کارگران عزیزم!
در طول سالی که گذشت، اندیشه راهنمائی که بیان استقلال و آزادی باشد و به اکثریت بزرگ امکان دهد بدیل خویش بگردد و برای رها شدن از روابط مسلط – زیر سلطه، به حرکت در آید، نبود . ازاینرو، در همه جا، گرایشهای زورمدار و خشونتورز، میدانداری کردند و می کنند. هم در غرب و هم در جامعههای مسلمان و هم در بقیت جهان، این ماوراءملیها هستند که نیروهای محرکه را به مهار خویش درآوردهاند و بخش بزرگی از آنها را تخریب میکنند. اندیشههای راهنما، همه توجیهگر قدرت و قدرتمداریاند ، بکار تمایلهای راست افراطی میآیند و اینان مروج خشونتگری هستند. خشونت در انواع خویش اکثریت بزرگ را که از زحمتکشان تشکیل میشود، فعلپذیر میکنند. نوعی از خشونت که استثمار بیش از بیش و پیش زحمتکشان است، خشونت مضاعفی است. زیرا استثمار خشونت است و بکار افتادن حاصل اسثتمار در نگاه داشتن اکثریت بزرگ در موقعیت زیر سلطه، خشونت دومی است.
اگر بهرهکشی و خشونت مضاعف از یکدیگر جدائی ناپذیر هستند، به این دلایل است:
1. سرمایه و یکچند از نیروهای محرکه دیگر (دانش و فن و کارمایه و مواد اولیه و…) از مرزها و مهار دولتها رها شدهاند. ماوراءملیها آنها را هرجا بخواهند میبرند و با آنها هرکار که بخواهند، از جمله تخریبشان، میکنند. کار نیز نیروی محرکه است. اما اگر کار «متخصصان» سیال است، کار زحمتکشان سیال نیست. از اینرو، رابطه زحمتکشان با سرمایه و دیگر نیروهای محرکه، رابطه زمینگیر و سیال و فرار است. دولتی جهانی توانا به مهار ماوراءملیها وجود ندارد. دولتهای کشورها میگویند توانائی مهار ماوراءملیها را ندارند. راست بخواهید، خود نیز به مهار ماوراءملیها درآمدهاند. در عوض، به مهار زحتمکشان توانایند. بدینخاطر است که سازمانهای کارگری توانائی آن را نیز ندارند که مانع از شدت گرفتن بهرهکشی از کارگران و، در همان حال، بزرگ شدن انبوه بیکاران، بگردند. باوجود این،
2. بیکاری و فقر و قهر موجهای مهاجرت را بر میانگیزند. مرزها برای جلوگیری از رسیدن این موجها ، حتی به کشورهائی که مردمشان دارند گرفتار پیری میشوند (کشورهای اروپائی)، ایجاد میشوند. «نیروی کار خارجی» خود از عوامل قوت گرفتن گرایشهای افراطی، حتی نزد زحمتکشان میگردد. در همه جا، قربانیان اول خشونتها، زحمتکشان هستند.
3. در همه جای جهان، در کشورهای در موقعیت زیر سلطه بسیار بیشتر، مصرف بر تولید بیشی دارد. گرچه حیات سرمایهداری در گرو بیشی مصرف بر تولید و پیشخورکردن و از پیش متعین کردن آیندهاست، اما بزرگ شدن بیش از اندازه رقم بدهیهای شهروندان و دولت و شهرداریها و… از سوئی و بزرگ شدن سرمایهای که از چرخه تولید خارج و در بازار فرآوردههای مشتق بکار میافتد، از سوی دیگر، اکثریت بزرگ را گرفتار ترسها، از جمله ترس از بحران و بیکاری و پیآمدهایش میکند. در نتیجه، تمایل به فعلپذیری و حتی موافقت با بکار رفتن خشونت بر ضد «نیروی کار خارجی مزاحم» تشدید میشود.
زحمتکشان!
سرمایهسالاران اینک در کار آنند که تضاد شما زحتمکشان را با بهرهکشان، با تضاد میان شما جانشین کنند. صلح حقی از حقوق انسان است. اما قدرت از جنگ پدید میآید. از اینرو، قدرتمداران جنگ افروزاند و در جهان امروز، کوچه و خیابانی نیست که، اینان در آن خون نریزند. تولید انبوه فرآوردههای ویرانگر نیز جنگ با زندگی است. از جمله بخاطر کمبود فرآوردههای برآورنده نیازهای اولیه. پیشاروی جهانی که بیش از پیش در خشونت فرو میرود، نسلهای جوان گرفتار احساس ناتوانی میشوند، امید را به یأس و شادی را به غم میبازند. راست بخواهید، گرفتار فریفتاری شگرفی شدهاند و میشوند:
شادی و امید و توانائی حق و ذاتی حیاتند. اگر ذاتی حیات نبودند، زندگی نمیتوانست ادامه بیابد و رشد انسان ناممکن میشد. اما قدرت، انسانها را چنان فریفته است که گمان میبرند حالت طبیعی، حالتِ ناتوانی و غم و ناامیدی است. هرگاه انسانها بخواهند توانائی و شادی و امید بجویند، میباید قدرتمند بگردند. مبارزه بر سر قدرت را امری طبیعی میباوراند، در نتیجه، زبر دستی و زیر دستی نیز امری طبیعی میشود. حال اینکه ناتوانی و غم و ناامیدی ذاتی قدرت بمثابه رابطه مسلط – زیر سلطه هستند. انسانها وقتی توانائی و شادی و امید مییابند که از روابط غیر طبیعی زور با زور، خویشتن را برهند و با یکدیگر رابطه حق با حق برقرار کنند. آنها که در رابطه مسلط – زیر سلطه موقعیت مسلط را پیدا میکنند کمتر رنج نمیبرند. بیشتر هم گرفتار احساس ناتوانی و غم و ناامیدی میشوند. اما راه را نمیشناسند و در بیراهه، بیشتر برده قدرت میشوند بدان امید که از احساس کاهنده ناتوانی و غم و ناامیدی برهند و نمیرهند. معتادان به قدرت از معتادان به مواد مخدر رنجورترند.
باوجود این، شما زحتکشان که اکثریت بزرگ جامعه بشری را تشکیل میدهید، نمیتوانید به انتظار بنشینید تا این معتادان ترک اعتیاد کنند. باید حقوق خویش را بشناسید و بر سر این حقوق بایستید و به جنبش برای احقاق حقوق درآئید.
ابوالحسن بنیصدر
اول مه 2016 برابر 12 اردیبهشت 1395