back to top
خانهنویسندگانعبرت بین: قدرتمداران چون بر دولت حاکم می‌شوند، پاکان با عزت را...

عبرت بین: قدرتمداران چون بر دولت حاکم می‌شوند، پاکان با عزت را با فاسدان بی‌عزت جانشین می‌کنند:

٭ وقتی قاضی نماد ستم و قساوت در ستمگری می‌شود:

      چند روز پیش، در پی شنیدن سخنان «رئیس» قوه قضائی منصوب خامنه‌ای، شیخ صادق لاریجانی، بر آن شدیم  جدول مقایسه‌ای میان متصدیان مقامها ترتیب دهیم تا سیر انحطاط رژیم و اندازه این انحطاط  معلوممان گردد. 

    قاضی‌القضات منصوب خامنه‌ای،  در مقام پاسخ به این پرسش که با اعتصاب غذای مهدی خزعلی چه باید کرد، گفته‌است : (روز سه شنبه ۱۹ بهمن‌ماه دو روز پس از اعتصاب غذای مهدی خزعلی، صادق آملی لاریجانی، در جلسه‌ای در پاسخ به تعیین تکلیف مسئولین حفاظت اطلاعات قوه قضاییه در خصوص اعتصاب غذای خشک مهدی خزعلی):

     «حالا که اعتصاب غذا مد شده و هر کسی در زمان بازداشت اعتصاب غذا می‌کند و قوه قضاییه را تحت فشار قرار می‌دهد، بد نیست که قربانی هم داشته باشد و بهتر است اولین قربانی این آقازاده تندرو باشد.»

     و این قسی بیگانه از عدالت و دشمن قضاوت بر میزان عدل و رعایت اصول راهنمای قضاوت، الگوی «قاضیان» نظام ولایت مطلقه فقیه است. بدیهی است چنین کسی نمی‌پرسد خزعلی به کدام جرم دستگیر شده‌است؟ توقیف کنندگان را تنبیه نمی‌کند. بی‌تقصیری را محکوم به مرگ می‌کند که جرأت کرده و از او خواسته‌است حساب پولهائی که در حسابهای شخصی او سپرده‌اند و نحوه مصرف شدن منافع آن پولها را به مردم پس بدهد. چنین رئیسی، دادستان دروغگو و پرونده ساز و مقلد دادستان‌های استالین را در ترتیب دادن محاکمات نمایشی، چون جعفری دولت آبادی پیدا می‌کند که در مقام توجیه دستگیری مهدی خزعلی می‌گوید: او چند سال پیش توقیف شده و دستگیر شده‌است تا دوران محکومیت خود را بگذراند. باوجود این، خزعلی، به یمن مقاومت، آزاد می‌شود.

     مقام ریاست قوه قضاییه در ایران از همان ابتدا در اختیار افرادی قرار گرفت که بر سرکوب مردم از خود «رهبر» حریص‌تر بودند. در سرکوب‌گری از هیچ جنایتی روی‌گردان نبوده‌اند. از این‌رو است که «رهبر» ریاست دو قوه قضاییه و مقننه را ملک طلق خود دانسته و هرگز نگذاشته‌است آدمهای مستقل و حقوق شناس و عامل به حقوق این دو ریاست را تصدی کنند. ریاست قوه مجریه، آن‌هم، تنها نخستین تصدی کننده آن، استثناء است. نخستین انتخابات ریاست جمهوری آزاد بود و بنی‌صدر با بدست آوردن 76 درصد آراء به ریاست جمهوری انتخاب شد.  اما خمینی و دستیارانش او را تحمل نکردند. در کار بازسازی استبداد، با ریگان و بوش، رئیس جمهوری امریکا و معاون او (اکتبر سورپرایز)، برضد رییس جمهوری منتخب مردم رئیس جمهوری‌های بعدی را دست نشانده کردند. بنی‌صدر هدفهای آن کودتا را بر شمرد که یکی از آنها ادامه دادن به جنگ بود. بعدها، زمانی که سازشهای پنهانی با دولتهای امریکا و انگلستان و اسرائیل و فرانسه و پرتقال و… (ایران گیت ها) از پرده بیرون افتادند، وزیر دفاع وقت انگلستان، آلن کلارک، در دادگاه گفت: جنگ در سود انگلستان و غرب بود اسباب ایجاد و ادامه آن‌را فراهم کردیم. 

