان ها راه یافته و مورد استفاده واقع شده است و می شود. بنابراین تغییری را کودتا می خوانند که به زور انجام گیرد و حاکمیتی را با زور و سرکوب، جایگزین حاکمیت دیگری نمایند.
کودتا ها یک شکل نیستند. برخی از کودتا ها با “ظاهری قانونی” صورت می گیرند، مثل کودتای رضاخان و یا کودتای پسر رضا خان، محمد رضا شاه، بر علیه دولت قانونی محمد مصدق.
در اصل هدف انقلاب مشروطه تعدیل و تغییر در مناسبات قدرت استبدادی حاکم و مبارزه با خودکامگی شاه بود. با تشکیل نهادهایی نظیر مجلس شورای ملی و تأسیس قانون اساسی و پاسخگو کردن دولت و وزرا در برابر نمایندگان مردم، انقلاب مشروطه سعی در دگرگون کردن نظم سیاسی موجود داشت. این تمایل به دگرگونی، با پس زمینه قوی تر «میل به تغییر» در شرایط زندگی و نوسازی کشور اتفاق افتاد. اما جنگ جهانی اول و حوادث بعد از جنگ جهانی اول موجب شدند تا با وقوع یک کودتا به رهبری استعمار انگلیس، مشروطه شکست بخورد. نتیجه سیاسی کودتا و پس از آن، روی کار آمدن حکومت خودکامۀ رضا خان که با همکاری برخی از روشنفکران ملی گرا و مشروطه خواهان سکولار همراه شد، چیزی جز حکومت خودکامه و خودسرانۀ رضا خان را به همراه نداشت. در واقع در سال های جنگ جهانی اول تا وقوع کودتا و نیز تا به سلطنت رسیدن رضا خان، و مبدل شدنش به رضا شاه، او در طول مدت حکومت خود به تدریج بر استبداد و خودکامگی حاکمیتش افزود. رضاخان از کودتا اول با برقراری اختناق، سرکوب و خفقان سیاسی قدرت خود را بسط می داد؛ بدین معنا که اقشار مختلف جامعه، من جمله اهل قلم، روزنامه نگاران، روشنفکران، سیاستمداران و حتی نخبگان وفادار به بدنۀ دولت، در تنگنا بودند و به طور کلی، او امنیت اجتماعی عموم مردم را در معرض تهدید دائم قرار داد. او چنان استبدادی را برقرار کرده بود که سرکوب فیزیکی، مبدل به سرکوب روانی شد؛ یعنی سرکوب با رعب و وحشت، ذهن افراد جامعه را بخود مشغول کرده بود. با به قدرت رسیدن رضا خان، علی الخصوص بعد از تاجگذاریش، برای اولین بار بعد از انقلاب مشروطه، سرکوب سخت را در جامعه نهادینه کرد که تا امروز ادامه دارد.
قبل از پرداختند به کودتای دوم رضا خان در سال ۱۵ آذر ۱۳۰۴، محتوای وقایع قبل را بصورت خلاصه و تیتر وارد، بازگو می نمایم.
۲۵ دی ۱۲۹۹، رضا خان از سوی ژنرال انگلیسی «ادموند آیرونساید» بعنوان فرماندۀ قوای قزاق منصوب شد و دو ماه بعد، در کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، نیروهای قزاق به فرماندهی او، تهران را تصرف کردند. بدینگونه رضا حان میر پنج؛ با همدستی سید ضیاء الدین طباطبایی و با برنامه ریزی آیرونساید، در ایران کودتا کرد. در نتیجۀ مذاکرات و هماهنگی های بعمل آمده بین سید ضیاء و رضاخان، روز کودتا، قوای قزاق وارد تهران شدند و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند. در همان روز، اولین اعلامیۀ رضا خان تحت عنوان «حکم می کنم»، در ۹ ماده صادر شد.
