جهانگیر گلزار
به وضعیت امروز ایران نگاه کنیم و ببینیم کدام یک از مشکلات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی بیشتر مشکل ساز شده اند ؟ خانوار ایرانی از کدام یک از مشکلات بیشتر در رنج و نگرانی است ؟ آیا تنها ایرانیان با مشکل و یا مشکلات اقتصادی روبرو هستند ؟
در حال حاضر بنا بر آماری که این نظام می دهد : جامعه جوان جویای کار با کمبود 30 درصد اشتغال روبرو است . نبود در آمد کافی جهت مخارج ماهانه ،بطوری که در آمد یک خانوار 4 نفر کفاف 10 روز ماه را می دهد و تورم روز به روز افزایش می یابد .تاثیرات سخت اقتصادی بر خانوارها و نبود شغل و آینده تاریک و دخالت خانواده ها و جو خشن اجتماعی، آمار طلاق را بالا برده است بطوری که از هر 5 طلاق 3 تای ان در سه سال اول زندگی مشترک رخ می دهند .
خشونتهای خیابانی و ترافیکهای سنگین و آلودگی محیط زیست ، وضعیت معیشت مردم را سخت دشوار کرده است . شهر های تهران و تبریز و اصفهان و اراک و مشهد و قزوین و … جزو شهرهای کثیف ایران از لحاظ آلودگی محیط زیست شده اند . رشد فحشا بطوری که آمار کسانی که به خود فروشی و یا تن فروشی دچار شده اند به 300 هزار نفر و بیشتر ، تخمین زده می شود و مراجعه کنندگان به فاحشه ها حد اقل 11 تا 15 میلیون نفر می باشند . اعتیاد بی داد می کند. 5/3 میلیون تا 4 میلیون معتاد و 400 تا 500 هزار نفر الکلی آماری است که این نظام می دهد . جای بسی تاسف است که 10 در صد معتادان زنان می باشند و 30 در صد الکلیها نیز زن می باشند .
کشور ما دارد به بیابان تبدیل می شود و حاشیه رودخانه ها به زباله دانی تبدیل شده است . اقتصاد در بخش مسکن که 37 در صد اقتصاد به آن وابسته است بخاطر بی درایتی این نظام کاملا تعطیل می باشد . مابقی اقتصاد نیز با ظرفیت کم فعال است . به گفته مسئولین نظام 60 در صد کارخانه ها خوابیده اند و مابقی با 40 در صد ظرفیت کار می کنند .
تنها مشکل در ایران اقتصادی نیست . مشکلات سیاسی که نظام حاکم بر ایران بوجود آورده ، هم سیاسی هستند و هم اقتصادی هستند و هم فرهنگی هستند که زمینه ساز از هم گسیختگی اجتماعی شده اند .
بی دلیل نیست که ایران بعد از عراق غمگین ترین کشور جهان شده است . و باز بی دلیل نیست که در چند هفته گذشته گزارش از وضعیت بد روحی مردم داده می شود .
تصویر زشت فقر و خشونت و اعتیاد و طلاق و فحشا و عدم اعتماد و ناامیدی ، تصویر اکثریت مردم کشور ما می باشد .
حیات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی ایران از بیماری خشونت بیش از حد و تضعیف حقوق، زجر می کشد و در حقیقت در حال جان دادن است . نابسامانیها و معضلات امرهای واقع مستمراجتماعی بوده و هستند .
چرا این معضلات بوجود می آیند ؟ این سوال اصلی است
و چه راه حلی برای آن می توان داد که امکان بازگشت ممکن نگردد ؟ پاسخ اساسی است .
هر مشکلی را که بخواهیم مورد بررسی قرار دهیم 4 وجه دارد . بنا بر این 4 وجه سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی در یک مجموعه مستتر می باشند . بعنوان نمونه فقر در جامعه ایران را می شود از 4 وجه مورد بررسی قرار داد تا بتوان بهتر متوجه شد که چه راه حلی برای آن بایستی داده شود که با حقوق جمعی و حقوق فردی در تضاد قرار نگیرد .
پس محور بررسی و میزان برای بررسی مقدار از خود بیگانه شدن و از حق خالی شدن و از زور و خشونت پر شدن معضل مورد بررسی می باشد . بنا بر این خط عدالت در هر زمینه ای حقوقمداری است .
جوامع بشری دچار بیماری نبود امید و تخریب امکانات و منابع خویش شده اند . منابع بشری را بخاطر در آمدهای بیشتر ، در واقع ناعادلانه می سوزانند و جهان ما را در عصر انحطاط قرار داده اند . امسال جهان ما از سد امکان زیست با تخریب گذشت و هر چه می گذرد بیماری مرگ طبیعت جهان مزمن تر می شود . بشر امروز در الگوی سرمایه داری با مصرف بیشتر و مصرف انبوه و مصرف کالاهای کاذب ، حیات نسلهای بعدی را به خطر جدی برده است .
