«بر جامعه حقوقمند است که آزادی جریان نظر و فکر و باور و آزادی بیان را برقرار کند، تا به یمن نقد، بیانهای قدرت به بیانهای آزادی بازگردند. با وجود آزادی، پرده دروغ دردیده و حقیقت آشکار میشود. با وجود آزادی، هرگاه نظر نادرستی و یا سخن غیر منطبق با واقع گفته شود، امکان نقد آن وجود دارد و به نقد، نادرست درست میشود»
ادامه بخش ج- احادیث
2- اصول کافی د ر باب کذب حدیث 18 میگوید:
«عیسی بنحسان گوید: از حضرت صادق شنیدم که میفرمود: از هر دروغگو در یک روزی بازپرسی میشود جز در سه جا یکی مردی که در نبرد خود (با دشمنان دین) نیرنگ زند گناهی بر او نیست، دیگر مردی که میان دو کس سازش بر قرار و اصلاح کند، به این برخورد کند به غیر از آنچه به دیگری برخورد کند و مقصودش از این کار اصلاح میان آن دو است، سوم مردی که به زن خود (یا خانوادهاش) به چیزی وعده دهد و قصد انجام دادن آن را نداشته باشد». (14)
در این حدیث سه نوع دروغ جایز شمرده شدهاست. دو نوع آن در قسمت پنجم نقد شده است. میماند نوع سوم که حیله در جنگ است :
جنگ ابتدائی ( یعنی قبل از اینکه کشوری مورد تجاوز و حمله قرار بگیرد، کشوردیگری را مورد تجاوز و حمله قرار دهد.) را قرآن ممنوع کرده است چرا که چنین جنگی، تجاوز به حقوق یکطرف از طرف دیگر است، و خود به نوعی دروغ و خدعه به حساب می آید و از قدیم الایام وضع و قوانین استثنائی مخصوص به خود را داشته و دارد. اما
حیله، بمثابه دروغ مصلحتآمیز درجنگ:
جنگ رابطه زور با زور است. در این رابطه، ترکیبی از زور و زر و دانش و فن و فریب بکار میآید. پس،
1-اگر کشوری خود را گرفتار کرد، هرگاه دولت به ملت، بنام مصلحت دروغ بگوید، بنابراین که زمان دروغ کوتاه و زمان حقیقت بیپایان است و در جنگ، زمان دروغ بازهم کوتاهتر میشود زیرا اگر ترکیبی که دشمن بکار میبرد، کارآتر باشد، هنوز زمان شکست نرسیده، زمان دروغ پایان مییابد. از اینرو، دروغ دست خالی دولت اداره کننده جنگ را رو میکند و سبب شکست میشود. و بر سر کشور همان میآید که در جنگ 8 ساله بر سر ایران آمد.
میماند در ترکیبی که بکار میرود، دخالت دادن و یا ندادن دروغ. هرگاه ترکیب زور و زر و فن و علم دست بالا را داشته باشد، دروغ بیمحل میشود. اگر دست پائین را داشته باشد، آیا باید جای خالی را با دروغ پر کرد؟ نه. چرا که اگر قرار باشد، حیله نه ابتکار کردن و بکاربردن فنون جدید و غافلگیر کننده که دروغ گفتن به دشمن، باشد، همان کار کبک (سر را در برف فرو بردن بگمان اینکه دشمن نمیبیند) را کردن و خود را به تیر بیامان دشمن سپردن میشود. تنها مورد جنگ 8 ساله نیست، با دروغ نیروی نظامی را بزرگ جلوه دادن، تجربه تلخ دیگری است که بهای سنگین آنرا ایران در جنگ جهانی دوم پرداخت.
2- تا امروز، این اسلام است که صلح را حقی از حقوق انسان میشناسد و قرآنش جنگ ابتدائی را ممنوع میکند. بنابراین، وقتی ملتی خود را از دست زدن به جنگ ابتدائی بازبدارد، به حقوق ملی خود عمل کند و حقوق ملی دیگران را نیز مغتنم بشمارد، اگر مورد تجاوز قراربگیرد، باید بر حقوق خویش استوار بایستد. برای اینکه متجاوز پیروز نشود، نه دروغ که حقیقت کاربرد پیدا میکند:
– بر حقوق خویش ایستادن و جهانیان را از ایستادگی خود بر این حقوق آگاه کردن و دروغ دشمن را در توجیه جنگ بر ملاء کردن بکار میآید. در کربلا، اقلیت کوچک با این روش، بر اکثریت بزرگ، پیروزی همیشگی یافت. درسی شد که، هر بار، مردمی که آنرا بکارمیبرند، پیروز میشوند. و
– بنابر آموزش قرآن، برای مصون ماندن از تجاوز، نه دروغ مصلحتآمیز، که راست یعنی همواره پیشیگرفتن در دانش و فن و به یمن رشد و نیرومندی حاصل از آن، آسیبناپذیر ماندن، بکار میآید.
مقایسه دو روش در جنگ 8 ساله عراق و ایران، یکی روش دوران اول تا خرداد 60 و دیگری از آن زمان، تا سر کشیدن جام زهر، مقایسه دو روش، یکی بکاربردن دروغ و دیگری بکاربردن حقیقت و ایستادن بر حق است.
3- حیله را نه فن که دروغ مصلحتآمیز گرداندن، بنا را بر ناتوانی خود و توانائی دشمن گذاشتن و پیاپیش، پیروزی دشمن را تضمین کردن است. لذا، با آموزش قرآن و نیز با روایت منقول، در تناقض است.
4. اصل بر ایناست که نباید عکسالعمل شد. وقتی هم در برابر تجاوزی قرار میگیریم، بجای عکسالعمل شدن، باید عمل واقع شده را مورد بررسی قرار بدهیم و اگر آن عمل را زور یافتیم، خنثی کنیم. درجنگ، عکسالعمل نشدن، هم مانع فریب خوردن میشود و هم موجب میشود دائره تخریب و مرگ محدود بگردد. افزون بر آنچه گفته شد
3 – دروغها به این سه نوع محدود نمیشوند:
شاید خواننده گان فکر کنند که دروغ به همین سه نوع ختم میشود. سید جواد مصطفوی مترجم و شارح اصول کافی در توضیح حدیثی که میگوید: حضرت ابراهیم دروغ گفت و در بخش گذشته شرح آن گذشت، مینویسد:
« در اینکه دروغ از محرمات است بحثی نیست و چنانچه شیخ انصاری رضوانالله علیه فرموده است: حرمت آن بضرورت عقل و ادیان و ادله اربعه ثابت است.لاکن در دو جهت بحث شده: یکی اینکه از کبائر است یانه. دیگر در ذکر جاهائی که دروغ جایز است…و اما در جهت دوم آنچه از اخبار و کلمات فقها و دانشمندان استفاده میشود آنست که دروغ در سه یا چهار مورد جایز است. اول: در مورد اضطرار و ناچاری مانند آنکه ضرری به مال و یا جان یا آبروی کسی متوجه گردد و برای رفع آن راهی جز دروغ نداشته باشد که در چنین مورد گذشته از آیات و روایات اجماع قائم است بر جواز دروغ برای دفع آن و مشهور برآنند که اگر قدرت توریه داشته باشد باید توریه کند. دوم: در صورتی که قصد اصلاح و سازش دادن دو مسلمان یا دو جمعیت از مسلمانان داشته باشد که در چنین صورت نیز فقهای عظام بر طبق روایاتی که آمده است دروغ را جایز میدانند، سوم: در مورد حیله و نیرنگ در جنگ با دشمنان که آن را جایز دانسته اند مانند اینکه بگوید: فرمانده شما مرد، یا بگوید: فردا برای ما کمک میآید و امثال اینها، چهارم: در مورد وعدۀ مرد بزن خود که در این مورد نیز دروغ را جایز دانستهاند. و بعضی آن را مقید به زن تنها نکردهاند بلکه در مطلق خانواده و اهل ایشان (طبق پارهای از روایات وارده) جایز میدانند.» (15).
هرچهار مورد بررسی و نقد شد. در اینجا، خاطرنشان میشود که هرگاه مرد اجازه دروغ گفتن به زن و فرزند را داشته باشد، این اجازه بر پایه سلطه کمتر از نیمی از بشریت (مردها) بر بیشتر از نیمی از بشریت (زنان و فرزندان) ساخته شدهاست. با غفلت از این واقعیت ساخته شده که زمان دروغ کوتاه است و بمحض دریدن حجاب، اعتماد را از میان میبرد و خانواده را بیبنیاد میکند.
فقها بدون اینکه نیازی هم به قرآن داشته باشند با یک حدیث و یا روایت، ولو هر نوعی از آن باشد، دروغگویی را به تمامی شئون زندگی خصوصی و اجتماعی گسترش دادهاند:
● ملا مهدی نراقی از علمای اخلاق و صاحب کتاب جامع السعاده می گوید:
«دروغ حرام است مگر اینکه تحصیل یک مصلحت مهمه متوقف بر آن باشد بطوری که امکان توسل به آن مصلحت با راستگویی ممکن نباشد» (16)
این نظر بر پایه تقدم و تسلط مصلحت بر حق ساخته شدهاست. و چون مصلحت خارج از حق را قدرت میسازد، پس مبنای نظر دروغ بزرگ یعنی جایگزین حق کردن قدرت است. بدیهی است که زبان قدرت دروغ است و با گفتن حقیقت، نیاز قدرت برآورده نمیشود.
تجربه آقای خمینی، به روشنی شهادت میدهد که قدرت دروغ را جانشین حقیقت میکند و بهای عظیم آن را مردمی میپردازند که تابع قدرت جبار میگردند:
●آقای خمینی بیش از همه فقهاء، بحث مفصلی درباره حکم شرعی دروغگویی دارد. او« پس از ذکر کلام شیخ انصاری در باره جواز دروغگویی، بنابر ضرورت، شامل سه مورد اکراه، اضطرار و دوران امر بین دو محذور، یمین و قَسم دروغ برای حفظ مال خود و دیگری را عنوان مستقل دیگری برای دروغگویی میداند. و میپندارد عناوین اکراه، اضطرار و دوران امر بین دو محذور شامل این مورد نمیشوند. چراکه در صورتی میتوان ضرر مالی را جزء مورد اضطرار محسوب کرد که قابل توجه و زیاد باشد. وگرنه ضرر مالی کم، اضطرار نیست. ولی ظاهر روایات، دروغگویی برای دفع مطلق ضرر مالی راجایز میشمارد » (17)
وی سپس در پاسخ به این اشکال که روایات در باب جواز دروغگویی برای دفع مال با روایاتی که جواز دروغگویی را منحصر به سه مورد، جنگ، اصلاح بین مردم و راضی کردن همسر میکنند، تعارض دارند میگوید:
«قرینه عقلی بر این قائم است که جواز دروغگویی منحصر به این سه مورد نیست. چون واضح است که دروغ برای نجات جان مؤمن جایز است وهمچنین، در دوران امر بین دو محذور، برای دفع محذور شدیدتر جایزاست مثل دوران بین دروغ و زنا یا دروغ و شرب خمر » (18)
بنظر او، «اصلاح» در روایاتی که دروغگویی را برای اصلاح بین مردم جایز شمرده است، تنها شامل آشتی و دوستی با یکدیگر نیست بلکه مطلق مصلحت در مقابل فساد را هم شامل میشود و معنای آن را مطلق مصلحت میداند:«قرینه عقلی بر این قائم است که جواز دروغ منحصر در موارد استثناء در این مقام نیست بلکه ضرورت عقل بر این حاکم است که دروغ برای فرار از مفسدههائی که بزرگتر از مفسده دروغ است جایز است، به اضافه روایاتی که دلالت بر جواز دروغ برای نجات مال یا نفس خود یا دیگری داشت. پس باید درحصری که در روایات آمده است تصرف کرد. بعد از رفع تعارض، مفاد روایات این میشود که دروغ برای هر مصلحت و نفعی، هر چه که باشد، جایز است» (19)
آقای خمینی بر عکس علمای دیگر که توصیه و سفارش میکنند که تا جائی که ممکن است باید از توریه استفاده کرد، به توریه نیاز نمیبیند، و مستقیماً جواز دروغ را برای همه « مصلحتی» صادر میکند.
اما توریه دروغ مضاعف است. درحقیت توریه یعنی این که الف. حق مخاطب را بر اطلاع از حقیقت – که از حقوق انسان است – رعایت نکردن و ب. با استفاده از بیاطلاعی مخاطب، سخنان را چنان بگوید که خود منظور مورد نظر خویش گفته باشد و مخاطب، از آن، مفهومی را که میخواهد و حقیقت ندارد برداشت کند. یعنی دروغ بعلاوه فریب. بهای سنگین این دروغ مضاعف را مردم همه کشورها طی قرون پرداختهاند و امروز نیز میپردازند. بدین ترتیب، قدرتمداران برای برآوردن توقعات قدرت، هرگونه جواز لازم دیدهاند برای خود ساختهاند.
امر بین دو محذور را هم اینگونه تعریف میکنند: اگر انسان در جائی مجبور به دروغگویی شود یا در شرایط اضطراری برای دفع ضرر جانی، آبرویی و مالی قابل توجه، دروغگویی لازم باشد یا در شرایطی قرار گیرد که در صورت دروغ نگفتن واجبی مهمتر ترک یا حرامی بزرگتر از دروغگویی مرتکب خواهد شد، دروغگویی از باب ضرورت جایز شمرده میشود.
در بالا، اینگونه دروغ (دفع شر ظالم) را بررسی و نقد کردیم. در اینجا، به مورد، دوران میان دو محظور، میان زنا و دروغ و یا شراب خواری و یا دروغ، یادآور میشود:
1-برای پرهیز از زنا دروغ گفتن، محل پیدا نمیکند. در قرآن عشق زلیخا به یوسف، با جود تمایل زلیخا به یوسف، یوسف نه با توسل به دروغ که با به حق عمل کردن و حقیقت را گفتن بود که او از زنا پرهیز کرد. هرگاه بنابر دروغ میگذاشت (= پوشاندن حق) و زنا می کرد. در کوتاه مدت این زنا آشکار می شد. اما یوسف به یمن دلالت خداوند، بر حق ایستاد و نکرد. وقتی شوهر زلیخا سر رسید، باز حقیقت را گفت، و زلیخا از او شکایت کرد. و یوسف پس از شکایت نیز باز به بهای زندانی شدن، حقیقت را گفت. و بر حق و راستی ایستادن سرانجام او را به حکومت مصر رساند. که اگر کوچکترین دروغی گفته بود، همه چیز بر باد داده می شد و یوسف دیگر یوسف نبود.
روش صحیح قرارنگرفتن دربند «جبر زنا» است. رهنمود، در مواضع تهمت برانگیز قرارنگرفتن است تا که دروغ مجوز پیدا نکند. و
2 -بنابر تجویز دروغ وقتی امر دایر است میان دو حرام که یکی بزرگتر از دروغ است، تجویز هر دو حرام و نماندن در مدار بسته دو حرام (بد و بدتر) است. چراکه در مثال یوسف و همسر عزیزِ مصر، یوسف میتوانست بعنوان اجتناب از خطر هفت سال زندان و بسا خطر مرگ، مرتکب زنا و گفتن دروغ هر دو شود. بدیهی است هرگاه چنین میکرد، چون زمان دروغ کوتاهاست، حقیقت از پرده بیرون میافتاد، یوسف غرق در فساد محکوم به مرگ میگشت و بشریت نیز از آن تجربهگر بزرگ و درسها و تجربههایش محروم میگشت.
3 – این قول آقای خمینی: «بعد از رفع تعارض، مفاد روایات این میشود که دروغ برای هر مصلحت و نفعی، هر چه که باشد، جایز است»، بیانگر رویهای است که او دستکم از دوران انقلاب تا مرگ بکار برد و حاصل آن وضعیت امروز ایران و وضعیت امروز مسلمانان جهان و روش خشونت شدن اسلام و رواج اسلام هراسی و اسلام ستیزی است.
