١٣٩٢/٠١/١٢- ساعت هاست که با خود کلنجار میروم تا کلامی بازگوی عزایی که بر جانم نشسته بیابم.
اگرچه از سالها پیش و در امتداد تلاش های سیاسی پدرومادرم آقای صدر حاج سید جوادی را از دور می شناختم، اما در طی این سالهای پس از قتل پدرومادرم و با حمایت دلیرانه و پیگیرانه او از دادخواهی بود، که او را بیشتر و بیشتر شناختم، که مهر او تا اعماق دلم ریشه دواند و خانهاش برایم به یکی از عزیزترین و امن ترین مکان های شهر تهران بدل شد.
او با صداقتی کم نظیر به گذشته می نگریست، با اعتقادی راسخ تشویق به پایداری در برابر ظلم میکرد و امید به آینده می داد. او دعای خیر میکرد که از زبان انسان شریفی چون او باورکردنی میشد و چه گوارا بر دل می نشست.
وجود او برای من و بسیاری چون من پشت و پناهی شفابخش بود. در این سالهای آخر جسمش در هر دیدار شکننده تر میشد اما ذهن بیدارش، صداقت فکرش و جسارت بیانش در آنچه میاندیشید آنچنان معجون نایابی از حضور انسانی میساخت که هر دیدار با او به تجربهای عمیق و یگانه بدل می شد.
یادش گرامی باد که در زمانه پلید و معوج ما چه شریف و محترم بود.
پرستو