رژیم ولایت فقیه در طول سالیان حیات خود همواره از برخی چهره ها به عنوان ارکان خود یاد کرده است. شاید اصلی ترین چهره ای که از سوی رژیم به عنوان رکن اساسی قدرت از آن نام برده شده است هاشمی رفسنجانی بوده باشد. اگر چه در سالیان اخیر وفاداران به رژیم بارها و بارها به گونه ای غیر رسمی، اما با صراحت تمام و کمال او را خروج کرده بر ساخت قدرت خواندند. به هر روی واقعیت آنکه، اگر جنگ بر سر لاشه های پوسیده و پلاسیده قدرت را نادیده بیانگاریم هاشمی رفسنجانی اصلی ترین رکن رژیم حاکم بر ایران بوده و می باشد. چرا که او پایه گذار و شالوده ریز اصلی شکل گیری ماهیتی و هویتی جمهوری اسلامی، بالاخص پس از کودتای خرداد ماه سال شصت بوده است. شخصی که برخی او را مرد هزار چهره قدرت حاکم خوانده اند، خیر یا شر میت او هم در تحولات پس از او ایفای نقش خواهد کرد. بدین قرار تحلیل و بررسی اعمال و رفتار تاریخی او و ایضا مواضع اخیر مردان قدرت در قبال او می تواند خالی از لطف فایده نباشد.
مازیار شکوری گیل چالان: از تشییع هاشمی تا تشییع جنازه رژیم
اول: نقش تاریخی هاشمی رفسنجانی در پی ریزی استبداد حاکم.
خاطرات هاشمی رفسنجانی در مقام “اقرار العقلا علی انفسم جایز” دلالت آشکار بر نقش پر رنگ او در کودتای خرداد سال شصت علیه اولین رئیس جمهور داشته و دارد. او از بانیان “حزب جمهوری اسلامی” بود که با شعار مردمی “ما پیرو قرآنیم. حزب چماق به دستان نمی خواهیم” تعریف شده بود. او و هم سنگرانش در حزب جمهوری با تقلب و تخلفات گسترده انتخاباتی اولین مجلس کودتا را بنا نهادند تا این مجلس “یهودای” اولین رئیس جمهوری و متعاقب آن امحا کننده تمام و کمال جمهوریت باشد.*
مردی که به قول بسیاری به چپ راهنما می زد اما به راست می رفت و به راست راهنما می زد و به چپ فرمان میچرخاند از ضرب و شتم مرحوم بازرگان در بهشت زهرا خورسند بود. او در این باره گفته بود: کپونشان فرا رسیده بود. او بود که در دوران تصدیش بر صندلی ریاست جمهوری امضا کنندگان نامه موسوم به نود امضا را به زندان ها رهسپار کرد تا شکنجه و فشار بدان جا بیانجامد که مرحوم بازرگان از آن روزها به عنوان بدترین روزهای حیات خود یاد و خود را مرغ بال و پر کنده ای تصور کند که با زندانی شدن فعالان نهضت آزادی بال و پرش کنده شده و خود را به هر در و دیواری می کوبد تا شاید که فرزندان دلبندش از قفس مرد هزار چهره رهایی یابند. فشار ها تا بدان جا بود که “جعفر شیبانی” عضو منفصل شده از نهضت آزادی در دیدار هاشمی با نمایندگان مجلس وقت با کدورت به زندانی شدن دوستان سابق خود معترض می شود، اما هاشمی رفسنجانی در پاسخ می گوید:
«ولش کنید. دوستانش را گرفته ایم که آدم شوند. این به همان خاطر ناراحت است»**
بنا به شرایط موجود هاشمی رفسنجانی نقش پر رنگی در به آتش کشیدن توسعه سیاسی و نهادهای مدنی کشور ایفا نموده است. بسیاری از نمایندگان مجلس سوم برای انتخابات چهارمین دوره مجلس شورا رژیم رد صلاحیت شده بودند. در این زمان هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت بود و امام جمعه موقت تهران. او در خطبه های نماز جمعه رد صلاحیت شدگان را به باد تمسخر گرفت و عنوان داشت:
«رد صلاحیت شدگان می توانند از این پس به کشاورزی مشغول شوند و پیاز و سیب زمینی بکارند»
حتی حجه الاسلام “مهدی کروبی” در مقام معترض به رد صلاحیت های وقت مدعی شده است که از دست وزارت کشور هاشمی به شورای نگهبان پناه می برده.***
قتل های دگر اندیشان در داخل و خارج مرزهای کشور در زمان ریاست جمهوری ایشان طرح ریزی و به وحشتناک ترین وضع به وقوع پیوسته است. هاشمی رفسنجانی هیچ گاه به انبوه سئوال هایی که پیرامون آمریتش در قتل های زنجیره ای پاسخ نگفت. سئوالاتی که در مکتوبات “اکبر گنجی” به کرات یافت می شدند و با رجوع به نوشتارهای سالهایی نه چندان دور هم چنان سر از اندرونی های تاریخ بیرون خواهند آورد. او چندین محکومیت بین المللی در زمینه آمریت قتل های تروریستی را در کارنامه خود داراست. مسئولیت ادامه جنگ، حذف مرحوم آیت الله شریعتمداری و تبدیل سپاه و وزارت اطلاعات به مافیای نظامی و اقتصادی و نشاندن “علی خامنه” بر سریر ولایت فقهائی همه و همه دست رنج نا حلال اوست. اما اکنون رژیم حاکم مانده است بی رکن اساسی خود. معمار جمهوری اسلامی از دنیا رفته است و یا او را از دنیا برده اند؟؟؟ چیستی امروز جمهوری اسلامی و چگونه گی فردایش در پاسخ به این پرسش نهفته است.
دوم: حذف از قدرت.
زنده یاد “شریعتی” همواره از مثلث به هم آمیخته “زر و زور و تزویر” به عنوان ستون پایه کافی و وافی استبداد، استعمار و استحمار یاد می نمود. گویی “زر و زور و تزویر” یک جا در هاشمی رفسنجانی تجمیع شده بودند. از این قرار بود که جامعه ایران او را روح راستین رژیم حاکم می خواندند. ناکامی او در انتخابات مجلس ششم شورا در تهران و دوره دوم انتخابات ریاست جمهوری سال هشتاد و چهار بر همین پایه استوار بود. آنچه به یاد راقم نقش بسته و اکنون به یاد می آورد میتینگ انتخاباتی دکتر “معین” در زمین ورزشی دانشگاه تهران است که پس از آن جمعیت تا میدان انقلاب با شعار “هاشمی پینوشه ایران شیلی نمی شه” در مورد هاشمی اظهار نظر کردند. اما پس از انتخابات ریاست جمهوری هشتاد و چهار او مورد بی مهری قدرتی که خود بنا نهاده بود قرار گرفت و در نهایت قدرت در صدد حذف او بر آمد. ادبیات قدرت پس از انتخابات ریاست جمهوری سال هشتاد و هشت او را در صفوف فتنه گران و سران فتنه معارفه نمود. علی خامنه ای، دیکتاتور فقیه ایران بارها و بارها فتنه را خط قرمز رژیم تعریف کرده و گناهی نا بخشودنی خوانده بود. لا جرم با این اوصاف هاشمی رفسنجانی می باید در خارج از خانواده رژیم تعریف می شد. تا بدین جا رژیم او را از ساخت حقوقی قدرت حذف نکرده بود اما او از ساخت حقیقی قدرت حذف شده بود. نوشتارهای “حسین شریعتمداری” در کیهان که بارها و بارها او را بی بصیرت خواند و افزود او دیگر استوانه نظام نیست حکایت از این مهم داشت و دارد. “محمد تقی مصباح یزدی” او را منافق خواند و کسانی همچون “رسایی” سخن از احتمال حصر و سرنوشتی همچون آیات منتظری و شریعتمداری را به او یاد آور شدند. بر این اساس سطوح فوقانی رژیم عزم را بر حذف بی کم و کاست مرد هزار چهره رژیم جزم کرده و رد صلاحیت او با قلم شورای نگهبان در انتخابات ریاست جمهوری سال نود و دو گویای آغاز عملیاتی نمودن این روند از سوی حاکمیت بوده است.
شاید از دید ناظران اکنون دیگر او قدرت سابق را دارا نبود تا بتواند دگرگونی در سطح فوقانی رژیم را اراده و عملیاتی نماید. اما آنچه می باید مورد توجه قرار گیرد زاویه دید حاکمیت در مورد اوست. چراکه قواعد قدرت آنچه را ایجاب می کند که واقعیتی خارج از نگاه ناظران خارج از قدرت است. برابر این قواعد، قدرت همیشه رو به فزونی و تمرکز و فربه گی میل کرده و هر پدیده ای خارج از آن یا می باید تحت سیطره آن قرار گیرد و یا محذوف گردد. هاشمی رفسنجانی با توجه به وزنی که به جهت سوابق اجرایی و تاریخی در میان صاحبان رژیم کنونی دارا بود و بالاخص اینکه با حیله و نیرنگ جامه ولایت فقهائی را بر تن علی خامنه ای پوشاند از نظرگاه قدرت می توانست باری دیگر چنین تجربه ای را اینبار در جهتی دیگر تکرار نماید. از این زاویه حذف فیزیکی او از اوجب واجبات بود.
حال با نظر به اینکه در شرایط کنونی حاکمیت فرایند حذف بسیاری از همراهان سابق خود را در پیش گرفته است، حذف هاشمی به عنوان معمار رویه کنونی می تواند درسی از ترس و عبرت برای دیگر منتقدان داخل حاکمیت در بر داشته باشد.
سوم: نشانه های حذف فیزیکی.
در این رابطه بهتر است ابتدا بنگریم هاشمی رفسنجانی نزد رأس هرم قدرت از چه جایگاهی برخوردار بوده است. رهبران سیاسی علی الاصول کلمات را بی قصد و قرض ادا نمی کنند تا چه رسد به اظهار نظر در مورد افراد و شخصیت ها. علی خامنه ای هم از این قاعده مستثنی نبوده و نمی باشد. نگاهی به پیام های تسلیت او در مورد شخصیت ها مختلف می تواند جایگاه هر یک را به خوبی برای همگان مکشوف نماید.
ایشان درگذشت خواهر “سید محمد خاتمی” را به رئیس جمهور اسبق رژیم تسلیت نگفته و پیام تسلیت را خطاب به والده مرحومه مرقوم داشته اند. مشخص است رئیس جمهور اسبق نزد رهبری فعلی رژیم هیچ گونه اعتباری نداشته و ندارد.
همچنین در پیام های تسلیت خود برای خانواده های “محمدی گیلانی”، “میرزا علی مشکینی” و همچنین همسر “احمد جنتی” مرقوم داشته اند که علاوه بر رحمت و عفو و مغفرت، خواهان “علو درجات” برای مرحومین می باشند. اما در پیام تسلیت به مناسبت درگذشت هاشمی رفسنجانی “علو درجات” از دیده غایب است. این نشان از آن دارد که ارزش و اعتبار هاشمی رفسنجانی نزد دیکتاتور فقیه از ارزش و اعتبار همسر احمد جنتی هم کمتر بوده است. اکنون این ظن قوت می یابد که معمار رژیم به امر و اوامر رهبر رژیم راهی دیار ابدی شده است. چرا که علی خامنه ای روز و روزگاری از هاشمی رفسنجانی به عنوان نزدیک ترین دوست خود یاد می کرده و مدعی بوده که هرگز هیچ کس برای او هاشمی نخواهد شد، اما اکنون چه شده است که هاشمی آنچنان از چشم و دل دوست دیرین افتاده است که مقام و منزلتش نزد او بدین حد و اندازه تنزل یافته است؟؟؟ با چنین تغییر جایگاه و منزلتی قتل او با قصد و اراده دوست دیرین دور انتظار نبوده و نخواهد بود.
حال از تمامی حرف و حدیث ها که در مورد نبود تیم پزشکی و کم کاری پزشکان و منع اجازه کالبد شکافی منتشر شده است بگذریم مسئله دیگری قابل تأمل بوده است.
سایت مجلس خبرگان از سوی ارتش سایبری سپاه پاسداران مورد محافظت و کنترل می باشد. اما این سایت نیم ساعت پیش از بروز سکته هاشمی رفسنجانی پیام تسلیتی را منتسب به اعضای مجلس خبرگان بر روی این سایت منتشر نمود. گویی سایت مذکور مورد هک قرار گرفته بود. اما این پرسش قابل طرح است که هکر ها چه کسانی بوده اند که قبل از بروز سکته، خبر از حادثه در شرف وقوع داشته اند تا چنین بیانیه ای را بر روی سایت مجلس خبرگان قرار دهند؟؟؟
اگرنتوان گفت مرد هزار چهره رانده شده از قدرت به ضرب رژیمی که خود معمار آن بوده است به قتل رسیده است اما میتوان گفت بی شک صاحبان نا مشروع قدرت در پی حذف فیزیکی او بوده اند و بارها و بارها در پستوهای محرمانه قدرت در این مورد به شور و مشورت نشسته اند.
چهارم: تشییع جنازه و معنی نهفته در آن.
مرد هزار چهره، بسیاری را از بیت الرژیم به بیرون رانده بود و اکنون خود از آن رانده شده بود، اما بسیاری آنان که او آنان را از قدرت رانده بود برایش پیام تسلیت دادند و در تشییع جنازه اش شرکت کردند. جمعیت همراهی کننده او هم در خور توجه بود و پر شور. آیا معمار وضعیت موجود منتظری دیگری بود، یا معما را می باید به دیگر گونه ای دریافت و پاسخ گفت؟؟؟
اکنون شرایط ایران شرایطی غیر عادی تلقی می شود. از این باب جامعه ایران هم جامعه ای حد اقل در ظاهر امر غیر عادی می باشد. افراد و اشخاص مختلف با نیات گوناگون برای تشییع هاشمی پا به خیابان نهادند، که مسلم این علل بر راقم روشن نیست. اما یک علت و نیت در همگان پیدا بود. برای جامعه ایران حاکمیت کنونی به عنوان یک تضاد تعریف شده است که جامعه سعی دارد از هر روزنه ای در راستای پر رنگ نمودن این تضاد بهره جسته و ضرب شصتی بر پیکر آن بنوازد. سر دادن شعارهایی همچون “زندانی سیاسی آزاد باید گردد” در تشییع معمار شرایط موجود نیز از این دست بوده است. اما تشییع پیکر هاشمی رفسنجانی معنایی فراتر از تمامی اعتراضات قبل داشته و دارد. به واقع دیکتاتور جماران بی راه نگفته بود:
«هاشمی زنده است، تا انقلاب زنده است»
«تا نهضت زنده است، هاشمی زنده است»
اکنون در تشییع جنازه شخصی که راه و رسم حذف مخالفان و انواع فساد و رانت خواری را بنا نهاد و ماهیت رژیم موجود را معماری نمود شعار های مخالف راه و رسم او سر داده شده است. به یقین تشییع جنازه هاشمی تشییع جنازه تمامیت رژیم بوده و خواهد بود.