البته قدرتمداری که او بود، مصلحت قدرت ساخته را مقدم و مسلط بر حق و حقیقت میدانست. در دوره او و بعد از او، این دروغ تبلیغ میشد و هم اکنون هم مبنای گفتار و کردار جانشین او و دولتیان است. اینک که بعد از تجربه هستیم مشاهده میکنیم که دو دروغ بزرگ، یکی مصلحت را حاکم بر حق و حقیقت کردن و دیگری جواز عمومی صادر کردن که هرکس میتواند بنام مصلحت دروغ بگوید، چه بهای سنگینی برای مردم ایران و مردم جهان ببارآوردهاست.
این دو دروغ متناقض هستند: مصلحت ناقض حق است. تقدم و تسلطش بر حق، یعنی زور را جانشین حق کردن. پس چون عموم مردم صاحبان حقوق هستند، از حقوق خویش محروم و به جبر جباری که قدرت است محکوم میشوند. باز، مصلحت ناقض حقیقت است و بنابراین که زمان دروغ کوتاه و زمان حقیقت تا بینهایت دراز است، غیر از بیاعتمادی که فاش شدن دروغ ببار میآورد، مردم را به زندگی در کوتاه مدت معتاد و از رشد باز میدارد. جامعههای مسلمان اگر عقب مانده شدند، از جمله دلیلی جز استبداد و روز به روز زندگی کردن و بکاربردن دروغ در تنظیم رابطهها ندارد.
4 -اما تناقضهای موجود در جواز دروغ بخاطر جلوگیری از بُرده شدن مال توسط زورگو، در بررسی و نقد جواز دروغ برای دفع شر ظالم داده شد. بازهم خاطر نشان میشود که بنابر نشناختن حقوق و بناگذاشتن بر ناتوانی است و بنابر دفاع نکردن از حق و احقاق حق است. مردمی که راه عمل به حق و قیام برای احقاق حق را از دست فرو میگذارند، البته قربانی ستم ستمگر، نسل، بعد از نسل، میمانند.
5 -اختلاف نظر حقی از حقوق انسان است. پس آن اختلافی ناپسند است که دو طرف در مقام تخریب یکدیگر زور در کار بیاورند که دروغ شکلی از اشکال آناست. آشتی دادن آن دو کار ستودهای است. اما اینکار با برانگیختن به ترک زورگوئی شدنی است. برقرارکردن صلح با یادآور شدن حق صلح و از میان برداشتن اسباب دشمنی، میسر است. با وجود این، بخاطر این کار مستحب، جایز کردن کار حرام، تناقضی آشکاری است و ممکن نیست پیامبر و امام بخاطر مستحب حرام را مجاز کنند.
محدث نوری هم نقل کرده: « آن که مستحب است هر چند بسیار بزرگ باشد با حرام هر چند در نظر بسیار محقر باشد نتواند معاوضه کند و طاعت الهی را نتوان بوسیلۀ امری که سبب غضب و سخط او است بجای آورد و به آن نزد خداوند تبارک و تعالی متقرب شد بلکه در مورد و محل تمام مستحبات آن فعلی است که بحسب ذات جایز و مباح باشد اگر حرام شد و دارای مفسده عظیمه شد که بجهت آن مفسده نهی فرمودند از کردن آن کار خصوص اگر آن کار از مقدمات مستحبی باشد» (20)
طرفه اینکه به احادیث جایز کننده دروغ بسنده نکردهاند و اصطلاح حدیث مانندِ «الضروره تبیح المحظور یا الضرورات تبیح المحظورات» یعنی ضرورت حرام را حلال میکند را نیز بکار گرفتهاند. پس هر زمان ضرورت و اضطراری وجود داشته باشد، دروغ هم مجاز میشود. چراکه هنگام ضرورت، حرام حلال و مجاز میشود. و باز میگویند: الضروره تتقدر بقدرها٬ ضرورت به میزان و مقدارش جایز و مباح است. پس دروغگویی هم در محدوده مشخص و بسته به زمان، جایز میشود.
محظور و اضطرار، بنفسه، مورد مشخصی نیست. موارد اضطرار و محظور هستند که باید دقیق معین شوند و موضوع حکم بگردند. موارد جواز دروغگوئی، که بنابر روایتها مشخص شدهاند، همانها هستند که بررسی شدند. موارد دیگر اضطرارهم وجود دارند که، در آنها، فعل حرام جایز میشود. اما در آن موارد نیاز به دروغ پیدا نمیشود، نیاز به پذیرفتن واقعیت و حقیقت پیدا میشود. مثال مورد خوردن گوشت مرده وقتی گرسنگی انسان را با خطر مرگ روبرو کرده باشد و یا بیماری که پزشک به او نوشیدن یکی از مشروبات الکلی را تجویز کرده باشد، دو مثالی هستند که، در آنها، اضطرار و محظور وضعیت رویاروئی با واقعیت و حقیقت است و در این وضعیت، دروغ کاربرد ندارد.
مشاهده میشود که فقهای در خدمت قدرت، در کتابهای روائی و نیز در فتاوی خود، بدون توجه به مردم، احکام ضد و نقیض گردآوردهاند. تا که بنابر موقع، این یا آنرا بکاربرند. مردم را هم به حساب نمیآورند. بر این باورند که «مردم دو دسته هستند علماء و جهال یا چوپان و گوسفند» و میگویند: گوسفند را چه رسد به اینکه از چوپان بپرسد او را به کدام چرا میبرد. جاهل را هم چه رسد که از عالم بپرسد چرا چنین و چنان میگوید و میکند. جاهل باید برای رسیدن به سعادت پیرو حرف عالم باشد. و هر وقتی هم لازم ببینند و بویژه وقتی در ضعف باشند، از باب مصلحت مردم ستا میشوند.
آقای خمینی در صدور چنین فتاوی تنها نیست. همانندها دارد. از جمله، ملا مهدی نراقی از علمای « اخلاق» و نویسنده کتاب « جامعالسعاده» ابتدا مینویسد:
«دروغ به لحاظ اخلاقی از بزرگترین گناهان است و به لحاظ شرعی از محرمات مسلم شریعت است، زیرا کلید تمامی بدیها و سرمنشأ همه شرها است. امام حسن عسکری در این زمینه در طی روایت فرمودهاست: تمام خباثتها در خانهای قرار دارد و کلید آن خانه، دروغ است» (21). سپس، جواز دروغگوئی صادر میکند:
« دروغ حرام است مگر اینکه تحصیل یک مصلحت مهمه متوقف بر آن باشد بطوری که امکان توسل به آن مصلحت با راستگویی ممکن نباشد » (22) وی سپس محظور را چنین توضیح میدهد:
«وقتی دروغ وسیله برای چیزی باشد که از آن بینیازیم مطلقاً حرام است اما اگر وسیله برای چیزی باشد که به آن نیازمندیم شایسته است محذور دروغ را با محذور صدق مقایسه کنیم و آنکه أقوی و أشد باشد را ترک کنیم. دروغ فینفسه محذور دارد و جایز نیست. اما اگر راستگویی نیز محذور داشته باشد و باعث فساد گردد باید این دو محذور را مقایسه کرد.اگر محذور دروغ اهون باشد، دروغ جایز است ولی اگر محذور صدق اهون باشد باید راست گفت و در صورت برابری هر دو محذور، باید راست گفت.» (23)
این نظر بر پایه ثنویت ساخته شدهاست: وجود دو محذور که یکی از آن دو بدتر از دروغ است. یعنی همان مدار بسته بد و بدتر که، پیش از این، به تفصیل بدان پرداخته شد. در اینجا، خاطر نشان میشود که در این مدار بسته نمیتوان در بد ماند. بیشتر از یک جهت و مسیر وجود ندارد و آن جهت و مسیراز بد به بدتر است. آیا سرنوشتی که ایران در استبداد، از جمله در استبداد ولایت مطلقه فقیه پیدا کردهاست، گذار مداوم از بد به بدتر نبودهاست؟
در جمهوری اسلامی، به ویژه رهبران آن، فتوی و رویه آقای خمینی را دستآویز کردهاند و شبانه روز به مردم دروغ میگویند. روشهای دروغ آموزی را هم به مردم آموزش میدهند. پس، نباید جای شگفتی باشد از این که دروغ به همۀ شئون زندگی کسترش پیدا کردهاست.
شاید از عللی که موجب میشود در کتابها و فتاوی فقها، مطالب بس سخیف و ضد و نقیض وجود داشته باشد، یک علت این باشد که روش علمی بکار نمیبرند. البته، هرگاه بنابر این باشد که دین نیازهای قدرت را برآورد، بکار بردن روش علمی ناممکن میشود و کار به ضد و نقیض گوئی میکشد. حتی در حدیث شناسی که موضوع «علم درایه» است، اغلب حق به شخص سنجیده میشود. یعنی بنای کار بر ایناست که موثق بودن راوی احراز شود. چون روایت را به حق نمیسنجند، ضد و نقیض بودن روایتها سبب بیاعتباری آنها نمیشود. ضد و نقیضها به دو کار میآیند: فتاوی متفاوت، گاه در حد متضاد و استفاده به موقع از حدیثی یا حدیثی ضد آن. ازاینرو، با وجود احادیث معتبری که مورد قبول شیعه و سنی هستند و از پیامبر و امام صادق روایت میکنند، روایتها را به قرآن نمیسنجند:
«هرگاه حدیثی از من به شما برسد آنرا بر کتاب خدا عرضه کنید پس آنچه با کتاب خدا موافق است بپذیرید و آنچه با آن مخالف است آنرا بر سینۀ دیوار زنید» (24) و یا محمد بن مسلم این قول را از ابیعبدالله (ع) روایت کردهاست: «ای محمد، هرچه در روایت از سوی نیکوکار یا بدکاری به تو رسد و موافق قرآن باشد، آن را بپذیر، و هر روایتی که از سوی نیکوکار یا بدکاری بر تو رسد ومخالف قرآن باشد، آن را نپذیر.»(25)
یا امام صادق میفرماید:« هر موضوعی باید به قرآن و سنت ارجاع داده شود و هر حدیثی که موافق قرآن نباشد دروغیست خوش نما» (26)
باوجود این تصریحها که بخاطر انطباق با اصل سنجیدن به حق و نبود تناقض در آنها، صحیح هستند و اگر هم پیامبر و امام نگفته بودند، باید روش میشد، فقها فقه را بینیاز از قرآن کردهاند. محدث نوری هم که در قرن چهاردهم هجری میزیسته علت اخبار دروغ را دسته بندی اخبار و این نوع دسته بندی معرفی میکند که از روی ناچاری علماء به آن دست زدهاند. و به قدر میسور میزانی برای خود درست کردند:
«علمای عظام که از عصر ائمه علیهم السلام و عصر روات و محدثین قریب به آن بزرگواران دور افتادند و اخبار و احادیث موجوده در کتب بسیار بوده و عمده اسباب تمیز دادن حدیث سالم از غیر سالم و راوی راستگو از راوی دروغگو از میان رفته و دست به آن نمیرسد، ناچار شدند و به آن اسبابی که برای آن کار باقی مانده بود بقدر میسور میزانی درست کردند و از روی آن میزان احادیث و اخبار را بر چند نوع کردند. صحیح..حسن..موثق..سلسله راویان یا بعضی اگر چه یک نفرآن فاسق باشد. راوی تمام آن سلسله ممدوحی غیر امامی باشند…» (27)
طباطبائی، صاحب المیزان هم به درستی خاطر نشان میکند که هیچ رابطهای میان علوم اسلامی نظیر فقه و اصول و حدیث و رجال و درایه و… با قران نیست:
« چون اگر در بارۀ این علوم دقت به خرج دهی خواهی دید که طوری تنظیم شده که پیدا است گوئی هیچ احتیاجی به قرآن ندارد. حتی ممکن است یک محصل همۀ آن علوم را فرابگیرد متخصص در صرف و نحو بیان و لغت و حدیث و رجال و درایه و فقه و اصول بشود و همۀ این درسها را تا آخر بخواند و قهرمان این علوم نیز بگردد، و حتی به پایۀ اجتهاد نیز برسد، ولی قرآن را آنطور که باید نتواند قرائت کند و یا به عبارتی اصلاً دست به قرآن نزده باشد، پس معلوم میشود از این دیدگاه هیچ رابطهای میان علوم و میان قرآن نیست» (28)
و مطهری نیز میگوید دردین، عدالت مقیاس است:
« اصل عدالت از مقیاسهای اسلام است، که باید دید چه چیز بر او منطبق میشود. عدالت در سلسلۀ علل احکام است نه در سلسله معلولات، نه این است که آنچه دین گفت عدل است، بلکه آنچه عدل است دین میگوید، این معنی مقیاس بودن عدالت است برای دین، پس باید بحث کرد که آیا دین مقیاس عدالت است یا عدالت مقیاس دین. مقدسی اقتضا میکند که بگوئیم دین مقیاس عدالت است، اما حقیقت این طور نیست…»(29)
وی به درستی خاطرنشان میکند، در فقه از اصل عدالت خبری نیست: « اصل عدالت اجتماعی با همۀ اهمیت آن، در فقه ما مورد غفلت واقع شدهاست. »(30)
و با توجه به این مهم که عدالت مقیاس برای تمیز حق از ناحق است، در مییابیم چرا فقه حقوقمدار نیست و تکلیف مدار هست. غفلت از حقوق، به ضرورت، تکالیف را تکالیفی میگرداند که چون عمل به حقوق نیستند، عمل به اوامر و نواهی قدرت هستند. پس، بیجهت نیست که فقه تکلیفمدار، در واقع مبدل کردن دین در بیان قدرت ازکار درآمده و توجیهگر «استبداد صالح» گشتهاست.
خوشمزه این که علما و فقهای شیعه به ابوبکر ایراد میگیرند که به چه حقی به خبر واحدِ مخالف نص قرآن عمل کردهاست. اما چون قرآن به عنوان میزان در فقه حذف و اخبار اصل قرار گرفت، خود، در عمل، طابق نعل بالنعل از او تبعیت کرده و به خبر واحد رجوع کردند و برایش انواع و اقسام ساختند.(31) توضیح اینکه: وقتی فاطمه زهرا میراث پدرش فدک را از ابوبکر خواستار شد، وی گفت: پیامبر خدا گفتهاست: « ما گروه پیامبران ارث بر جا نمیگذاریم، آنچه برجا میگذاریم صدقه است» (32). احدی از صحابه دعوی شنیدن این خبر را ننمود و تا زمان معاویه هم کسی با آن موافقت نکرد. تا اینکه در زمان معاویه ابوهریره گفت: من آن زمان مدینه بودم و شنیدم که رسول خدا گفت: « ما گروه پیامبران ارث برجا نمیگذاریم، آنچه برجا می گذاریم صدقه است». این «خبر واحد» پر از تناقض است. وقتی بنابر نص قرآن، پیامبر هم بشری مثل دیگر بشرها است، همانند دیگر مسلمانان تابع احکام قرآن است و مخاطب او نیز نه ابوبکر که دختر و داماد او هستند. اگر بنابر آن نداشت که برای وارث خود ارث بگذارد، باید با موافقت وارث خود چنین میکرد و… ابوبکر کجا حق داشت که فدک را مصادره کند؟ اگر کرد، نیاز قدرت را برآورد. بدینترتیب، اول کسی که باب عمل به خبر واحد را در اسلام گشود ابوبکر بود. اما وقتی پای قدرت به میان آمد و دین به خدمت آن درآمد، شیعه که خود منتقد خبرهای واحد بود، به انواع آن هر زمانی که لازم شد، استناد و بر وفق آن عمل کرد.
ب – احادیث منطبق بر قرآن و نهج البلاغ که هیچ نوع دروغ را جایز نمی شمرد .
بر اساس قرآن سنت و روش پیامبر(ص) و امام علی(ع)، راستگوئی معیار سنجش اعمال دیگران و خود است. اگر ما تنها همین یک معیار را در زندگی خود بکاربریم و دیگران و خود را با محک درستی و راستگوئی مورد آزمایش قراردهیم، به صرف چند حرف باب میل و احساس خود هر روز به دنبال این و آن راه نمیافتیم تا بعد از چند صباح به خود آئیم و بگوئیم ما در شناخت فلان و بهمان کس اشتباه کردیم و یا اصلاً زیرش بزنیم که خیر ما اصلاً از همان اول میدانستیم طرف چکاره است.
هرگاه بنابر سنجیدن شخص به حق باشد، یعنی در ارزیابی یک نظر، گفته و نه گوینده، موضوع ارزیابی بگردد و در ارزیابی شخص، نظر و قول و بخصوص کردار او به حق سنجیده شود، دروغ و فریب از میان بر میخیزد.
از خواص دروغگوئی برای حفظ قدرت و ظلم و ستم، یکی ضد و نقیض گوئی است. قدرت به دستان و زورگویان و آنها که رسیدن به قدرت را هدف میکنند، بنابر نیاز قدرت، حرفها میزنند که هم در خود تناقض دارند و هم حرف امروز ناقض حرف دیروز است. یا حرفهای خوب و شیرین میزنند اما خود عکس آن را عمل میکنند.
به کتاب اصول کافی که مرحوم کلینی – که درقرن سوم هجری به دنیا آمده و بنا به قول تاریخ، نواب خاص امام زمان را هم درک کرده – آن را نوشته و پس از قرآن، یکی از مهترین کتب اربعه شیعه است و در وصف آن از قول امام زمان آورده اند که «الکافی، کافی لشیعتنا»، مراجعه میکنیم تا ببینیم، در آن، در مورد راستگوئی چه آمدهاست. در کتاب اصول کافی، کتاب کفر و ایمان «باب اصدق و أداء الامانه»:
حدیث 1 تا 12در مورد راستگوئی و اداء امانت است: امام صادق (ع) فرمود:
«1- خدای عز و جل هیچ پیغمبری را مبعوث نفرمود جز با راستگوئی و اداء امانت به نیکوکار و بدکار.
2- به روزه و نماز مردم گول نخورید، زیرا بسا انسان به نماز و روزه شیفته میشود تا آنجا که اگر ترک کند بهراس افتد. ولی آنها را به راستگوئی و اداء امانت بیازمائید.
3- هر که زبانش راست باشد کردارش پاک است.
4- عمربن ابیالمقدام گوید: نخستین بار که خدمت امام باقر(ع) رسیدم، فرمود پیش از یاد گرفتن حدیث راستگوئی بیاموزید. یعنی اینکه یاد بگیرید که وقتی سخن میگوئید از دروغ بپرهیزید و راست بگوئید.
6- فضیل بنیسار گوید: امام صادق (ع) فرمود: ای فضیل: نخستین کسی که راستگوئی را تصدیق میکند خدای عز و جل است که میداند او راستگو است و خودش هم خود را تصدیق میکند و می داند راستگو است.
8- ربیع بنسعد گوید: امام باقر (ع)بمن فرمود: ای ربیع، همانا مرد راست میگوید، تا خدا او را صدیق«بسیار راستگو»، بنویسد.
10- امام صادق(ع) فرمود: مردم را به غیر زبان(بلکه با کردار) خود به خیر و نیکوکاری دعوت کنید، مردم باید کوشش در عبادت و راستگوئی و پرهیزکاری شما را ببینند.
11- ایضاً: هرکه زبانش راست شد، عملش پاک گشت.
12- ایضاً: بطول دادن رکوع و سجود مرد ننگرید، زیرا به آن عادت گرفته و اگر ترک کند، وحشتش میگیرد، ولی به راستی گفتار و اداء امانتش بنگرید. » (36)
« حضرت باقر(ع) فرمود: علی بنالحسین به فرزندانش میفرمود: از دروغ کوچک و بزرگش، جدی و شوخیش بپرهیزید. زیرا آن کسی که در چیز کوچک دروغ گفت، بدروغ بزرگ نیز جرأت پیدا کند. » (37)
حضرت باقر (ع) فرمود: خدای عز وجل برای بدی قفلهائی قرار داده، و کلیدهای آن را شراب قرار داده، و دروغ بدتر از شراب است.» (38)
11- حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمود: هیچ بندهای مزۀ ایمان را نچشد تا دروغ را ترک کند چه شوخی باشد چه جدی. (39)
14- امیرالمؤمنین (ع) فرمود: برای مسلمان سزاوار و شایسته است که از رفاقت با دروغگو بپرهیزد، زیرا که او دروغ گوید تا بدانجا که اگر راست هم بگوید باور نشود.» (40)
حال به چند روایت و حدیث از سایر منابع توجه کنیم:
«و از امیرالمؤمنین مروی است که فرمود زینت سخن، راست گوئی است و قطب راوندی در لبابالاباب روایت کرده از رسول خدا (ص) که فرمود: قصد کنید و اختیار نمائید راستگوئی را پس اگر گمان کردید که در او هلاکت است پس بدرستی که در آن است نجات » یا « از رسول خدا (ص) که فرمود: «دوری کنید از گفتن دروغ اگر گمان برید در آن نجات است پس بدرستی که تباهی شما در آنست » (41)
امام در سخنان حکمت آمیز نهج البلاغه شماره 458 میفرماید: « نشانۀ ایمان آناست که راست گفتن بر دروغ گفتن اختیار کنی اگر چه ترا از آن راست زیان انگیزد و از دروغ سود خیزد، و به بیش از عمل سخن نگوئی و هنگامی که سخن از دیگری میرود از خشم و کیفر خدای بترسی.»
و این گفته امام علی در انطباق با بیان رسول گرامی در مورد دروغگوئی است که فرمود: «بر شما باد راستگوئی اگرچه آن را باعث هلاک خویش پندارید چه انجام آن رستگاری است، و بپرهیزید از دروغ گفتن اگرچه آن را وسیلۀ نجات خویش پندارید چه انجام آن هلاکت است» (42) این حدیث نبوی در بسیاری از منابع روائی و حدیث آمده است.
دروغ هرگز نباید گفته شود:
«کلینی و برقی به اسانید متعدده روایت کردهاند که رسول خدا (ص) فرمود وصیت میکنم ترا یا علی در جان خویشتن بچند خصلت خداوند را اعانت کن: اول راست گفتن بیرون نیاید از دهانت هر گز یک دروغ.» (43)
«در ارشاد شیخ مفید مرویست که حضرت سیدالشهداء در روز عاشورا در آنگاه که در میدان خطبه میخواند فرمود: والله قصد نکردم گفتن دروغی را از زمانی که دانستم خداوند عزو جل دروغ گویان را بجهت دروغ گفتن مبغوض دارد.» (44)
« و در کتاب دعائمالاسلام وصیتی از امیر مؤمنان در وقت وفات بفرزند خود حسن و سایر اولاد شیعیان کرد و آن را نوشت و یکی از فقرات آن ایناست: بیرون نکنید یا بیرون نرود البته از دهانتان یک دروغ مادامی که زنده هستید»(45)
همانطور که مشاهده میشود، در این حدیثها تناقض وجود ندارند، پس راست هستند و امروز هم اگر کسی همان سخن را بگوید و دروغگوئی را نکوهش کند، اهل خرد میپذیرند. زیرا سخن حق است. یک چند از آنها، دروغ را ولو برای دفع خطر، ممنوع میکنند.
ج- احادیثی که گناه دروغ گفتن را فوق گناهان کبیره می شمارد:
هم در روایات اهل سنت و هم شیعه آمدهاست که از پیامبر سئوال کردند: آیا مؤمن دزدی میکند. فرمودند: آری. پرسیدند: آیا زنا میکند. فرمودند: گاهی آری! باز پرسیدند: آیا مؤمن دروغ میگوید؟ فرمودند خیر! فقط به چند نمونه توجه کنید:
در تفسیر «الدرالمنثور» آمدهاست: «ابنالخراطی در کتاب مساویالاخلاق خود و ابنعساکر در تاریخش از عبدالله بنجراد روایت کردهاند که از رسول خدا (ص) پرسید: آیا مؤمن زنا میکند؟ فرمود: گاهی ممکن است پیش بیاید. عرض کرد: آیا مؤمن دزدی میکند؟ فرمود: گاهی ممکن است. عرض کرد: مؤمن دروغ میگوید؟ فرمود: نه، آنگاه دنبالش این آیه را تلاوت فرمود: اِنما یفترى الکذب الذین لیؤمنون بآیات الله و اولئک هم الکاذبون (نحل/105)» (46) و یا روی عبدالله بن حداد قال: قلت یا رسول الله المؤمن یزنی؟ قال: قد یکون ذلک، قال: قلت یا رسول الله المؤمن یسرق؟ قال: قد یکون ذلک، قال: قلت یا رسول الله المؤمن یکذب؟ قال: لا. ثم قرأ: اِنما یفترى الکذب الذین لیؤمنون بآیات الله » (47)
به حدیثِ شیعی هم توجه کنیم:
«دعوات راوندی: قال النبی(ص) أربا الربا الکذب. وقال رجلٌ له(ص): المؤمن یزنی؟ قال: قد یکون ذالک، قال: المؤمن یسرق؟ قال: قد یکون ذالک، قال: یا رسول الله المؤمن یکذب؟ قال لا، قال الله تعالی: اِنما یفترى الکذب الذین لیؤمنون » (48)
یا
«به پیامبر گفتند آیا مؤمن دزدی میکند پیغمبر سرشان را پایین انداختند و گفتند قد یسرق یعنی گاهی دزدی میکند گفتند مؤمن زنا میکند گفتند قد یزنی گاهی زنا میکند پرسیدند مؤمن دروغ میگوید پیامبر سرشان را بالا آوردند و گفتند: مؤمن هیچگاه دروغ نمیگوید.
و یا فرمودند ممکن است خشمگین شود آیا مؤمن خشمگین میشود؟ مردی از پیامبر(ص) پرسید؟ عرض کردند: ممکن است ربا بخورد؟ فرمودند: احتمالش هست. عرض کردم: ممکن است زنا بکند؟ پیامبر سر بزیر انداخت و فرمود ممکن است ولی توبه میکند. همینطور چند گناه کبیره را پرسیدند و پیامبر فرمودند: ممکن است. تا پرسیدند مؤمن دروغ هم میگوید؟ پیامبر با تاکید فرمودند: نه مؤمن هرگز دروغ نمیگوید. کسی که دروغ بگوید ایمان ندارد و اصلا مؤمن نیست» (49)
این احادیث صحیح هستند زیرا هم واقعیت و هم حق را بیان میکنند لذا تناقض در بر ندارند. واقعیت ایناست که دروغ ریشه زشتکاریهای دیگر است. وگرنه قصد پیامبراین نیست که عقوبت زنا و دزدی که از گناهان کبیره هستند را نادیده بگیرد و یا کم جلوه بدهد.
محمد امین و مأمور تبلیغ بکنار، آیا از هیچ آدم عاقلی بر میآید که هر سه نوع گفتار یعنی احادیث الف، ب، وج را گفته باشد و خود نیز گفته باشد هر سخن از من شنیدید به قرآن بسنجید؟ احادیثی که هیچ نوع دروغ را جایز نمیشمرد و حتی دروغ گفتن را فوق گناهان کبیره می شمارد و احادیثی که مستقیم و غیر مستقیم جواز دروغ گفتن را صادر میکنند و آنها را به مردم آموزش میدهند، میتوانند از یک نفر باشند؟ آیا نباید آنها را به قرآن و به حق سنجید و روایتی را که با قرآن نمیخواند، بدور انداخت؟
اگر چنین کسی باشد که هست، آیا او را ظالم، ستمکار و قدرت طلب به حساب نمیآوریم؟ حال اگر پیامبری و یا امامی برای هر مصلحتی چنین فرمانهائی صادر کند، حق مردم نیست که او را پیامبر و امام قدرت طلب بدانند و نه پیامبر و امام رحمت، صداقت و صلح و صفا؟ً اگر به زعم فقها و مراجع در مواقعی دروغ جایز و یا واجب میشود، و خود را هم شیعه امام علی میدانند، برای این سئوال چه پاسخی خواهند داشت؟ چرا امام علی بعد از مرگ عمر و تشکیل شورای شش نفری که، در آن، عبدالرحمن بن عوف در آن رئیس شورا بود و حق وتو داشت و تصمیم گیرنده نهائی بود، وقتی سه مرتبه از امام پرسید: اگر زمام این امر را بدست گرفتی در میان ما به کتاب خدا و روش پیامبرش و روش ابوبکر و عمر رفتار میکنی؟ آن حضرت بخاطر مصلحتی چنان عظیم که تصدی خلافت است و به قول جاعلان ولایت مطلقه فقیه، مقدم بر دیگر احکام است، نگفت آری و گفت: «در میان شما بکتاب خدا و روش پیامبرش تا آنجا که توانائی دارم رفتار میکنم.» و وقتی عبد الرحمن سه مرتبه از عثمان همان سئوال را کرد، عثمان پاسخ داد: « آری : نزد شما متعهد میشوم که در میان شما به کتاب خدا و روش پیامبرش و روش ابوبکر و عمر رفتار نمایم». لذا عبدالرحمن با عثمان بیعت کرد و علی را کنار زد. آیا علی نمیتوانست به دروغ بگوید: بله به کتاب خدا و روش پیامبرش و روش ابوبکر و عمر رفتار مینمایم و بعد که خلافت به دستش افتاد، بگوید: «از راه مصلحت حرفی زدهام و به آن متعهد نیستم. اگر لازم ببینم امروز حرفی را میزنم و فردا عکس آن را میگویم»؟ و یا چرا وقتی مردم به امام علی بیعت کردند و آن حضرت خلیفه مسلمین گشت، بنا بر مصلحت، با گفتن چند کلمه دروغ معاویه را در مقام خود ابقا نکرد تا پس از مستحکم شدن خلافتش او را عزل نماید؟ با وجودی که ابنعباس به او پیشنهاد کرد که فعلاً او را در مقامش ابقا کن و من به تو قول میدهم که بعداً مثل آب خوردن او را از سر جایش بلند میکنم؟ و یا چرا بعد از قبول حکمیت خوارج از او خواستند توبه کند و بگوید که پذیرش حکمیت خلاف بود، آن حضرت حاضر نشد، دروغ مصلحتآمیز بگوید؟ آیا نمیتوانست به دروغ بگوید پذیرش حکمیت خلاف بوده و بعد که مسلط شد، بگوید که چون داشت شیرازۀ لشکر از هم پاشیده میشد، من از راه مصلحت، دورغ گفتم؟ امام علی نکرد زیرا اگر میکرد چرخ قدرت در همان سمت و سو که چرخید میچرخید اما بشریت از الگو/امامی که علی است محروم میشد. و نوع دیگر زندگی که زندگی با بکاربردن حقوق و رعایت حقوق است را تجربه نمی کرد.
یا چرا امام حسین در کربلا برای نجات جان خود و یارانش به دروغ حاضر نشد که به پیش ابن زیاد برود و با یزید بیعت کند و جان سالم بدر برد و هر وقت فرصت به دست آورد، بگوید چون آن روز در اضطرار بودم به دروغ متوسل شدم. امام حسین نیز دروغ مصلحتآمیز نگفت زیرا اگر میگفت: سرمشقی که ایستادگی بر حق و پیروزی است، وجود پیدا نمیکرد. آنان دروغ نگفتند زیرا شک نداشتند که دروغ وسیله به دست آوردن قدرت و حفظ و نگهداری آن است. و آنها میخواستند نماد زندگی در استقلال و آزادی باشند.