بشر امروز از چه می ترسد و چه باید بکند تا از این ورطه خارج شود ؟
آیا تحول را بایستی فقط نیروهای سیاسی انجام بدهند ؟
اگر تنها مدیران سیاسی ، افراد آزاده بشوند مشکلها حل می شوند ؟
نقش مردم در تحول کجاست ؟
تحول اصلی را بایستی افراد جامعه انجام بدهند . اصل فکر راهنمای مردم که به روابط تخریبی نقش می دهد و به زور و قدرت نقش می دهد ، بایستی تغییر کرده و اصل راهنمای حقوقمداری جایگزین آن بگردد . این تحول عرفان جدیدی است که بشر بدان نیاز دارد . ترسهایی در جوامع وجود دارند که امکان تحول را از فرد فرد جامعه می گیرند .این ترسها زاییده خشونت است که در طول تاریخ بوجود آمده است .
کدامین ترسها امکان تحول را از بشر می گیرند ؟
ترسهایی هستند که تصور می کنیم زودگذرند ولی در طول تاریخ بوده و هنوز وجود دارند . این ترسها امرهای واقع مستمر می باشند .
٭ ترس از نبود امید . یکی از کشنده ترین ترسهاست . یکی از ویژه گیهای حق امید است . انسان بی امید حقوق خود را نمی بیند . تمرین به حق و داشتن صبر و استقامت راه حل خارج شدن از این ترس است . مستبدین چون مانع انسانها در برخوردار شدن آنها از حقوقشان می باشند ، بر خشونت خود می افزایند تا بتوانند این رابطه را برقرار نگاه دارند . به میزانی که بر خشونت خود می افزایند ترس و نگرانیشان نیز شدیدتر می شود . بدین خاطر است که نیروهای سرکوب خود را بیشتر می کنند تا نکند مردم در مقابل آنها برخاسته و خواهان حقوق خود بگردند . انسان خشونت طلب امیدش به زندگی، کوتاه است . می کوشد با خشونت و ادامه خشونت ، زمان زیست خود را در مداری که بوجود آورده است طولانی کند . برای از بین رفتن این رابطه این مردم هستند که زور مستبد را با عمل به حق بایستی از بین ببرند و در مقابل او استوارایستاده و زیر بار زور او نروند .
٭ ترس در فقر و ناتوانی افتادن . بسیاری از مردم بخاطر اینکه در رنج نیفتند و یا اینکه در رنج بیشتر نیفتند ، رنجی را که در آن واقع شده اند را قبول می کنند . در کشور ما برای اینکه کسی را آرام کنند مثلا می گویند برو خدا را شکر کن که به بدتر از این دچار نشده ای و یا اینکه تو شانس داشته ای به بدتر دچار نشده ای .ذهن بسیاری به مثالهای بین بد و بدترگویی خو کرده است . اما باور به حق استقلال و آزادی که درونی هر بشر است به او امکان خود انگیختگی می دهد و او را از این ترس نجات می دهد .
٭ ترس مردم در گفتن حق : اکثر آدمها می گویند ترسیدم حق را بگویم . اگر حق را می گفتم بیچاره ام می کردند و … اکثر افراد راه گریز برای خود درست کرده اند و دروغ مصلحت آمیز می گویند . مصلحتی که خارج از حق باشد ، حرف زور است . مصلحت یعنی به گونه ای بگوییم که تصور بشود حقیقت را می گوییم در صورتی که حقیقت گفته نمی شود .راه حل در گفتن حق و ایستادن بر حق و دفاع از حق خود و دیگری است .
٭ترس از ستمکار در هر شکل و در هر رابطه از ترسهای فراگیر است . انسانی که از ستمگر می ترسد می خواهد او پدر باشد ، همسر باشد و یا کارفرما باشد و یا سید علی خامنه ای باشد . کسی که از ستمگر می ترسد و اعتراض نمی کند که چرا باید حق من ضایع بشود ، در ترس باقی خواهد ماند . راه رهایی از این ترسها عمل به حق و دفاع از حق خود و دیگری است .
انسانها بایستی از خود سوال کنند که این کسی که به آنها زور می گوید ، زورش را از کجا می آورد ؟ در واقع یک رابطه قدرت دو طرف می خواهد. انهم در طرف نا برابر.کسی که زور می گوید و کسی که زور را قبول می کند . اگر کسی زور را قبول نکند و از حق خود دفاع کند ، این رابطه از بین می رود .
