آقای خامنهای نسبت به آقای روحانی تندی کرده و این باعث شده که “اصلاحطلبان” مدعی وجود دو جناح رو در روی هم شوند و مدعی شوند که “انتخابات” یک جناح را به نفع جناح دیگر کنار زد و در جناح دیگر “رهبر” را قرار میدهند!! خب کمی چون و چرا کنیم ببینیم حرفهایشان درست است یا نه! کاری که “اصلاحطلبان” در اصلاح خودشان حاضر نیستند انجام دهند! آیا هیچ ملتی خود را اسیر انتخاب بین بد و بدتر میکند؟ نه، مگر اسیر باشد و انتخاب نداشته باشد؟ آیا وقتی اسیر شد انتخابش نباید آزاد شدن باشد یا باید خود را به اسارت عادت دهد؟ خب در این نظر با اصلاحطلبان هم نظر نیستیم چون برای من انتخاب رهایی است نه تن دادن به استبداد. حال بین دو بد و بدتر نگاهی بیندازیم! آیت الله منتظری در نواری که پسر ایشان چندی پیش از ایشان پخش کرد دو نفر را به عنوان جنایتکارانی که اسمشان در تاریخ به عنوان جنایتکار باقی میماند اسم میبرد، یکی رفیق و وزیر دادگستری آقای روحانی است و دیگری رقیب انتخاب شده او رئیسی؟ چه انتخابی بین این دو جنایتکار است؟ حال بپرسیم طبق قانون اساسی تغییر داده شده بعد از کودتای سال ۶۰ آیا رئیس جمهور توانایی اعتراض به “رهبر” را دارد یا نه؟ در زمینه قضایی به قول خود آقای روحانی هیچ حق اعتراض به دستگیریها به اعدامها ..ندارد. در زمینه دزدیهای مسئولان هیچ حق اعتراض ندارد حرفی هم بزند نشانش میدهند که دوستان ایشان هم دستمزدهای نجومی برای خود اختیار کرده اند! در زمینه آزاد کردن اقتصاد کشور از دست سپاه کاری از ایشان بر نمیاید! در زمینه سیاست خارجی باید سیاست “رهبر” را اجرا کند. طبق “قانون اساسی” هر نامزد باید مطیع “رهبر ” باشد و با تغییری که در دوران آقای روحانی دادند، شورای نگهبان حتا بعد از انتخاب هم میتواند اگر “شکی” نسبت به این اطاعت ببیند ردّ صلاحیت را اعلام کند! پس چه اعتراضی؟ قبل از پاسخ به این سوال، سعی میکنم اینجا فرق دو انتخاب ۱- ایرانیانی که راه حل تسلیم شدن مقابل استبداد را پذیرفته اند، اندیشهای که “اصلاحطلبان” آنرا ترویج میکنند و ۲- کسانی که مقاومت و ایستادگی برای رهایی از استبداد را برگزیدهند را نشان دهم! چندی پیش آقای روحانی گفت جو سرکوب را بردارید! خب پس اعتراف میکند جو سرکوب حاکم است، دوگونه به این حرف میشود برخورد کرد ۱- آنها که تسلیم شدن را پذیرفته اند میگویند خدا پدرت را بیامرزد دست درد نکند! ۲- آنها که ایستادن مقابل استبداد را برگزیده اند، میپرسند چرا سرکوب است؟ میفهمند چون نیاز استبداد به سرکوب است و تا وقتی کسانی احیای حقوق خود به عنوان بشر و شهروند را بطلبند، استبداد برای بقای خود این سرکوب را ادامه خواهد داد، پس حرف آقای روحانی یعنی چه؟ آیا یعنی اکثریت ملت ایران تسلیم هستند و نیازی به سرکوب دیگر نیست یا شاید وجدان آقای روحانی هم دیگر نمیتواند با وجود نیاز استبداد به سرکوب آنرا تحمل کند! در دل آقای روحانی نیستم، امیدوارم وجدانش بیدار شده باشد! اما میفهمم که برای پایان دادن به سرکوب باید به عمر استبداد با مبارزه دائم در عینیت و ذهنیت پایان دهم. میگویند اگر استبداد برود ایران سوریه یا عراق میشود و آقای روحانی مانع آن شده که جنگ بشود؟ این دو مطلب را از هم جدا سازیم، آیا آقای روحانی مانع جنگ شده؟ ایرانی تسلیم شده میگوید روحانی جنگ نمیخواهد خدا پدرش را بیامرزد! ایرانی آزاد میگوید پس خطر جنگ است و یکطرف تحریک و ایجاد آن در استبداد دینی است، اما چرا جنگ میخواهد؟ چون ایجاد بحران از آغاز تاسیس استبداد دینی با وجود بخطر انداختن موجودیت ایران باعث بقای استبداد بوده و است! پس راه حل پایان داد به خطر جنگ، نابودی استبداد و بحران سازان است چون نیاز استبداد به بحرانسازی بوده و است. میگویند اگر استبداد برود ایران عراق یا سوریه میشود!! این نوع دروغ را دروغ آخوندی میگویند ! یعنی برعکس حقایق را گفتن! دقیقا چون ملت عراق خود را ناتوان برای بردن استبداد صدام نشان داد، بود که یکعده “دلسوز” بلایی صد مرتبه بدتر بر سرش آوردند، اگر ملت عراق خود عمل کرده بود این سرنوشت امروز را نداشت دیگر کسی جرات نمیکرد برای او قیم تعریف کند همینطور ملت سوریه! پس این شلوغ کاریها برای چیست؟ برای تعیین جانشین بعد از مرگ علی خامنهای است! سپاه میخواهد تمام اختیارات را به دست بگیرد و نامزدش برای رهبری، رئیسی جنایتکار است و خامنهای زیر بار نرفته، در واقع مانع تقلب بزرگ سپاه شد ولی برای دلخوشی آنها به روحانی حمله میکند! بدانیم جنگ قدرت بین سپاه و دیگر کسانی که در بین مسئولان استبداد خواب جانشینی را میبینند برای وطن خطرناک است. یک بار دیگر به یادتان حرف آقای خاتمی بعد از ۸ سال “رئیس جمهوری” را میاورم که گفت به اندازه یک کد خدا قدرت تصمیمگیری نداشت. این افراد چون قدرت را اصل میدانند و به توانائی ملت باوری ندارند هیچگاه ملت ایران را مخاطب برای احیای حقوقش و دعوت به ایستادن بر حق و نفی تسلیم شدن مقابل استبداد نکرده اند و تا زمانیکه حفظ استبداد هدفشان باشد نخواهند کرد. بدانیم راه حل انتخاب آزادی است، عمل در خارج از چهارچوب نظام برای شکستن استبداد است، تا اندیشه ایرانی تغییر کند و در باورها ایستادن بر حق برای احیای حقوق جان بگیرد، آنزمان نه به استبداد و بله به آزادی خواست جامعه میگردد، برای مثال در تونس با وجود اینکه خیلیها به استبداد نه گفته بودند تا زمانیکه در باورها تغییر صورت نگرفته بود و احیای حقوق جای اندیشه تسلیم ماندن را نگرته بود تغییری صورت نمیگرفت، اما وقتی تغییر در اندیشه با خواست ایستادن مقابل استبداد بجای تسلیم آن ماندن در ذهنها جان گرفت نه یک بارفروش چون نه کاوه جنبش همگانی را ممکن ساخت و استبداد را ضعیف کرد. برای ایجاد جنبش همگانی باید تغییر در باورهایمان بکنیم و زور را دیگر اصل نشناسیم، در باورهایمان، تسلیم مقابل استبداد ماندن را با اندیشه ایستادن مقابل آن با احیای حقوق ایرانی به عنوان بشر و شهروند، احیای حقوق ملی، احیای حقوق طبیعت تغییر دهیم، بعد باید بگفته حکیم فردوسی، فریدونی به عنوان نیروی جانشین بیانگر اصول آزادی و استقلال و حقوق مداری ایجاد کنیم که بعد از عبور از استبداد مانع ایجاد خلا گردد، آن زمان نه به استبداد و بله به آزادی چون فریاد کاوه، جنبش همگانی را ممکن میسازد و بدینصورت استبداد را در ذهنیت و عینیت ضعیف میسازیم و امکان ساختن وطنی آزاد و مستقل را ممکن میکنیم.