    برای اینکه سیر انحطاط و شدت انحطاط را بشناسیم، متصدیان مقام‌ها را با یکدیگر مقایسه می‌کنیم:

1. رهبری که خمینی بود و رهبری که خامنه‌ای است:

    خمینی در عداد مراجع بود و در میان مراجع وقت، در سازش ناپذیری با رژیم شاه و ایستادگی در برابر آن شاخص شد. خامنه‌ای در شمار منبری‌ها بود. خط و ربط یکدستی نیز نداشت: ضد بهائی بود،  پیرو شریعتی شد. زمانی هم گفت کتاب توحید را او نوشته و حبیب‌الله آشوری  بنام خود انتشارداده‌است. طرفه این‌که وقتی حبیب‌الله آشوری بنابر حکم مصباح یزدی و ابوالقاسم خزعلی، بخاطر نوشتن آن کتاب، مرتد خوانده شد و محکوم به اعدام گشت، او نگفت نویسنده کتاب من هستم او را چرا اعدام می‌کنید!؟  احمد قابل، در نامه‌ای به خامنه‌ای نوشت:

    «وجدان شما بهتر از هرکسی گواهی می‌دهد که در جلسات متعدد و تلاش‌‌های مکرر و ناموفق دوستان مشهدی و خراسانی برای آشتی دادن شما با مرحوم آشوری (پیش از پیروزی انقلاب)، سخن اصلی شما این بود که «مطالب کتاب توحید، از من است که این آقا به نام خودش چاپ کرده است». شگفت‌انگیز نیست که از دو نفر با یک دیدگاه، یکی اعدام شود و دیگری تکریم؟! یکی شایسته‌ِ «گور» باشد و دیگری شایسته‌ِ «رهبری نظام اسلامی»؟ البته کم نیستند کسانی که سخنان پر شور شما در مسجد امام حسن (ع) را در مشهد و قبل از انقلاب، به یاد دارند که پس از قرائت آیه‌ِ «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض، و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین» با صدای بلند، فرمودید: «ماتریالیسم تاریخی، آقا، ماتریالیسم تاریخی»!

     از این تفاوت که بگذریم، هردو قدرتمدارند و محور مدیریتشان قدرت است:

٭ خصوصیات ولی فقیه اول و دوم:

● خمینی ولایت فقیه را از ملا احمد نراقی اخذ و جعلیات خود را بر آن افزود. اما خامنه‌ای زمانی با آن مخالف بود. خمینی به او نوشت: شنا ولایت مطلقه فقیه را قبول ندارید. در مقام تسلیم برآمد و پاسخ نوشت: قبول دارم. چون خمینی مرد و کمیته بازنگری در قانون اساسی مشغول کار شد، مزه قدرت را شیرین یافت و طرفدار پر و پا قرص ولایت مطلقه فقیه شد . حتی می‌خواست انحلال مجلس را هم در فهرست اختیارات «رهبر» بگنجانند. صلاح‌اندیشی‌ها او را از  اصرار بر درج اختیار انحلال مجلس در شمار اختیارات «رهبر»، منصرف کرد.

● بنابر نوع قدرتمداری، هردو قائل به تقدم اسلام بر کشور هستند. خامنه‌ای در عداد گردانندگان حزب جمهوری اسلامی بود که می‌گفتند نصف کشور از دست برود، بهتر از آن‌است که بنی‌صدر در جنگ با عراق پیروز بگردد.

● هردو بر سرکوب‌گری حریص هستند و موافق اعدام و ترور مخالفان . غیر از این‌که شرائط تغییر کرده‌اند و خامنه‌ای باوجود کینه‌جوئی، بلحاظ فقدان مشروعیت و ضعف شخصیت، قادر نیست به اندازه خمینی زندانیان را کشتار کند. باوجوداین، بهنگام رهبری او و ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، جنبش‌های شهری، در مشهد و اسلام شهر و قزوین سرکوب خونین شدند.

● هردو نیازمند بحران سازی در درون و بیرون مرزها ، بنابراین موافق صدور انقلاب بمعنای صدور خشونت  هستند. خمینی بانی بحران‌های گروگان‌گیری و جنگ 8 ساله شد و خامنه‌ای بحران اتمی را بانی شد و اینک ایران را گرفتار جنگهای شش گانه کرده است.

● هردو تسلیم فشار قدرتهای خارجی شدند: اولی با خوردن جام های زهر  به قول مک فارلین، «دربرابر امریکا زانوی تسلیم بر زمین زد» و دومی، بر تسلیم خود عنوان «نرمش قهرمانانه» داد.

● هردو خود را مالک مال و جان و ناموس مردم می‌دانند و بانی مافیاها و عامل گسترش فسادها شدند. از جمله، در دوره خمینی، 105 میلیارد دلار گم شد و در دوره خامنه‌ای 100 میلیارد دلار گم شد!

● هردو ضد جریان آزاد اندیشه‌ها و داده‌ها و اطلاع‌ها هستند و قتل مخالفان را واجب می‌دانند. باوجود این، در دوره رهبری خامنه‌ای و ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی بود که دولت تروریست شد و در درون و بیرون از مرزها، مخالفان را ترور کرد. در ریاست جمهوری خاتمی، سازمان ترور تجدید شد و از جنایت‌هایش قتلهای سیاسی شدند که رژیم بر آنها «قتلهای زنجیره‌ای» نام نهاد.

● هردو کشور را باجگذار قدرتهای خارجی کردند: امریکا محور سیاست داخلی و خارجی ایران و رابطه با آن، ستیز در ظاهر و سازش در باطن است. روسیه و چین و حتی شیخ نشینان خلیج فارس از ایران باج ستانند.

● هردو «حفظ نطام را اوجب واجبات» می‌دانند و البته دین از محتوای خود خالی و از ولایت مطلقه فقیه و توجیه کننده‌هایش پر می‌کنند. از جمله، توجیه بلااجرا کردن احکام دین و کشتن حتی نزدیک‌ترین کسان. قتل احمد خمینی تنها مورد نیست.

2. ریاست جمهوری:

     بر اساس قانون اساسی،  رییس جمهوری فرد دوم نظام است. اما ولایت مطلقه فقیه با رئیس جمهوری خودمختار سازگار نیست. از این‌رو، همواره میان دو مقام اول، نزاع بوده‌است. نزاع اول بر سر حقوق و رعایت قانون اساسی بود که خمینی نمی‌کرد و نزاع‌های بعدی، بر سر حقوق نبود اما بر سر چگونگی اداره کشور بود و هست.  تنها اولین رییس جمهور بود که در برابر فشار ولی فقیه مطلقه و روحانیون دستیار او ایستاد و از حقوق مردم دفاع کرد (12 جرم او که در مجلس دست نشانده مستند رأی به عدم کفایت بر خلاف قانون اساسی شدند)

● ابوالحسن بنی صدر بر خلاف دیگر روسای جمهور بدون ترس و وحشت از قدرت خمینی و روحانیون و نظامیان وابسته با نظام مافیایی از حقوق مردم دفاع می‌کرد و می‌کوشید ایران در حال بیابان شدن را ایران سبز بگرداند.

    یک نمونه از رویاروئی ابوالحسن بنی‌صدر با خمینی در رابطه با پوشش زنان را می‌آوریم تا ببینیم او چگونه از حق مردم دفاع می‌کرد و رؤسای جمهور بعدی چگونه وسیله شدند تا حجاب دست‌آویز تحقیر زن و  ایجاد و سنگین کردن جو ترس درجامعه بگردد

       در این باره، بنی‌صدر می‌گوید: «در تهران اولین باری که راه افتادند و «یا روسری یا توسری» را شعار کردند، رفتم قم پیش آقای خمینی.

گفتم: آقا تازه اول قضیه است و مردم هنوز یادشان نرفته. مگر شما در پاریس نگفتید زن‌ها در پوشش خود آزاد هستند؟

گفت: حرف‌هایی که از باب مصلحت در پاریس زده‌ام، هیچ تعهدی در من ایجاد نمی‌کند.

گفتم: پس بفرمایید شما ماکیاول هستید. چطور برای شما تعهد ایجاد نمی‌کند آقا؟ دین یعنی تعهد. شما در حضور دنیا تعهد کردید، حالا می‌خواهید بزنید زیرش؟

گفت:حالا که قدرت دارم باید دین خدا را به عمل درآورم. روز قیامت نمی‌توانم جواب بدهم و بگویم قدرت داشتم وعمل نکردم.

