انتخابات ۱۱ اسفند هم گذشت و حالا ما ماندهایم و کمترین مشارکت در انتخابات مجلس در تاریخ جمهوری اسلامی. رسانههای رسمی از دقایقی پس از پایان اعلام رایگیری از شکست کمپین تحریم انتخابات گفتند و دربارهی حضور پر شور حماسهسرایی کردند. این هم روشیست، روشی که در آن سر را مثل کبک در برف فرو میبریم!
میتوان به حماسهسرایی ادامه داد و در انتخابات بعدی هم مشارکت زیر پنجاه درصد را شاهد بود تا این اتفاق تلخ آنقدر تکرار شود که دیگر به آن عادت کنیم اما راه دیگری هم هست که امتحان کردن آن اگر سودی هم نداشته باشد دستکم ضرر کمتری از انکار واقعیت خواهد داشت.
۱. سناریو ننویسید
هنگامی که مشارکت مردم در انتخابات ۹۸ به زیر ۵۰ درصد رسید سناریونویسان از اثر کرونا بر کاهش مشارکت نوشتند. و آنقد این دلیل را تکرار و تکرار کردند که تبدیل به روایت رسمی از دلیل کاهش مشارکت در سال ۹۸ شد. در این سناریو نه فاجعهی آبان ۹۸ و نه زخم پروندهی هواپیمای اوکراینی بر پیکر جامعه و نه ردصلاحیتها هیچ تاثیری بر مشارکت نداشت و هر چه بود زیر سر کرونا بود و کارشکنی دولت روحانی!
مقصر عدم مشارکت اکثریت در انتخابات ۱۴۰۰ هم که در آن ابراهیم رئیسی به کرسی ریاست دولت تکیه زد عملکرد هشتسالهی دولت روحانی دانسته شد و بی توجه به اینکه ۱۴ کاندیدای جریان اصلاحات و اعتدال امکان رقابت پیدا نکرده بودند و به قول آقای رئیسی کاندیداهای تاییدشده در حد رقابت با او نبودند مقصر عدم مشارکت مردم، حسن روحانی و همکارانش در دولت معرفی شدند.
این بار نه از کرونا خبری هست و نه از روحانی اثری؛ سناریوی تازه پیروزینمایی از شکست است. سناریونویسها میگویند بزرگترین کمپین تحریم انتخابات در تاریخ را شکست دادهایم و مشارکت ۴۰ درصدی همان حضور پر شور انتخاباتی است که به دنبال آن بودیم. شاید سناریوی دیگری هم در دستور کار قرار بگیرد که از این هم ناامیدکنندهتر است و آن آغاز برخوردهای امنیتی و قضایی با چهرهها و جریانهاییست که در این دورهی انتخابات تمایلی به استفاده از حق رای خود نداشتند. این سناریو که امید است عقلایی از اجرایی شدن آن جلوگیری کنند نتایج فاجعهبارتری از حماسهسرایی از مشارکت چهل درصدی در پی دارد.
اما میتوان این بار سناریو ننوشت و دلایل واقعی آنچه رخ داده را پیدا کرد. شاید در بررسی دلایل واقعی مشخص شود که آنچه مردم را از مشارکت در انتخابات دلسرد کردهاست نه عملکرد این مسئول فعلی و آن مسئول سابق است و نه تبلیغ مخالفان نظام و امثال آن. شاید این بار از بررسیها این نتیجه حاصل شود که وقتی در میان کاندیداهای عبورکرده از سد شورای نگهبان صدای بخش گستردهای از جامعه یافت نشود طبیعیست که میلی هم به مشارکت در انتخابات ایجاد نمیشود، شاید در بررسیها مشخص شود وقتی منتخبان ملت در دولت و مجلس امکان و اختیار کافی برای اجرای برنامههای خود نداشته باشند طبیعیست که رایدهندگان هم رای خود را بی اثر بدانند و کنار بکشند.
۲. شکست را بپذیرید
«من باختم، بد هم باختم»؛ این دیالوگ معروف سریال پایتخت و آن سکانس تماشایی در اهمیت پذیرش شکست است. شکست را پلی برای پیروزی میخوانند اما این پل زمانی احداث میشود و به کار میآید که شکست و ناکامی پذیرفته شود. قصهی سه انتخابات اخیر و نگاه رسمی به آن حکایت همین سکانس سریال پایتخت است. تبلیغگران و رسانههای مدعی حمایت از نظام مشغول «صحنهسازی» هستند تا تصمیمگیران کشور در حوزههای مختلف باخت را نپذیرند.
هنگامی میتوان به دنبال دلایل واقعی شکست رفت و آنها را پیدا کرد که اصل شکست را بپذیریم. هیچ سیستمی همیشه برنده نیست و نظام جمهوری اسلامی ایران هم از این قاعده مستثنی نیست، در نتیجه نباید از پذیرش شکست واهمه داشت.
برای سیستمی که مشروعیت خود را – به درست یا غلط – به درصد مشارکت در انتخابات گره زدهاست سه انتخابات پی در پی با مشارکت کمتر از پنجاه درصد با هر قرائتی از آن یعنی ناکامی. راه مواجههی صحیح با ناکامیها و شکستها هم در گام نخست و پیش از بررسی دلایل آن، عدم انکار شکست و پذیرش واقعیت تلخ باختن است.
۳. کمی بشنوید
هنگامی که شکست پذیرفته شد و دلایل واقعی وقوع آن شکست پیدا شد نوبت یافتن راهحلهاست. اینجا همان نقطهایست که باید آنها که با راهحلهای خود نظام سیاسی را به این نقطه رساندهاند چند صباحی زبان در کام بگیرند و اجازه دهند صداهایی که از دور میآید از سوی تصمیمگیران کشور شنیده شود.
راه حل عبور از بحران سه انتخابات پیاپی با مشارکت کمتر از پنجاه درصد بارها گفته شد اما تکرار آن لازم است. مرحوم هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی، سیدمحمد خاتمی و سیدمصطفی تاجزاده سالهاست که راهحلهایی را برای نرسیدن به چنین بحرانی مطرح کردهاند که به آنها توجهی نشد. راهحل عبور از این بحران هم همچنان همان راهحلهاست:
- اجرای بدون تنازل همهی اصول قانون اساسی
- ایجاد فضای آزاد برای گفتوگو و آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی
- آشتی ملی
- انتخابات آزاد
این ۴ مورد شعار نیست و به سادگی قابل تحقق هستند به شرط آنکه بحران به رسمیت شناخته شده و دلایل وقوع آن هم به درستی تشخیص دادهشود. این درد را دوا اینجاست!