این فصل را با آوردن نکاتی در این باب که چه کسانی و چرا باب دروغسازی را گشودند، به پایان میبرم:
ریشه دروغ مصلحت آمیز و انواع دیگر دروغ:
در دهههای سوم و چهارم قرن دوم هجری، ودر دورۀ امام صادق(ع) گروههای دیگری بر گروه غالی که از قبل وجود داشت، افزوده شدند. مهمترین آنها «مفوّضه» نام گرفتتد. «مفوّضه معتقد بودند که پیامبر و ائمه، اولین و تنها مخلوقاتی هستند که مستقیماً به دست قدرت حق، از ماده ای متفاوت با سایر بشر آفریده شدند. خداوند آنگاه قدرت و مسئولیت امور عالم خلقت را به ایشان واگذار فرمود…آنان میتوانند حکمی شرعی را تشریع یا نسخ کنند و حلال را حرام یا حرام را حلال نمایند.» (50) اینان در جعل اخبار به نفع گروه خود کوشیدند. گروه مفوضه عقاید بدعت آمیز را برای دین جایز میشمردند. سر دستۀ مفوضه فردی است بنام ابوالخطاب که به نام محمد بن ابیزینب و یا مقلاص بنابوالخطاب هم معروف است. جایز بودن دروغ و گواهی نادرست به خاطر دین از ابداعات وی است. بنا به نوشته نوبختی او یکی از شاگردان و یاران امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) بود. بنا به همین نوشته، او یکی از داعیان این دو امام بود. وی عقاید بدعتآمیز جدیدی را مانند: «اباحه»، «جایز شمردن دروغ مصلحت آمیز» و «گواهی نادرست» را به خاطر دین تبلیغ میکرد. (51) در روایاتی هم آمده که ابوالخطاب بر امام صادق (ع) دروغ میبسته (52) و به تحریف گفتههای آن حضرت میپرداخته است. (53)
بعضی از گزارشها هم حاکی از آناست که وی پیروان خویش را از جمیع محرمات مباح گردانیده است. وچون اصحابش از وی تقاضا کردند که فرائض گران است و بر ما سبک گردان، وی ایشان را به ترک همۀ فرائض اجازت داد و آنها را از رنج به جای آوردن آن اعمال رهانید.(54)
کشی روایت کرده که امام صادق (علیه السلام ) خطاب به ابوالخطاب نوشت: «شنیدهام تو پنداری که زنا مردی ، و خمر مردی، و صلاه مردی، و صیام مردی وفواحش مردی است، چیزی را که می گوئی درست نیست من اصل حقم و فروع حق طاعت خداوند است و دشمن ما اصل شر است و فروع و شاخههای آنان فواحشند و چگونه اطاعت کنند کسی را که نشناسند و چگونه می توانند بشناسند کسی را که از او اطاعت نمیکنند» (55)
مغیره بنسعید از یارانش میخواست به این صورت که کتب روایی اصحاب امام صادق (ع) را از آنها امانت میگرفتند و در آنها تصرف مینمودند و در بین آن احادیث به همان اسانید به جعل و دروغ میپرداختند. سپس آن کتب را به صاحبانشان بازگردانده و با این عمل به تحریف جدی در احادیث پرداخته میشد. ابوالخطاب و اصحابش نیز به همین سبک و روش به تحریف روایات در درون گروه شیعه پرداختتد. (56)
باز کشی از حضرت صادق (ع) روایت کردهاست که حضرت در تفسیر این آیه « آیا خبرتان دهم که شیطانها به چه کسی نازل میشوند؟ بر همه دروغگویان گنهپیشه نازل میشوند » فرمود: «آنان هفت نفرند: 1 – مغیره بنسعید 2 – بنان 3 – صائد 4 – حمزه بن عماره 5 – حارثشامی 6 – عبدالله بنعمرو بنحارث 7 – ابوالخطاب. » (57)
در نیمه اول قرن دوم هجری، جعل روایات و احادیث به حدی رسیده بود که زراره بناعین، یکی ازبزرگترین دانشمند شیعه، آرزو کرد: ایکاش میتوانست «آتشی افروخته و تمام منقولات شیعه را بسوزاند » (58) اگر امروز زنده بود، و این همه احادیث و روایت – و فتاوی صادره بر پایه آنها – برای مشروع کردن دروغ را مشاهده میکرد، خدا می داند چه میگفت!
انسان ها باید از طریق تجربه بیاموزند که روح عالم هستی بر راستی که ارزشی جهانشمول است، استوار میباشد و نه دروغ و یا دروغ مصلحت آمیز که خود نوعی از دروغ ولی با کلاه شرعی است. به نظر و بنابر تجربهام، اگر انسانها هر کاری میخواهند بکنند ولی دروغ نگویند و دروغ و انواع آن از جهان رخت بربندد، دنیا گلستان خواهد شد و بهشت موعود به راستی در همین دنیا ساخته خواهد شد. پس بر آنهائی که درد دین دارند، واجب است که با کار تحقیقی، علمی وعملی خود ریشه دروغ را که با دین عجین شده است بخشکانند و همچنان که بسیاری بر این عقیده هستند و در تجربه هم ثابت شده است که دین و عقیده نیاز به دروغ گفتن ندارد، دست به کار جدی و تحقیقی بزنند و با استعانت از قرآن و روش حضرت علی (ع) به ریشه یابی این بدعت بپردازند و لکه سیاه دروغ گفتن به خاطر مصلحت دین و ملت را که دین را و زندگی مردم را فراگرفتهاست، از جامعه بزدایند.
جامعه و مردم نیز باید بدانند که دروغ و درغگوئی بهترین وسیله دردست حاکمان قدرتمدار، دیکتاتوران و ستمکاران است. اگر آنها هم بخواهند نظیر آنان از این وسیله برای منافع خوداستفاده کنند، روزگارشان همواره از بد بدتر خواهد شد. چراکه
1. با این دروغ گفتن، بندگی قدرت را میپذیرند و خود در دام ستم در میغلطند. و
2. خود جباران ستمگر را بر خود حاکم و آلت فعل آنها در استمرار بخشیدن به ستمگری میشوند. و
3. چون هر دو طرف با وسیلۀ یکسانی عمل میکنند، حق از غیر حق تمیز داده نمیشود و قدرت برنده و عموم را به تخریب مبانی حیات خویش مأمور میگرداند. بنابراین، در نهایت، مردم هستند که بازنده میشوند. و
4. چون اهرمهای قدرت در دست حاکمان وقدرتمداران و نه مردم است. این آنها هستند که به دروغهای خود، لباس حقیقت میپوشانند و به خورد مردم میدهند و یا دروغ میگویند و مصلحتآمیزش میخوانند. اما مردم وسیلهای که دروغ خودرا بتوانند به حکام و ستمگران بقبولانند، در اختیار ندارند. بنابر اینکه دروغ دفع شر نمیکند و اساس قدرت را مستحکم و توان بزرگ و متمرکز شدنش را بیشتر میکند، مدام بر زیان مردم میافزوده می شود. این گمان که پناه بردن به بد از ترس بدتر، تن دادن به اقل ضرر است، نتیجه ای جز محکوم کردن خود به جبر بد و بدتر ببار نمی آورد.
دروغگوئی و شیوع آن در جامعه، سبب تدنی اخلاقی و چرکین شدن وجدان اخلاقی و بیمانع شدن انواع زورگوئیها و آسیبهای اجتماعی میشود. بیشترین زیانش، بیایمانی و رواج تبهکاری است. در حقیقت ایمان با علم حاصل میشود ولی ثمرۀ ایمان اخلاق است و اخلاق مجموعه حقوق است و کار وجدان اخلاقی انطباق فکر و گفته و عمل به حق است. اخلاقی که بکار به حق کردن عمل نیاید، وقتی وجود پیدا میکند، بداخلاقی است.
ممکن است کسی نظر نادرست و یا مخالف واقع و یا نظر ما بگوید. او درغگو نیست. اما بر او است نظر خویش را با حق بسنجد. جریان آزاد نظرها و باورها و فکرها نیز به همه حق میدهد نظرهای یکدیگر را نقد کنند. نقدی که دروغ نیست، تمیز صحیح از نا صحیح و تصحیح ناصحیح است و نه رد و طرد. درغگو کسی است که حق را میشناسد و آنرا میپوشاند و بقصد فریب میگوید. بر جامعه حقوقمند است که آزادی جریان نظر و فکر و باور و آزادی بیان را برقرار کند، تا به یمن نقد، بیانهای قدرت به بیانهای آزادی بازگردند. با وجود آزادی، پرده دروغ دردیده و حقیقت آشکار میشود. با وجود آزادی، هرگاه نظر نادرستی و یا سخن غیر منطبق با واقع گفته شود، امکان نقد آن وجود دارد و به نقد، نادرست درست میشود. دیگر، به محض شنیدن سخنی که اطلاعهای و دادههای موجود درآن، با اطلاعها و دادههای موجود در نظر ما یکی نبود و یا موافق نظر ما نبود، او را دروغگو نمیخوانیم و نه تنها بابِ بحث با او را بر خود نمیبندیم بلکه او را روبروی خود هم نمی بینیم. او را کسی می بینیم که در بحث با ما در صدد جستن حقیقت است.
به علت طولانی نشدن مقاله، بحث ج- احادیث ، دو قسمت گردید. بحث بعدی که پایان این سلسله مقاله است و از علت و به نوعی به نتیجه بحث می پردازد را در آخرین بخش خواهد آمد
محمد جعفری mbarzavand@yahoo.com
: نمایه و یادداشت
14 – اصول کافی، 4جلدی، ج4 ص 40و41؛ عن عیسی بن حسان قال: سمعت ابا عبدالله (ع) یقول: کلّ کذب مسؤول صاحبه یوماً إلا[کذباً] فی ثلاثه: رجل کائد فی حربه فهو موضوع عنه، او رجل اصلح بین اثنین یلقی هذا بغیر ما یلقی به هذا، یرید بذالک الاصلاح مابینهما، او رجل وعد أهله شیئاً و هم لا یرید أنیتم لهم.
15 – همان سند، ص 39.
16- http://www.rastgooei.com/Article/178/ ؛ به نقل از: نراقی، 1379، ج2 ، 98
17 – امام خمینی، 1410ق، ج 2، 80-85؛
18 – همان سند، 87-88؛
19 – همان سند، 92،
20 – لؤلؤ و مرجان، محدث نوری،ص 184و185؛ به نقل ازکتاب مکاسب انصاری.
21 – جامع السعادات، ج 2، ص 323.
22- معنای دروغ مصلحت آمیز»، دکتر حسین اترک، استادیار دانشگاه زنجـان، نشریه پژوهشی های فلسفی دانشگاه تبریز، سال 7، بهار و تابستان 92، شماره مسلسل 12؛ به نقل از: نراقی 1379، ج2، 98.
https://usercontent.one/wp/enghelabe-eslami.de/wp-content/uploads/2016/03/20140215113411-9787-35.pdf?media=1733426054
23 – همان سند، 99-100.
24 – پرتوی از قرآن جلد اول سید محمود طالقانی، چاپ سوم ص 10 از مقدمه.
25 – پیرامون ظن فقیه و کاربرد آن در فقه، سید محمد جواد موسوی غروی، ترجمه دکتر سید علی اصغر غروی،چاپ اول 1378،ص 94؛ به نقل از تفسیر عیاشی / صافی، مقدمۀ 12؛ یا محمد ما جائک فی روایهٍ من برٍ او فاجرٍ، یوافق القرآن، فخذ به، و ما جائک فی روایهٍ من برٍ او فاجرٍ، یخالف القرآن، فلا تاخذ به.
26 – اصول کافی، 4جلدی، ج 1، ص 89.
27 – لؤ لؤ و مرجان، محدث نوری، ص 190-188.
28 – ولایت فقیه، بدعت و فرعونیت، محمد جعفری،ص 396و397؛ به نقل از: ترجمه تفسیر المیزان، 20 جلدی، ج 5، ص 45.
29 – مبانی اقتصاد اسلامی، اثر شهید مطهری، انتشارات حکمت، ص 14و15. این کتاب به دستور آقای خمینی خمیر و از پخش آن جلوگیری بعمل آمد، آرامش و چالش، هاشمی رفسنجانی، یادداشت 10 خرداد 62،
30 – همان سند ، ص 27 .
31– انواع خبر یا روایات و احادیث: متواتر یا واحد. متواتر: لفظی است و یا معنوی.
خبر واحد: صحیح، مرسل، مرفوع، مهمل، مجهول، ضعیف و یا صحیح، حسن،موثق، سلسله راویان یا بعضی اگر چه یک نفرآن فاسق باشد. راوی تمام آن سلسله ممدوحی غیر امامی باشند.
32 – ترجمه تاریخ یعقوبی دکتر محمد ابراهیم آیتی، ج2،ص 1+ الامامه والسیاسه، ابو قتیبه دینوری، ج1، ص 17؛« سمعت رسول الله (ص) یقول: انّا معشر الانبیاء لا نورث، ماترکنا صدقه»
36 – اصول کافی، ج 3،ص 165-162.
37 – اصول کافی، 4جلدی، ج4 ص 35.
–38-اصول کافی، 4جلدی، ج4 ص 35و36.
39- -همان سند، ص 37.
40- -همان سند، ص 38.
41- -لؤلؤ و مرجان، محدث نوری،ص56 و 66.
42- – حدیث نبوی، ترجمه تاریخ یعقوبی، مترجم:دکتر محمد آیتی، ج 1، ص 492؛« علیکم بالصدق و إن ظننتم فیه الهلکه فان عاقبته النجاه و ایاکم والکذب و إن ظننتم فیه النجاه فان عاقبته الهلکه»
43- -لؤ لؤ و مرجان، محدث نوری، ص 51.
44- -لؤلؤ و مرجان، محدث نوری،ص 74 .
45 – لؤلؤ و مرجان، محدث نوری،ص 64؛ ولا تخرجن من افواهکم کذبه ما بقیتم.
46- -ترجمه تفسیر المیزان، 20 جلدی، ج12، ص506-507؛ به نقل از: الدرالمنثور ج4،ص131. در ذیل تفسیر آیه 105 سوره نحل در بحث روایتی آمده است.
47- -کشف الاسرار و عدهُ الابرار، ج5، ص 450 ذیل تفسیر آیه 105 نحل. + در تهذیب الاثار ودر ” تاریخ دمشق ” ابن عساکرهم نظیر این حدیث آمده است.
=48-سفینه البحار، شیخ عباس قمی،ج 7،ص 455.
49- -میزان الحکمه جلد 9 باب کذب-سفینه البحار ص 473.
50-– مکتب در فرایند تکامل، سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه: هاشم ایزد پناه،ص69و70.
51- – برای توضیح بیشتر به کتاب کشی، فرق شیعه نوبختی و تاریخ اسماعلیان نوشته برنارد لوئیس ترجمه دکتر فریدون بدره ای مراجعه شود. و یا محمد بن مقلاص الاسدی که شهرستانی از او با کنیه”ابوزینب” و مقریزی با کنیه “ابن ابی ثور” یاد میکند و دیگر ” مغیره بن سعید” و “بزیغ بن موسی الحائک” و “بشار الشعری” و “معمربن خثیم”و…
به نقل از:کشی، صص۲۲۴، ۲۲۸، ۲۹۴، 303.
53 -همان سند، به نقل از: قاضی نعمان، ج۱، صص۱۳۸-۱۳۹؛ ابن بابویه، طوسی، تهذیب، ج۲، صص 259-258.
54
به نقل از: الکنی و الالقاب، ج 1، ص 62.
55-
http://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/93019/1
به نقل از:کشی، رجال، ص 291.
56– http://pajoohe.com/25514/print.php?UID=32746
به نقل از: علامه مجلسی محمدباقر، بحارالانوار، بیروت- لبنان، موسسه الوفا، 110 جلد، 1404 هـق، ج2، ص 250 .
به نقل از: رجال کشی، ص 247 و ص 256 – خصال صدوق، ج 2، ابواب السبعه، ص 36، سوره شعراء، آیات 221 و 222؛ «هل انبئکم علی من تنزل الشیاطین تنزل علی کل افاک اثیم»
58 -مکتب در فرایند تکامل، سید حسین مدرسی طباطبائی ترجمه: هاشم ایزد پناه، چاپ دوم1386 ص 96.