٭ هر عمل زشت و نادرستی که انسان انجام می دهد ، در درون خود احساس ترس می کند. با عمل به حق است که این ترس و این نگرانی را می تواند از بین ببرد . در عمل کسی که از زشت کاری در عمل، به حق روی می آورد ، عمل به حق در او آرامش و نیرو بوجود می آورد و به او توان می دهد که براه آزادی و زیست در نبود خشونت برود . عمل به حق بر خود می افزاید و امید بوجود می آورد.
اگر عمل ضد حقی انجام دهیم ، اول اینکه از همه پنهان می کنیم و دوم اینکه مایل نیستیم برای آن عمل دلیل بیاوریم . در واقع برای عمل به ناحق خود توجیه می سازیم و بعد متوجه می شویم ، امید نداریم . و یاس در وجودمان ایجاد می شود . چون حقوق انسان ذاتی او هستند از اینرو امکان تشخیص بین بد و خوب و یا حق و نا حق را دارد .
وقتی انسانها در سطح جامعه به هم زور می گویند ، این زورها و این تبعیضها و این بی عدالتی ها جمع می شودو در بالای هرم قدرت و در مقامهایی همچون “ولایت فقیه” تجمع میابد وخود را نشان می دهد . بعد این” رهبر” باد کرده از قدرتی که در واقع تجمیع نیروی تک تک ما است خود را بر جان و مال و ناموس ما مردم حاکم می داند . انسانهایی که این رابطه را نمی بینند خود در گرداب قبول خشونت و یا زور گویی گرفتارند . کسانی که در مقابل زور گو می ایستند، خشونت و زور زورگو را به بقیه نشان می دهند که به چه اندازه ناچیز است .در اصل در مقابل استبداد از هر نوع که باشد بایستی به همین گونه عمل کرد . آنها که به وجدان خود عمل می کنند و مدافع حقوق همگان می گردند ، صدای وجدان اجتماعی می شوند و فریاد و عمل آنها ، وجدانهای خوابیده را بیدار می کند . انسانی که مستقل و آزاد از هر رابطه خشونت زایی فکر می کند و عمل می کند ، کسی است که ایمان دارد و ایمان آورده است . این انسان با حقوق خود و حقوق دیگران پیوند برقرار می کند . این انسان با حق در سطح جهان این همانی و یگانگی پیدا می کند .ایمان بوجود آوردن این رابطه است . بوجود آوردن رابطه حق با حق در سطح جهان جهت برقراری آزادیها است .
به خود فکر کنیم ، هر زمان که به حق عمل می کنیم ، یاس و نا امیدی در ما راه پیدا نمی کند . بلکه نیروی فراوانی را بصورت شادی در خود حس می کنیم . عمل به حق در رابطه و در مسیر هستی می باشد . عمل به ناحق بر خلاف هستی است . برای تحول هیچگاه دیر نیست . هر کس از خود بایستی شروع کند . هر کس مسئول خویشتن خویش است . هر کس بایستی از خود سوال کند که کدام عمل وی به نا حق بوده و سعی در تصحیح خود بسوی حقوقمند شدن بنماید . از عمل ناحق ، خود را دور کند و بطرف عملی برود که همخوانی با حقوق خود و دیگران و طبیعت دارد .
یاد آور می شوم ، هرگاه نیروهایی را که برای تخریب و عمل به ناحق استفاده می کرده ایم ، از این به بعد در جهت سازندگی و تحول خود در راه حقوقمداری استفاده کنیم ، رشد و تحول ما سرعت بیشتر می گیرد . و نیروهای ما بجای از بین رفتن در راه تخریب ما ، به رشد ما کمک می کنند . انسانهایی که به حق عمل می کنند زندگیشان بدون خشونت است . در واقع این انسانها در یک آرامش و ثباتی زندگی می کنند . هر اندازه از حقوق خود و حقوق دیگران و حقوق طبیعت دور شویم ، ترسهایمان در زندگی بیشتر می شوند. و در واقع زندگی مجموعه ای از ترسها و ناامیدیها می شود .
و هر اندازه به حق عمل کنیم از ترسها دور می شویم و راه دیگران را برای رسیدن به آزادی باز می کنیم، الگوی امید و زیست در حقوقمداری می شویم . انسان امروز نیاز به این عرفان دارد .
این عرفان جدید می تواند انسانها را از ویرانی و تبعیض و استبداد و جنگ نجات دهد . در این راه بایستی کسانی که مدافع حقوق انسان می گردند نقش الگو و بدیل را بازی کنند .