گفتم: چرا. جواب دارید. می‌گویید مطابق نص صریح قرآن عمل کردم که می‌گوید: «اوفو بعهودکم»( به عهدهایتان عمل کنید). می‌گویید در پاریس تعهد کردم و باید تعهد را محترم بشمارم. چنانکه پیغمبر در مکه تعهد کرد و تعهد خود را محترم شمرد.

گفت: بسیار خوب.

     آن یک بار با این  «بسیار خوب» قضیه حل شد. ولی بار بعد ، بار بعد… ‌سخن بر سر اعتقاد‌های اوست، سخن بر سر این است که او اعمال زور  را برای عملی ساختن دین واجب می‌دانست». 

     « گفتم: حجاب اجباری ممکن است نفرت از اسلام را در نسل جوان برانگیزد و توسعه بخشد. تغییر شکل به زور ممکن است موجب تغییر محتوی در جهت عکس گردد. آقای خمینی در صحبتی گفت: این حرف که ظاهر مهم نیست، خلاف اسلام است.

و…

    با انجام کودتا بر ضد بنی‌صدر کار برای رؤسای جمهوری بعدی در مورد حجاب و دیگر موارد حل شد و  ساختن و بکاربردن دست‌آویزها برای فشار به مردم، کاری روزمره شد.

    ترس از دوران مرجع انقلاب ایران و ترس از این‌که نسل جوان کشور برآن شود که تجربه‌ها انقلاب را بکار گیرد و از راه زدودن کاستی‌ها، به استبداد جبار پایان دهد و ترس از ولایت جمهور مردم، دلیل ناسزاگوئی روزمره به منتخب اول و آزاد مردم ایران است. این امر که فیلمی سراسر جعل و تزویر، از راه جانشین کردن «پسا امور واقع» بجای امور آن‌سان که واقع شده‌اند و بدان، «ماجرای نیمروز» نام نهاده و بهترین جایزه «جشنواره فجر» را بدان داده‌اند، گویای وحشت جبار و آلت فعل‌های او از اندیشه راهنمائی است که بیان استقلال و آزادی، و ارائه کننده این اندیشه، ابوالحسن بنی‌صدر است. فیلم سازی در باره این فیلم به می‌گفت:

    «چند روزیست فکرم درگیر بهترین فیلم فجر امسال است . فیلمی که حداقل ۷ میلیارد بودجه داشته ، فیلمی کثیف که سازندگان آن یا بی‌سوادند یا بی شرف یا هر دو . به هر حال برای من بسیار مهم و جالب است که رژیم برای تخریب بنی‌صدر و مخالفانش هنوز میلیاردها خرج می‌کند»

 

● رییس جمهوری بعد از بنی صدر ، محمد علی رجایی بود که باید نقش آلت فعل خمینی و سران حزب جمهوری اسلامی را بر عهده می‌گرفت. هر آنچه را به او دیکته می‌کردند، بر زبان می‌آورد. هر دستور که می‌دادند اجرا می‌کرد. با این وجود، او نیز به تنگ آمد  و در انفجاری مشکوک به قتل رسید. همین شخص بود که در پی کودتا بر ضد بنی‌صدر، بانی اجباری کردن حجاب در ادارات و مدارس شد. با رسیدن به مقام ریاست جمهوری، رجائی تصمیم خویش را عملی کرد: اضافه کردن مقام معاونت پرورشی در مدارس، پاکسازی و تصفیه گسترده معلمان و اجرای طرح حجاب اجباری از جمله کارهای او در دوران مسئولیتش بود.

● سومین رییس جمهوری سید علی خامنه‌ای بود که خمینی او را مسلوب‌الاختیار کرد و هر از چندی، به بام می‌رفت و از روی عجز، مدتها می‌گریست. 

    فعل‌پذیری او هاشمی رفسنجانی را به اشتباه انداخت. زد و بندهای پنهانی با امریکا و کشورهای اروپائی که افتضاح‌ها ببار آوردند که عوان ایران گیت یافتند، کودتا بر ضد منتظری را اجتناب ناپذیر کرد. جانشین خمینی نمی‌توانست خارج از ایران گیتی باشد. لذا، از قول خمینی به مشگینی، رئیس وقت مجلس خبرگان نامه جعل شد از زبان خمینی قول جعل شد و تصدی این جعل‌ها با هاشمی رفسنجانی بود. او گمان می‌کرد اگر خامنه‌ای ضعیف‌النفس رهبر بگردد، آلت فعل او می‌شود. و ندانست که خامنه‌ای آلت فعل می‌شود اما آلت فعل قدرت و نه او. چون وقت آن رسد، برضد او نیز می‌شود و عمل می‌کند چنان‌که شد و کرد.

