
با توجه به نکات برشمرده مهم ترین عنصر اقتصادی پیام خامنه ای را باید باصطلاح سازماندهی اقتصاد بدون نفت، واقعیتی تحمیل شده به نظام آن هم درضعیف ترین موقعیت خود، یعنی افکندن بارسنگین کاهش درآمدهای نفتی به دوش زحمتکشان دانست. سیاست افزایش مالیات مزد و حقوق بگیران و مشاغل دون پایه، کاستن هرچه بیشتر وظایف و خدمات اجتماعی دولت، زدن سروته بیمه ها و سوبسیدها، کاهش دستمزدها و افزایش شدت استثمار و بیکارسازی گسترده تر ازیکسو، بذل و بخشش بیشتر نسبت به کلان سرمایه داران و بیش ازهمه به نوکیسه گان و باندهای وابسته به قدرت و دارای رانت سیاسی از سوی دیگر دانست.
از منظرسیاسی نیز معنائی جز بیرون کشیدن نام یک کارگزار مطیع تر و سر بفرمانتر در برابر ولی فقیه و البته تواناتر درسرکوب جامعه معترض، از صندوق ها نیست. کسی که خامنه ای درسخنان مبسوط مشهد آن را رئیس جمهوری باصطلاح جامع نقاط قوت احمدی نژاد و فاقد نقاط ضعف وی و در یک کلمه سربفرمان بودن کامل دانسته است.
سویه دیگر واقعیت
اما چنین سودائی که دستگاه ولایت برطبل آن می کوبد، تنها بازتاب دهنده یک سوی واقعیت متلاطم و بالقوه طوفانی است و اگرتاریخ می خواست براساس میل و سودای امثال این مستبدین ورق بخورد، قاعدتا باید به گونه دیگری ورق می خورد و تاریخ سرافرازی برده داران و بنده نوازان بود و نه حکایت رقت بار سرنوشت قذافی ها و مبارک ها و بن علی ها. در آن صورت قلب جهان از تپش باز می ایستاد و رؤیای آزادی و برابری دست نیافتنی می شد. اما سویه دیگر واقعیت حکایت های دیگری دارد: همه چیزدر مسیری خلاف منویات ولی فقیه و سکاندار اعظم درحرکت است: مردم رؤیاهای دیگری را زیست می کنند، فشارهای بین المللی حلقوم اقتصادی و شبکه مبادلات مالی رژیم را به چنگ گرفته است. تضادهای درونی حاکمیت با چند قطبی شدن و سهم خواهی بیشتر رقبا از کیک قدرت، امکان اعمال اراده واحد و پاروزدن هم نواخت و هدایت قایق دستخوش طوفان را به سمت و سوی ساحل نجات، بسی دشوار و ناممکن کرده است. وقتی از بحران صحبت می کنیم غرض اختلال در روند متعارف بازتولید مؤلفه های اقتدار رژیم است و وقتی از بحران فراگیر و چندوجهی و همزمان صحبت می کنیم یعنی آن که رژیم بطور همزمان در حوزه های اصلی و حیاتی خود، یعنی شکاف بین حاکمیت و مردم، در مناسبات بین المللی و با قدرت های جهانی، در حوزه اقتصادی داخلی و خارجی و همه عرصه های مهم اجتماعی دچاربحران بازتولید شده و قادرنیست که ازطریق روال تاکنونی بقاء و دوام خود را بازآفرینی کند. درنتیجه دست به گریبان شدن با چنبره چنین بحرانی است که رژیم در برابر دو راهی سرنوشت و انتخاب تازه ای قرار گرفته است. بطوری که نه با شیوه تاکنونی قادر به ادامه حیات خوداست و نه حتی شهامت نوشیدن جام زهر و گزینش راه های تازه را دارد که قهرا بر صفوف و ساختار و توازن نیروهای درونی و اتوریته”سکانداراعظم” تأثیرگذاراست. از همین رو ما با یک دوره تشدید بحران و کشاکش که تعیین قطعی مسیرآتی از دل آن ها بیرون خواهد آمد مواجهیم. حتی اگر حاکمیت بتواند بحران انتخاباتی(=انتصابات) را مهارکند و رئیس جمهورمطلوب خود را بیرون بکشد، بازهم قادر به فروریزی آوار بحران نخواهد بود و بحران در ابعاد بیشتری فوران کرده و رژیم و دولت را با وضعیت شکننده تری در برابرانتخاب گزینه های جدید قرارخواهد داد. شاید یکی از نقدترین و کم هزینه ترین مفرها درکوتاه مدت، امتیازدادن در حوزه بین المللی و توافق باقدرت های بزرگ در عرصه هسته ای و گشایش نسبی در مناسبات بین المللی برای کاهش از بحران و خروج از تنگناها باشد.