نتیجۀ کودتا انگلیسی ها، رئیس الوزرایی سید ضیاء الدین و وزیر جنگ شدن رضا خان بود. نزدیک به ۱۰۰ تن از فعالان سیاسی و رجال سرشناس بازداشت شدند. احمد شاه قاجار و محمد حسن میرزا (ولیعهد)، به کاخ فرح آباد گریختند و سپهدار رشتی (نخست وزیز) به سفارت انگلیس در تهران پناهنده شد.
رضا خان از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴ وزیر جنگ، و از ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ نخست وزیر بود.
با بَرچیده شدن دودمان قاجار (نهم آبان ۱۳۰۴)، او بیش از پیش بر سر زبان ها افتاد و از همان سال تا ۱۳۲۰ پادشاه ایران بود.
محمد علی فروغی (ذُکاء الملک) که در انتقال سلطنت از سلسلۀ پیشین به او، ایفای نقش نمود، به رضا شاه که جلوتر با القاب متفاوتی (میر پنج، سردا رسپه، شست تیر– به دلیل مهارتش در تیراندازی با مسلسل). خطاب می شد، نام پهلوی را که معانی ملی گرایانه و تاریخی داشت، پیشنهاد کرد.
۱۵ آذر ۱۳۰۴، مجلس مؤسسان با نطق رضا خان افتتاح شد و بعد از یک هفته بحث، وی را به پادشاهی ایران برگزید.
۲۸ آذر ۱۳۰۴، به خواست رضا شاه، محمد علی فروغی نخست وزیر شد و چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵، مراسم تاج گذاری را برگزار نمود. فروغی در آن مراسم خطابه ای ایراد کرد و به ستایش ایران باستان و تاریخ شاهنشاهی پرداخت.
نقش مجلس در تبدیل رضا خان به رضا شاه:
مجلس یگانه جایی است که متعلق به ملت و خانه ملت است که در آن ارادۀ ملت حاکم می گردد. نمایندگان، بازگو کنندۀ اراده و خواسته ها و منافع ملت می باشند. در مجلس است که منتخبان مردم مطالبات مردم را بیان می کنند. شاه، رهبر، و رئیس جمهورِ ملی گرا، هیچ وقت دشمن ملت و خانه ملت نیستند و مثل رضا خان، خانۀ ملت را طویله نمی نامند و ملت خویش را غارت نمی کنند و به قتل نمی رسانند. هر پادشاه و هر حاکمی، زمانی ملی گرا است که به آرمان ها و حقوق ملت توجه داشته باشد و تلاش کند، آنان را برآورده نماید. به ملت متکی باشد، نه به بیگانگان. اما اجنبی پرستی و بیگانه پرستی در خون پهلوی هاست، چون توسط آنان به قدرت رسیدند. هیچ مستبدی نمی گوید، من مخالف قانون اساسی و یا مخالف مجلس هستم. ولی مستبدان، منجمله رضا خان سعی می کنند مجلس را مطابق امر و میل خودشان در بیاورند. هیچ مستبدی، ملی گرا نیست، چون به اولین مکانی که ضربه می زند، خانه ملت و منافع و حقوق ملت است. هیتلر، موسولینی، فرانکو، و خمینی و … با مجلس همان کاری را کردند که رضا خان با مجلس کرد. در کشورهای استبدادی به دلیل آنکه مردم دولت را مظهر ارادۀ خود بشمار نمی آورند و قوای دولت ناشی از ارادۀ ملت نیستند، دولت ملی وجود ندارد. آنچه در دوران رضا شاه شکل گرفت، ناسیونالیسم دولتی برای تحکیم استبداد و ایجاد رعب و وحشت بود و ما می بینیم مثلاً او قدرت مجلس که منعکس کننده اراده و قدرت ملت بود را به شدت کاهش می داد.
به شکرانۀ انقلاب مشروطه، حکومت قانون در ایران برقرار گشته بود و مجلس شورای ملی با همه کاستی هایش، به نمایندگی از سوی ملت شریک و بازرس قدرت بود و بدون رأی وکلای ملت، انتقال پادشاهی ناممکن گردید. اما رضا خان، از همان ابتدای رئیس الوزرا شدن، و بویژه در زمانی که وزیر جنگ بود، نمایندگان مورد نظر خود را برای انتخابات مجلس پنجم تعیین می کرد. او با دخالت و تقلب در امر انتخابات مجلس پنجم، مجلسی وفادار و مطیع فرامین خود را پدید آورد که همچون ابزاری به خدمتِ شاه شدنش بکار آید، و به شاه خواندن خویش وجه قانونی دهد. رضا خان و یارانش بدون توجه به قانون اساسی با دخالت گستردۀ حکومت در انتخابات مجلس و دستچین کردن نمایندگان از بین هواداران خویش در مجلس پنجم، سلسلۀ قاجار را برانداخت و سلسلۀ پهلوی را مستقر نمود. و این چنین به کودتای دوم خویش، جامۀ عمل پوشاند و به آن شکل قانونی بخشید. اگرچه انتخابات مجلس پنجم، پیش از رسیدن او به پادشاهی بود، اما با دخالت گستردۀ نظامیان در انتخابات، می توان مجلس پنجم را مجلسی برساختۀ دیکتاتوری رضا خانی دانست. عمده نمایندگان مجلس پنجم، از میان هواداران و سرسپردگان رضا خان انتخاب شدند. البته چند مورد استثناء هم وجود داشت. وجود بعضی از مخالفان بی خطر نیز برای طبیعی جلوه نمودن انتخابات و مشروعیت مجلسی که قرار است به خلع قاجاریه رأی دهد، لازم بود. اما پس از آنکه رضا شاه بر تخت سلطنت استقرار یافت، دیگر نیازی به این تمهیدات و ترفند ها نبود. لذا رضا شاه به یحیی دولت آبادی گوشزد می کند: «نمایندگی، دیگر به کار شما نمی خورد، زیرا شما مقید هستید کارها از روی قانون جاری باشد، در صورتی که تا چند دوره باید به همین صورت دائر بوده باشد». یعنی انتخاباتش به دستور دولت انجام بگیرد. (۱)
عین السلطنه مقایسه جالبی از مجالس رضا شاهی و مجالس پیش از آن بدست می دهد: «آن وقت مجلس فی الجمله اقتداری داشت و مثل حالا نبود که یک ادارۀ دولتی باشد و هر قانونی را میل دارند شب به آنها دستور داده، کی مخالف می شود، کی دفاع می کند، بالاخره رئیس رأی بخواهد و همه قیام کنند». (۲)
سردار اسعد نیز این وضعیت را به خوبی تشریح می کند: دولت و ملت، امروز در ایران یعنی ارادۀ شاه، به واسطۀ اینکه ما ایرانیان تهور نداریم، اتحاد نداریم، صداقت نداریم، وطن دوستی نداریم، مذهب نداریم. پس یک چنین قومی اراده ندارد. مثل سابق اگر احمد شاه می بود، نه ملت اراده داشت، نه شاه. حال ملت به جای خود برقرار است، ولی شاه اراده دارد، جرأت دارد، این است که اراده، منحصـر است به شـاه. (۳)
در اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی می خوانیم: شیب دخالت های وزیر و وزارت جنگ در انتخاب نمایندگان پنجمین دورۀ مجلس شورای ملی، تند و دست نخورده باقی مانده بود. سفارش های انتخاباتی، همچنان ادامه داشت؛ حتی در دستور های داده شده، تجدید نظر می شد و جایگزین های دیگری معرفی می گردید. برای نمونه به امیر لشکر جنوب گفته شد که معرفی [سرتیپ] سیف الله خان [شهاب] برای آباده شیراز اشتباه بوده و «بایستی سردار فاخر [حکمت] از آباده، انتخاب شود». و یا اوایل اردیبهشت به انتخاب حبیب الله نوبخت از بوشهر تأکید شده بود، اما اواسط خرداد ۱۳۰۲ به امیر لشکر جنوب دستور داده شد «برای انتخاب نوبخت از بوشهر لازم نیست مساعدتی بعمل آید». البته فرمان جلوگیری از راه یابی برخی نامزدها به مجلس نیز در میان فرامین روزانه ای که وزارت جنگ و شخص وزیر به فرماندهان لشکرها می فرستادند، دیده می شود. امیر لشکر جنوب ملزم شد «در خصوص ضیاء الواعظین بایستی به هر قِسم شده، از انتخاب مشارالیه جلوگیری» کند. و یا به امیر لشکر شرق دستور داده شد، لزومی به انتخاب وثوق السلطنه و دبیر السلطان/ میرزا علی اکبر دبیر سهرابی از خراسان نیست. و یا سردار سپه به امیر لشکر غرب دستور داد «از انتخاب شاهزاده [محمد هادی میرزا] اقبال السلطان [جهانسوز] از سقز جلوگیری نمایید».
در این بین رخدادها، ناخواسته ای پیش می آمد که یکی از آنها مربوط به مازندران بود. امیر اکرم، حاکم مازندران و پسر عموی سردار سپه، از وزیر جنگ خواسته بود، نام کسانی را که باید از این ناحیه به مجلس بیایند، ابلاغ کند: «چاکر افتخار می نماید که نمایندگان دوره پنجم به تصویب بندگان حضرت اشرف انتخاب می شوند». سردار سپه، فرمان مستقیمی برای افراد نظر کردۀ خود از مازندران نداده بود؛ فقط دستور داده بود، حاکم بارفروش /بابل، اعظام السلطنه، که مانع نظامیان برای مداخله در انتخابات بارفروش شده بود، از کار برکنار شود. اما هنگامی که حاکم یاد شده تغییر موضع داد، با ابقای او مخالفت نکرد. و نیز به امیر اکرم گفته بود، اگر از کمونیست نبودن نامزدها مطمئن است، انتخاب شوند. تنها سفارش او بالا نشان دادن آراء اعتماد الممالک بود. تا اینکه با خبر شد انتخابات شهر ساری پایان یافته و نام او در میان پنج فرد منتخب، پنجم شده است. سردار سپه برخلاف آنچه که به فرمانده قشون آذربایجان سفارش شده بود، به امیر اکرم گفت که «من به هیچ وجه انتظار انتخاب نداشتم، چه رسد به اینکه نسبت به سایر منتخبین در درجه پنجم واقع شوم». امیر اکرم که متوجه نارضایتی پسر عمو شده بود، در پاسخ نوشت که این نتیجۀ شمارش آراء دو حوزه بود؛ شمارش پنج حوزۀ دیگر مانده است، و قول داد «اکثریت آراء … به اسم بندگان حضرت اشرف اعظم خواهد بود». او هشت نُه روز بعد، به قول خود عمل کرد و به سردار سپه اطلاع داد که «بندگان حضرت اشرف اعظم» نفر اول شد! (۴)
هنگام برگزاری انتخابات مجلس پنجم، رضا شاه با اقداماتی، پایه های قدرت مطلق خود را در بین نهادهای گوناگون و مردم تحکیم بخشید. او با پی بردن به نقش و اهمیت مجلس، بر آن شد تا با تطمیع، تهدید، و تقلب، نمایندگان مجلس را در اختیار بگیرد، لذا به آنها وعده مقام های والای دولتی داد.
حسین آبادیان دربارۀ «انتخابات مجلس پنجم و مجلس مؤسسان»، بر اساس اسناد منتشر شدۀ وزارت جنگ می نویسد : بدون تردید، مرحلۀ مهم صعود رضا خان به منصب ریاست الوزرائی و البته به دنبال آن ایجاد بلوای جمهوری، تقلبات گسترده در انتخابات مجلس پنجم بود، به طوری که وقتی به اصطلاح، این انتخابات انجام شد، معلوم گردید بجز تهران، قشون با انتخاباتی فرمایشی کسانی را روانۀ مجلس کرده است که مورد نظر وزارت جنگ و شخص رضا خان بوده اند. این انتخابات راه را برای بدست گرفتن سهل و آسان ریاست الوزرائی توسط رضا خان، هموار کرد. به عبارتی وقتی قوۀ مقننه تحت سیطرۀ قزاقان درآمد، تسلط بر قوۀ مجریه خود به خود در طالع آنها هویدا شد. امرای لشکر در اطراف و اکناف کشور شروع به مداخله در صندوق های رأی کردند، حتی از قبل معلوم بود چه کسانی بعنوان نماینده، وارد مجلس خواهند شد. (۵)
تصمیم قطعی رضا خان برای خلع احمد شاه:
مجد در کتاب از قاجار تا پهلوی می نویسد: شارژ دافر آمریکا در تهران، امروز با ارسال گزارشی به وزارت امور خارجه کشور متبوعش نوشت که مطمئن است رضا خان برای خلع احمد شاه از سلطنت نقشه می کشد: «دیگر هیچ شکی نیست که عزمش را برای عملی کردن چنین نقشه ای جزم کرده است، زیرا صراحتاً به چند تن از وکلای مجلس گفت که دیگر نمی تواند این بلاتکلیفی را تحمل کند؛ یا شاه باید برود، یا او [!]». موری می نویسد که انگلیس عاقلانه خود را نسبت به چنین تغییری بی اعتنا نشان می دهد، چرا که اگر حمایت انگلیس علنی شود، بدگمانی مردم و خصومت آنها فوران خواهد کرد. وی می افزاید، برای پنهان ماندن این ارتباط، شولنبرگ، وزیر مختار آلمان، نقش واسطه را میان این دو ایفا می کند». (۶)
علی باقری زاده، در کتاب سیر تحول روشنفکری در دوره پهلوی اول می نویسد: امروز گروهی از نمایندگان مجلس به خانه رضا خان فراخوانده شدند تا ماده واحده ای که علی اکبر داور آنرا تهیه کرده بود، امضاء کنند. این ماده واحده قرار بود در جلسۀ فردای مجلس شورای ملی قرائت شود. بر اساس این ماده، مجلس شورای ملی انقراض سلطنت قاجار را تصویب و اعلان حکومت موقتی می کند. سید محمد تدین، نایب رئیس مجلس، در این مورد می نویسد: «غروب روز جمعه ٨ آبان ماه ۱۳۰۴ بود. بنده در شمیران بودم. دیدم تلفن کردند، حضرت اشرف (رضا خان) می فرمایند به شهر بیایید که شما را ملاقات کنم. آمدم شهر. رفتم منزل خدمتشان رسیدم. فرمودند در زیر زمین، داور مشغول کار هایی است، بروید به او کمک کنید. رفتم زیر زمین دیدم، داور پشت میزی نشسته و وکلا ورق هایی را امضا می کنند و داور به پیشخدمت می گوید به منزل بقیه وکلا هم تلفن کنید، بیایند. بعد از آن وکلا رفتند و اطاق خلوت شد، داور آمد پیش من، مادۀ واحده را نشان داد، گفت: این وکلا این نامه را امضا کرده اند، شما هم موافقت دارید، امضا کنید». (۷)
