رمزگشایی از اعدامهای گسترده در سال ۶۷ با انتشار یک سند صوتی از حسینعلی منتظری، قائم مقام وقت رهبر ایران، وارد مرحله تازهای شده است.
درباره آنچه در سال ۶۷ به وقوع پیوست، تاکنون پارهای اسناد و مدارک منتشر شده و اطلاعات زیادی هم از زبان زندانیان جان به در برده آن دوره، خانوادههای قربانیان و همچنین برخی از مسئولان وقت مطرح شده است. این گزارهها حاوی اطلاعاتیست که کم و کیف آن جنایات را فراتر از آنچه تصور میشد تصویر کردهاند.
گرچه هنوز اطلاعات بسیار دیگری لازم است تا پازل این جنایت سازمان یافته تکمیل شود، اما با همین اطلاعات نیز میشود تا حدودی نقاب از چهره مسئولان یا دستکم مطلعان این واقعه تاریخی کنار زد و روند شکلگیری آن را بررسی کرد.
بهانه آغاز اعدامها به روایت اصلاحطلبان
برای رمزگشایی از این واقعه ابتدا باید گزارههایی را تحلیل کرد که پس از وقایع سال ۸۸ به تدریج از سوی برخی اصلاحطلبان و فعالان جنبش سبز بیان شدند. گزارههایی که ضد و نقیض فراوان دارند اما فرضیاتی را میسازند که میتوانند راه را برای یافتن حقیقت هموارتر کنند. در کنار این گزارهها اسنادی هم که تاکنون منتشر شدهاند (از جمله مکاتبات آقای منتظری و خاطرات پراکنده) باید مورد توجه قرار داد.
به باور نگارنده، یکی از صادقترین گزارهها درباره اعدامهای سال ۶۷ پس از اظهارات حسینعلی منتظری، سخنانیست که از سوی میرحسین موسوی در سال ۸۹ پیش از حصر خانگی بیان شده است. حرف او از جایگاه ر رهبری جنبش سبز به عنوان منتقد جدی حکومت در شرایط فعلی از یک سو و مقام عالیاش در حاکمیت وقت و اعتبار بسیارش نزد روح الله خمینی در دوره نخستوزیری، شاید دومین سند معتبری باشد که بعد از خاطرات منتظری و فایل صوتیاش منتشر شده است.
از سوی دیگر سخنان موسوی در این زمینه نقطه شروع ماجرا را به خوبی بیان و دستاویز آغاز این جنایت را شرح داده است. موسوی در این اظهارات ضمن اشاره به حوادث پس از پذیرش قطعنامه و حمله مجاهدین خلق به مرزهای غربی کشور میگوید: «گویا قرار بوده همزمان با آغاز یورش منافقان به مرزها، در داخل زندانها شورشی از جانب زندانیان حامی منافقان صورت بگیرد و پس از فتح زندان به خیابانهای تهران بیایند و با پیشروی دشمن، آنها دست به اشغال مراکز مهم دولتی بزنند.»
موسوی اشارهای به منبع خودش نمیکند ولی به نظر میرسد که این تحلیل وزارت اطلاعات بوده است. حال این تحلیل برچه پایهای استوار بوده و از کجا سرچشمه گرفته، در بخش دیگری بررسی خواهد شد.
موسوی سپس به ملاقات خود با محمد موسوی بجنوردی، عضو وقت شورای عالی قضایی اشاره میکند. این ملاقات را موسوی چنین روایت کرده است: «بنده چند وقت پیش در جلسهای از آقای موسوی بجنوردی در اینباره سوال کردم. ایشان ضمن تایید حکم امام اشاره داشتند که امام حکم قتلعام زندانیان را نداده بودند و تنها هیاتی تعیین کرده بودند تا به این مساله رسیدگی کنند و در صورت اثبات دست داشتن در توطئه شورش زندان، در مورد مجرمان حکم لازم اجرا شود. اینکه افرادی را امام به صورت سازماندهی شده تعیین کرده باشند که اعدام شوند، آقای بجنوردی این مساله را کاملا رد کردند و تاکید داشتند که آنچه به این صورت رخ داد مدنظر امام چنین چیزی نبوده و هیات سه نفره دچار خطا و سوءعمل شده است.»
تا اینجای ماجرا میتوان نتیجه گرفت در حکم روحالله خمینی (به باور آقای بجنوردی) هیچ تشکیکی نیست. گرچه هنوز فرضیاتی وجود دارد که خمینی در دو سال پایانی عمرش چندان در تصمیمگیریهای کلان دخالت نداشته است. اما این فرضیات به دلیل عدم وجود گزاره و سند از قوت چندانی برخوردار نیستند. با این حال تناقضی که در این گفتهها وجود دارد میان متن این گزارهها با متن حکم است: «کسانى که در زندانهاى سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشارى کرده و مىکنند محارب و محکوم به اعدام میباشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با راى اکثریت آقایان حجهالاسلام نیرى دامت افاضاته (قاضى شرع) و جناب آقاى اشراقى (دادستان تهران) و نماینده وزارت اطلاعات میباشد، اگر چه احتیاط در اجماع است و همینطور در زندانهاى مراکز استان کشور راى اکثریت آقایان قاضى شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازمالاتباع مىباشد. رحم بر محاربین سادهاندیشى است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامى است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابى خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانى که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعى کنند [اشداء علىالکفار] باشند. تردید در مسائل قضایى اسلام انقلابى نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا مىباشد. والسلام.»
واضح است که متن حکم با روایتی که میرحسین موسوی از موسوی بجنوردی آورده کاملا در تضاد است. نخست اینکه در متن حکم هیچ اشارهای نشده که اگر کسانی در توطئه و شورش در زندان دست داشتند یا در زندان شورش کردهاند محارب و محکوم به اعدام هستند، بلکه تاکید بر زندانیانی است که همچنان به باورهای خود که از نظر رهبر سابق جمهوری اسلامی، نفاق است، پافشاری دارند.
از این رو سخنان موسوی بجنوردی که در مقام تبرئه خمینی برآمده پذیرفتنی نیست، زیرا او در حکم خود به دفعات از مباشران خواسته است تا با خشم و کینه انقلابی رفتار کنند، بیرحمانه برخورد کنند، اشداء علیالکفار باشند و شک و تردید نکنند.
از این رو این فرمان مجوز یک کشتار دستهجمعی را به مباشران داده و هیچ توجیهی در این زمینه پذیرفتنی نیست، مگر آنکه منکر اصل فرمان شویم.
اما به باور قالب اصلاحطلبانی که تاکنون درباره آن اعدامها سخن گفتهاند، علت صدور فرمان خمینی، شورش مجاهدین در زندانها بوده به همان شکلی که موسوی نقل کرده است، گرچه برخی از زندانیان آن دوره همچون رضا علیجانی و ایرج مصداقی که خود در زندان بودهاند و فضای آن دوره را درک کردهاند، متعقدند که اعدام ها پیش از پذیرش قطعنامه پایان جنگ با عراق برنامهریزی شده و حمله مجاهدین تنها بهانهای برای آغاز این پروژه بوده است.
حال باید دید گزارهها به کدام یک از این دو فرضیه نزدیکاند.
عملیات فروغ جاویدان با هدف فتح ۴۸ ساعته تهران، سوم مرداد ۱۳۶۷ آغاز شد. حملهای که به گواه موسوی غافلگیرانه بوده و حتی اکبر هاشمی رفسنجانی که در حوالی کرمانشاه به سر میبرده، از این عملیات بیخبر مانده: «خاطرم هست آقای هاشمی آن زمان در آن نواحی بودند و جالب این که منافقان در چند کیلومتری مقر ایشان بودند ولی هنوز خبری به ایشان در اینباره نرسیده بود. منظور اینکه حرکت آنها غافلگیرکننده بود و ابتکار عمل را از ما گرفته بود.»
اواسط روز چهارم مرداد عملیات مرصاد (از سوی ایران) آغاز میشود. بر اساس روایتهای مختلف این عملیات سه روز به طول انجامیده است. سپس نخستین نامه منتظری به خمینی در تاریخ نهم مرداد ارسال میشود. این تاریخها نشان میدهد که حکم خمینی برای اعدامها ظرف چهار روز یعنی در زمانی که عملیات مرصاد هنوز در جریان بوده صادر شده و بلافاصله نیز به مرحله اجرا در آمده است.
از خاطرات رضا علیجانی، سردبیر ایران فردا که در آن دوران زندانی بوده نیز میتوان دریافت که روز شروع اعدامها پنجم مرداد است. برخی دیگر از زندانیان از جمله ایرج مصداقی که او هم از زندانیان وابسته به مجاهدین خلق بوده، تاریخ شروع اعدامها را ۱۰ مرداد ذکر کردهاند.
بنابراین همزمانی این اعدامها با عملیات فروغ جاویدان و مرصاد خود میتواند دلیل محکمی بر رد فرضیه واکنشی بودن این اعدامها باشد. به عبارت دیگر نمیتوان از نظر اجرایی پذیرفت که چنین فرمانی در روز عملیات مرصاد صادر و بلافاصله کمیته اعدامها تشکیل شده باشد، با توجه به اینکه اختلاف نظر میان شورای عالی قضایی و بیت خمینی و به احتمال قوی وزارت اطلاعات درباره اجرای اعدامها وجود داشته است.
اصلاحطلبان مطلع از روند اعدامها
اما چه کسانی در میان اصلاحطلبان از این اعدامها مطلع بوده اند؟ موسوی بیان کرده که او و علی خامنهای به عنوان رییسجمهوری وقت از این اعدامها بیخبر بودهاند.
با این فرض میتوان گفت که حداقل دو عضو مهم از سران سه قوه از موضوع بیخبر بودهاند، اما نمیتوان ادعا کرد که عبدالکریم موسوی اردبیلی و احمد خمینی در اصل ماجرا قرار نداشتهاند. هاشمی رفسنجانی هم تاکنون اطلاع و آگاهی خود در این زمینه را فاش نکرده و درباره اینکه آیا از روند اعدامها خبر داشته یا نه، سکوت اختیار کرده است.
اما مهدی خزعلی پیشتر گفته بود که موسوی اردبیلی دخالت خود را در این اعدامها رد کرده و حتی به او گفته که چندین بار در این زمینه مکاتبه کرده و نهایتا کار به جایی رسیده که خمینی هیات سه نفرهای را برای اجرای فرمان خویش منصوب میکند: «من مخالف بودم. حتی سه بار نامه نوشتم، فرمودند که اینها دروغ میگویند و سر موضع هستند. من عرض کردم من به این مطلب نرسیدم و فرمودند ما رسیدهایم! و نهایتا با حکم خاص به افراد خاص کار انجام شد. من در آن اعدامها دخالتی نداشتم.»
از این اظهارات هم میتوان نتیجه گرفت که فرمان خمینی نمیتوانسته به یکباره و به صورت برقآسا و در عملی واکنشی به حمله مجاهدین صورت گرفته باشد. زیرا چنین بر میآید که این دستور ابتدا به شورای عالی قضایی ابلاع شده اما موسوی اردبیلی از اجرای این دستور سرباز زده است.
در این زمینه سه مکاتبه از سوی رییس شورای عالی قضایی صورت گرفته اما روشن نیست مخاطب این نامهها چه کسی بوده، روحالله خمینی، احمد خمینی یا اکبر هاشمی رفسنجانی، جانشین فرمانده کل قوا؟
هرچند که ادعای موسوی اردبیلی با اظهاراتش در خطبههای نماز جمعه در تناقض است اما آنچه که او به مهدی خزعلی گفته به فرضیات موجود نزدیکتر است تا خطبه احتمالا فرمایشیاش در نماز جمعه در تایید اعدامها که حسینعلی منتظری در حرفهایش (فایل صوتی) به آن اشاره میکند.