     تازه‌ترین خبر این‌که سه ماه پیش از «مرگ» هاشمی رفسنجانی، محافظان او را تغییر داده‌اند. بنابر این خبر، محافظان آیهالله صانعی را نیز تغییر داده‌اند!؟

● چهارمین رییس جمهوری، هاشمی رفسنجانی بود. کسی بود که در خیانت‌ها و جنایت‌ها و فسادهای بزرگ، یا دستیار اول خمینی بود و یا خود تصدی داشت. از جمله، در معامله‌های پنهانی با امریکا (اکتبر سورپرایز و ایران گیت) زمینه ساز کودتای خرداد 60 و ادامه جنگ بمدت 8 سال، در سود انگلستان و امریکا و اسرائیل، او دستیار اول بود.  تقلب در اولین انتخابات مجلس با کسب اجازه از خمینی، عامل اول خمینی در کودتا ضد اولین رییس جمهوری،  با همکاری بهشتی و خامنه‌ای، در شمار طراحان طرح انحلال ارتش و ایجاد کمیته‌ای با شرکت نمایندگان شورای انقلاب و سپاه و دادگاه انقلاب، درشمار طراحان طرح «انقلاب فرهنگی و  تعطیل دانشگاه‌ها و اخراج اساتید و دانشجویان (این طرح نخست در حزب جمهوری اسلامی تهیه شد و سپس از خمینی جواز اجرای آن اخذ شد)، در شمار پیام دهندگان به مک فارلین، مشاور امنیتی ریگان در باره آمادگی برای کشتن خمینی و برسرکارآوردن میانه‌روها به شرط حمایت امریکا،  خوراندن جام زهر شکست در جنگ به خمینی، بعد از رفع نیاز انگلستان و امریکا و اسرائیل به ادامه جنگ، دخالت دراعدام زندانیان سیاسی سال 67 و اعدام‌های سال 60،  همکاری با خامنه‌ای در کشتن سید احمد خمینی ، دولتی کردن ترور و آمریت در بسیاری از ترورهای داخلی و  خارجی و بمب گذاری‌ها، مإسس مافیاها و ارتکاب فسادهای بزرگ. و…

● پنجمین رییس جمهوری، سید محمد خاتمی بود که سالها در وزارت ارشاد مشغول بود. او می‌گوید: من نمی‌گویم گذشته را فراموش کنیم می‌گویم در گذشته نمانیم. اما نمی‌گوید برای نماندن در گذشته، باید آن‌را جبران کرد. برای مثال، بنابر خاطرات منتظری، او موافق کشتار زندانیان بوده‌ و از منتظری هم می‌خواسته‌است آن جنایت را تأیید کند. آیا در صد جبران موافقت با جنایت برآمده‌است؟ اگر آری، چگونه این گذشته را جبران کرده‌است؟

    در پی، رأی دادگاه برلین که سبب شد کشورهای عضو اتحادیه اروپا سفرای خود را از ایران فراخوانند و خطر حمله نظامی به ایران جدی شد، خامنه‌ای ناگزیر شد با نامزد ریاست جمهوری شدن خاتمی موافقت کند. البته نامزد او ناطق نوری بود. خاتمی و نزدیکان او متوجه تقلب در انتخابات می‌شوند و نزد هاشمی رفسنجانی می‌شوند. او به آنها می‌گوید تا 3 میلیون رأی تفاوت، ناطق نوری رئیس جمهوری می‌شود. پس باید تفاوت آرای شما با او از 3 میلیون بیشتر باشد و من هم مراقبت کنم تا تقلب بی اثر شود!

     طرفه این‌که فردای اعلان نتایج قرآئت آراء، گروه بسیجی را در برابر اقامت‌گاه خامنه‌ای جمع کردند و آنها شعار می‌دادند: ما بنی‌صدر دوم نمی‌خواهیم. بودند کسانی که او را گرباچف ایران می‌خواندند. اما ضعیف‌تر از آن بود که تصور می‌شد. خود او نزد نزدیکانش می‌نالید که دو بعد از نیمه شب، پاسدارها بیدارش می‌کنند که «رهبر» شما را احضار کرده‌است! چنان هیچ‌کاره شد که خود خویشتن را تدارکاتچی خواند. در حکومت او، بدترین «انتخابات» انجام گرفت. احمدی نژاد رئیس جمهوری شد و مجلس دست نشانده خامنه‌ای جانشین «مجلس سرشار از اصلاح‌طلبان» گشت.

● ششمین رییس جمهوری ایران محمود احمدی نژاد بود. سرداری از سرداران بی‌اطلاع از علم و فن اداره کشور و قانون شکن که به قول «سردار» ذوالقدر، انتخابات چنان مهندسی شد که نام احمدی نژاد از صندوق بیرون بیاید. در دوران او، مافیاهای نظامی – مالی بر دولت چیره شدند و بردند و خوردند. باز گفته شد 100 میلیارد دلار از درآمدهای نفت گم شد!  بحران اتمی چنان شدتی گرفت که مپرس. شورای امنیت تحریم‌های جدید وضع کرد. امریکا و اروپا تحریم‌های جدید وضع کردند. عرصه چنان تنگ شد که خامنه‌ای چاره را در نرمش قرمانانه و گفتگوی سری با امریکا دید. پیشروی بیابان شتاب گرفت. دریاچه ارومیه روی به خشک شدن نهاد و… و اقتصاد کشور دچار افلاس شد. اما احمدی نژاد از خود سلب مسئولیت کرد: از گفتگوها بر سر اتم بی‌خبرم و وضعیت اقتصادی اثر اجرای دستورهای رهبر است. نزد او رفتیم و وزیر اقتصاد وضعیت را تشریح کرد اما «رهبر» فرمود: هرکس نمی‌تواند برنامه را اجرا کند، برود. 

     پیش از انتخابات ریاست جمهوری، او و وزیرانش نزد خامنه‌ای رفتند و خامنه‌ای خطاب به آنها گفت: شما مثل این که چهار سال دیگر هم هستید عمل کنید. دستور مهندسی انتخابات را برای این‌که احمدی نژاد برای باردوم رئیس جمهوری بگردد را صادر کرد. او به تقلب بی‌سابقه در انتخابات رئیس جمهوری شد. و چون مردم به جنبش روی آوردند، آنان را خار و خاشاک خواند. 

  جنبش همگانی سال 88 روی نمود و خامنه‌ای در نماز جمعه 29 خرداد 1388، به مردم کشور اعلان جنگ داد. هاشمی رفسنجانی را دوست 50 ساله خود خواند و گفت: اما افکار آقای رئیس جمهور به افکار من نزدیک تر از افکار آقای هاشمی است. باوجود این، مداخله‌های تحقیر آمیز خامنه‌ای، احمدی نژاد را به تنگ آورد و او بمدت 11 روز قهر کرد و در خانه نشست.

● هفتمین رییس جمهوری ایران حسن روحانی است. نرمش قهرمانانه در برابر امریکا و اروپا، به ریاست جمهوری رسیدن روحانی را ایجاب کرد. مناظره نامزدها، فرصت دادن پیام به امریکا شد. توضیح این‌که هریک از نامزدها موضعی را اظهار کردند. موضع روحانی و ولایت همانند و باب طبع امریکا شد. باتوجه به این امر که ولایتی چبسیده به خامنه‌ای بود، روحانی مناسب‌تر از او برای ابراز نرمش قهرمانانه بود و به ریاست جمهوری رسید. طرفه این‌که نخست خود خامنه‌ای و سپس ناطق نوری، با صراحتی بیشتر، معلوم کردند که از صندوق‌ها نام چه کسی بیرون خواهد آمد. تا این زمان، همان کار را کرده‌است که «نظام ولایت مطلقه فقیه» نیاز داشته‌است: قرارداد وین با سپردن 105 تعهد. البته خامنه‌‌ای از آن تبری می‌جوید. نسبت به خامنه‌ای رام‌تر بوده‌است. باوجود این، در مواردی، مواضع ضد مواضع خامنه‌ای اتخاذ کرده‌است. 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید