back to top
خانهدیدگاه هااین گونه نگاهم مکن- رحمان

این گونه نگاهم مکن- رحمان

Negah-1 هنوز صدایت را می شنوم.

 

زمان چه زود گذشت

و اکنون ما،

مسافران جاده بی انتها،

هنوز در راهیم.

 

تو گفتی،

در هوای سرد زمستان هم خواهم آمد.

و نزد تو خواهم ماند.

نمی دانستم، وزش تند بادهای زمستانی،

آن تازیانه های بی رحم را،

بر گُردۀ ما ،

نمی دانستم که تو،

در عبور از گردنه های سخت و نفسگیر بیداد،

به سوی شهر آرزوها

از درونسویِ روح خویش،

زخم بر خواهی داشت.

و من مرحمی برای زخمت نخواهم یافت.

 

نگاه می کنم،

به آن چهرۀ فرسوده رنج دیده

نگاه می کنم به آینه

و خود را در تو باز می یابم.

دلم می گیرد،

از رنجی که بر ما رفت،

و از حسرتی که بر دلمان ماند.

دلم می گیرد،

از دیدن باغ سوخته

از خرمنگاه ها،

از کشتگاه هایی که در میان شعله های آتش سوختند،

از پرندگان مهاجر،

که در حسرت بازگشت به خانه،

پرهاشان سوخت

آتشی در وجودم زبانه می کشد.

 

این گونه نگاهم مکن

سرمای تند باد زمستانی

از تنم بیرون نرفته هنوز.

صدایت را می شناسم

عطر یاس باغ های وطن را می بویم

این گونه نگاهم مکن

با آن چشمان روشن رنج دیده

 

رحمان 01/11/1394

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید