مقدمه: اگر هدف مبارز سیاسی، باز پس گرفتن حق حاکمیت از شاه و شیخ و باز گرداندن آن به مردم باشد، آنگاه تمامی تحلیلها و نظرها و قضاوتها از منظر «حقوق انسان» است که انجام میشود. البته، چنین مبارزی همواره کنش است و در نتیجه، «بدیل و آلترناتیو» استبداد.
در غیر اینصورت، «مبارز سیاسی» به «مخالف سیاسی» تبدیل می شود و به «اپوزوسیون.» اینگونه، فرد، تابع متغیر مواضع رژیم می شود. چرا که از خود هستی و هویت ندارد و فعال مایشاء نیست. به سخن دیگر، اپوزوسیونی است که هویت خود را از رژیمی که با آن مقابله می کند می گیرد. در نتیجه «واکنش» رژیمی می شود که با آن مبارزه می کند. البته پی آمد آن در تحت کنترل رژیم در آمدن است. چنین فردی، منتظر می ماند تا ببیند که رژیم چه موضعی و در چه موضوعی دارد تا او موضع مخالف آن را بگیرد. او «دیو وارونه کار» شاهنامه فردوسی است و رستم فردوسی ( در اینجا، رژیم حاکم) او را به آن کار و به آن موضعی که می خواهد وا می دارد.
چنین فردی، مخالف ایده آل استبداد است. چرا که استبداد با روش ایجاد کنش و واکنش او را به هر راهی که بخواهد می کشاند و طرف هم باور می کند که مشغول مبارزه سیاسی است!.
اینگونه است که بسیاری از فعالان سیاسی و دیگران، در رابطه با نسل کشی فلسطینی های غزه به دست ارتش اسرائیل، که بالاترین مقام دادگستری در جهان، اسرائیل را مظنون به بزرگترین جنایتها – نسل کشی/ جنوساید- اعلام کرده است، یا سکوت می کنند و یا اینکه بما ربطی ندارد می گویند و بدتر و بسا شرم آور تر، از آن دفاع می کنند.
در حالیکه، مبارز سیاسی که مبارزه را از منظر حقوق انسان انجام می دهد و از آنجا که می داند حقوق انسان تبعیض بردار نیست و رابطه صفر و عدد بین دفاع از حقوق ایرانیان و دفاع از حقوق دیگران وجود ندارد، به مبارزه بر علیه نسل کشی کودکان و زنان و مردان بدست ارتش اسرائیل می پردازند.
این تحقیق در مورد اینکه چگونه، مدرنترین و قدرتمندترین ارتش غرب آسیا/خاورمیانه، و مردمی بخود اجازه می دهند که بمبهای هزار کیلویی را بر خانه و کاشانه مردم بریزند و فقط در دو هفته اول معادل دو بمب اتمی هیروشیما بر سر انسانهایی که نه نیروی هوایی دارند و نه ضد هوایی، بریزند، بیمارستانها را ویران، بیمارها و کارکنان بیمارستان را به قتل برسانند و دانشگاه ها و مدارس را با خاک یکسان و حتی قبرستانها را زیر و رو کرده و اجساد تازه دفن شده را زیر چرخ بولدوزرها و تانکهای خود له کنند و…و؟ این تحقیق کوشش کرده است تا تبار شناسی چرایی اینگونه شدن مردمی که به عنوان پناهنده و مهمان به فلسطین آمدند و بسرعت، صاحب حانه را بی خانه مان و آواره کردند، انجام شده است.
*********
دختری 15 ساله، در کنار خانواده اش در ماشین، در جنوب شهر غزه، با وحشت با هلال احمر تماس می گیرد و می گوید که در کنار آنها تانک اسرائیلی قرار گرفته و اینکه به کمک آنها بشتابند.
لحظه ای بعد، ناگهان دختر ار وحشت فریاد می زند و صدای مسلسل بگوش می رسد. دختر و ظاهرا تمام سرنشینان ماشین به قتل می رسند. ولی دختری 6 ساله، هند رجب، در حالیکه در میان اجساد خون آلود خانواده اش گیر افتاده است، جان سالم بدر می برد.
اینبار به تماسهای پی در پی هلال احمر، هند، پاسخ می دهد و می گوید:
«بیایید من رو ببرید.» ( 1)
در واکنش به سوال خانمی که آنطرف خط به او می گوید که آیا می خواهد او را ببرند، با گریه می گوید:
«من می ترسم. زود باشید. به یکی زنگ بزنید تا من رو ببره.
خانم پاسخ می دهد:
«عزیزم، خواهم آمد و تو را خواهم برد.»
هند با گریه می گوید:
«تاریک شده، می ترسم.»
مسئول هلال احمر با ارتش اسرائیل هماهنگ می کند و اینکه آمبولانسی خواهد آمد تا دختر بچه را که زنده مانده است، به بیمارستان ببرد. موافقت می شود و آمبولانس به راه می افتد. آمبولانس به چند متری ماشین رسیده بود، که تانک اسرائیلی با توپ به آمبولانس شلیک می کند و آمبولانس را به آتش می کشد و هر دو نفر از کارکنان هلال احمر را به قتل می رساند. معلوم می شود که ارتش، آمبولانس را به آنجا کشانده تا آنها را هم به قتل برساند.(2)
12 روز طول کشید تا نیروهای اسرائیلی عقب نشینی کرده تا مادر هند به محل رفته و جسد دختر را در کنار عمو و عمه و پسر و دختر عمه هایش در ماشین پیدا کنند. (3)
معلوم نیست که چند روز طول کشید تا مرگ، از وحشت و تشنگی و گرسنگی، هند را در کنار فامیل خود که حال به جسدهایی متعفن تبدیل شده بودند، در کام خود فرو برد.
معلوم نیست که چند نظامی اسرائیلی صدای گریه و ضجه دختر 6 ساله را در شب و روز شنیدند و دستی برای آب و غذا دادن به این دختر دراز نشد. حتی گلوله ای را در مغز این دختر خالی نکردند تا با شکنجه و درد، آرام آرام جان ندهد.
پروفسور میر شایمر که یکی از معتبر ترین تئوریسینهای واقع گرایی/realism در روابط بین الملل می باشد و به طرح و ارائه تحلیل های آبجکتیو و بدور از احساس شناخته شده است، چند هفته پیش در یکی از مصاحبه هایش، سخن از بروز عارضه سادیسم در میان ارتش اسرائیل به میان آورد و اینکه چگونه نظامیان اسرائیل از شکنجه اسیران فلسطینی و ویران کردن خانه های آنها و تحمیل رنج به فلسطینی ها لذت می برند. البته از آنجا که ارتش اسرائیل، ارتش شهروندان است، آینه جامعه اسرائیلی است. جامعه ای که دچار سادیسم شده است و یا بوده است و حال عریان شده است. جامعه ای که سنجش افکار پی در پی می گوید که اکثریت مردم، اندازه کشتار و تخریب در غزه را کافی نمی دانند و خواستار کشتار و تخریب بیشتری می باشند. ( 4)
جامعه ای که با تقلید از نوزدان کشته شده در غزه، به عروسکهایشان کفن می پوشانند، و بعد به رقص و شادی می پردازند و فیلمهای آن را هم منتشر می کنند. ( 5)
احساس مصونیت این جنایتکاران جنگی آنگونه است که بیشمار ویدئو از خود و جرمها و جنایتهای خود را در فضاهای مجازی منتشر و به آن افتخار می کنند.
دیوان بین المللی دادگستری، در ماه ژانویه، دولت و ارتش اسرائیل را مظنون به ارتکاب نسل کشی/genocide کرده بود و به اسرائیل یکماه فرصت داده بود تا بسرعت مانع کشتار جمعی شده و به دادگاه گزارش دهد.
تنها واکنش ارتش اسرائیل این بوده است فرمانده ستاد ارتش اسرائیل در یک تویت از نظامیان خواسته است که فیلمهای انتقام جویانه نگیرند! ( 6) همین! البته بحش پنهان این پیام این است که اگر هم می گیرید آن را منتشر نکنید. چرا که در دادگاه علیه ما از آن استفاده می شود. ولی از آنجا که پیامی است فقط برای حفظ ظاهر، جنایتها و کشتارها با شدت تمام ادامه پیدا کرده است. به سخن دیگر در این مدت، نه تنها دولت و ارتش آپارتاید اسرائیل کوچکترین توجهی به این حکم نکرده است، بلکه تا توانسته بیشتر از کشته، پشته ساخته است. پشته هایی که ملاتش بیشتر از خون نوزادان و کودکان و زنان، آبیاری شده است. در هیچ جنگی، حداقل در قرن بیستم، اینهمه نوزاد و کودک و زن کشته نشده است. عادی شدن چنین کشتاری آنگونه است که بن گویر، وزیر امنیت دولت نتانیاهو، خواستار کشتار کودکان و زنان شده است و گلوله را به سر آنها شلیک کردن. ( 7)
کشتار و شکنجه فلسطینی ها چنان در میان اکثریت اسرائیلی ها عادی شده است که در تلویزیون ها و بدون آنکه با مخالفتی روبرو شود، با شدت و هیجان، خطاب به فلسطینی ها گفته می شود:
«گرسنگی شدید تو ادامه خواهد یافت. مردن شما ادامه خواهد یافت. سوزاندن خانه های تو ادامه خواهد یافت. کودکانت در گل و لای زندگی خواهند کرد….اهالی غزه تا آنجا که بمن مربوط است، می تواند از شدت گرسنگی و قحطی بمیرند. آنها برای من مهم نیستند.»(8)
تا این زمان، آنقدر کودک بدست ارتش اسرائیل کشته شده اند که اگر قرار باشد هر روز به مراسم خاکسپاری یکی از آنها برویم، 25 سال طول خواهد کشید.( 9)
به قتل رساندن کودکان فلسطینی بدست نظامیان اسرائیلی آنقدر عادی شده است که براحتی داستان آن را در فضای مجازی منتشر می کنند. در یکی از این ویدئوها، دختر سرباز اسرائیلی به طرف آمریکایی خود می گوید که تا بحال دو فلسطینی را به قتل رسانده و دوست دارد همه آنها را به قتل برساند. در ویدئوی دیگر، نظامی دیگری می گوید که فکر می کند دختر 12 ساله ای را به قتل رسانده، ولی به دنبال کودک نوزاد می گردد تا او را به قتل برساند. (10 )
جنون جنایت چنان اسرائیل را در خود فرا گرفته که حتی وقتی دولت اسرائیل زیر فشار جهانی مجبور می شود چند تریلی غذا و آب و دارو به غزه بفرستد، شهروندان اسرائیلی کوشش می کنند تا جلوی آنها را بگیرند. شهروندانی که در زمان استراحت از شغل شریف خود، شاد از کوشش خود، به پایکوبی مشغول می شوند. ( 11) و زمانی که چند تریلی مواد غذایی می تواند وارد غزه گردد، نظامیان اسرائیل تا می توانند با بولدوزرهای خود به انبار مواد غذایی سازمان ملل حمله ( 12) و بعد از نابود کردن مواد غذایی، انبار را به آتش می کشند. ( 13) و آن را حق خود می دانند.
اینها کافی نیست، به هر خانه و مغازه و کارگاهی وارد می شوند، اگر نتوانند آن را منفجر کنند، آنجا را یا ویران می کنند و یا به آتش می کشند (14 ) و با افتخار فیلم آن را منتشر می کنند. و…و
این سبعیت ها و جنایتها و بی رحمی مردمی که با انسانیت خود وداع کرده اند، سبب بی تابی و شگفتی معدود اسرائیلی هایی که هنوز انسانیت و عشق و عطوفت انسانی در آنها وجود دارد شده است. یکی از معتبرترین اینها گیدئون لوی می باشد که گفت من دیگر این اسرائیل را دیگر نمی شناسم و به فریاد ارتش اسرائیل را متهم کرد که از خشونت و جنایت لذت می برند و مردم اسرائیل هیچ فکر این را نمی کنند که فردا چه بهای عظیمی را برای این جنایتها خواهند پرداخت:
«جامعه اسرائیلی از فکر کردن در باره اینکه بهایی را که نهایتا ( برای جنایت هایش) خواهد پرداخت خوداری می کند. اسرائیل در حال نابود کردن نسلهای ( فلسطینی ها) در غزه می باشد و سربازانش مشغول کشتن کودکان هستند. قلتهایی که با بیرحمانه ترین جنگها ( در جهان) قابل مقایسه است. این (جنایتها) نه می تواند فراموش شود و نه فراموش خواهد شد. چگونه این مردم ( فلسطینیها) هرگز می توانند فراموش کنند که فرزندانشان اینگونه به قتل رسیدند؟ چگونه مردم با وجدان دنیا می توانند در برابر این جنایت ساکت بمانند؟» ( 15)
چگونه اینگونه شد؟
زمانی که بسیاری از بازماندگان هولاکاست در سال 1947 با کشتی وارد فلسطین می شدند، بر پارچه ای بزرگ نوشته بودند:
«آلمانها خانواده ما را نابود کردند. امید ما را نابود نکنید.» ( 16)
سوال این است که چگونه شد که نه تنها آوارگان و پناهندگان دیروز، کسانی را که به آنها پناه دادند بی خانمان و آواره و پناهنده کردند، بلکه سیستم آپارتاید را بر آنها حاکم و آنها را دون انسان به حساب آوردند؟
خوب یاد دارم که حدود 30 سال پیش که در کتابخانه بریتیش دانشگاهمان ( دانشگاه اقتصاد و علوم سیاسی لندن) به کار برگرداندن کتابها به قفسه اشان مشغول بودم، دختری انگیسی که او هم مشغول کار بود سوال کرد که اهل چه کشوری هستم؟ وقتی گفتم ایران، ناگهان چهره اش برافروخت و با خشم چیزی شبیه این گفت:
«من از اسرائیلی ها متنفر هستم.»
با تعجب نگاهش کردم. چرا که برایم بسبار نادر بود که یک انگلیسی با آن فرهنگ خونسرد و معروف خود، اینگونه با خشم سخن بگوید. به همین علت فقط نگاهش کردم و نمی دانستم چه بگویم. دختر ادامه داد:
«باور می کنی که من صهیونیست بودم و به اسرائیل رفتم برای خدمت به باورم. ولی در آنجا و در سرزمینهای اشغالی دیدم که اسرائیلی ها چه نفرت و انزجاری نسبت به فلسطینی ها دارند و آنها را انسان به حساب نمی آورند….پس با خشم اسرائیل را ترک کردم و دیگر برنگشتم.»
اسرائیل، دولت آپارتاید
سازمان عفو بین الملل (17) و نیز بزرگترین سازمان حقوق بشر اسرائیل، بتسلیم،(18) در تحقیقیات گسترده خود، مستند نشان داده اند که رژیم اسرائیل، رژیمی است آپارتاید. از آنجا که سیستم آپارتاید بر اندیشه راهنمای نژاد پرستی بنا شده است و از آنجا که ایدولوژی دولت اسرائیل، صهیونیسم می باشد. بنا بر این صهیونیسم، ایدئولوژی ای است نژادی و بر مبنای برتری قوم یهود بر دیگر اقوام و ملتها بنا شده است.
در واقع، ایدئولوژی صهیونیسم آبشخور اولیه خود را از فلسفه دوران روشنگری! و در نتیجه، سکولاریسم می گیرد. واضع آن تئودور هرتزل، (19 ) از روشنفکران یهودی در وین بود و جذب و غرق در فرهنگ اتریشی- آلمانی. ایدئولوژی صهیونیسم او هم که الهام گرفته از ناسیونالیسم نژادی آلمانی می بود. (20 )
و در نتیجه، بر پایه نژاد پرستی، البته “نژاد” یهودی ها قرار داشت. ناسیونالیسم نژادی آلمانی به نتیجه منطقی خود که همان نازیسم بود رسید. در واقع صهیونیسم با ایجاد کشور اسرائیل در سال 1948 قدم در همان راهی گذاشت که آلمانها در اوائل قرن بیستم گذاشته بودند. اینگونه تناقضی حل ناشدنی بین اصل راهنمای حقوق انسان و کرامت کانتی و در نتیجه برابری انسانها با تشکیل دولت اسرائیل ایجاد شد. چرا که اسرائیل و ایجاد آن حاصل و نتیجه «پروژه شهر سازی استعماری/colonial settler project» می بود.
می دانیم که در دوران استعمار آشکار، قدرتهای استعماری اروپایی، سرزمینها و کشورها را به تصرف خود در آوردند و از آنجا که پروژه مدرنیسم و انسان مدرن را یدک می کشیدند، برای به غارت بردن و به برده گی کشیدن “بومی” ها، گفتمانی تحت عنوان “متمدن کردن” ایجاد شد و اینگونه، به غارت بردن منابع انسانی و طبیعی دیگر کشورها، نه با تعبیرغارت , و غنیمت، بلکه بعنوان مسئولیتی که بر گردن مرد غربی افتاده است که از انجام آن ناگزیر است و آن متمدن کردن! مردم بومی است نام برده شد. “مسئولیتی” که در شعر معروف رودیارد کیپلینگ انگیسی، برنده جایزه نوبل، وارد ادبیات شد و آن:
«مسئولیت مرد سفید پوست» بود.
البته در این گفتمان افسانه وار، غیراروپایی می باید نقش “غیر متمدن” و حتی “وحشی” را بازی کند تا نه تنها به غارت رفتن سرزمینها و مردمش توجیه پیدا کند، بلکه سپاسگزار “مرد سفید پوست” هم شود، چرا که “متمدنش” کرده است. غیر سفید پوست باید در مقابل سفید پوست، احساس حقارت می کرد تا احساس خود برتربینی سفید پوست، محل و معنی و کاربرد پیدا کند. احساس حقارتی که هنوز در جهان غیرغربی، ساری و جاری است.
البته صهیونیسم که فرزند چنین گفتمانی بود، از آنجا که در پی ساختن کشور و نه فقط استعمار منطقه ای بود، نیاز به ساختن افسانه ای دیگر داشت و آن اینگونه ساخته شد:
«سرزمینی بدون مردم، برای مردمی بدون سرزمین»
اینگونه صورت مسئله پاک میشد و فلسطینی ها دیگر نمی توانستند وجود داشته باشند. برای این “وجود نداشتن”، سازمانهای تروریستی یهودی، که پدیده تروریسم را هدیه منطقه کردند، مانند هگانه/ Heganah، ایرگون/Irgun و استرن گنگ/Stern Gang با کشتار و ایجاد ترس و وحشت و ترور در میان دهکده های فلسطینی و راندن آنها از خانه های خود و ویران کردن خانه های آنها، که به «نکبت» معروف شد، به یاری واقعیت بخشیدن به این افسانه پرداختند.
در اینجا بود که نخبگان لیبرال صهیونیسم با سه چالش حل ناشدنی روبرو شدند:
- با وجودی که سازمان ملل در زمان ایجاد کشور اسرائیل و در قطعنامه 181 خواهان نوشتن قانون اساسی دموکراتیک شده بود (21) با مشکلی جدی در نوشتن آن روبرو شدند. مهمترین دلیل آن این بود که در نوشتن قانون اساسی دموکراتیک، تمامی مردم، ورای باور و نژاد و قومیت باید در برابر قانون برابر می بودند. البته این اصلی بود که یهودیان مذهبی نمی توانستند آن را بپذیرند. چرا که قانون اساسی آنها کتاب مقدس تورات بود. یعنی کتابی که بر اساس آن خداوند فقط یهودیان را ملت و مردم و نژاد برتر می دانست. (22)
البته وقتی ملتی، خود را «مردم برگزیده» و در نتیجه برتر ببیند. جبرا دیگر مردم در جهان، از جمله فلسطینی ها، ضرورتا باید وضعیت پست تر را داشته باشند تا «برگزیده بودن» معنی و مفهوم پیدا کند. البته ااین اصل راهنمای مذهبی می باید وارد قانون اساسی می شد. یعنی اصلی که نقض تمامی اصول راهنمای دموکراتیک می بود.
- مشکل دوم این بود که بر خلاف تصور پایه گذاران اسرائیل، درصد یهودیان بنیادگرا/فاندامنتالیست، که در آغاز اقلیت کوچکی بیش نبودند و در جریان جذب و ترکیب و اسیمیله/assimilation شدن در بخش بزرگ و سکولار اسرائیل می باید هضم و ناپدید می شدند، نه تنها دوام آورده، بلکه از طریق فرزند آوری بیشتر و نیز جذب بخش روز افزونی از اسرائیلی های سکولار و نیز تشویق مهاجرت یهودیان مذهبی بنیادگرا در غرب، بخصوص آمریکا و اسکان دادن غیر قانونی بسیاری از آنها در مناطق اشغالی، این جمعیت سکولار بود که کوچکتر می شد.
این کافی نبود، بخش روز افزونی از چپهای سکولار اسرائیل روز بروز به طرف راست و راست افراطی حرکت کردند و اینگونه احزاب و جریان چپ که در آغاز اکثریت داشتند به اقلیتی کوچک تبدیل شدند.
- مشکل دیگر این بود که با وجود انجام وظیفه گروههای تروریستی یهودی و آواره کردن حدود 700 هزار فلسطینی، هنوز فلسطینی هایی وجود داشتند که حاضر به ترک خانه و کاشانه خود نشدند. با جنگ 1967 و تصرف سرزمینهای متعلق به مردم فلسطین در نوار غزه و ساحل غربی رود اردن ، بر تعداد فلسطینی هایی که در زیر سلطه اسرائیل زندگی می کردند بسیار افزوده شد. جمعیتی که تقریبا برابر جمعیت یهودی اسرائیل بودند.
بنا براین نه تنها قانون اساسی دموکراتیک نمی توانست نوشته شود. بلکه مسئله فلسطینی ها نیز نمی توانست از طریق قانونی و دموکراتیک حل شود.
در اینجا بود که دو راه حل در برابر دستگاه حاکمه اسرائیل قرار گرفت:
- پذیرفتن کشور مستقل فلسطین و اجرای قطعنامه های سازمان ملل در این رابطه.
- ایجاد وضعیت آپارتاید در مناطق اشغالی
اسحاق رابین، نخست وزیر اسرائیل سرانجام به این نتیجه رسید که اسرائیل در شرایط جنگی دائم نمی تواند زندگی کند و در سال 1993 در اسلو، توافقی را با یاسر عرفات امضا کرد که بر اساس آن اسرائیل از بخش کوچکی از سرزمینهای اشغالی، %22، تحت کنترل نسبی دولت فلسطین بیرون می آمد. ولی از آنجا که یهودیان مذهبی، تمامی فلسطین و ورای آن را سرزمین خود می دانستند، اسحاق رابین را یگال امیر ترور کرد. تروریستی که به قهرمان بسیاربزرگی در اسرائیل تبدیل شده است. (23)
بعد از او، دولتهای اسرائیل، بخصوص دولتهای نتانیاهو بگونه ای سیستماتیک سعی کردند که با ساختن شهرک نشینی های انبوه در ساحل غربی بوسیله فناتیک ترین یهودیان و سرکوب و تحقیر دائم فلسطینی ها، امکان تشکیل دو دولت را از بین ببرند و شرایط وثوق توافق فراهم نشود.
در نتیجه تنها راه باقیمانده ایجاد سیستم آپارتاید بود. البته این سیستم در حالی اعمال می شد که حتی فلسطینی هایی که به عنوان عرب شناخته شده و 20 درصد جمعیت اسرائیل در داخل مرزهای قانونی کشور زندگی می کنند، بگونه ای قانونی دون انسان شناخته شده اند، چرا که یهودی نیستند و اسرائیل فقط و فقط کشور یهودی هاست. برای نمونه، بنا بر گزارش سازمان عفو بین الملل، فلسطینی های اسرائیلی، حتی حق اجاره، چه رسد به خرید، خانه و زمین را در 80 درصد سرزمین اسرائیل ندارند. ( 24) و صدها قانون تبعیض آمیز بر علیه آنها وجود دارد. این در حالیست که وضعیت دیگر فلسطینی ها که در سال 1967 سرزمینهایشان به تصرف اسرائیل درآمد، بسیار بدتر و«بی تابعیت/بی دولت؟stateless» به حساب می آیند. فلسطینی هایی که حتی در داخل سرزمنهای اشغالی حق آزادی رفت و آمد را ندارند و برای رفتن به محل کار و یا تحصیل روزانه باید از چندین ایستگاه بازرسی رد شده و مورد توهین و تحقیر روز مره سربازان اسرائیلی قرار بگیرند. فلسطینی هایی که حتی حق استفاده از جاده هایی که برای یهودیان و شهرک های غیر قانونی آنها ساخته شده است را ندارند.
به سخن دیگر، این فلسطینی ها در وضیعتی آپارتایدی زندگی می کنند که به گفته فعالان حقوق بشر در آفریقای جنوبی که در مناطق اشغالی تحقیق انجام داده اند، بسیار بیرحمانه تر از آپارتاید در آفریقای جنوبی می باشد. (25 )
آپارتاید؟ کدام آپارتاید؟
سخن معروفی از جورج برکلی، فیلسوف معروف ایرلندی- انگلیسی نقل است که در آن سوال کرده است:
«اگر درختی در یک جنگل بیافتد، ولی کسی نباشد که صدای آن را بشنود، آیا صدا ایجاد کرده است؟ (26)
با وجودی که معتبرترین سازمانهای حقوق بشری در جهان و اسرائیل، سالهای سال است که در تحقیقات گسترده خود اعلام کرده اند، که اسرائیل، دولتی آپارتاید می باشد، با این وجود به علت سلطه عظیم رسانه ای- سیاسی- فرهنگی و اقتصادی لابی های یهودی در کشورهای غربی، که بزرگترین رسانه ها را تحت اختیار خود دارند، این واقعیت، به گوش کمتر کسی رسیده بود. چرا که این رسانه ها ممکن کرده بودند که صدای فرو افتادن این درخت، در سرزمین بدون مردم و برای مردم بدون سرزمین، بگوش کسی نرسد. همانگونه که صدای افتادن درختها در زمین غزه و ایجاد بزرگترین زندان رو باز جهان که بیش از 15 سال فلسطینیها را زندانیان این زندان کرده بود و هر چند سال دست به کشتار آنها میزد بگوش اکثر جهانیان نرسد.
اینگونه شد که جهان برای اولین بار با رژیم آپارتاید و نژاد پرستی روبرو می شد که در پس دموکراسی و حقوق انسان پنهان شده بود. حقوقی که منحصر به یهودیان می بود. ( 27)
درختهایی که در صحرای برهوت نقض حقوق انسان و آزادی در غزه در سکوت خبری یکی بعد از دیگری بر زمین می افتند و کسی صدای آنها را نمی شنود.
در چنین فضایی است که موافقتنامه «پیمان ابراهیم» کلید می خورد. هدف این است که با وارد کردن دولتهای استبدادی و وابسته عرب به این پیمان، مسئله ای به نام فلسطین بطور کلی فراموش شود و فلسطینی ها، بخصوص مردم غزه، سرنوشتی جز مرگ تدریجی در بزرگترین زندان جهان نداشته باشند.
اینگونه، بحرین، همیشه در خدمت، بسرعت وارد پیمان ابراهیم می شود و در پی آن امارت متحده عربی هم. ولی هدف اصلی وارد کردن عربستان می باشد. یعنی ثروتمندترین کشور عرب که کلید دار مقدس ترین مکانهای مذهبی مسلمانان یعنی مکه و مدینه می باشد. اینگونه مردم فلسطین، به قول بزلال اسموتریچ، وزیر اقتصاد، دولت نتانیاهو، سه سرنوشت بیشتر نمی توانستند داشته باشند: (28 )
- بپذیرند که به عنوان مادون انسان و بدون داشتن هیچ حقی در اسرائیل زندگی کنند.
- یا فلسطین را ترک کنند.
- یا کشته شوند.
در چنین فضایی است که نتانیاهو سخنرانی معروف خود در سازمان ملل را می کند و نقشه ای را نشان می دهد که از رود اردن تا دریای مدیترانه سرزمین اسرائیل است و دیگر سرزمینهای فلسطینی ها که در جریان جنگ 1967 بطورغیرقانونی تصرف کرده بود، بخشی از سرزمین اسرائیل شده و دیگر فلسطینی وجود نداشت. ( 29)
برنامه برسمیت شناختن اسرائیل از طرف عربستان نیز بکار افتاده بود و وزرای دو کشور از کشورهای یکدیگر دیدار کرده بودند. در چنین وضعیتی است که حمله تاریخی 7 اکتبر اتفاق می افتد:
هفت اکتبر و شیفت پارادایمی
عملیات نظامی ده سازمان مذهبی و سکولار فلسطینی (30) که مهمترین آن سازمان حماس بود، سبب بهم ریختن نقشه های دولتهای استبدادی عرب و اسرائیل شد. عملیاتی که حماس در بیانیه مبسوط خود آن را «گامی ضروری و عادی در پاسخ به تمامی توطئه های اسرائیل نسبت به مردم فلسطین.» (31) توصیف کرده بود که در آن اشتباهاتی رخ داده بود. این عملیات که در نتیجه آن پادگانهای نظامی اسرائیل در اطراف حماس، به سرعت به تصرف حماس در آمده و نظامیان اسرائیل یا کشته و یا اسیر شده و یا فراری شدند با حمله به کیبوتص ها که سبب کشته شدن غیر نظامی های اسرائیلی شد. از جمله به قتل رسیدن 14 کودک زیر 10 سال، * ادامه یافت. کشتاری که بعدها و روز بروز بیشتر معلوم شد که ارتش اسرائیل نیز با بکار گیری «دکترین هانیبال» شهروندان خود را به قتل رسانده است. **
از منظر سیاسی، این حملات به سرعت به نتایج زیر دست یافت:
- افسانه شکست ناپذیری ارتش اسرائیل را که در عرض دهها سال ساخته بود، به سرعت در هم شکست و نشان داد که یک گروه چریکی کوچک هم قادر به تصرف در آوردن پادگانها و شکست گردانهای نظامی اسرائیل می باشد.
- افسانه دستگاه اطلاعاتی پیچیده اسرائیل که بقول ناصر خسرو، جنیدن یک پشه را هم بر سر خاشاک قرار بود ببیند ولی قادر به دیدن چنین عملیات پیچیده و گسترده ای که در عرض چند سال بیخ گوش خود آماده شده بود را ندید نیز، درهم پیچید.
- پیمان ابراهیم که بر اساس آن، مسئله فلسطین، به جنگلی از درختهایی که یکی بعد از دیگری بر زمین می آفتادند و کسی نبود تا صدای مرگ آنها را بشنود، نیز درهم پیچیده شد.
- آمریکا و متحدان غربی او متوجه شدند که ممکن نیست صورت مسئله فلسطین را پاک کرد و آنها را محکوم به مرگی در تنهایی و سکوت کرد.
- واقعیت رژیم اسرائیل که همیشه خود را در پوشش تنها دموکراسی در خاورمیانه به جهان عرضه کرده بود از پرده برون افتاد. به این ترتیب، واقعیت رژیم آپارتاید اسرائیل که از طریق سلطه رسانه ای خود در غرب، در زیر رادار اطلاعاتی افکار عمومی جهان قرار گرفته بود از پرده برون افتاد.
در واکنش به این تحقیر سراسری و بی سابقه و برای آماده سازی افکار عمومی، دستگاه پروپاگاندای اسرائیل بسرعت و بشدت مشغول کار شد تا جایی که سخن از این گفته شد که حماس، سر 40 نوزاد را بریده و شکم زن بارداری را شکافته و جنین را در اجاق سوزانده و بسیاری را در آتش سوزانده اند و تجاوزات جنسی فله ای انجام شده است! اینها کافی نبود، جو بایدن هم به یاری این تبلیغات شتافته و اینکه عکس 40 کودک سر بریده نوزاد را دیده است. ( 32)
اینگونه با ایجاد جوی انباشته از انزجار و بیزاری جهانی، بخصوص در غرب، دستگاه عظیم جنگی خود را بکار انداخته تا توجیه گر همه گونه جنایتی بر علیه مردم غزه می شود. چرا که بقول رئیس جمهور اسرائیل، در غزه بیگناه وجود ندارد و همه فلسطینی ها از زن و مرد و از کودک تا نوزاد و پیر گناهکاراند. فرمانده ارتش اسرائیل هم، فلسطینی ها را «حیوانات انسان نما» توصیف کرد و تمام مقرارت ارتش در برخورد با غیر نظامیان فلسطینی را لغو می کند و در نهایت دستور کشتار جمعی با فتوای نتانیاهو و عمالیق ( 33) دانستن فلسطینی ها، دستور کشتار فلسطینی ها از زن و مرد و کودک و نوزادان شیر خواره و حیوانان صادر شد و کشتن فلسطینی ها اوجب واجبات گشت:
«پس الآن برو و عمالیق را شکست داده، جمیع ما یملک ایشان را بالکل نابود ساز و بر ایشان شفقت مفرما بلکه مرد و زن و طفل و شیرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بکش».(34)
ولی واکنش بس جنایتکارانه و سیستماتیک اسراتیل تا جایی که صدها بمب 1000 کیلویی بر خانه های مردم و دانشگاه ها و بیمارستانها و مدارس و مساجد ریخت، وجدان جامعه جهانی را شوکه کرد. با اینکه اسرائیل با کشتار بیسابقه و سیستماتیک خبرنگاران کوشش , و به قتل رساندن بیش از 100 نفر از آنها (35) کوشش کرد تا دنیا از شدت کشتار و ویرانی مطلع نشود ولی به یمن رسانه های اجتماعی، مردم دیدند که نظامیان اسرائیلی با غرور و افتخار خانه های مردم را بر سر آنها ویران کرده جشن می گیرند. سخن از کشتن کودکان می زنند و شیون مادران بر کشته شدن کودکان و نوزادانشان را به تمسخر گرفته اند. اینگونه، افسانه دیگری نیز فرو ریخت و آن افسانه ای است که اسرائیل در طول دهها سال آن را تولید، مصرف و باز تولید کرده بود و آن اینکه ارتش اسرائیل «اخلاقی ترین ارتش در جهان است.» (36 ) و ارتشی که «متفکر» است. ولی رفتار جنایتکارانه ارتش اسرائیل در غزه، این افسانه را نیز در هم شکست.