در این میان حضور مجلس وقت، مجلس سوم، که مجلسی سراسر خط امامی بود نیز در متن این ماجرا محل سوال است. چند درصد از آنان از روند اعدامها و از حکم خمینی اطلاع داشتند و چه موضعی در قبال آن اتخاذ کردند؟ شخصیتهایی چون مهدی کروبی و یارانش در کجای این ماجرا قرار داشتند؟
از دیگر گزارههایی که اخیرا درباره اعدامهای ۶۷ منتشر شده اظهارات جواد امام، عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران است. اظهارات او از این منظر حائز اهمیت است که او از «صحابه جماران» است.
امام در نوشتاری سراسر عاطفی کوشیده است تا مرید خویش را از اتهام جنایت تبرئه کند. اظهارات جواد امام از این رو از جنس سخنان موسوی بجنوردی است که کوشیده گناه را گردن مباشران بیاندازد:
«دیگران» گزارش تهیه کردهاند، «دیگران» تقاضای دادرسی مجدد داشتند، «دیگران» به بهانه دادرسی مجدد، مجری اعدامهای [احتمالا] نابهحق شدهاند؛ تاوان همه اقدامات «دیگران» را از امام میستانید؟ این است انصاف شما؟ دستتان به «دیگران» نمیرسد، سراغ امام میآیید؟ آن هم امامی که در صف شما بوده است. چهطور؟ مگر نمیدانید همین امام بود که دستور عزل «دیگران» را داده بود اما یاران مخفی «دیگران» نگذاشتند.
جواد امام در اظهارات رمزآلود خویش میکوشد تا غیر مستقیم اطلاعاتی را از پشت پرده جماران ارائه کند. مراد او از «دیگران» کسی جز اسدالله لاجوردی و تیم او در زندان نیست، اما لاجوردی علیرغم عملکرد سرکوبگرانه و خشن خود در در زندان، دستکم روی کاغذ نقشی در اعدامهای ۶۷ ندارد.
ابهامات شکلی در متن فرمان خمینی
متن فرمان اعدامها اما فاقد تاریخ است، در حالی که کلیه نامهها و احکام روحالله خمینی دارای تاریخ است. از این رو جا دارد که مسئولان نشر آثار خمینی حداقل روشنگری کنند که چرا این حکم فاقد تاریخ است یا اینکه در صورت امکان تاریخ امضای آن را روشن کنند.
ابهام دیگری که در این فرمان وجود دارد بیخطاب بودن آن است. در متن حکم هیات مرگ تعیین شده اما روشن نیست که این حکم به چه نهادی ابلاغ شده است. تنها از پینوشتی که احمد خمینی بر فرمان پدرش نوشته و در آن سوالات قاضیالقضات وقت (موسوی اردبیلی) را طرح کرده، میتوان گمانه زد که این نامه ابتدا مخاطب داشته اما بهخاطر عدم اجرای دستور (بر اساس ادعای موسوی اردبیلی)، متن حکم بدون مخاطب منتشر شده است.
چه کسانی اعدامها را طراحی کردند؟
معمای دیگری اما در این ماجرا نهفته است: آیا روحالله خمینی خود چنین حکمی صادر کرده است یا اینکه کسانی او را متقاعد کردند تا حکمی به این شدت و غلظت صادر کند؟ کدام «دیگران» گزارش تهیه کردند؟ چه کسانی در جماران رابط وزارت اطلاعات و امور زندانها بودند؟ چه کسانی در جماران از ریشهری و محتشمیپور حمایت میکردند؟ چگونه موسوی نخست وزیر امام بوده در حالی که وزارتخانههایش هر یک جزایری مستقل بودند و به گفته او خودمختار عمل میکردند؟ چه ملاقاتهایی در جماران در خصوص اعدامها صورت گرفته و چه گزارشهایی از روند اعدامها به جماران رسیده است؟ چرا هنوز پس از گذشت قریب به ۳۰ سال این گزارشها سری نگهداری میشوند؟
این پرسشها مقدمه فرضیهایست که معتقد است طراحی این اعدامها زمانی صورت گرفته که جمهوری اسلامی تصمیم به پذیرش قطعنامه آتشبس گرفته است. به مفهومی دیگر کلیه تحولات مربوط به قطعنامه با محاسبه و تحلیلهای وزارت اطلاعات انجام گرفته و یک استراتژی مشخص از سوی این وزارتخانه برای آن طراحی شده است.
وزارت اطلاعات در آن دوره در اختیار چهرههای موسوم به حلقه مدرسه حقانی بود. چهرههایی چون علی فلاحیان، علی رازینی، اسماعیل شوشتری و اعضای هیات اعدامها در تهران به محوریت محمد محمدی ریشهری که در راس این وزارتخانه قرار داشتند.
طراحان پیشبینی کرده بودند تعداد بالای زندانیان مجاهد سر موضع همچنان که دو تن از مباشران این اعدامها، علیرضا آوایی و غلامرضا خلف رضایی زارع، در اهواز عنوان کردهاند، تهدیدی بالقوه برای نظام جمهوری اسلامی پس از پذیرش قطعنامه و در شرایط صلح بودند و از منظر آنان پذیرش آتشبس بدون حذف زندانیان مجاهد غیر عملی بود:
«شما فکرش را بکنید جامعهای که هشت سال تمام در جنگی نابرابر در جبهههای مختلف بوده و حالا بالطبع از نفس افتاده و نیروهایش خستهاند و مهمات رو به پایان است، در فردای قطعنامه معروف ۵۹۸ ناگهان با ستون عظیمی از این مارمولکها و حشرات موذی مواجه میشود! با طوفان ملخها و سوسکها مواجه میشود. خب؟ انتظار عقلی و سیاسی و نظامی چه حکم میکند؟»
این اظهارات غلامرضا خلف رضایی از قضات دیوان عالی کشور است که ایرج مصداقی از اعضای پیشین مجاهدین خلق مدعی شده با یک شگرد اطلاعاتی و از طریق ارسال یک نفوذی در قالب یک مصاحبه آن را بهدست آورده است.
با فرض صحت این روایت، کنار هم قرار دادن این سخنان با خطبههای نماز جمعه هاشمی رفسنجانی در آن دوره، میتوان نتیجه گرفت که سناریوی اعدامها میتوانسته از پیش طراحی شده باشد: «این بچههای متعصب فریب خورده که این همه به اینها در زندان محبت شد، توبهشان را پذیرفتیم، به عنوان تائب بیرون آمدند و دوباره به آنجا رفتند و برگشتند که با ملت خودشان بجنگند و برای عراق جاسوسی کنند. این فتنه باید روزی ریشهکن میشد.»
در روزهای اخیر صادق زیباکلام، استاد دانشگاه تهران، نامهای برای هاشمی رفسنجانی فرستاده و از او خواسته است که به پرسشها درباره اعدامهای ۶۷ پاسخ دهد و سکوت خود را در برابر این واقعه تاریخی بشکند. اگر این اتفاق بیفتد، میتوان به روشنتر شدن ابعاد این فاجعه امیدوار شد. راز این جنایت اکنون در سینه چهرههایی چون عبدالکریم موسوی اردبیلی، محمد محمدی ریشهری، اکبر هاشمی رفسنجانی و محمدعلی انصاری است.
در سطوحی پایینتر هم اشخاصی چون علیاکبر محتشمیپور، مهدی کروبی، محمد موسوی بجنوردی و محمد موسوی خویینیها در این زمینه میبایست مطلع باشند. افرادی که به جز کروبی همگیشان در دسترس هستند و به جز ریشهری، همه به اردوگاه اصلاحطلبان تعلق دارند یا به این گروه نزدیکاند.
منبع رادیو زمانه