علامه طباطبایی مولف المیزان گفته اند: “علوم حوزوی به گونه ای تنظیم شده اند که به هیچ وجه به قرآن احتیاج ندارند! به طوری که شخص متعلم می تواند تمام این علوم را از صرف و نحو، بیان، لغت، حدیث، رجال، درایه، فقه و اصول فراگرفته به آخر برسد و آن گاه متخصص در آن ها بشود و ماهر شده در آن ها اجتهاد کند، لکن اساساَ قرآن نخواند و به جلد آن هم دست نزند! در حقیقت برای قرآن چیزی جز تلاوت کردنش برای کسب ثواب و یا بازوبندی فرزندان که از حوادث روزگار حفظشان کند، چیزی نمانده است؛ حال اگر اهل عبرتی، عبرت بگیر“
ـ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج 5، ص 450 ج 5 ص 179-180
آقای قرائتی می گوید: “اسلوب حوزه ها باید به گونه ای باشد که طلاب بیشتر با قرآن سر و کار داشته باشند؛ چه اشکالی داشت اولین روزی که من طلبه شدم به جای ضرب زیدٌ عمراً می گفتند “ضَرَبَ اللهُ مَثَلا”؟! یک اشتباهی که کردیم و کلاه سرمان رفت این بود که می گفتند: اگر درس های حوزه را بخوانید، قرآن را بهتر می فهمید و من شهادت می دهم که دروغ است؛ زیرا وقتی یک طلبه (تنها با اکتفا به همان دروس) در جامعه آمد، یک حجت الاسلام فلج است؛ یعنی دستش از قرآن و نهج البلاغه کوتاه است.”
بینات، شماره 9، بهار 1375، گفتگو با حجت الاسلام قرائتی
آقای خمینی در صحیفه نور می گویند: .. و این جانب از روی جد، نه تعارف معمولی میگویم از عمر به باد رفته خود، در راه اشتباه و جهالت تأسف دارم و شما ای فرزندان برومند اسلام، حوزهها و دانشگاهها را از توجه به شئونات قرآن و ابعاد بسیار مختلف آن بیدار کنید. تدریس قرآن در هر رشتهای از آن را محطّ نظر و مقصد اعلای خود قرار دهید، مبادا خدای ناخواسته در آخر عمر که ضعف پیری بر شما هجوم کرد از کردهها پشیمان و تأسف بر ایام جوانی بخورید، همچون نویسنده. ( صحیفه نور، ج 20 )
آقای مطهری در یکی از سخنرانیهایش تعریف میکند: “یکی از فضلای خودمان در حدود یک ماه پیش، مشرف شده بود به عتبات. میگفت: خدمت آیتالله خویی رسیدم، به ایشان گفتم: چرا درس تفسیری که سابقاً داشتید، ترک کردید؟… ایشان گفتند: موانع و مشکلاتی هست در درس تفسیر. من به ایشان گفتم، علامه طباطبایی در قم که به این کار ادامه دادند و بیشتر وقت خودشان را صرف این کار کردند، چطور شد؟ ایشان گفتند: آقای طباطبایی تضحیه کردهاند، یعنی آقای طباطبایی خودشان را قربانی کردند، از نظر شخصیت اجتماعی ساقط شدند و راست گفتند.” ( مجموعه آثار، ج 24، ص534َ)
همانگونه که در نقل قول های ذکر شده آمده برخی از روحانیون نیز به این مساله که قرآن در حوزه ها مهجور شده اقرار دارند.
ولی باور عموم بر آن است که کتاب اصلی و پایه ای و محور کل علوم دینی و حوزوی، قرآن است.
این باور امری بسیار بدیهی بوده و بسیار نادرند کسانی که به غیر از این فکر می کنند. علی الخصوص داخل کشور که آزادی بیان بسیار اندک است.
ولی اعتقاد ملیونها و بلکه میلیاردها انسان به یک باور باعث نمی شود که آن مطلب حقیقت باشد.
متاسفانه حقیقت همیشه قربانی قدرت طلبی یا جهالت بوده و در جهت تامین خواسته قدرتمندان و منفعت طلبان تحریف شده است.
اعتقاد راسخ میلیاردها مسیحی به فرزند خدا بودن و حتی خود خدا بودن مسیح از این دست است. کسی منکر سطح بالای علمی و اجتماعی این کشورها صنعتی نیست که عموما مسیحی هستند پس چگونه امکان دارد چنین عقیده ای را که حتی از پیرزنی در روستایی دور افتاده در ایران بپرسیم بر ما می خندد را میلیاردها مسیحی با این تعداد دانشمند و تحصیل کرده و دانشگاههای معظم باور اصلی خود قرار داده و به آن جان و امید بسته اند؟ غرض از ذکر این مطلب این است که آیا وقت آن نرسیده که بجای دیدن اشتباهات دیگران، خود را در آینه ببینیم؟
جالب اینجاست که آنان نیز چو ما می اندیشند!!! و بسیار بدیهیات ما از نظر آنان مردود است.
آیا اینگونه اشتباهات عظیم مخصوص دیگران است و نه ما؟ خیر
یکی از دلایل بیشمار می تواند به مقلد بودن انسانها در علوم دینی باشد. ما می توانیم دکترا در علوم داشته ولی در علوم دین مقلد بوده، چرا که ما وقت خود را برای راهی می گذاریم که از آن تامین معاش کرده و با وجود اهمیت دین برای ما ، علوم دین درجه چندم بلکه چند صدم اهمیت محسوب شده و ما آن را به متخصصان آن سپرده همان طور که برای مشکل قلب خود به دنبال تحقیق عمیق نمیرویم، در این علوم هم به منابع موثق اکتفا می کنیم و به دنبال زندگی خود می رویم و چون اطراف ما از خانواده و دوستان و معلمین و اساتید و جراید و کتب و رسانه ها و علما و مراجع همه و همه هم جهت هستند. چرا وقت با ارزش خود را صرف اختراع مجدد چرخ کرده و چرا به دنبال تحقیق برویم که آیا فلان مطلب درست است یا غلط وقتی که صد در صد فکر می کنیم درست است؟؟؟ و پیشاپیش می دانیم که اگر هم دنبالش برویم به همین خواهیم رسید!! وقتی که حتی عقل سلیم در باوری همه گونه شک می کند ما مشکل را در خود، کم باوری، دل سیاه و پر گناه و دانش کم خود دیده و همه گونه سعی در مغلوب کردن عقل می کنیم.
شاید ما می اندیشیدیم که از اصلی ترین کارهایی که در حوزه با این امکانات و بودجه و وجوهات بی حساب انجام می شود تحقیق همه جانبه، توسط عالی ترین مراجع و طلاب باشد. خواندن و بررسی کلیه تفاسیر موجود از قرآن بصورت پویا. پروژه های عالی و طولانی مدت در جهت آیاتی که هنوز در مورد آنها نظر مشترکی وجود ندارد. ارتباط با سایر دانشگاههای دینی دنیا از جهت بررسی علمی قرآن. تحقیق در اعجاز قرآن، انواع کلاسهای تفسیر قران 1و 2و پیشرفته از طرف مراجع و مدرسین و مناظرات قرآنی فراوان و …. اگر چنین بود می بایست چیزی مانند دیکشنری آکسفورد که هر سال نسخه جدیدی ار آن می آید که جدیدترین تغییرات را منعکس میکرد را از تفسیر قرآن شاهد می بودیم.
زندگی آیت الله برقعی می تواند مثال بسیار جالبی باشد. که اگرحتی از درون پیکره حوزه کسانی خود مطالعاتی کنند و به نتایج دیگری برسند چگونه سرنوشتی خواهند داشت.
ایشان که از علمای قم بود و در زمان قبل از انقلاب هم تبعید شده بود در تبعید به مطالعه قرآن و دروس دینی پرداخت به واسطه تحقیقات و مطالعاتی که خود در زمینه قرآن و علوم دینی کرده بود، در سن ۴۵ سالگی مدعی شد که در مذهب شیعه، خرافات زیادی وجود دارد که خلاف متون دینی هستند و بر اساس گفته خودش، سعی کرد تا با این خرافات مبارزه کند. از آن به بعد، وی اصلاحاتی در ایده و نظرهای خود ایجاد کرد. وی در طول عمر خود بسیار از جهل و نادانی مسلمین مایوس شد و علت مستعمره بودن ممالک مسلمین را جهل مردم و عمل نکردن به قرآن میدانست. گروهی از مخالفانش، عقاید برقعی و همفکرانش را ناشی از نفوذ عقاید وهابیها میدانند و به این دلیل به آنها شیعیان وهابی میگویند.در دوران حکومت پهلوی و همچنین در انقلاب اسلامی مورد اذیت و آزار قرار گرفت و همچنین چندین بار ترور شد که بر اثر جراحات آخرین ترور فوت نمود.
شاید دستگاه دین به فراست و تجربه از زمان صفوی دریافتند که اگر به قرآن بپردارند تمام اقتدار خود را از دست می دهند و نا آگاه نگه داشتن توده ها ازپیام قرآن مسند قدرت و نان دین خوردن آنان را محفوظ می دارد و حتی باید دستگاه دین هم از دین خالی شود تا شورشی درونی هم پیش نیاید وگرنه رنسانسی که در کلیسا روی داد تکرار می شود.
همانطور که با بالا بردن مسیح به مقام الوهیت می توان خود را به او متصل و واسطه او شد، همان روش نیز در دین ما به کرات استفاده شده است. قرآن به معنای خواندنی است، ولی آدابی که برای آن تراشیده شده با معنای آن فاصله فراوان دارد. کتابی که بدون وضو نمیشود به آن دست زد، در آن چیزی نباید نوشت، پشت به آن نباید خوابید، هفتاد بطن دارد و هر بطنش هفتاد بطن دیگر دارد! به عربی باید خوانده شود و تلاش شود با صوت زیبا خوانده شود و هنوز قرآن هایی هستند که بدون ترجمه چاپ می شود. تلفظ صحیح کلمات قرآن در آموزش اولویت دارند و مد ولظالین ها.
شنیدن صوت قرآن ما را متوجه این می کند که کسی وفات یافته است و کتابی که روش صحیح زندگی برای زندگان نازل شده کاربردش به بدرقه مردگان تغییر یافته است. با تمام این وجود اگر هم بخواهیم چیزی بخوانیم کتاب مفاتیح با جوایز اخروی بسیاری از قبیل ثواب هزار حج از خواندن یک دعا و امثالهم انتخاب بهتریست.
تاکید روحانیون بالای منابر بر آیات الهی که بر گناه کار بودن ما، دوزخ، و هر آنچه که ما را به یاد مرگ و فشار قبر و امثال آن بیندازد، عذاب دردناک الهی و “فمن مثقال ذره شر یره” از دیگر تمهیدات دیگریست که خود ما را از رفتن سراغ قرآن به جهت درک و فهم منصرف کرده و به نشستن پای وعظ روحانی بسنده کنیم. و البته وعظ روحانیون نشان دهنده این است که به آنان نیز آنچه که باید و جز اینها را در حوزه ها از قرآن نیاموختند ولو آنکه هر شب ختم قرآن کنند.
با وجود آنکه قران در دسترس همه است ولی روحانیت کنترل آنچه که ما باید از قران بدانیم را در دست گرفته اند و با استفاده از تمام دین و از جمله آیات قرآن بصورت گزیده در جهت خواسته های خود کمال استفاده را کرده و جامعه باورمندان را به منافع خود سوق می دهند.
متدینین از روی خوش باوری و سادگی حتی در رویاهای خود نیزباور نمی کنند که کسانی برای دنیای خود، دین و آخرت آنان را دانسته و نادانسته به بازی گرفته اند.
اى کسانى که ایمان آوردهاید بسیارى از احبار و رهبان اموال مردم را به ناروا مىخورند و [آنان را] از راه خدا باز مىدارند و کسانى که زر و سیم را گنجینه مىکنند و آن را در راه خدا هزینه نمىکنند ایشان را از عذابى دردناک خبر ده (سوره توبه آیه 34)
ای کاش متدینین، آینده ابدی خود را که برایشان بی نهایت مهم است به دست تقلید از کسانی که دانسته راه را کج کرده و این سیستم را بنا نهادند و یا کسانی که خود نمی دانند که نمی دانند ولی از قضای زمانه راهنمای مردم شده اند، قرار ندهند و با بازگشت به کتاب اصلی مسلمانان یعنی قرآن، ارتباط مستقیم و بی واسطه با خالق را در برنامه خود قرار داده که آنچه تا به حال به اسم دین به ما داده اند متضاد و مخالف حقیقت قرآن بوده است.