تشدید بحران در حد اختلال در مؤلفه های بازتولیدی حیات و اقتداررژیم، و قرارگرفتن در وضعیت برزخی تا یافتن موقعیتِ مستقر جدید، اجتناب ناپذیراست. اما در این میان آن چه که مرگ و زندگی رژیم به آن وابسته است و تا آن جا که بتواند در برابر آن ایستادگی خواهد کرد، همانا باز تقسیم قدرت از یکسو و مقابله با بازشدن فضای تنفسی درجامعه و خطر پا گرفتن جنبش های اعتراضی از سوی دیگر است. همانطور که اشاره شد ابعاد شکست ها و ناکامی قابل لاپوشانی نیست و بهم خوردن تعادل موجود اجتناب ناپذیراست و سمت گیری های جدیدی باید اتخاذ شود. بهم خوردن تعادل بویژه در شرایط عدم انعطاف و یک دندگی باندهای حاکم و تحمیل شدن تغییرات ناگزیر به آن ها، درعین حال به معنی امکان بروز فرصت های تازه ای است. لحظه های بهم خوردن تعادل موجود در نظام های استبدادی تا ایجاد تعادل جدید، می تواند آبستن فرصت های جدیدی باشد برای نفس تازه کردن جنبش های اجتماعی و بطور اخص جنبش ضداستبدادی و مطالباتی که بتوانند با گام های استوارتری پایه های خود را برای اقدام های قاطع و نهائی محکم ترنمایند. همانطور که درنوشته دیگری اشاره کرده ام شرط استفاده از این فرصت ها به دوعامل مهم مشروط است: نخست آن که اجازه نداد کلیت نظام و قلب تپنده آن ولایت فقیه به عنوان آماج اصلی زیرپوشش گرد و خاک برخاسته از تضادهای چند قطبی آن – جدال پیرامون سهم خواهی های بیشتر- کمرنگ شود، آن هم درشرایطی که تاریخ مصرف احمدی نژاد به پایان رسیده است. و دوم خنثی کردن خیز اصلاح طلبان برای نجات نظام در عبور از این گردنه خطرناک و متشتت کردن صف مستقل جنبش ضداستبدادی، و بطور اخص کارشکنی در شکل گیری یک جنبش تحریم گسترده و فعال، علیه نمایش انتخاباتی است. یکی از مانورها و نکات مهمی که خامنه ای در سخنرانی طولانی خود مطرح ساخت، تأکید بر حضور گسترده در”انتخابات” با همه “سلایق” وفادار به نظام بود که به زعم وی، هستی رژیم را بیمه می کند و همه تؤطئه ها و خطرهای پیشاروی نظام را خنثی می نماید. پیامِ عمده “ضدپیام” هم دقیقا آن است که به نقش تک تک خود در بازتولید و عدم بازتولید اقتدار و سرکوب رژیم واقف شویم. رژیم را با صندوق هایش تنها بگذاریم تا در اوج انزوا به شتاب فروپاشی اش افزوده شود و با سهولت بیشتری بتوان در گام های بعدی در مدفن تاریخی اش جای داد!
2013-03-22 02-01-1392