محمد قلی مجد در صفحه ۳۸۹ همان کتاب فوق می آورد: نمایندۀ سیاسی آمریکا دربارۀ جلسۀ امروز نمایندگان در خانۀ رضا خان می نویسد: «بعد از ظهر روز جمعه، مورخ ٣٠ اکتبر، به نمایندگان پیغام دادند که به خانه رئیس الوزرا بروند. در آنجا از آنها خواسته شد قول بدهند که به نفع این لایحه (برکناری خاندان قاجار از سلطنت) که فردای همان روز به مجلس ارائه شد، رأی خواهند داد. از قرار معلوم نمایندگان مجلس هم خیلی عجولانه «رنگ عوض کردند»، و البته شکی نیست که به انحاء مختلف تطمیع و تهدید شده بودند، که فقط خشونت فیزیکی کم داشت». (۸)
روزنامه ایران سال ۹ شماره ۱۹۴۲ نوشت، مجلس شورای ملی پیش از ظهر شنبه ۹ آبان ماه ۱۳۰۴ تشکیل جلسه داد. همۀ مقدمات از روزها قبل برای طرح مادۀ واحده خلع سلطنت قاجار آماده شده بود. آیت الله سید حسن مدرس از مخالفان طرح مادۀ واحده بود. وی خواستار تعیین ریاست مجلس شد و تأکید کرد استعفا نامه حسن مستوفی که پیش از این نوشته بود و امروز هم بار دیگر نوشت و به دست حسین علایی داد، باید خوانده شود. در نهایت هر دو استعفا نامۀ مستوفی خوانده شد و آیت الله مدرس پیشنهاد کرد: «نظر به اینکه مطلب مهمی در کار است … عصر دوباره مجلس تشکیل شده، رئیس معین و وارد دستور شویم». پیشنهاد وی رأی نیاورد و مجلس مادۀ واحده انقراض سلطنت قاجار برای رأی گیری در مورد فوریت آنرا قرائت کرد: «مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت، انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکت به شخص آقای رضا خان پهلوی واگذار می کند. تعیین تکلیف قطعی، موکول به نظر مجلس مؤسسان است که از تغییر مواد ۳۶-٣٧-٣٨ و ۴۰ متمم قانون اساسی تکمیل می شود». (۹)
واپسین گام رضا خان برای تثبیت حکومت خویش و به سرانجام رساندن کودتای دوم اش، برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان بود تا به شکلی ظاهراً قانونی، قدرت را به وی منتقل سازد. رضا شاه برای رسمیت بخشیدن به سلطنت خود، زمینۀ تشکیل مجلس مؤسسان را فراهم ساخت. انتخابات مجلس مؤسسان تحت نظر مأموران رض اخان انجام گرفت، ولی اکثر مردم در انتخابات شرکت نکردند و فهرست نمایندگان مجلس را مأموران دولت و پلیس از پیش تعیین کرده و تأکید کرده بودند که این اشخاص باید از صندوق بیرون آیند و با سلطنت شاه نیز موافقت کنند. (۱۰)
مجلس مؤسسان در ۱۵ آذر ۱۳۰۴ در تهران با نطق رضا خان گشایش یافت و بعد از تشکیل ۵ جلسه در ظرف یک هفته سرانجام در روز ۲۲ آذر ۱۳۰۴ سلطنت دائمی را به رضا خان و خانواده اش واگذار کرد. رضا خان روز ۲۴ آذر ۱۳۰۴ در مجلس شورای ملی حضور یافت و مراسم تحلیف بجای آورد. روز ۲۵ آذر ۱۳۰۴، در کاخ گلستان بر تخت سلطنت نشست و وزیر مختار انگلیس بعنوان «شیخ السفرا» به وی تبریک گفت. روز ۲۶ آذر ۱۳۰۴، فرمان نخست وزیری فروغی و روز ۸ بهمن ۱۳۰۴، فرمان ولیعهدی محمد رضا– فرزند ارشد خود- را صادر کرد و روز ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ در تهران تاجگذاری کرد.