آخر اینکه، ارتش اسرائیل برای باز سازی افسانه شکست ناپذیری خود، به غزه لشکر کشید، ولی با وجودی که بیش از چهار ماه و نیم از حمله می گذرد و با وجودی که بیش از صد هزار -بیشتر زن و کودک- فلسطینی را به قتل رسانده و خانه هایشان را بر سرشان خراب کرده و یا مجروح و مفقود در زیر آوارها و ویرانه ها بر جای گذارده، خود نیز، حداقل متحمل بیش از 5000 تلفات (37 ) و زخمی و معلول شده و هنوز نتوانسته است حتی به یکی از اهداف اعلام شده خود برسد. (38 ) از جمله آزادی گروگانها و نابود کردن قوای نظامی حماس و به قتل رساندن و یا دستگیری رهبران آن.
حال هیچ بعید نیست که برای باز سازی و ایجاد وحشت، از قدرت ارتش خود به لبنان نیز حمله برد. حمله ای که بقول بعضی از کارشناسان، بدون حمایت مستقیم آمریکا، قادر به شکست حزب الله نخواهد بود. (39 )
و دیگرانی هشدار می دهند که غرور بیش از حد اسرائیل نسبت به توان نظامی خود می تواند پاشنه آشیل این قدرت شده و در نتیجه شکستی سخت را از حزب الله، متحمل شود.
حال سوال این است که چرا جامعه اسرائیل، که دهها سال است گوش دنیا را پر کرده است که تنها دموکراسی خاورمیانه می باشد که در محاصره مستبدان قرار دارد، بقول اوئن جونز، ژورنالیست معتبر روزنامه گاردین دچار «دیوانگی نسل کشی/genocidal mania فلسطینی ها شده است؟ ( 40)
حداقل سه دلیل برای جنون نسل کشی که جامعه اسرائیلی گرفتار آن شده است می شود ذکر کرد:
- اشغال و تحت سلطه در آوردن سرزمین دیگران، بگونه ای طبیعی، ایجاد مقاومت می کند و برای در هم شکستن مقاومت، سلطه گر، نیاز پیدا می کند تا خشونت بر خشونت بیافزاید. سلطه گر برای توجیه کاربرد خشونت، نیاز دارد تحت سلطه را مادون انسان ببیند. کاربرد خشونت، بکار برنده آن را از انسانیت خود تهی کرده و سبب فساد او می شود و اینگونه سلطه گرمعتاد به کاربرد خشونت می شود و اینگونه بر شدت خشونت می افزاید.
البته از آغاز ایجاد اسرائیل روشنفکران یهودی در داخل و خارج اسرائیل بودند که آگاه به این پویایی بودند و هشدارهای پی در پی را داند. از جمله بی مایکل در هاآرتز هشدار می داد:
«اشغالگری، فساد می آورد، فاسد می کند و فاسد کرده است. از این ببعد ما نه دموکراتیک هستیم و نه یهودی. ما متعصبانی نژاد پرست، شریر و متکبر خلیفه ای هستیم خطری برای خودمان. (41)
- کلمه کلیدی در اسرائیل، مقوله «امنیت» است. چرا که اسرائیل کشوری است کوچک و در نتیجه کشوری است که عمق استراتژیک ندارد. این در حالیست که برای ایجاد امنیت خود همیشه، روش «بازدارندگی/deterrence» بکار برده است و ایجاد ترس در دیگر کشورها و مردم. به این معنی که دولتهای دیگر مطمئن باشند که در صورت حمله نظامی، بشدت تنبیه و سرکوب خواهند شد. حمله 7 اکتبر و اینکه چند گروه چریکی کوچک توانستند چنین ضربه سختی به اسرائیل زده و پادگانهای آنها را از بین ببرند، عامل بازدارندگی را یک روزه از بین برد و در نتیجه ایجاد نا امنی زیادی در میان مردم کرده است. احساس عدم امنیت، سبب شده است که برای باز گرداندن احساس امنیت، کاربرد خشونت حداکثری در رابطه با مردمی که از قبل دون انسان به حساب آورده می شدند، عمومی شود.
- مردم اسرائیل و بخصوص جامعه ای که روز بروز آموزشهای تورات در میان آنها افزون شده است، خود را “مردم بر گزیده”، “نژاد برتر” و “برترین ملتها” می دانند. البته از آنجا که نقطه مقابل، “برتر”، “پست تر” و “فروتر” می باشد، کاربرد خشونت برعلیه چنین مردم فرودستی که به عنوان “حیوان انسان نما” دیده می شوند، براحتی توجیه می گردد.
آینده اسرائیل چه خواهد شد؟
زمانی که حمله بیش از 1000 چریک فلسطیتی چنان ضربه نظامی و روانی به ارتش و جامعه اسرائیل وارد کرد که آمریکا برای حمایت از اسرائیل، یکی از ناوگانهای دریایی خود را به مدیترانه فرستاد و نیروهای نظامی آمریکا وارد اسرئیل شده و از طریق پل هوایی سیل اسلحه و مهمات را به اسرائیل سرازیر کرد، اینگونه معلوم شد که گنبد آهنین و مدرنترین نیروی نظامی در آسیای غربی/خاورمیانه، قادر به تامین امنیت اسرائیل نیستند. به سخن دیگر، بیش از هر زمان معلوم شد که اسرائیل بدون حمایت دائم و مستمر غرب، قادر به دفاع از خود نیست.
در چنین وضعیتی، دولتهای غربی، حمایت گسترده و بی قید و شرط خود از اسرائیل را نه فقط به علت فاجعه هولاکاست که در آن همگی نقش داشتند، توجبه می کردند بلکه مهمتر این بود که از کشوری دموکراتیک! گرفتار در میان دیکتاتوری ها دفاع می کنند. ولی حمله 7 اکتبر و تبعات آن معلوم کرد که اسرائیل، نه رژیمی دموکراتیک که رژیمی آپارتاید می باشد آنهم نه فقط رژیمی آپارتاید، بلکه رژیمی که مرتکب چنان کشتار و جنایاتی در عزه شده، که کشور آفریقای جنوبی، که خود آپاراتاید را تجربه کرده، اسرائیل را متهم به نسل کشی/ جنوساید، کرده و دیوان بین المللی دادگستر، اسرائیل را مظنون به نسل کشی کرده است.
البته در چنین وضعیتی و در زمانی که آمریکا وضعیت تنها ابر قدرتی خود را از دست داده و ضعف خود را در جنگ اوکراین به نمایش گذاشته است. و در وضعیتی که حتی در آمریکا، افکار عمومی بخصوص جوانها مخالف اسرائیل و طرفدار فلسطین شده است،اکثریت آنها به این نتیجه رسیده اند که اسرائیل باید پایان یابد. (42) امکان حمایت بی قید و شرط دولتهای غرب از اسرائیل را بشدت کاهش می دهد. این در حالیست که افکار عمومی ملتهای غرب، بالاخره اراده خود را به دولتهای خود تحمیل خواهند کرد و یا آنها را تغییر خواهند داد. در چنین وضعیتی، بمب اتم نیز به یاری اسرائیل نمی تواند بیاید و اسرائیل و سرنوشت آن به عنوان آخرین مبارزه استعماری، به تاریخ خواهد پیوست. مگر اینکه، جامعه اسرائیل سر عقل آمده و خود را تافته جدا بافته ندانسته و بپذیرد که در حقوق انسان و حقوق شهروندی با فلسطینی ها از حقوق مساوی برخوردار است. آینده خواهد گفت که آیا اسرائیل حقوق انسان را خواهد پذیرفت و اینگونه در کنار فلسطینی ها به بخشی از خاورمیانه تبدیل گشته و به رشد منطقه کمک خواهد کرد و یا به صفحات تاریک تاریخ خواهد پیوست؟
(1)
https://youtu.be/hcRqsCCWKcU?t=110
(2)
(3)
(4)
(5)
https://www.youtube.com/watch?v=QihoBuGRVwU
(6)
(7)
(8)
https://twitter.com/i/status/1757133272117551493
(9)
https://twitter.com/i/status/1757040700305084844
(10)
(11)
https://twitter.com/i/status/1757338854330175633
(12)
https://twitter.com/i/status/1757406177883750809
(13)
https://twitter.com/i/status/1757406917180207271
(14)
(15)
(16)
https://pbs.twimg.com/media/F8haTNDWMAAL1iS?format=jpg&name=900×900
(17)
(18)
https://www.btselem.org/topic/apartheid
(19)
https://www.historytoday.com/archive/feature/herzls-troubled-dream-origins-zionism
(20)
https://www.jstor.org/stable/10.2979/jewisocistud.16.3.85
(21)
https://www.jpost.com/israel-news/article-730474
(22)
https://www.britannica.com/topic/chosen-people
(23)
https://www.jewishnews.co.uk/opinion-rabins-assassin-is-feted-in-many-israeli-circles/
(24)
(25)
(26)
(27)
https://www.btselem.org/publications/202210_not_a_vibrant_democracy_this_is_apartheid
(28)
https://www.versobooks.com/en-gb/blogs/news/the-war-on-gaza-and-israel-s-fascism-debate
(29)
(30)
https://www.bbc.co.uk/news/world-middle-east-67480680
(31)
(32)
(33)
(34)
تورات، سموئیل اول، ۱۵: ۳
(35)
(36)
https://www.youtube.com/watch?v=wUIUVCWyecU
(37)
(38)
(39)
(40)
https://twitter.com/OwenJones84/status/1753825703739498721
(41)
(42)
(*)
(**)
واقعا ممنونم از روشنگری شما
ایران محمود