مطالب پیش رو، به صورت نوشتارهای کوتاه یا در پاسخ به پرسشهایی نگاشته شدهاند، که در اینجا جمع آوری شده تا در توضیح و تکمیل مقالات و مباحث نگارنده، در معرض نقد و نظر مخاطبان گرامی قرار داده شود.
1ـ جریان روشنفکری دینی به جای تمرکز بر شناخت دقیق اصل دین و فلسفه وجودی آن و آگاهی بخشی در این خصوص، متأسفانه دچار ثنویت تک محوری تطبیق دین با اندیشههای رایج دنیای مدرن شده و از رسالت خود که ابهام زدایی از معارف دینی است غافل گشته. روشنفکری یعنی ابهام زدایی از طریق نور تاباندن به زوایای مبهم پدیده مورد شناخت تا حصول علم یقینی. روشنفکری دینی باید کوشش کند دین اصیل را از زیر خروارها خرافات بیرون بکشد و قامت آن را از انحرافات راست گرداند و زنگار از آیینهاش بزداید تا خود نسبتش را با خدا و هستی و انسان و انسانیت تبیین کند. روشنفکران دینی باید بکوشند این تبیین را به گوش توده دینداران برسانند و پیامبران دوران خاتمیت باشند.
2ـ مشکل بزرگ اغلب روشنفکران و نواندیشان در عرصه دین این است که بدون شناخت اصیل از اصل دین و تحت تاثیر آفات دینداری دینداران در طول تاریخ به داوری در خصوص کلیت دین و دینداری میپردازند و مبهمگویی میکنند. ابتدا باید نسبت شریعت رایج را با احکام مندرج در قرآن بیان نمود و بین این دو تفکیک لازم را برشمرد و گرنه هر دو را تحت عنوان شریعت با یک چوب راندن شایسته نیست.
3ـ هرگاه قرآن بیان امر مستمر واقع باشد، نزول آیات آن فقط تحت الشعاع وضعیت دوران نزول نبوده است، بلکه بگونهای نازل گشته است که آیات آن در همه مکانها و همه زمانها صادق باشند و دارای مصداق و بکاربردنی، هرچند که شکل کلامی آن متناسب عصر نزول آن میباشد.
4ـ نظریه «فهم قرآن به روش پازل» مدعی است که دین باوران میتوانند با تامل و دقت کافی در نص و چیدمان عبارات گروه آیاتهای قرآن و تمسک به انسجام آنها، دلالت آنها را دریابند البته با در نظر گرفتن ویژگیهای حقوق ذاتی. در این میان؛ تسلط بر لغت و ادبیات عرب و تاریخ صدر اسلام نقش کلیدی نداشته بلکه در تعالی فهم یاری میرسانند.
5ـ هر گروه آیاتی که بر پیامبر نازل می شده، ملازم آن میباید او توان فهم و تبیین آن آیات را به مدد الهی احراز نموده باشد، و این میسر نبوده و نیست مگر به اینکه حجت کلام الهی درخود آن بوده باشد، تا پیامبر و مخاطبان او، با دریافت انسجام معانی و عدم یافتن تضاد و تناقض و تزاحم در آن، و نیز انطباق آن با امور مستمر واقع در تجارب شخصی و تاریخی، هم به مراتبی از فهم آیات الهی دست مییافتند و هم بر ایمانشان افزوده میشد. اینگونه نبوده است که حتی پیامبر از همان ابتدای رسالت، در مراتب عالی فهم آیات الهی باشد، بلکه فهم او نیز تدریجاً با استمرار هدایت الهی و عمل به آن، متعالی میگردیده است، از همین رو است که راقم این سطور بر آن است که بهترین روش فهم آیات قرآن، «فهم قرآن به روش پازل» است چرا که خود پیامبر نیز، در هر برههای از رسالت که مهبط نزول وحی قرار میگرفته، چون از مابقی آموزههای الهی که متعاقباً بر او وحی می شده اطلاعی نداشته، فهمش هم در چارچوب گروه آیات نازل شده و هم گروه آیاتهایی که پیش از آن نازل شده بوده، میسر بوده است. اما عدم انطباق سیر تدوینی قرآن با سیر تنزیل آن، این کلید فهم را به ما میدهد که «فهم قرآن به روش پازل کوچک» که محدود به یک گروه آیه میباشد ارجح است به «فهم قرآن به روش پازل بزرگ» که همان تفسیر قرآن به قرآن است که گفتهاند «القرآن یفسر بعضه بعضا». (توضیحات بیشتر در مقاله «مفهوم محاربه با خدا و فهم چرایی مجازات آن در قرآن» آمده است.)
6ـ ایمان آوردن یعنی اعتماد کردن به منبع مدعی هدایت الهی از روی شواهد و قرائن صدق و مومن یعنی کسی که در این اعتماد استمرار داشته و قلبش آرام گرفته.
7ـ فلسفه عبادات جمعی، یکی کردن خداهای ذهنی آحاد ایمان آورندگان است بر طبق جهان بینی توحیدی، نه صرف انجام عملی دور هم یا اتحاد صوری که این به خودی خود نه تنها در تعالی زیست فردی و جمعی مفید نیست، بلکه زیانبخش هم خواهد بود چرا که نه تنها آدمیان بینش و منش خود را منطبق بر نظامات هستی نمیکنند و توحید نمیجویند، بلکه در گمان خویش خود را در راه تعالی میپندارند و همواره بر اساس بدفهمیهایشان از خدا و هستی و نسبت این دو با خودشان اقدام مینمایند و تباهی بر تباهی میافزایند.
8ـ صلات، رویکرد است به خدا و اقامه آن یعنی خداپرستی ذهنی را در تمام شئون زندگی جامه عمل بپوشانیم و از ماحصل این رویکرد عملا بهرهمند گردیم و از این روست که ایتاء زکات بعد از اقامه صلات ضرورت می یابد چرا که باید دیگران را نیز در دستاوردهای مادی و معنوی رویکرد عملی به خدا سهیم گردانیم تا چرخه برکات الهی، رشد و تعالی ما را روزافزون کند. از نظر من؛ این چرایی توالی اقامه صلات و ایتاء زکات در آیات متعدد قرآن است.
9ـ عصمت اکتسابی است و نه اهدائی، و اکتسابی آن هم مطلق نیست بلکه نسبی است، یعنی به میزانی که آدمی حقایق عالم را درک میکند و همت میکند که حقمدار زندگی کند، از ارتکاب گناه واکسینه میشود و به اصطلاح معصوم میگردد. عصمت پیامبر و دیگر بزرگان صدر اسلام نیز در همین چارچوب است و امر ماوراء بشری نیست. آنها هدایت الهی را سرلوحه زیست خود قرار دادند و متعالی شدند. البته مراتب یکسانی هم کسب نکردند و بی اشتباه هم نبودند. آنها نیز در مراتبی نیازمند غفران الهی بودند. انحصار 14 معصوم و امثالهم هم هیچ پایه قرآنی ندارد و از خرافات و مجعولات تاریخ اسلام است.
10ـ در پاسخ به پرسشی: امام زمانی نبوده و نیست و نخواهد بود همان طور که عیسی بی پدر متولد نشده است چر که سنن الهی لایتغیرند و در آنها تغییر و تبدیلی نیست. اندیشه مهدویت با آیات قرآن نه تنها همخوانی ندارد بلکه مغایر و معارض آن است. داستان امام زمان همواره در ادیان برساخته میشده است مانند عزیر در یهودیت و عیسی در مسیحیت. در اسلام نیز فرقههایی بر همین منوال منشعب شدهاند مانند زیدیه، اسماعیلیه و امامیه. اینکه فرزندی متولد شده است یا نه مهم نیست چون اگر بدنیا آمده باشد نیز چند صباحی زیسته و مانند سایر آحاد بشر بدرود حیات دنیوی گفته است. شگفت برساختن دروغی توسط افرادی است که ادعای ارتباط با امام زمان نمودهاند به ویژه نواب اربعه که یکی پس از دیگری وجوهات شیعیان را اخذ میکردند و چهارمی که میگوید پس از من کسی نیست و غیبت کبری آغاز شده است! آقای سید حسین مدرسی طباطبایی در کتاب مکتب در فرآیند تکامل به بررسی تاریخی موضوع پرداخته است. اخیراً نیز آقای ترکاشوند نویسنده کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر تحقیقی را در این خصوص طرح درانداخته است. در خصوص فرقههای قائل به امام زمان نیز میتوان به کتاب تاریخ شیعه و فرقه های اسلام دکتر محمد جواد مشکور مراجعه نمود. اما ارجح بر مساله امام زمان، اصل امامت است که آقای بنیصدر به خوبی بدان پرداخته است و اصل موضوع را از فرع مصادیقش متمایز نموده است.
نیما حق پور ـ 31 تیر 1396
Email : nima.haghpoor@gmail.com