بدین سان هنوز ۲۰ سال از انقلاب مشروطیت نگذشته بود که در اثر ضعف و جبن رجال و سیاستمداران کشور در مقابل رضا خان، یک بار دیگر حکومت مطلقه بر ایران مستولی شد و مردم از آزادی های اساسی محروم شدند. به قول «میلسپو» اقتصاددان امریکایی، در آن سال رضا خان از ارتش برای دخالت در انتخابات مجلس مؤسسان استفاده کرد، خودش را شاه نامید، کشور را به دوران استبداد باز گرداند، بی آنکه اعتراضی از جانب رجال و سیاستمدارانی که به علت بی جرأتی و آشفتگی فکری، یک فرصت طلایی را برای حفظ آزادی در کشور از دست داده بودند، بلند شود. (۱۱)
به درستی ملک الشعرای بهار در نطقش در ۷ آبان ۱۳۰۴ در مجلس گفت: بناست تاج پادشاهی را «بر سر مردی بگذارند که مردم ایران جز ستم و ظلم از اتباع او تاکنون ندیده اند. مردی که روزنامه نویس را در میدان مشق کتک می زند و به چوب می بندد، مردی که با مشت، دندان مدیر جریده ای دیگر را خرد می کند، مردی که به امر و فرمان او، سر کردگان و رجال کشور، مانند سردار معزز ها و اقبال السلطنه ها و امیر عشایر ها را بیگناه کشته و اموالشان را غارت کرده اند، مردی که تحصیلات ندارد، مردی که بی اندازه طمّاع است، مردی که محال می گوید و فریب می دهد … البته هیچ مرد آزاده و جوانمردی، خاندان دویست سالۀ قانونی را برنمی دارد تا خاندان تازه ای را بدون صفت با هو و جنجال به تخت بنشاند! اما دموکراسی دنیا چنین حکم کرده بود و بایستی بشود. به اصطلاح: باید کارتاژ خراب شود، زیرا رم اینطور خواسته است!»
زیرنویس ها:
۱) دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، جلد ۲، تهران، انتشارات کتابخانه سقراط، بیتا، ص ۴۰۲.
۲) سالور، مسعود و افشار، ایرج (به کوشش)، روزنامه خاطرات عین السلطنه میرزا سالور، ج ۱۰، تهران، اساطیر، ۱۳۷۷، ص ۷۶.
۳) افشار، ایرج (به کوشش)، خاطرات سردار اسعد بختیاری، تهران، اساطیر، ۱۳۷۲، ص ۱۶۹.
۴) هدایت الله بهبودی، اوامر و نواهی انتخاباتی رضا خان، مؤسسه مطالعات پژوهش های سیاسی، ۷ اسفند ۱۴۰۲
۵) جمال صفری، مصدق ، نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران، جلد دهم، ص ۱۸۸
۵) جمال صفری، کتاب پیشین ص ۳۱۸
۷) جمال صفری، کتاب پیشین ص ۳۶۲
۸) جمال صفری، کتاب پیشین ص ۳۶۲
۹) جمال صفر، کتاب پیشین ص ۳۶۳
۱۰) تاریخ ایران از باستان تا امروز، مترجم: کیخسرو کشاورزی، انتشارات پویش، ص ۴۴۵
۱۱) امریکایی ها در ایران، ترجمه عبد الرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز، ص ۳۷
آقای احمد سلامتیان، رضا شاه مستبد بود نه ملی گرا (۱)، نویسنده فرید انصاری دزفولی
آقای احمد سلامتیان، رضا شاه مستبد بود نه ملی گرا (٢)، نویسنده فرید انصاری دزفولی
آقای احمد سلامتیان، رضا شاه مستبد بود، نه ملی گرا (۳)، نویسنده فرید انصاری دزفولی
رضا شاه مستبد بود نه ملی گرا (۴)، نویسنده فرید انصاری دزفولی
رضا شاه مستبد بود نه ملی گرا (۵)، نویسنده فرید انصاری دزفولی
رضا شاه مستبد بود نه ملی گرا/ (۶)، نویسنده فرید انصاری دزفولی