8- بختیار و استفاده ابزاری از مصدق
بختیار در غالب موارد، از مصدق استفاده ابزاری می کرده و یا چون در پی کسب قدرت نخست وزیری بوده، از شناخت عمیق بینش راهنمای مصدق عاجز مانده است. برای روشن شده این مسئله:
الف– اسناد سفارت
ب– دکتر بختیار از نگاه کتاب «یکرنگی»، «37 روز…» و مصاحبه با ضیاء صدقی می پردازم:
الف– اسناد سفارت
در این قسمت، ابتداء به چند سند از سفارت آمریکا می پردازم و سپس به نتایج حاصله از اسناد بطور مختصر اشاره می شود.
1- در تاریخ 11/3/1340، سفارت آمریکا گزارش می کند: “بختیار گفت زمان محمد مصدق به عنوان یک رهبر گذشته است ولی همیشه سمبل روح ملی گرائی کشور خواهد بود. او گفت اگر وی به نخست وزیری منصوب شود اولین اقدام او این خواهد بود که احترامات شخصیش را به مصدق در دهکده اش ابلاغ کند. مصدق متعلق به دورۀ دیگری بود و هیچ نقش فعالی در ادارۀ مجدد کشور نخواهد داشت.” (237)
2- 11/ 3/1340، در مورد اینکه رهبر جبهه ملی چه کسی است؟ بختیار می گوید:
“عملاً، هیچکس، هیچ کس در میان ما شرایط لازم برای نوع رهبری مصدق بود، ندارد، یکی از ما ممکن است شرایط عالی داشته باشد، ولی در یک جنبۀ حیاتی ضعیف باشد، خود مصدق یک رهبر مؤثر نیست و دیگر نمی تواند باشد. حداکثر او می تواند مثل یک شخصیت روحانی عمل کند. البته او به مقدار زیادی از طرف مردم محبوب است. ولی در زمینۀ سیاسی واقعی او تمام شده است.” (238)
3- 20/9/1340
« او احساسی برای حرکات پر زرق و برق دارد و زمانی گفت که اگر وی نخست وزیر شود، اولین اقدام او این است که سفری به خانه مصدق خواهد نمود. او یک فرصت طلب سیاسی است که از هیچ کوششی برای بوجود آوردن تصویر خودش [به عنوان رهبر] در میان طبقه کارگر مضایقه نکرده است.» (239)
4- 26/2/1343 ” بختیار گفت که او با دکتر مصدق سمبل ملی گرائی مخالفت نخواهد کرد ولی تلاش خواهد کرد که از او و برنامه هایش به نفع خود استفاده نماید. بختیار مصدق را یک خود پرست بزرگ توصیف نمود که نمی تواند موافقت نماید جبهه ملی در دست هر مرد دیگری بجز خودش سپرده شود. بختیار گفت که به جز برکناری رهبری محافظه کار جبهۀ ملی، هیچ اقدامی در مورد پیشنهادات اخیر مصدق تحقق نیافته است. “(240)
بختیار، در مورد سیاست آمریکا در 12/4/1340، در مصاحبه با سفارت آمریکا از جمله می گوید:
« من فقط در مورد منافع ایران در اینجا صحبت نمی کنم، بلکه همچنین در مورد بهترین منافع ایران و ایالات متحده و نیز بهترین مافع بشریت سخن می رانم. ما احساس کرده ایم که نیمه آزادی که به جبهۀ ملی داده شده است به سیاست جدید آمریکا بی ارتباط نیست، بنابر این مردم ما با نظر مساعدی به ایالات متحده می نگرند. دولت ما به خودی خود نمی تواند کاری انجام دهد، فقط با کمک شما. پس اگر احساس ما صحیح است پس نابخردانه خواهد بود که ایالات متحده به بازگرداندن ایالات متحده ایالات متحدهدیکتاتوری نظامی کمک کند. » (241)
5- در11/ 9/32، سه ماه و اندی، بعد از کودتای 28 مرداد، سفارت آمریکا گزارش می کند:
” عدم فعلیتهای ضد آمریکائی، دکتر بختیار اظهار داشت که او و دیگر شخصیتهای حزب ایران اکنون به این نتیجه رسیده اند که حتی ملی گراترین دولتها در ایران بدون دوستی فعال یکی از سه قدرت بزرگ نمی تواند دوام داشته باشد. ثابت شد همکاری با انگلیسیها فاجعه آمیز است، و همکاری با اتحاد شوروی به معنای نابود شدن کشور خواهد بود. حمایت از ایلات متحده نمایانگر تنها امید ایران برای استقلال نسبی است. دکتر بختیار فقط ضمنی از سیاست جاری آمریکا در ایران انتقاد نمود.”(242)
در 13/ آبان/ 1343، شاپور بختیار در مذاکره با ماتین اف. هرز، کنسول امور سیاسی، در محل اقامت آقای هرز، چنین می گوید:
«… بختیار سپس شروع به تحلیل منافع آمریکا در ایران نمود، و گفت که او فکر می کند منافع دراز مدت ایالات متحده در اینجا بوسیله ایجاد یک دولت جوابگو به آرزوهای مردم که به درجاتی از آزادی سیاسی را مجاز خواهد نمود، به بهترین نحو فراهم خواهد شد. او خودش را یک طرفدار سلطنت توصیف کرد ولی سلطنتی که می خواهد ببیند که شاه سلطنت می کند و نه حکومت »(243)
باز در همان تاریخ، شاپور بختیار در مذاکره با ماتین اف. هرز، کنسول امور سیاسی، در محل اقامت آقای هرز، چنین می گوید:
«… بختیار سپس شروع به تحلیل منافع آمریکا در ایران نمود، و گفت که او فکر می کند منافع دراز مدت ایالات متحده در اینجا بوسیله ایجاد یک دولت جوابگو به آرزوهای مردم که به درجاتی از آزادی سیاسی را مجاز خواهد نمود، به بهترین نحو فراهم خواهد شد. او خودش را یک طرفدار سلطنت توصیف کرد ولی سلطنتی که می خواهد ببیند که شاه سلطنت می کند و نه حکومت »(244)
توجه:
اسناد لانه جاسوسی، شماره 20، احزاب سیاسی در ایران(1)، از صفحۀ 105 تا 198، از گفتگوهای بختیار با مقامات مختلف سفارت آمریکا و نیز وضعیت مختلف وی را گزارش می کند. این گزارشها در دو قسمت تنظیم شده است. قسمت اول که از صفحۀ 105 تا179 را اشغال کرده از 19/8/1331 شروع می شود و تا تاریخ20 آذر 1346 خاتمه پیدا می کند. قسمت دوم که از صفحۀ 180 تا 198 را در بر می گیرد، از تاریخ 4/7/1357 شروع می شود و تاریخ 5/11/57، خاتمه می یابد. در ضمن متن انگلیسی آنها نیز در همین کتاب همراه و قابل دسترسی است.
ازخلال، این اسناد علاه بر اینکه مشخص می شود که بختیار استفاده ابزاری ازمصدق کرده، چند نکته ملموسِ دیگر قابل درک و استنتاج است:
1- معلوم می شود، از همان دوران بعد از کودتای 28 مرداد 32، به بعد دکتربختیار به فکر رسیدن به مقام نخست وزیری و دستیابی به آن بوده است.
2- دستیابی به دولت و نخست وزیری بدون کمک و حمایت آمریکا میسر نیست.
3- تز موازنۀ منفی دکتر مصدق، قابلیت عملی ندارد و باید با موازنۀ مثبت که موازنۀ قدرت است عمل کرد.
4- برای رسیدن به قدرت، به جای مراجعه به مردمِ خود، مرتب با سفارت در ارتباط بوده و اطلاعات و راهنمائی هائی برای حفظ منافع ایران و آمریکا به آمریکائی ها می داده است.
5- کودتای 28 مرداد، سازمان سیا که حکومت ملی دکتر مصد ق را سرنگون کرد، نادیده گرفته شده است. و انگار آمریکا در آن نقشی نداشته است.
با توجه به نکات فوق که کاملاً در خلال اسناد مشهود است، نشان دهنده این نکته نیز هست، که بختیار از شناخت عمیق بینش راهنمای مصدق عاجز مانده است. و یا اینکه آن را برای رسیدن به پست نخست وزیری و دستیابی به دولت امکان پذیر نمی دیده است.
با توجه به اسنادی از سفارت آمریکا که در فوق آمد، باید آفرین گفت، به هوش، درایت و زیرکی مصدق. زیرا او در تبعیدگاهش در احمد آباد، در سالهای بعد از کودتا و بویژه سالهای 39 تا 42 با شناخت عمیقی که داشت، دریافته بود که سران جبهه ملی هدفشان عمل کردن در چهار چوب منافع ایران و آمریکا است، و مصدق و پیشنهادهایش مانع چنین سیاستی است، بدین علت وقتی نوشت که «اساسنامه و آئین نامه جبهه ملی طوری تنظیم نشده که ملت ایران بتواند از آن استفاده نماید و کاری که صورت می گیرد زیر نظر عموم احزاب و دستجات باشد» (245) وپیشنهاد تغییر اساسنامه جبهه را ارائه داد تا جبهه از حالت چند شخصیت سیاسی خارج شود و مرکزی برای همه احزاب و دسته جات و گروه ها باشد و در تعریف جبهه نوشت: « جبهه ملی مرکز احزاب و اجتماعات و دستجاتی است که برای خود تشکیلاتی دارند و مرامی جز آزادی و استقلال ایران ندارند» (246) که در صورت پذیرش چنین پیشنهادی، مدیریت و رهبری جبهه از دست عده ای شخصیت سیاسی خارج و در دست نمایندگان احزاب، گروها و دستجات و انجمنها قرار می گرفت، مورد مخالفت قرار گرفت. و چون اینان اهل مبارزه ای جدی علیه حکومت کودتا نبودند و مشاهده کردند، که مردم و بویژه دانشجویان داخل و خارج رهبری مصدق را رها نخواهند کرد، جبهه را بکلی تعطیل کردند. مصدق علت بی عملی جبهه که نتوانست قدمی برای مملکت بردارد، صریح و آشکار نوشت: « انتخاب اعضای شورا که بعضی عضو اجتماعات بودند و اکثریتشان در هیچ اجتماعی نبودند…خلاصه اینکه اعضای شوری نه مسئول بودند و نه جمعیتی داشتند که پشتیبانشان باشد و یعضی از اشخاص منفرد که وارد شورا شده بودند مقصودشان این بود وقت خود را در یک اجتماع بگذرانند و برخی دیگر مأموریت داشتند که در کار جبهه نظارت کنند و گزارش خود را به جاهای لازم برسانند و به همین جهات بود که جبهه ملی نتوانست کوچکترین قدمی در راه مصالح مملکت بردارد.» (247)
وقتی از بختیار پرسیده می شود که « نطر شما راجع به مخالفت دکتر مصدق با ساخت و بافت جبهه ملی چیست؟» بعد از توضیح نکاتی می گوید، « … پس مقصودم این است که مرحوم مصدق راجع به جبهه ملی بعلت همین موضوع یک مقداری بعلت اینکه خیال می کرده بود که سر پیری می خواهند او را کنار بگذارند.» (248) با توجه به اسناد ذکر شده و واقعیت آن دوران این مسئله خیال نبود و یک واقعیت بود. کنار گذاشتن نه به معنای احترام نگذاشتن به مصدق، بلکه از او می خواستند که مانع سیاست مورد نظر آنها که همکاری در چارچوب منافع ایران و آمریکا است، نشود و از سیاست کنار بکشد و از او می خواستند که به نقش خود خاتمه دهد. در سئوال بعدی صدقی از بختیار، این نکته را کاملا روشن می کند:
« س– ولی من تا آنجائی که نامه های دکتر مصدق را دیده ام، چون می دانید این نامه ها منتشر شده است، دکتر مصدق اصولاً به ساخت و تشکیلات جبهه ملی ایراد داشت و او معتقد بود که جبهه ملی می بایست که محل احزاب و سازمانها و سندیکاها یعنی در واقع نمایند نمایندگان این ها باشد نه تجمع دوستانی که خودشان از همدیگر دعوت کرده اند و به شورای ملی آمده اند؟» بختیار چنین پاسخ می دهد: « ببینید چگونه؟ به بنده بفرمائید که چگونه؟ بنده خودم می روم، حالا فکر کنید که شاپور بختیار هم اسمش نیست و توی هیچ حزبی هم هیچوقت نبودم. بنده می روم20 نفر جمع می کنم و یک مرامنامه ای مثل همۀ مرامنامه های دنیا را به شما می دهم که بنده نیرو دارم و می خواهم به شما ملحق شوم. آخر این ترکیب هم که نمی شود…. می دانید بقول ناپلئون بناپارت که می گوید ” آدم باید آخر عمر بتواند با زیبائی از صحن بیرون برود” همین کار را دوگل کرد و خود بناپارت نکرد. آدم باید وقتی را در یک جریانی رلش را بازی کرد بگوید که آقا من کارم تمام شد. حالا مصدق که محبوب اکثریت ملت ایران همیشه بوده و هست بنظرم نمی بایست خودش توی این جریانات به ما دستور بدهد که بیائید این کار را بکنید و آن کار را نکنید. تازه این هم یک چیزی بود که فروهر نوشته بود و داده بود به متین دفتری و او هم به مصدق داده بود.» (249)
ب– دکتر بختیار از نگاه کتاب «یکرنگی»، «37 روز…» و مصاحبه با ضیاء صدقی
اگر استفاده ابزاری که دکتر بختیار از مصدق می کرد، تنها همان اسناد سفارت آمریکا بود، ممکن بود حد اقل، علامت سئوال بزرگی در مقابل آن اسناد قرار داد. اما وقتی آن اسناد با گفته مستقیم خودش تطابق پیدا می کند، فهمیده می شود که نظر واقعی بختیار نسبت به مصداق همان ها بوده است که از سفارت آمریکا گزارش شده است.
بختیار به جای انتقاد از خود، علل شکست خود را به گردن این و آن می اندازد و حتی در انتقاد از مصدق نیز عباراتی چون ناآگاه از مسائل دنیا، بی توجه به مسائل حزبی و جامعه شناسی، ادعا کرده که:« دکتر مصدق هیچگاه نخواست و شاید نمی توانست یک مربی سیاسی برای ملت ایران باشد به صورت یک آدم تشکیلاتی و حزبی باشد.» (250)
«… با احترامی که – نه شخص من – افرادی مثل “نهرو” مثل ” عبد الناصر” نسبت به او [دکتر مصدق] داشتند، یک مردی نبود که آن طور که شما ها خیال می کنید وارد به مسائل دنیای امروز باشد. مصدق پس از اینکه در دوره چهارم وکیل مجلس بود، یعنی در حدود سال 1305 و 1306 تا رفتن رضا شاه خانه نشین شد. مثل اینکه به کلی از این تحول دنیا و مسائل دنیا، مابین دو جنگ بکلی برکنار بود و به مسائل کارگری یا حتی با مسائل سوسیولوژی (Sociologic = جامعه شناسی ن) و حزبی و اینها توجه نداشت. دکتر مصدق هیچگاه نخواست و شاید نمی توانست یک مربی سیاسی برای ملت ایران باشد به صورت یک آدم تشکیلاتی و حزبی باشد. » (251) با توجه به زندگی سراسر پر تلاطم مصدق و اسناد و مدارک انکار ناپذیری که د ر این مورد وجود دارد، بر عکس قضاوت دکتر شاپور بختیار، دکتر مصدق هم مرد سیاسی بود و هم یک مربی باتجربه و با حسن نیت و هم یک رهبر سیاسی برای مردم.
با وجود این حرفها، اما بختیار که نمی تواند، اقدامات او را در تما طول عمر از هر جهت نفی کند، می گوید: « بعد از فوت مصدق ما واقعاً مردی که شبیه به او باشد، یک مردی که دارای آن اراده باشد نداشتیم. البته من نمی خواهم راجع به مردی مثل مصدق مبالغه بکنم، نه، کج سلیقگی هایی هم داشت. گاهی افراط می کرد در بعضی چیزهایی که یک مرد بزرگ سیاسی در حد او نباید بکند. این را هم می گویم برای اینکه هیچوقت نگویند من مداح کسی هستم. ولی این مرد یک مرد استثنائی بود.» (252)
و یا وقتی که از وفاداری شاه نگران می شود، می گوید:
« وفا داری من نسبت به پادشاه به کمال بود، نه به دلایل علایق شخصی، بلکه به دلیل آن که این وفا داری با اصولی که به آنها معتقد بودم و با یکرنگی ذاتی من منطبق بود. ولی من بیش از هر چیز از دسیسه ها هراس داشتم و می دانستم من در هر حال از مصدق قوی تر نیستم و او تا لحظۀ سقوطش با آنها دست بگریبان بود.» (253)
نتیجه گیری
از دید برخی، گویی می توان راه حلی میانه برای نشان دادن بزرگی اندیشه و منش آقای بختیار جستجو کرد و آن اینکه مسئله بختیار را باید تا مقطع انقلاب بررسی کرد و نه بعد از آن. اما این حرف مثل این است که بگوئیم شاه را تا قبل از کودتای 28 مرداد بررسی کنیم و کاری به ما بعد آن نداشته باشیم ویا عابد و زاهدی که به عبادت خداوند مشغول بوده و بعد جنایت کار شده است را به همان زمان عابد و زاهد بودن وی قناعت کنیم. اگر چنین است آقای خمینی را هم باید تا مقطع پاریس نگاه کرد و به استقرار دیکتاتوری مطلقه فقیهی که بعد از سال 1360 پایه گزاری کرد کاری نداشته باشیم. مگر می شود که بخشی از دوران و شخصیت کسی را مورد مطالعه قرار داد و به بخش دیگر آن کاری نداشت؟ چنین چیزی غیر ممکن است. مگر می شود شخصیت بختیار را به دو نیم تقسیم کرد و به نیمی از آن کار داشت و نیم دیگر را نادیده گرفت. آیا این چنین روشی خود توهین به شخصیت وی نیست چرا که او را شخصیتی یکپارچه به حساب نمی آورد؟ آری در مورد دکتر بختیار من هم با بسیاری هم عقیده هستم که اگر ایشان بعد از پیروزی انقلاب دست به بعضی از اعمالی که به آنها اشاره رفت نزده بود، حتی من از آن بالا تر می گویم، اعمالی را هم که در دوران 37 روزه نخست وزیری خود انجام داده را به نحوی می شد از آن چشم پوشی کرد و تمام اعمال گذشته ایشان با کم و زیادهایش قابل چشم پوشی بود. زیرا یکسری از اعمال بختیار: از قبیل تکروی، غرور بیش از اندازه به خود، به دنبال قدرت بودن، همه حق را به خود دادن، دیگران و همفکران خود را هم به حساب نیاوردن، خود را تافته جدابافته از دیگران و حتی از رفقا و همفکران خود دانستن، نخبه گرا و الیت گرا بودن را ممکن است از آن چشم پوشی کرد. استفاده ابزاری از شخصیتها را هم می شود جزو اعمالی به حساب آورد که متأسفانه، بسیاری از سیاسیون ما نیز دچار چنین اعمالی با درجاتی کمتر و یا بیشترهستند وگرچه اثر وضعی نامطلوبِ چنین اعمالی هم دامن خودشان را می گیرد و هم جامعه خسارت آن را باید بپردازد. اما از آنجا که اینها یک بیماری عمومی اغلب سیاسیون ما است، همچنانکه از دیگران قابل بخشش است، دکتر بختیار را هم می شود با همان چشم نگاه کرد.
حتی انتقاد نکردن از اعمال نادرست، اشتباه و ندانم کاریهای خود را چون انتقاد از خود در بین جامعه ما نهادینه نشده و ما وحشت داریم که بگوئیم ای مردم! چنین و چنان عملی را که من انجام دادم اشتباه بوده و من از بابت آن از شما مردم عذر خواهی می کنم و در تصحیح خود نیز می کوشم. انتقاد از اعمال و کردار نادرست بویژه در نزد عموم سیاسیون ما با کمال تأسف باید بگویم کسر شأن تلقی می شود، بعضی از سیاسیون هم که از خود انتقادی می کنند، آن انتقاد از خود را به نحوی تحویل جامعه می دهند، که آن نقطه قوتی برایشان تلقی گردد. با همه این وجود این نیز چون مسری همگان است، باز قابل چشم پوشی است.
اما با پول و امکانات خارجی ها دست به کودتای نوژه زدن، و موجب کشته شدن، بسیاری از افسران کشور را فراهم آوردن، و برای بازگرداندنِ آب رفته به جوی ، با صدام حسین همدست شدن و مشوق صدام در جنگ با جمهوری اسلامی، چیزی است که نه با روش و منش مصدق همخوانی دارد و نه همدست شدن با کسی که فرزندان این کشور را به خاک و خون کشیده و در صدد تجزیه ایران بوده، از دید جامعه فراموش شدنی است که اگر بختیار دست به این اعمال دومی نزده بود، همۀ اعمال دیگر او، حتی تکرویش و بدون اطلاع دوستانِ جبهه ای خود نخست وزیری شاه را پذیرفتن و موجب تشتت و تفرقه در جبهه ملی شدن، از دید من قابل گذشت بود و وی به عنوان یک شخصیت ملی و مصدقی در حافظه تاریخی کشور برای همیشه باقی می ماند و آن اعمال گذشته پوشیده و یا رنگ می باخت و یا شاید محو می شد، حتی می توانست بعد از اینکه به خارج آمد و جمهوری اسلامی به دیکتاتوری تمام عیار تبدیل شد، نقش مهمی در جامعه ایفا کند ولی به خارجی متوسل شدن و تا مرز تجزیه ایران بوسیلۀ صدام پیش رفتن، چیزی است که هیچگاه از حافظه تاریخی ملت ایران محو نخواهد شد. زیرا اسناد و مدارک محو نخواهد شد و تا زمان زمان است، همچنان باقی خواهد ماند. و ای کاش چنین نمی شد.
با لختی توجه از راه عبرت به آنچه در این تحقیق آمده است ، آیا چنین شخصیتی را پیرو مصدق خواندن ظلم به مصدق و خود نیست؟ و خدا داناتر است.
محمد جعفری mbarzavand@yahoo.com
نمایه یادداشت:
237- اسناد لانه جاسوسی، شماره 20، احزاب سیاسی در ایران(1)، ص 117-116 و ص 47 متن انگلیسی آن در همین کتاب.
238-همان سند ، ص 129-128 وص 52 متن انگلیسی آن در همین کتاب.
239- همان سند.
240- همان سند ، ص 169-168 وص 75 متن انگلیسی آن در همین کتاب.
241- اسناد لانه جاسوسی، شماره 20، احزاب سیاسی در ایران(1)، ص 132؛
242- اسناد لانه جاسوسی، شماره 20، احزاب سیاسی در ایران(1)، ص 110و 111؛
243- اسناد لانه جاسوسی، شماره 20، احزاب سیاسی در ایران(1)، ص 171؛
244- اسناد لانه جاسوسی، شماره 20، احزاب سیاسی در ایران(1)، ص 171؛
245- قلم و سیاست، محمد علی سفری، چاپ اول 1373، جلد 2، ص 595.
246- مکاتبات مصدق، انتشارات مصدق شماره 10، ص 18.
247- مکاتبات مصدق، انتشارات مصدق شماره 10، ص 78؛ از نامه به دکتر شایگان 4 مهر ماه 1343.
248- در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار دوم، ص 17و18.
249- در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار دوم، ص 18و19.
250- در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار اول، ص 10؛ قلم و سیاست، محمد علی سفری، چاپ اول 1380، جلد 4، ص 174.
251- در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار اول، ص 9و10؛ قلم و سیاست، محمد علی سفری، چاپ اول 1380، جلد 4، ص 173و174.
252- سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 29.
253- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 161 .